سیاست راهبردی امپریالیسم آمریکا، جنگ فرسایشی علیه ایران در منطقه است

بخشی از اپوزیسیون ایران به علت ناآگاهی و ناپختگی سیاسی و پاره ای از آنها با آگاهی کامل و نقشه مند، به علت اینکه از منابع مالی دشمنان مردم ایران تغذیه می کنند و آنرا موذیانه و برای عوام فریبی و فریب اعضاء و هوادارانشان، استفاده از تضادها جلوه می دهند، در برخورد به مسایل جهان و منطقه، خود را تنها محدود به مسایل ایران و نوع حکومت جمهوری سرمایه داری اسلامی می نمایند و چشم و گوش خود را بر آنچه در جهان و اطراف ایران می گذرد ظاهرا می بندند.

آنها البته بدرستی و برای خالی نبودن عریضه، به فساد و جنایات این رژیم، استبداد این رژیم، سرکوبگری و بی قانونی و خود سری این رژیم، نقض بیرحمانه حقوق بشر، توسط این رژیم، نقض حقوق دموکراتیکِ انسانها، توسط این رژیم و... اشاره می کنند، ولی به نادرستی مدعی می شوند، که ما باید تنها خودمان را به این مسایل "ایرانی" محدود و سرگرم کنیم و نباید به مسایل دیگر "جهانی"  که به ما مربوط نیست، کار داشته باشیم. با شعار عوامفریبانه "ما ایرانی هستیم و به سایر نقاط دنیا کاری نداریم" و "هدف ما تنها سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است"، گریبان خود را از هر چه تحلیل و پرسشهای آزار دهنده است، خلاص می کنند تا منابع مالی و تبلیغاتی آنها خشک نشود.  آنها با این استدلال دست خود را در اتخاذ این سیاست که هر وسیله ای برای سرنگونی این رژیم، یعنی هدف اصلی آنها، مجاز است، حتی اگر این وسیله "غیر ایرانی" و  "جهانی" باشد، باز می گذارند. ایران پرستی آنها بیکباره به دشمن پرستی آنها بدل می شود. آنها طالب کمک از جانب همه دولتها و مردم جهان هستند، ولی خودشان طالب و حاضر به کمک به مبارزه سایر مردم جهان از جمله خلق فلسطین و عراق و افغانستان نیستند. آنها فورا با این نظریه می آیند که امپریالیستها دیگر درنده نیستند و به انسان های واقعی بدل شده اند و خطری از جانب آنها استقلال ممالک جهان را تهدید نمی کند، و به این جهت می شود از آنها مبالغ بسته بندی شده دلار در خدمت "تحقق حقوق بشر" دریافت کرد. آنها مرز میان جاسوس، و مبارزان واقعی میهنپرست را مخدوش می کنند تا خودفروختگی خویش را توجیه کنند.  

هر کس بوئی از مارکسیسم لنینیسم برده باشد و یا هرکس که اساسا بوئی از سیاست و میهنپرستی برده باشد، می داند که از آغاز استعمار و بویژه از آغاز قرن بیستم و سربرآوردن امپریالیسم تا کنون، دیگر نمی توان مسایل ایران و ممالک تحت سلطه را به صورت بریده بریده و یا منفرد و مجزا از مسایل جهانی ارزیابی کرد. حتی یک مطالعه جزئی در تاریخ معاصر ایران که همیشه محل تاخت و تاز امپریالیستهای انگلستان و روسیه تزاری و بعدا امپریالیست آمریکا بوده است، نشان می دهد که از زمان انعقاد قرار داد گلستان و ترکمنچای، از زمان تلاش برای انعقاد قرار داد 1907 تا 1919 برای تقسیم ایران، از زمان انعقاد قرارداد نفت با دارسی، تا روی کار آمدن رضا شاه و کودتای خائنانه 28 مرداد و... همیشه نقش امپریالیسم در منطقه نقشی بالفعل بوده و در تحولات ایران، چه برسد به منطقه دخالت داشته است. از زمان حضور امپریالیسم در عربستان سعودی و کویت و امارات متحده عربی و پیدایش اسرائیل و... دیگر نمی توان چشم خود را بر این حضور بست و در زمان ارزیابی از تحولات منطقه درخت را دید و جنگل را ندید. امروزه بویژه با جهانی شدن سرمایه و هجوم افسار گسیخته امپریالیسم برای فتح جهان، هیچ تحلیلی علمی نخواهد بود، چنانچه در متن حرکت و یا در پرتو سیاست راهبردی امپریالیستها برای دست اندازی به جهان صورت نگیرد.

مسایل ایران و منطقه را نمی شود به صورت انتزاعی و جدا از این سیاست راهبردی امپریالیسم، مورد ارزیابی علمی قرار داد. هر بی توجهی به نقش امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه به گمراهی فاجعه بار منجر می شود.

یک لحظه تصور کنید امپریالیستها و غارتگران جهان قصد دارند به ایران تجاوز کرده و با بمباران آن، میهن ما را به عصر حجر ببرند و میلیونها ایرانی را به قتل برسانند و مدعی شوند هدف آنها سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و استقرار "حقوق بشر" است. فرض کنید مشتی عوامفریب نیز با آنها هم صدا شوند و مدعی گردند که چون مساله ما سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است، سرنوشت ایران به ما مربوط نیست(در این زمینه سازمان مجاهدین خلق در خیانت پیشتاز است-توفان)، آیا در چنین شرایطی که وقوع اش به هر صورت نمی تواند منتفی باشد، این عدم توجه به نقش امپریالیستها و نیات آنها برای تجاوز به ایران و استقرار خویش در منطقه خیانت ملی نیست؟ آیا می شود امر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران را که یک امر داخلی است و باید بدست مردم ایران انجام گیرد، بدون تحلیلِ نیات شوم امپریالیسم و بلائی که می خواهند بر سر ایران بیاورند مورد بررسی قرار داد؟ روشن است که نمی شود. آیا می شود مدعی شد که سیاست نیروهای اپوزیسیون ایران، چه قبل از حمله و چه بعد از آن، باید یکسان بوده و نباید تغییری در آن صورت پذیرد؟ طبیعی است که نمی توان مدعی شد. آیا می شود مدعی شد تجاوز امپریالیستها به ایران و کشتار مردم ایران به ما مربوط نیست و مرغ یک پا دارد؟ آیا می شود مدعی شد از آنجا که ما از همان روز اول می خواستیم رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم، حالا در نتیجه "فرصت مناسبی" امپریالیستها در اختیار ما گذارده اند، با خوشحالی از آن استفاده می کنیم و کارمان را به سرانجام می رسانیم، چون این حمایت آنها در جهت تضمین سیاست همیشگی ما بوده است؟ طبیعتا نمی شود چنین گفت.  

حزب ما با توجه به تعقیب مسایل راهبردی در منطقه، بر این نظر است که مسئله برخورد به رژیم جمهوری اسلامی ایران و سایر رژیمهای منطقه و یا حتی جهان را نمی شود مجزا از کل سیاست امپریالیستها در هر منطقه مشخص، مورد ارزیابی قرار داد. جزء همواره تابع کل است. خاص همواره در متن عام حرکت می کند. این نکات از مقولات ماتریالیسم دیالکتیک اند.

امپریالیست آمریکا قصد داشت به ایران حمله کند. این سیاست در نتیجه شکست سیاست تجاوزکارانه آنها در افغانستان و عراق به نتیجه نرسید. ولی امپریالیست آمریکا از نقشه های خود برای تسلط کامل بر منطقه خاورمیانه که فعلا با وجود رژیم جمهوری اسلامی در ایران ممکن نیست، دست برنداشته است. امپریالیست آمریکا رژیمی در ایران بر سر کار می خواهد، که با ساز وی برقصد. مانند رژیم شاه ژاندارم خلیج فارس باشد، سلاحهای خود را از امپریالیستها تامین کند، بهای نفت را بر اساس منافع امپریالیستها تضمین نماید، تنگه هرمز را در خدمت منافع امپریالیستها محافظت کند، جنبشهای آزادیبخش منطقه را سرکوب کند، از جنبش فلسطین و لبنان و یمن و... حمایتی ننماید، یعنی سیاست خارجی ایران را بر اساس منافع امپریالیست آمریکا شکل داده و تعیین کند، دروازه های ایران را برای غارت نفت و گاز و اورانیوم و مس و... ایران بگشاید، از دست یابی به فنآوری هسته ای که باید برای آینده در انحصار امپریالیستها بماند و تنها آنها محق باشند که انحصار انرژی جهان را در دست بگیرند، مانند یک کودک حرف شنو، دست بردارد، نه موشک بسازد و نه ماهواره به فضا پرتاب کند و نه تلاش نماید به فنآوری فضائی دست یابد. ایران باید به پایگاه نظامی امپریالیستها برای محاصره روسیه و چین بدل شود تا حلقه محاصره رقبای آمریکا تکمیل گردد و خطر ضربه خوردن آمریکا کمتر شود. تلاش آمریکا در این است که چنین سناریوئی در ایران پیاده کند.

از آنجا که امپریالیست آمریکا به این نتیجه رسیده است، که با توسل به یک تجاوز مستقیم نظامی، متحمل خطراتی می شود که پیشگوئی در مورد  تاثیرات و عواقب آن ممکن نیست، ناگزیر شده است، این سیاست را فعلا به کناری بگذارد و سیاست جنگ نظامی و تجاوزکارانه ی رو در رو را با سیاست جنگ فرسایشی جایگزین کند، تا بدینوسیله رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون و یا مطیع خود کرده و ایران را به اسارت سیاسی کامل خود در آورد و به مقاصد راهبردی خویش در منطقه جامه تحقق بپوشاند.

حال ببینیم که سیاست جنگ فرسایشی چیست و چگونه امپریالیست ها بدان عمل می کنند. بدون شناخت این سیاست راهبردی امپریالیسم امکان دفاع از منافع ملی مردم کشور ما ایران و بطریق اولی منافع طبقه کارگر ایران و درک از مضمون سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، ممکن نیست. 

1 - امپریالیست آمریکا تصمیم گرفته است که در منطقه از نفوذ جمهوری اسلامی بویژه در میان کشورهای اسلامی بکاهد و ابزارهای نفوذی وی را متلاشی نماید.

2- امپریالیست آمریکا تصمیم گرفته از توان اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی برای نیل به مقاصدش با گرسنگی دان به مردم ایران بکاهد.

3- امپریالیست آمریکا تصمیم گرفته تمام همسایگان ایران را بر ضد ایران مسلح کند و در این ممالک پایگاههای نظامی ایجاد نماید.

4- امپریالیست آمریکا تصمیم گرفته در ایران به خرابکاری و اغتشاش دست بزند و مردم گرسنه را به طغیان وادارد.

5- امپریالیست آمریکا تصمیم گرفته ممالک مجاور ایران را به جنگ با ایران بکشاند و نیات خویش را با دست آنان انجام دهد.

6- امپریالیست آمریکا تصمیم گرفته ایران را تجزیه کند و به اغتشاشات داخلی دامن زند.

7- امپریالیست آمریکا تصمیم گرفته به جنگ نیابتی با ایران در مناطق مختلف جهان بپردازد و نیروی ایران را تحلیل ببرد.

8- امپریالیست آمریکا تصمیم گرفته با براه انداختن کارزارهای جهانی در حمایت از "حقوق بشر" و... یک زمینه روانی توجیه خرابکاری و تجاوز علیه ایران را ایجاد نماید.

این نقاطِ کلی است که می توان از جمله در این عرصه ها بیان داشت و حتما آخرین اقدامات و دسیسه های امپریالیستها نیست و نخواهد بود.

امپریالیست آمریکا در این عرصه نقش مهمی به ترکیه و عربستان سعودی واگذار کرده است. ترکیه کشوری قدرتمند و عضو ناتو همدست امپریالیست آمریکا در منطقه و متحد اسرائیل بوده و دارای قدرت نظامی بزرگی است و عربستان سعودی از قدرت مالی فراوانی برخوردار است که این قدرت مالی را در خیانت به همه خلقهای جهان در اختیار امپریالیستها قرار می دهد. قطر نیز همراه با پیمان دفاعی ممالک خلیج فارس(شورای همکاری کشورهای عرب خلیج فارس) نیز از این قماش است که این پیمان را تنها برای مبارزه با ایران بوجود آورده اند. تجاوز به بحرین و سرکوب شیعیان به عنوان متحدین ایران در آنجا و در یمن و در خود عربستان سعودی، و دسیسه در لبنان و عراق و پاکستان، در خدمت همین سیاست قرار دارد. حذف نام خلیج فارس از نقشه جستجوگر گوگل و در مدارک یونسکو همه و همه در اثر فشار عربستان سعودی، رشوه دادن به مسئوولان امر و حمایت بی چون و چرای امپریالیست آمریکا از سیاستهای عربستان سعودی بوده است. عربده کشی در مورد ادعای مالکیت سه جزیره تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی که مورد حمایت اوبامای گرگ صفت قرار گرفت و این چراغ سبز برخوردهای نظامی در منطقه است، نیز در کادر همان سیاست جنگ فرسایشی علیه ایران است.

همدستی دولت ترکیه در منطقه با اپوزیسیون خودفروخته سوریه وحمایت مالی و تسلیحاتی و تدارکاتی از آنها، کنترل راههای ارسال اسلحه از طرف ایران به سوریه، کنترل راههای عبور مواد غذائی به ایران از طریق ترکیه، میدان دادن به فعالیتهای ایرانیهای تجزیه طلب ترک در ترکیه، استقرار موشکهای سپر دفاعی آمریکا در ترکیه به بهانه مبارزه با موشکهای ایران، بازگذاردن دست سازمانهای جاسوسی غرب از جمله اسرائیل در ترکیه در مرزهای ایران برای خرابکاری نیز در کادر این جنگ فرسایشی و فشار از غرب ایران است.

دخالت در اوضاع داخلی عراق از این جهت است، تا سیر تحولات سیاسی در این کشور، که ناشی از دخالت مستقیم نظامی آمریکا در آنجا بوده است، در جهتی بگردد، که دامنه نفوذ منافع ایران و نفوذ شیعیان کاهش یافته و به ایجاد جبهه ای متشکل از اکراد شمال و سنی های غرب، علیه شیعیان در شرق عراق منجر گردد. آنها شیعیان عراقی را به عنوان عمال ایران معرفی و تبلیغ می کنند. از سیاستهای راهبردی عربستان سعودی و آمریکا در منطقه این است، که ماهیت مبارزه ضد امپریالیستی مردم عراق را برای اخراج قوای اشغالگر منحرف کرده و آنرا به جنگ شیعه و سنی بدل کنند و اینگونه جلوه دهند که مصائب و فلاکت مردم عراق نه ناشی از تجاوز آمریکا، بلکه ناشی از افزایش نفوذ شیعیان و بویژه ایرانیان است. جنگ آزادیبخش و مقاومت مردم عراق علیه حضور امپریالیستها در عراق، باید به جنگ مذهبی شیعه و سنی بدل شود تا "ضرورت حضور" نظامیان آمریکا را در منطقه برای حفظ "امنیت" مردم و مبارزه بر ضد "تروریسم" توجیه گردانند. بمب گذاریهای مرتب و مستمر عوامل دشمن در مناطق شیعه نشین در عین اینکه در خدمت سلب امنیت مردم و وادار کردنشان به تن دادن به حضور قوای اجنبی در کشورشان است، با این هدف نیز صورت می گیرد تا با ایجاد بلوای مذهبی و جنگ شیعه وسنی، علیه نفوذ ایران در عراق که مردم شیعه آنرا، حامی ایران در صورت تجاوز آمریکا به حساب می آورند، جبهه ای در غرب ایران برای تضعیف ایران در کادر همان جنگ فرسایشی ایجاد نمایند.

امپریالیستها بویژه امپریالیست آمریکا میلیاردها دلار اسلحه به عربستان و امارات متحده عربی فروخته است. عربستان سعودی خودش فاقد آن نیروی کارشناسی است، که بتواند با این فنآوری مدرن کار نماید و در عمل سربازان و کارشناسان آمریکائی خاک عربستان سعودی را پر کرده اند و در صورت تجاوز به ایران به صورت مزدوران عربستان سعودی با پول عربستان سعودی، ولی برای تحقق سیاست آمریکا در منطقه به ایران تجاوز خواهد کرد. این انبار عظیم تسلیحاتی آمریکا، انگلیس و فرانسه در منطقه متعلق به کشورهای منطقه نیست، متعلق به اربابان آنهاست که با پول مردم منطقه سلاحهای خویش را در آنجا انبار کرده اند.

عربستان سعودی همراه با تحریمهای غیر قانونی ایران که تنها مصوبه کنگره آمریکاست، برای حفظ بهای نفت در بازارهای جهان برخلاف تعهداتش در اوپک به افزایش تولید نفت دست زده و بهای آنرا کاهش داده است تا در آمد ایران را از راه فروش نفتِ قاچاق به حداقل برساند. این جنگ اقتصادی عربستان سعودی سابقه تاریخی دارد. آنها همین کار را در زمان تجاوز عراق به ایران انجام دادند تا ایران نتواند برای مقابله با عراق، مخارج جنگ را از راه فروش نفت تضمین کند. مسئولیت صدها هزار کشته و طولانی شدن جنگ نیز در عین حال به گردن عربستان سعودی نیز می باشد. سیاستمداران آلمانی در دهه هشتاد از این اقدام عربستان سعودی بسیار تجلیل کردند و رونق اقتصادی آلمان را که دولت رفاه بوجود آورده بود، مدیون این اقدام عربستان سعودی و قتل عام مردم ایران دانسته و  این شکوفائی اقتصادی را محصول سالها فروش نفت در زیر بهای واقعی آن، که به اقتصاد آلمان جان می داد، به عنوان علت این شکوفائی به حساب آوردند. عربستان سعودی در کشتار مردم ایران وعراق و در حمایت بیدریغ از امپریالیستها نقش مهمی بازی کرد و این نقش را امروز نیز بعهده گرفته است. گرسنگی دادن به مردم ایران با دستور آمریکا با حمایت عربستان سعودی در منطقه عملی می شود.

عربستان سعودی وظیفه گرفت تا سازمان حماس را که متحد ایران بود و در صورت بروز جنگ می توانست در پشت جبهه، به اسرائیل صدمات فراوانی وارد کند، با پرداخت رشوه و تامین پاره ای خواستهایش از جمله سست کردن محاصره نظامی نوار غزه به سمت خود جلب کند و آنها را خنثی نموده از ایران دور کند. رهبران حماس از سوریه به قطر نقل مکان کردند تا از دسترس ایران خارج شوند. همین عقب نشینی حماس در مقابل اسرائیل و تسلیم شدن به خواستهای عربستان سعودی موجب شده است که سازمان جهاد اسلامی در نوار غزه پا بگیرد. عربستان سعودی در عین حال با این کارش نه تنها از نفوذ ایران در فلسطین کاست، بلکه با تضعیف و بی آبرو کردن حماس بخت عباس را برای پیروزی در انتخابات بعدی افزایش داد. از این گذشته این اقدامات ناشیانه حماس تودهنی به آن ایرانی های ضد فلسطینی بود که حماس را نوکر ایران به حساب می آوردند و نه نیروی مستقلی که در راه تحقق اهدافش از کمکهای مالی ایران نیز برخوردار بود.

عربستان سعودی به این هم بسنده نکرد. هم اکنون نظر به لبنان و سوریه دارد. آنها با دامن زدن به جنگ شیعه و سنی که آنرا در عراق و پاکستان آغاز کرده اند و در سوریه با دروغ، برای کتمان نظریات سیاسی خویش، تبلیغ کرده و دامن می زنند، تلاش دارند، بیک جنگ نیابتی که میان ایران و آمریکا در گرفته است، به طور غیر مستقیم یاری رسانند. مدتهاست سازمانهای جنایتکار، امنیتی خصوصی آمریکائی نظیر "بلاک واتر"، مرکزش را به قطر منتقل کرده است و از آنجا تروریست تربیت کرده و مزدور خریده و به "ارتش آزاد سوریه" ملحق می کند. همه می دانند که رژیم سوریه یک رژیم مستبد، ولی بهر صورت غیر مذهبی است. همه می دانند که حزب بعث سوریه در این کشور سر نخ را در دست دارد و کنترل خویش را اعمال می کند. ولی این حزب بعث تنها از علوی ها که خانواده اسد جزئی از آنهاست تشکیل نشده است، بلکه بسیار نیروهای سنی نیز در این حزب و در استبداد حاکم در سوریه شرکت دارند. گناه آنها این است که تنها متحد ایران هستند و نه آمریکا و عربستان سعودی. سیل اسلحه و آدم است که از جانب عربستان سعودی و لبنان(تریپولی) و قطر با حمایت ناتو به دست اوباشانی بنام "ارتش آزاد سوریه" که ساخته دست امپریالیستها و بطور عمده، متشکل از مزدوران و جنایتکاران بیگانه است، سرازیر است. کسب قدرت سیاسی در سوریه که همراه با تبلیغات فریبکارانه ی "دعوای شیعه و سنی" براه افتاده است، توسط یاران آمریکا که از هیچ ریاکاری و جعل اخبار و آدمکشی رویگردان نیستند، نه تنها کشتار وحشتناک و بی سابقه ای را در سوریه موجب خواهد شد، بلکه دامنه آن به لبنان و جنگ داخلی در آنجا نیز خواهد کشید. سرکوب سوریه و سرکوب حزب ﷲ لبنان و همه حامیان آنها در لبنان توسط عوامل اسرائیل و خانواده ارتجاعی حریری بخشی از سیاستِ جنگ نیابتی و فرسایشی علیه ایران است. هم اکنون هواپیماهای بی سرنشین آمریکائی در پرتاب موشک و هدف قرار دادن کاخ ریاست جمهوری در سوریه و ترور رهبران دولت سوریه از هوا، شرکت فعال دارند و ارتباطات و نقل و انتقال نیروهای مزدور را از هوا هدایت می کنند. امپریالیست آمریکا راسا وارد جنگ پنهان شده است و تمام فنآوری تسلیحاتی خویش را در سوریه بکار گرفته تا رژیم اسد را سرنگون کند. وضعیت طوری است که دولت سوریه جرات ندارد به شرکت هواپیماهای آمریکائی در ترور و دخالت آشکار در امور داخلی سوریه اعتراف کند، زیرا که این اعتراف رسمی، اعلان جنگ رسمی به آمریکا خواهد بود که بدون شرم، فرمان هجوم قطعی را علیه کشور مستقل سوریه اعلام کند. امپریالیستها می خواهند سپر بلای ایران و دستهای نفوذی وی را در منطقه  از بین ببرند. به همین جهت از هم اکنون سمت گیری اپوزیسیون ایران در مسئله سوریه به یک امر قطعی بدل شده است. ماهیت دخالت امپریالیستها در سوریه مبارزه بر ضد استبداد و تحقق دموکراسی  و حقوق بشر نیست، ماهیت این جنگ یک جنگ استقلال طلبانه و آزادیبخش بر ضد عمال خودفروخته بیگانه است که در پی حراج سوریه هستند.

در کنار این مسایل، امپریالیست آمریکا در عرصه های دیگری نظیر ترور و خرابکاری و بمب گذاری و تجاوز به حریم فضائی ایران با هواپیماهای بدون سرنشین و یا جنگ سایبری نیز درگیر است و خودش نیز به آن اذعان دارد. امپریالیستها مطمئنا در ایران توسط سازمانهای جاسوسی خودفروخته ایرانی نظیر سازمان مجاهین خلق و یا سایر سازمانها و امکاناتی که دارند، مکانهای مهم نظامی و راهبردی را برای بمب گذاری و ایجاد اغتشاش در لحظه مناسب از هم اکنون شناسائی و برای نابودی و خرابکاری در آن  برنامه ریزی کرده اند.

امپریالیستهای آمریکا از هم اکنون به تبلیغ و پرورش اپوزیسیون خود فروخته ایران نظیر ناسیونال شونیستها آذری و کُرد و عرب و بلوچ مشغولند، به آنها تریبونهای جهانی به عنوان "نمایندگان" اقلیتهای قومی ایران برای تبلیغ می دهند و برایشان مراسم سیاسی برگذار می کنند و به آنها کمکهای سرسام آور مالی می رسانند و بلندگوی رسانه های جهانی را در اختیارشان قرار می دهند. بیکباره "سرکوب حقوق قوم" ها در ایران که مورد تائید آنها در زمان شاه نیز بود، بیک امر مهم نقض حقوق بشر بدل شده است و در مدارک و اعلامیه های سازمان ملل بازتاب می یابد و به خودفروخته های ناسیونال شونیست امکانات مالی و تبلیغاتی می دهند تا کاروانهای اعتراضی در جهان راه بیاندازند. آنها مانند عربستان سعودی که به جنگ شیعه و سنی دامن می زند، به نفرت ضد فارس دامن می زنند و به کشتار فارسها و "نجات" آذربایجان و جدائی از ایران توسل می جویند و آنهم نه به عنوان عمال جمهوری آذربایجان و ترکیه و امپریالیستها، بلکه با بی شرمی به عنوان خلق قهرمان آذربایجان که برای این گروهکهای بی ارزش، تره هم خورد نمی کند. همه این تجزیه طلبان را در عراق و آمریکا آموزشهای نظامی و تبلیغاتی و استفاده از روشهای جنگ روانی و دروغپراکنی می دهند، در کنار آنها سازمانهای غیر دولتی که سرشان به محافل "حقوق بشر و بنیادهای دموکراسی" آمریکا بند است و از آنها دلار سبز دریافت می کنند، ایجاد کرده اند، که ظاهرا برای تحقق حقوق بشر و آزادی اندیشه در ایران فعالیت می کنند، ارتشهائی از آنها در فیس بوک برای ساختن افکار عمومی و پخش جعلیات، همانگونه که در مورد لیبی و سوریه شاهد بودیم و هستیم، فعالند و آموزش دیده اند. این فهرست تحریکات را می توان ادامه داد. امپریالیستها از هم اکنون دنبال "ارتش آزاد ایران" با الهام از حوادث سوریه هستند. برگذاری نشستها و اتحاد فراوان دیده می شود.

رژیم جمهوری اسلامی در بن بست عجیبی گرفتار شده است. این رژیم به مردم ایران تکیه ندارد و در ایران منزوی است. در استیصال خود، سیاستهائی اتخاذ می کند که به افزایش نارضایتی در میان مردم می انجامد. فساد از سر و کول این رژیم بالا می رود و فقدان قانون جز لاینفک این رژیم مافیائی است که به هیچکس پاسخگو نیست. مردم می بینند که مشتی انگل اجتماعی در راس حکومت قرار گرفته و ثروتهای مردم را هر طور دلشان می خواهد و با قلدری و مانند یک نیروی اشغالگر بالا می کشند. رژیم در رده های بالا بر سر نوع ادامه حکومت و سرکوب مردم و تسلط بر جامعه یکپارچه نیست و همه این مشکلات کار وی را برای تحمل این جنگ فرسایشی با مشکل روبرو می سازد. امپریالیست آمریکا از همین شیوه در ممالک دموکراتیکی نظیر ونزوئلا و بولیوی برای تسلط بر آنها نیز استفاده کرد، که به علت حمایت بی چون چرای مردم از حکومتهای دموکراتیکشان با شکست مفتضحانه روبرو شد، ولی در مورد ایران معلوم نیست همه این دسیسه ها بی اثر بماند. رژیم جمهوری اسلامی با بی توجهی به حقوق مردم و سرکوب حقوق دموکراتیک آنها راه را برای حضور امپریالیسم در ایران هموار می کند و هر چه دامنه سرکوب را گسترش دهد، خطر دخالتگری و دسیسه های امپریالیسم در ایران بیشتر است. در مقابل اپوزیسیون خود فروخته ایران، امر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را بهر بهاء در دستور کار خود قرار داده است و از هر اقدام و دسیسه امپریالیستی و صهیونیستی در خارج از کشور بدون تعمق، حمایت می کند. این اپوزیسیون که به نفی مبارزه ضد امپریالیستی مشغول است و فراموش کرده که باید مبارزه دموکراتیک را با مبارزه ضد امپریالیستی پیوند زند، در مورد هر مسئله مشخص از نقض حقوق بشر گرفته تا سرکوب شهروندان افغانی در ایران، از نشستها و گردهمآئی های مشکوک گرفته تا نمایشات اعتراضی با تدارک مقامات آمریکائی، در کنار عمال روشن "سیا" و انحصارات آمریکائی قرار می گیرد. این اپوزیسیون خودفروخته اصلا نمی فهمد که در لیبی و سوریه و فلسطین و لبنان و بحرین و خلیج فارس و... چه می گذرد، بخشی حتی با صراحت از تجاوز به افغانستان و عراق حمایت می کردند و می کنند. کردهای ناسیونال شونیست و "سازمان مجاهدین خلق" و بخشی از سلطنت طلبان به رهبری رضا پهلوی و کیهان لندنی هوادار تجاوز به ایران هستند و آنرا بدون شرم اعلام می کنند. مشتی سازمانهای سیاسی که خود را "کمونیست" جا می زنند، موافق تجاوز به ایران به عنوان "فرصت مناسب" برای دست یازیدن به جنگ داخلی هستند، تا رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند و برای اینکه مورد اتهام همدستی با امپریالیستها قرار نگیرند، سوگند یاد می کنند که در دو جبهه رزمیده و همزمان امپریالیستهای اشغالگر را در ایران افشاء کنند!!؟؟. بخشی از آنها البته با حضور امپریالیست آمریکا در عراق و افغانستان موافقند.

هم اکنون یک تریبونال جهانی براه انداخته اند که در نظر اول افشاء جنایات جمهوری اسلامی در مد نظر است و پاره ای زندان سیاسی فریب خورده را به آنجا برده اند تا بر ضد جمهوری اسلامی شهادت دهند و به این دادگاه جهانی رنگ و بوئی منصفانه و بی طرفانه داده و نیروهای واقعا ضد امپریالیستی و ضد جمهوری اسلامی را مرعوب نمایند و مانع افشاءگری آنها شوند. ولی اسناد منتشر شده نشان می دهد که سرنخ این دادگاه نیز در دست خود امپریالیستهاست و از ساده لوحی برخی سیاسیون که هرگز درک درستی از مبارزه ضد امپریالیستی و دموکراتیک و درک و تصوری از آزادی و استقلال ایران در گذشت نداشته و در آینده نیز نخواهند داشت، سوء استفاده نموده اند. بر این نوع دسیسه ها پایانی نیست. کاسبکاران امپریالیسم و صهیونیسم در همه زمینه ها سرمایه گذاری می کنند. از تجاوز به حقوق شهروندان افغانی در ایران پرچمی برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی می سازند، ولی حاضر نیستند از حقوق مردم افغانستان در مقابل تجاوزکاران بربرمنش به خاک کشور مستقل افغانستان دفاع کنند. پاره ای از کمونیست نماهای ایرانی نظیر "حزب کمونیست کارگری" حتی از این تجاوز و اشغال دفاع کرده و می کنند. حمایت آنها از افغانها مزورانه و در خدمت اهداف و نیات شوم امپریالیسم جهانی است.

این نکاتی که در بالا بدان اشاره شد به ما می آموزد که هرگز نمی توان بررسی اوضاع ایران و منطقه و موضعگیریهای اپوزیسیون ایران را جدا از و خارج از اوضاع جهانی و خارج از این متن و تعیین خصلت اوضاع کنونی جهان بررسی کرد. هر کسی مبارزه برای دموکراسی  و آزادی و تحقق حقوق بشر را از مبارزه بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم جدا کند به دام امپریالیستها می افتد و چه بخواهد و چه نخواهد بلندگو و عامل آنها در مبارزات آزادیبخش مردم ایران است. برای تحلیل باید مسایلی را که در جهان و منطقه می گذرد و نقش امپریالیستها وسیاست آنها را در منطقه در نظر گرفت و در محاسبات سیاسی منظور داشت وگرنه اپوزیسیون مترقی ایران در خدمت آن بخشی از اپوزیسیون خودفروخته قرار می گیرد که مستقیما عامل امپریالیست در منطقه است. راه مقابله با این دسیسه ها که تمامی ندارد و هر بار به اشکال ارتجاعی مانند ماجرای "الماس"، و یا حتی "مترقی" و "آزادیخواهانه" نظیر تریبونال لندن و جنبش ضد سرکوب حقوق شهروندان افغانی در ایران متجلی می شود، تنها پیوند مبارزه دموکراتیک با مبارزه ضد صهیونیستی و ضد امپریالیستی است. مطمئن باشید به مجرد اینکه این پیوند انقلابی برقرار شود از تعدد و تعداد این نشستهای امپریالیست ساخته کاسته خواهد شد و از فعالیتهای برخی سازمانها ایرانی خودفروخته کاسته می گردد. مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم در شرایط کنونی میهن ما یک ملاک روشن برای تمیز سره از ناسره است. این است که باید امر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را با هدف آزادی و استقلال ایران از  دست همه دشمنان پیوند زد در غیر این صورت امپریالیستها و صهیونیستها وعربستان سعودی و ترکیه و جمهوری آذربایجان و اردن هاشمی و... نیز با این سرنگونی در جهت تامین منافع خودشان موافقند.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  149 مرداد ماه 1391  اوت 2012،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.       www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                    toufan@toufan.org