راهکار
کمونیستی در
برخورد به
اعتقادات مذهبی
مردم
برخورد
به مسئله مذهب
از نقطه نظر
کمونیستی مجدداً
به مسئله روز
بدل شده است.
زیرا از یک جانب
ارتکاب
جنایات
صهیونیسم
اسرائیل نسبت
به ملت آزادیخواه
فلسطین و نسلکُشی
آنها در نوار
غزه و در بیتالمقدس
قابل کتمان
نیست و از طرف
دیگر بعد از
بیست سال تجاوز
و حضور ناموفق
نیروهای
خارجی در
افغانستان به
بهانه مبارزه
علیه «اسلام
سیاسی» و نقض
حقوق زنان و
بستن مدارس دخترانه
و... اکنون با
عقبنشینی از
این کشور - در
عین حفظ نفوذ
خویش در منطقه
تا آنجا که
مناسبات حاکم
اجازه میدهد
-، حاکی از آن
است که تئوری
مبارزه با
«اسلام
سیاسی»، که
ساخته و
پرداخته اطاقهای
فکری
امپریالیستی
و صهیونیستی
برای سرکوب
نهضتهای
مقاومت
ضدآمریکائی و
تبلیغ سیاستهای
«موجه»
استعمار مدرن
بود، درهم
شکسته شده و
بیاعتبار
گشته است.
دیگر حنای
تئوری ارتجاعی
مبارزه با «دو
قطب ارتجاع»،
که تئوری استعماری
و حمایت از
اشغال و تجاوز
به کشورهاست،
رنگی ندارد.
«حزب کمونیست
کارگری» با
رهبری مغز «متفکرشان»
سالها تبلیغ
میکرد منظره
سیاسی جهان
کنونی را نه
تضادهای
اساسی جهان؛
تضاد میان کار
و سرمایه،
تضاد میان خلقهای
ستمدیده و
امپریالیسم،
تضاد میان خود
امپریالیستهای
رقیب و یا
تضاد میان
گروهبندیهای
امپریالیستی
و کنسرنها و
سرمایههای
انحصاری
امپریالیستی
در درون خویش،
بلکه جنگ میان
«اسلام سیاسی»
و میلیتاریسم
آمریکا تعیین
میکند.
«منصور
حکمت» مینویسد:
«در بيرون دو
قطب تخاصم
ارتجاعى
امروز،
ميليتاريسم
آمريکا و دولتهاى
غربى در يکسو
و اردوى اسلام
سياسى و گروههاى
ترور اسلامى
در سوى ديگر،
فضاى حاکم بر
اکثريت انساندوست
و صلحدوست
جهان يک فضاى
هراس و نگرانى
است» و یا در جای
دیگر در بیان
ماهیت «اسلام
سیاسی» و در
توضیح جنگ تروريستها
و مبارزه دو
قطب ارتجاعى
در جهان، که
همان میلیتاریسم
آمریکا و
«اسلام سیاسی»
است، میآورد:
«در دو سوى
اين کشمکش
ضدبشرى، دو
اردوى اصلى تروريسم
بينالمللى
قرار گرفتهاند
که مُهر خونين
خود را به
زندگى دو نسل
از مردم جهان
ما کوبيدهاند».
این تفکر
آمریکائی -
صهیونیستی با
نقاب «چپ» با
الهام از «جرج
بوش»، که
لشگرکشی به
افغانستان،
قتلعام این
مردم، آزمایش
سلاحهای
جنگی مدرن
خویش در این
کشور، قاچاق
مواد مخدر،
ایجاد پایگاههای
ضد ایرانی،
چینی، روسی و
ممالک آسیای
میانه را حتی
با نابودی
مدنیت و تمدن
این کشور در
دستور کار خود
قرار داده
بود، به حمایت
از تجاوز
امپریالیسم
آمریکا به
افغانستان
برخاست و
اشغال
افغانستان و
قتلعام مردم
آن سرزمین را
به بهانه
مبارزه علیه «اسلام
سیاسی» خوشامد
گفت.
آنها
نوشتند:
«اعلام
جنگِ هيچکس،
حتى آمريکا و
غرب، به طالبان
را نمیتوان
محکوم کرد.
طالبان بايد
برود و
نهايتاً بايد
با قهر و با
عمل نظامى
برود. دشمنى
غرب با طالبان
به دوستى
تاکنونىشان
ترجيح دارد.
کسى جلوى
برچيده شدن
بساط آدمکشهائى
را، که خود
غرب سرِ کار
آورده است،
نمیگيرد. اما
ميان جنگ و
ترور تفاوت
هست».
با این
تفکر
تروریستیِ آمریکاپسند؛
همین عده به
گفته همکاران
سابق خودشان
«خانم آذر
مدرسی» «با
هلهله و ولوله
بمبارانهای
موصل و بنغازی
و حلب و دمشق
را برکتی برای
مردم اسیر در
دست ارتجاع و
تروریسم
اسلامی دانستند».
به نظر
این عده همه
سرزمینهای
اسلامی را، که
اسلامشان
مطابق میل
آمریکا و
اسرائیل
نباشد، باید
اشغال نمود و
مردمانشان
را قتلعام
کرد.
و این در
حالی بود که
این عده از
داعش، که همان
«اسلام سیاسی»
نوع دلخواه
«منصور حکمت»
است، به دفاع
برخاستند و
تجاوز به
سوریه و تلاش
برای سرنگونی
دولت قانونی
سوریه را امری
درست و انقلابی
وانمود کردند.
آنها مبارزه
حزبﷲ لبنان و
حضور ایران در
سوریه و سرکوب
داعش را محکوم
کردند. از
تجاوز «جرجبوش
(پسر)»،
«رامزفلد» و
«چِنی» به کشور
مستقل عراق حمایت
نمودند و
پوشیدن مینیژوپ
توسط دختران
کُرد در منطقه
کردستان مسلماننشین
و متعصب عراق
را در تحت
حمایت «بادیگاردهای»
حزب کمونیست
کارگری،
آزادی پوشش
زنان در عراقِ
«مدرن» و
«پیشرفت» این
کشور جلوه
دادند!؟ فاجعه
کشور همسایه
ما عراق و
همدستی
کادرهای این
حزب اسرائیلی
با
امپریالیسم و
صهیونیسم در
این سرزمین را
ما در این
کشور شاهد
بوده و هستیم.
این نمونهها
نشان میداد
که مشکل این
یاران ایرانی
صهیونیسم،
حضور طالبان،
که مردم بومی
افغانستان
هستند و یا
تروریستهای
وارداتی در
افغانستان
نظیر
القاعده، نیستند،
زیرا نه در
سوریه و نه در
لیبی، که نابودی
این کشورها
مورد حمایت
آنها بود، از
حضور طالبان
در آنجا خبری
نبود، پس چرا
این عده تجاوز
به ممالک
مستقل و اشغال
آنها و نقض
حاکمیت ملی
آنها را به
رسمیت
شناختند و میشناسند؟
زیرا در دست
این ایرانیهای
هوادار
صهیونیسم،
ابزار «اسلام
سیاسی» وسیلهای
است تا هر
نهضت مقاومتی
را که رنگ
مذهبی و آنهم
اعتقادات
مذهبی اسلامی
دارد و ضد
آمریکا و
اسرائیل عمل
میکند، با
تبلیغات
سازمانیافته
و پُرهزینه
جهانی، توسط
دستهای
ناپاک جهانی
بیاعتبار
سازد و با
تبلیغ و ترویج
و گسترش جنگ روانی
محیط مسمومی
برای قتلعام
آنها فراهم
آورد. آنها
هوادار تحریم
ایران و تجاوز
آمریکا به
ایران هستند.
کسی که از یک اصولیت
انقلابی
الهام میگیرد،
نمیتواند
مخالف «اسلام
سیاسی» در
افغانستان،
لبنان،
فلسطین، یمن و
غیره... باشد،
ولی در عین
حال موافق
«اسلام سیاسی»
در سوریه،
لیبی،
عربستان سعودی
و همه ممالکی
باشد که در
خدمت منافع
راهبردی
آمریکا در
جهان باید
دچار «تحول» و
«مدرنیته»
شوند. این
تبلیغات
مخالفت با
«اسلام سیاسی»
نیست، موافقت
با سیاستهای
مصلحتگرایانه
و بعضاً
راهبردی
امپریالیسم
آمریکا در
برخورد به
حقوق بشر و یا
گزینش «اسلام
و تروریسم خوب»
و یا «اسلام و
تروریسم بد»
است.
واقعیت
جهان نشان میدهد
که
امپریالیسم
تروریست
آمریکا
اساساً برضد
تروریسم
مبارزه نمیکند
تا چه رسد به
تروریسم
اسلامی. آنها
خود مبنا و
سرمنشاء
تروریسم
هستند. پس این
ادعا که در
جهان کنونی
مبارزهای
میان «دو قطب
ارتجاعی»
«تروریسم
اسلامی» و میلیتاریسم
آمریکا تعیین
کننده منظره
سیاسی جهان
است، حمایت
آشکار از
امپریالیسم
آمریکا و فریب
مردم جهان و
ایران در زیر
پوشش دفاع از
حقوق بشر،
حقوق زنان و
آزادی حجاب
است. کسی که
همدست
امپریالیسم و
صهیونیسم
است، نمیتواند
هوادار حقوق
دموکراتیک و
حقوق انسانی باشد.
«حزب
کمونیست
کارگری»
«منصور حکمت»
نماینده این
تئوری
صهیونیستی در
میان اپوزیسیون
ایران است.
جالب این است
که سازمان
فدائیان
اقلیت، که در
عرصه نگارش،
آن مهارت و
شیوه نگارش
اپورتونیستی
«منصور حکمت»
را ندارد، به
راحتی بند را
به آب میدهد
و بر ضد خلق
فلسطین با
تکیه بر تئوری
مبارزه میان
«دو قطب
ارتجاعی» در
تطهیر جنایات
صهیونیسم و
کینهتوزی
خبیثانه نسبت
به خلق فلسطین
تا آنجا پیش
میرود که مینویسد:
«نیروهایی
که به لحاظ
سرکوبگری و
تجاوز به حقوق
دمکراتیک
مردم فلسطین، ماهیتا
همجنس دولت
صهیونیستی
اسرائیل
هستند. حماس و
حزبالله
لبنان اگر دهها
برابر بیشتر
از دولت
اسرائیل
ارتجاعی و
سرکوبگر
نباشند،
مطمئنا کمتر
نیستند.
نیروهای حماس
و حزبالله،
تحت حمایت
مستقیم
جمهوری
اسلامی و زیر پوشش
مبارزه با
نیروهای
اشغالگر
اسرائیل،
عملا آزادی و
حقوق
دمکراتیک
مردم فلسطین
را سلب کردهاند.
فلسطینیان را
به مسلخ میبرند
و تحت اتهام
همکاری با
دولت اسرائیل
گروه گروه از
مردم فلسطین
را ترور و یا
به جوخههای
مرگ میسپارند».
هر کس این
دروغها و
تئوریهای
امپریالیستی -
صهیونیستی را
بخواند، متوجه
میشود که
مبارزه با
تروریسم
اسلامی و یا
«اسلام سیاسی»
این عده بهانهای
بیش نیست تا
دستهای خونآلود
آمریکا و
اسرائیل را
بشویند. همه
این گروهها
از داعش در
تجاوز به
سوریه و
سرنگونی «بشار
اسد» حمایت میکردند
و این ننگ
تاریخی را نمیتوانند
از پیشانی
خویش پاک
کنند. آیا
آنطور که
سازمان اقلیت
در دنبالهروی
کور از «منصور
حکمت» میگوید،
هیچ فرق ماهوی
میان
مسلمانانی که
برای رهائی
کشورشان از
دست
اشغالگران
جانی و متجاوز
میرزمند و
مشتی
صهیونیستهای
تجاوزگر، که
به نسلکُشی
مردم فلسطین
مشغولاند،
نیست؟ آیا بین
ظالم و مظلوم
ماهیتاً فرقی
نیست؟ آیا قتلعام
هر حرکت
اجتماعی را به
بهانه اینکه
این عده
مسلمان هستند
و اعتقادات
مذهبی دارند،
توجیه میکند؟
چگونه میشود
به «مبارزه»
این عده بر ضد
رژیم جمهوری
اسلامی و
منظرهای که
از حکومت
دلخواهشان
در آینده
ترسیم میکنند،
اعتماد کرد؟
طبیعتاً چنین
اعتمادی محلی
از اِعراب
ندارد و
«اعتمادی»
ضدبشری و مردمفریبانه
است. مردم
ایران باید با
این ابزار ساخته
و پرداخته دست
صهیونیسم و
امپریالیسم
به عنوان
«اسلام سیاسی»
مبارزه کنند.
تلاش
کنیم در چند
عبارت مسئله
را قابل فهم
گردانیم.
ریشههای
دین در عدم
شناخت کامل
بشریت از
طبیعتی است که
ما را در
برگرفته است.
تا پیشرفت
علوم به جائی
نرسد که بشریت
بتواند به
بسیاری از
مجهولات، که
با آن مواجه
است، پاسخ دهد
و او را به حل
مسئله اساسی
فلسفه نزدیکتر
کند، این توهم
و خرافات دینی
باقی میماند.
مسئله وجود
دینگرائی
البته فقط
جنبه علمی و
فلسفی ندارد.
در جوامع
طبقاتی، که
مردم تحت سلطه
قرار دارند و قادر
به تغییر
وضعیت ستمکِشی
خویش نیستند،
همواره این
تصور قوت میگیرد
که سرنوشت
آنها توسط یک
قدرت
ماورالطبیعه
تعیین میشود و
آنها باید
پذیرای این
سرنوشت باشند.
طبیعتاً چنین
باوری روحیه
تمکین، تسلیم،
توجیه و عدم
مقاومت را در
درون آنها
ایجاد میکند.
وجود شرایط
اقتصادی -
سیاسی -
اجتماعی به ویژه
در دنیای
سرمایهداری
کنونی با توجه
به امپراتوری
رسانهای،
سانسور و
تبلیغاتی که
شستشوی مغزی
را موجب میشود،
به تشدید
خرافات و
اعتقادات
مذهبی دامن میزند.
اعلام
جنگ بر ضد
مذهب آن طور
که «بیسمارک»،
صدراعظم وقت
آلمان، به آن
توسل جست و یا
«بلانکی»، انقلابی
مشهور کمون
پاریس آنرا بر
ضد مذهب بهکارگرفت،
فقط باعث
تقویت و نه
تضعیف مذهب
خواهد شد.
مارکسیستها
بر ضد مذهب از
نظر
روشنگرانه و
علمی مبارزه
میکنند و
انتشارات
بورژواها در
این زمینه را
حتی تبلیغ میکنند.
«مارکس» و
«انگلس»
خواهان آن
بودند که آثار
ضدمذهبی
«وُلتِر» و رهبران
روشنگر
بورژوازی در
زمان رنساس
تکثیر شوند و
در اختیار
مردم قرار
داده شود، ولی
انتشار آثار
علمی به معنی
جنگ و سرکوب و
توهین مذهبی
نیست. تمام
تئوری علمی
تکامل تدریجی
(اوولوسیون)،
که در مدارس
تدریس میشود،
نقض افسانه
آفرینش مندرج
در کتب مقدس
است.
کمونیستها
به مبارزه
طبقاتی
اعتقاد دارند
و این مبارزه
طبقاتی دارای
طرفهای
متضاد است.
بسیاری از
ستمکشان
کارگران و دهقانان
دارای
اعتقادات
مذهبی هستند،
علیرغم
اینکه بر ضد
ستمگران
مبارزه میکنند.
ریشهداربودن
اعتقادات
مذهبی آنها
خود محصول همین
تسلط طبقات
ارتجاعی و
ستمگر حاکم
است. پس باید
این مناسبات
ظالمانه را از
بین برد، تا
شرایط عینی
تحول اجتماعی فراهم
شود. با کتاب و
بحث نمیشود
تک تک افراد
را قانع کرد.
این انسانهای
معتقد و تحت
ستم تنها در
روند مبارزه
طبقاتی آگاهی
اجتماعی و
سیاسی کسب
خواهند کرد و
به همین جهت
در برنامه
احزاب
کمونیستی سخن
بر سر کسب
قدرت سیاسی و
مبارزه با
طبقه حاکم
است. کمونیستها
وقتی موفق
شوند با تکیه
بر نیروی همین
ستمکشان
معتقد مذهبی؛
قدرت سیاسی را
کسب کنند، خودشان
برای روشنگری
عمومی و ایجاد
شرایطی که تحول
فکری را به
بهترین نحوی
فراهم آورد،
تسهیلات
فراهم میآورند.
ارزش یک کارگر
مذهبی، که در
مبارزه اعتصابی
شرکت میکند و
برای کسب قدرت
سیاسی مسلح میشود،
از صدها فرد
بیمایهای
که با پرچم
مبارزه با
«اسلام سیاسی»
حقوق بازنشستگی
خویش را از
قدرتهای
جهانی میگیرند،
بیشتر است،
زیرا این
کارگر گامی در
جهت تحول و به
طور عینی برای
رفع خرافات
مذهبی برمیدارد
و آن افراد
فقط نفرت مردم
مذهبی را برضد
خود برمیانگیزند
و این مردمِ
موردِ توهین
قرار گرفته مسلماً
از پافشاری به
اعتقاداتشان
دستبرنمیدارند.
چقدر ننگین
است که کسی به
مردم فلسطین بگوید
در سازمان
حماس، که برای
آزادی فلسطین
میرزمد،
متحد نهشوید
و یا
رهنمودهایش
را عملی نهکنید،
زیرا آنها
اعتقادات
مذهبی دارند و
مسلماناند!
اجرای این
توصیههای
صهیونیستی
مبارزه با
خرافات و دین
نیست، تقویت
مُبلغان دین و
تحکیم خرافات
در جهان است.
کمونیستها
در مقابله با
اعتقادات و
خرافات دینی
افراد بیتفاوت
نیستند و با
خرافات مذهبی
مبارزه کرده و
میکنند و آنرا
امر خصوصی
مردم تلقی نمینمایند.
کمونیستها
میان برخورد
حزب کمونیست
به دین و
برخورد دولت
به دین تفاوت
قایل هستند.
از نظر دولتی
مسئله مذهب
امر خصوصی
افراد است و
دولت در برخورد
به ادیان باید
جنبه بیطرفی
خود را حفظ
نماید، زیرا
دولتی میتواند
در کشوری حاکم
باشد، که
مردمانش
دارای اعتقادات
مذهبی
گوناگون
باشند.
مسلمان، مسیحی،
یهودی،
بودائی،
زردتشتی و... در
کنار هم زندگی
کنند ولی
دارای دولت
مشترکی باشند.
این دول
حق ندارند به
نفع این یا آن
مذهب موضعگیری
کنند و به این
یا آن مذهب
امتیاز دهند؛
این امر دستآورد
انقلاب کبیر
بورژوائی
فرانسه بوده
است که
کمونیستها
نیز از آن
استقبال میکنند.
ولی کمونیستها،
که مذهب را
برای دولت امر
خصوصی میدانند،
خود به مبارزه
ایدئولوژیک
بر ضد مذهب برمیخیزند
و آنرا امر
خصوصی برای
حزب تلقی نمیکنند.
ولی این شکل
مبارزه
کمونیستی با
اعتقادات
مذهبی چیست؟
کمونیستها
هرگز به
مبارزه سیاسی
با مذهب دست
نمیزنند. در
برنامه همه
احزاب
کمونیستی از
بدو پیدایش تا
به امروز
مسئله کسب
قدرت سیاسی و
مبارزه با
طبقات حاکمه
در دستور کار
این احزاب
قرار داشته
است و نه
مبارزه با
مذهب، زیرا یک
کارگر و فرد
مذهبی مبتلا به
خرافات دینی
حق دارد عضو
حزب کمونیست
شود زیرا شرط
عضویت در حزب
کمونیست
پذیرش برنامه
سیاسی این حزب
است که بر
اساس درک
ایدئولوژی
مارکسیستی،
علمی و سیاسی
نوشته شده
است. تناقضی
که در درون هر
فرد مذهبی با
پذیرش این برنامه
پدید میآید،
صرفاً یک
مسئله شخصی وی
است که خود او
باید آنرا
برای خودش حل
نماید. هیچ
حزب کمونیستی
شرط عضویت در
حزب کمونیست
را رد مذهب
نمیگذارد،
مبارزه سیاسی
را، که مبارزه
روز است، با
مبارزه
ایدئولوژیک
ضد خدا، که
امری طولانی و
وابسته به
ایجاد زمینههای
تحول بعدی
است، در یک
سطح قرار نمیدهد
و به انسانها
به طور واقعی
و مشخص و نه
خارج از زمان
و مکان و ذهنی
برخورد میکند.
این است که
باید در
برخورد به
جنبشهای
سیاسی، که
دارای
ایدئولوژی
مذهبی هستند،
از این دیدگاه
- یعنی دیدگاه
سیاسی و نه
ایدئولوژیک -
برخورد کرد.
به این جهت
حزب ما از
مبارزه
«سازمان پایداری
اسلامی (حماس)»
و «جهاد
اسلامی» و
«جبهه خلق» برای
آزادی فلسطین
از این منظر
دفاع میکند.
حال مقاله
رفیق «لنین» را
در زیر با
توجه به این
اطلاعاتی که
ما در بالا به
آنها اشاره
کردیم، از نظر
بگذرانیم.
«روش حزب
کارگران نسبت
به مذهب
[...] تا
آنجائی که به
حزب
سوسیالیستی
پرولتاریا مربوط
است، مذهب یک
امر خصوصی
نیست. حزب ما
اجتماع
مبارزین
پیشرو دارای
آگاهی طبقاتی
برای رهائی
طبقۀ کارگر
است. چنین
اجتماعی نه میتواند
و نه باید نسبت
به فقدان
آگاهی طبقاتی
جهل و یا
شریعت مخالف
تکامل بشر در
شکل اعتقادات
مذهبی بیاعتنا
باشد. ما
خواستار
انحلال رسمیت
کلیسائیم تا
بتوانیم با
غبار مذهبی با
اسلحه خالص ایدئولوژیک
و فقط
ایدئولوژیک
از طریق
مطبوعاتمان
و بوسیله
سخنانمان
مبارزه کنیم.
ولی ما اجتماع
خود، حزب کار
سوسیال
دمکراتیک
روسیه، را
دقیقا به خاطر
چنین مبارزهای
علیه هرگونه
حقهزدنهای
مذهبی به
کارگران بنا
نمودیم. و
برای ما مبارزه
ایدئولوژیک
یک امر خصوصی
نیست، بلکه امر
تمام حزب،
تمام
پرولتاریاست.
اگر این
چنین است پس
چرا ما در
برنامۀ خود
اعلام نمیکنیم
که خدانشناس
هستیم؟ چرا ما
پیوستن مسیحیان
و دیگر
معتقدین به
خدا را به حزبمان
قدغن نمیکنیم؟
جواب به این
سئوال در خدمت
تشریح تفاوت مهمی
که در نحوه
طرح مسالۀ
مذهب بین
بورژوا دمکراتها
و سوسیال
دمکراتها
وجود دارد،
قرار میگیرد.
تمام
برنامه ما بر
مبنای جهانبینی
علمی، و بیش
از آن،
ماتریالیستی
قرار گرفته
است. بنابر
این تشریح
برنامه ما
ضرورتاً شامل
تشریح ریشههای
حقیقی تاریخی
و اقتصادی
غبار مذهب میگردد.
ترویج ما
ضرورتاً شامل
ترویج
خدانشناسی
است، انتشار
نشریات علمی
مناسب، که
حکومت استبدادی
فئودال تا بحال
جداً منع و
مجازات مینموده
است، باید
اکنون یکی از
زمینههای
فعالیت حزب ما
را تشکیل دهد.
ما هم اکنون احتمالاً
باید اندرز
«انگلس» را که
وی زمانی به سوسیالیستهای
آلمان داد،
عملی کنیم،
نشریات
روشنگران و
خدانشناسان
فرانسه قرن
هجدهم را
ترجمه و وسیعاً
توزیع کنید.
لیکن در
هیچ شرایطی ما
نباید به این
اشتباه دربهغلطیم
که مساله مذهب
را تجریدی، به
صورت ایدالیستی،
به عنوان یک
مسالۀ
روشنفکرانه
که به مبارزه
طبقاتی
نامربوط است،
طرح نمائیم.
آنطور که
دمکراتهای
رادیکال از
میان
بورژوازی
اغلب چنین میکنند.
این احمقانه
خواهد بود که
فکر کنیم که
در جامعهای
که بر پایه
ستم و خِرِفت
نمودن بیپایان
تودههای
کارگر بنا شده
است، تعصبات
مذهبی را میتوان
با شیوههای
ترویجی خالص
از میان
برداشت.
فراموشکردن
اینکه یوغ
مذهب، که بر
بشریت سنگینی
میکند،
صرفاً نتیجه و
انعکاس یوغ
اقتصادی در جامعه
است، کوتهنظری
بورژوائی
خواهد بود.
هیچ تعداد
جزوات و هیچ
مقدار موعظه،
پرولتاریا را
روشن نخواهد کرد،
اگر وی از
طریق مبارزۀ
خود علیه
نیروهای سیاه
سرمایهداری
روشن نشود.
اتحاد در این
مبارزۀ
واقعاً انقلابی
طبقۀ تحت ستم
برای ایجاد
بهشت بر روی زمین
برای ما مهمتر
از اتحاد
عقیدۀ
پرولتاریا در
مورد بهشت برین
در آسمانهاست.
این است
دلیل اینکه
چرا ما در
برنامه خود
خدانشناسی
خود را طرح
نمیکنیم و
نباید بکنیم؛
این است دلیل
اینکه چرا ما
نباید
پرولترهائی
را که هنوز
بقایای تعصبات
قدیمی خود را
حفظ کردهاند،
از پیوستن به
حزبمان منع
کنیم. ما
همواره جهانبینی
علمی را تبلیغ
خواهیم کرد و
برای ما مبارزه
علیه
ناپیگیری
«مسیحیان»
گوناگون
اساسی است.
ولی این به
هیچوجه به
این مفهوم
نیست که مسالۀ
مذهب باید به مقام
اول ارتقاء
داده شود.
جائی که اصلاً
بدان متعلق
نیست، و نیز
بدین مفهوم
نیست که ما
باید اجازه
دهیم تا بین
نیروهای
واقعاً
انقلابی
مبارزه
اقتصادی و
سیاسی به خاطر
افکار درجه
سوم و یا ایدههای
بیمعنی که به
شدت اهمیت
سیاسی خود را
از دست داده،
به سرعت به
مثابه زباله
به وسیله خود
تکامل
اقتصادی به
دور ریخته میشود،
تفرقه افتد.
در همه جا
بورژوازی
ارتجاعی میکوشد،
و در حال حاضر
در روسیه نیز
شروع کرده است،
به تفرقۀ
مذهبی دست زند
- تا بدین
ترتیب توجه
تودهها را از
مسائل واقعاً
مهم و اساسی
اقتصادی و سیاسی،
که در حال
حاضر توسط
پرولتاریای
روسیه که در
مبارزه
انقلابی متحد
شده، در عمل
حل میشود،
منحرف نماید.
این سیاست
ارتجاعی
تفرقهافکنی
در میان
نیروهای
پرولتری، که
امروزه عمدتاً
در کشتارهای
باندهای سیاه
متجلی میشود،
ممکن است فردا
فرمهای ظریفتری
را طرحریزی
نماید. ما در
هر حال بوسیلۀ
تبلیغ جسورانه،
پیگیرانه و
آرام اتحاد
پرولتری و
جهانبینی
علمی با آن
مقابله مینمائیم
- تبلیغی که با
هرگونه
تحریکات –
تفاوتهای
ثانوی بیگانه
است.
پرولتاریای
انقلابی در
تبدیل مذهب به
یک امر کلاً
خصوصی تا
آنجائی که به
دولت مربوط
است، موفق
خواهد شد. و در
این سیستم
سیاسی منزه از
کَپَرَکِ
قرون وسطیای
است، که برای
انهدام بردگی
اقتصادی، این
منشاء واقعی
فریب مذهبی
بشریت
پرولتاریا به
مبارزهای
وسیع و علنی
دست خواهد
یازید.
«نوایا
ژیزن»
۳
دسامبر ۱۸۹۵
امضاء: ن -
لنین»
پس روشن
است که
کمونیستها
نمیتوانند
از دفاع از
مبارزه حماس
بر ضد صهیونیسم
اسرائیل، نسلکُشی،
آپارتاید،
اشغالگری،
تجاوز و غیره...
به این بهانه
که ایدئولوژی
حماس و یا
حزبﷲ لبنان و
یا ... ارتجاعی
است، طفره
روند. هر کس به
بهانه
ارتجاعیبودن
ایدئولوژی
اسلامی
مسلمانان
جهان را از حقوق
دموکراتیک و
انسانی محروم
میکند،
مرتجع به تمام
معنی است. در
فلسطین باید از
مبارزه مردم
فلسطین تحت
رهبری حماس،
که نماینده منتخب
و قانونی
آنهاست،
حمایت نمود.
تئوری صهیونیستی
مبارزه علیه
«دو قطب
ارتجاع» از
اطاقهای
فکری
صهیونیسم،
امپریالیسم و
مزدورانشان
بیرون میآید
که تلاش دارند
جنایات و
کشتار ضدبشری
صهیونیسم را
توجیه و نسبی
جلوه دهند.
برگرفته
ازتوفان
شـماره 257 مرداد
ماه 1400 اوت 2021
ارگان
مرکزی حزب کار
ایران(توفان)
صفحه حزب
کار
ایران(توفان)
در شبکه جهانی
اینترنت
www.toufan.org
نشانی
پست
الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
لینک چند
وبلاگ حزبی
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
وبلاگ
کارگر آگاه
http://www.kargareagah.blogspot.se/
سایت
کتابخانه
اینترنتی
توفان
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت
آرشیو نشریات
توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در
توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در
فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام
https://telegram.me/totoufan