شستشوی مغزیِ افکار عمومی، توسط ماشین تبلیغاتی امپریالیسمصهیونیسم

تبدیل ارزشهای امپریالیستی-صهیونیستی به معیار عامی برای اندازه گیری

شستشوی مغزی چیست؟

وقتی امپریالیسم و صهیونیسم ارزشهای جنایتکارانه خویش را به عنوان قوانین عام و طبیعی به افکار عمومی حُقنه می کنند.

وقتی انسانها ناخودآگاه، "طبیعی" بودن نقض همه موازین دموکراتیک، انسانی و جهانی، توسط امپریالیسم و صهیونیسم را، به منزله یک قانون عام و معتبر جهانی بپذیرند و احتمال نادرستی آن را به مغز خود خطور ندهند.

امپریالیستها که دشمنان سوگند خورده دموکراسی در جهان هستند، افکار عمومی را طوری می سازند و شستشوهای مغزی را توسط کارشناسان و دستگاهای ارتباط جمعی خویش طوری به مهارت انجام می دهند، که آدمکشی از جانب آنها امری نجات بخش و رهائی بخش جلوه می کند و از جانب بسیاری مردم نیز، ناخودآگاه، همین برداشت واژگونه بعمل می آید و پذیرفته می شود. این درک نادرست جا می افتد، کاری که آمریکا و یا اسرائیل می کنند، نمی تواند نادرست باشد. معیار داوری در مورد ارزشها، نوع عملکرد و چگونگی رفتار امپریالیستها و صهیونیستها می شود و این نوع تفکر از راه رسانه های گروهی انحصاری و هدایت شده جهانی به مغزها روانه می گردد و در آنها لانه می کند و مبنای داوریهای بعدی قرار می گیرد. وقتی جرج بوش با ششلول تکزاسی اش در روی صفحه تلویزیون ظاهر می شود و با تهدید می طلبد که زنده یا مرده اسامه بن لادن را می خواهد و برای سرش جایزه تعیین می کند، تمام استقلال قوه قضائیه و تمام معاهده های جهانی حقوق بشر و کنوانسیون ژنو را زیر پا گذاشته است. تشویق به قتل و دادن مزد به قاتل همه جا جرم دارد و مشوق به قتل باید در مقابل دادگاه قرار گیرد و مجازات شود، ولی در مورد جرج بوش کسی این اجازه اعتراض را بخودش نمی دهد. به مغز عده ای اساسا خطور نمی کند، که این سخنان جرج بوش جنایتکارانه بوده و قابل تعقیب قضائی است. تصور کنید شما خواننده توفان همین عمل را با همسایه دیوار به دیوار خود بکنید. حتما دادستان به سراغ شما می آید و دستگیرتان می کند، زیرا ترغیب به قتل یک انسان، هم زندانی دارد و جرم جنائی است و هم خسارت مالی بدنبال خواهد آورد.

اوباما دستور قتل را توسط یک کماندوی آمریکائی با نقض روشن حق حاکمیت ملی پاکستان، به اجراء می گذارد و جسد اوساما را به دریا می اندازد. روزنامه زود دویچه سایتونگ آلمانی مورخ اول تا سوم اکتبر ۲۰۱۱ می نویسد: "قبلا در تاریخ آوریل ۲۰۱۰ دولت آمریکا(بخوانید اوباما-توفان) ... فرمان قتل انور العولقی را توسط سازمان "سیا" صادر کرد. العولقی در ۱۹۷۱ به عنوان پسر یک خانواده یمنی در نیومکزیکو آمریکا متولد شد و در کنار تابعیت یمن دارای تابعیت آمریکا نیز بود". دولت آمریکا حتی اتباع آمریکائی را در خارج آمریکا به اتهام تروریست، بدون پاسخگوئی به مرجعی، به قتل می رساند. در کنار العولقی یک آمریکائی پاکستانی تبار نیز بنام ضمیر خان بر اساس خبر نیویورک تایمز به قتل رسید. چطور است که قتل هویدا بدون دادگاه و یا نصیری در دادگاه قلابی، در آغاز انقلاب ایران، قابل انتقاد است، ولی قتل قذافی و اسامه بن لادن، انور العولقی، ضمیر خان و... مجاز شمرده می شود؟ امپریالیسم آمریکا این دوگانگی اخلاقی و ریاکاری خود را با شستشوی مغزی به همه قبولانده است و از آن یک قانون عام ساخته است. اعمال امپریالیسم و صهیونیسم در جهان، به معیار اندازه گیری بدل شده است و کسی حتی واکنش منفی ای نسبت به آن نیز نشان نمی دهد، گویا یک امر طبیعی اتفاق افتاده است. آیا رژیم جمهوری اسلامی هم حق دارد با هواپیمای بی سرنشین وارد عربستان سعودی و یمن و بحرین شود و مخالفین خویش را ترور کند؟ مسلما چنین حقی ندارد و اگر چنین کند دنیا بر لب پرتگاه جنگ قرار می گیرد.

هم اکنون رژیم اوباما با جعل سند و خریدن افراد و یا تحت فشار گذاردن آنها، مدعی است که رژیم جمهوری اسلامی در صدد ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا بوده است. امپریالیست آمریکا این هوچی گری را که ساخته اسرائیلیهاست و حتی اروپائی ها هم آنرا نپذیرفتند وسیله ای کرده است، تا بر ضد مردم ایران تحریمهای غیر قانونی بیشتری را اعمال کند. آنها حتی تا آنجا پیش رفته اند که می خواهند این سناریوی مسخره هولیوودی را به شورای امنیت سازمان ملل ببرند و مانند جعلیاتی که در مورد حمله به عراق در این شورا ارائه دادند و دروغهای همه دانسته را سرهمبندی کردند، در مورد ایران نیز چنین نمایند. آمریکائی ها این را حق "طبیعی" خود دانسته و خویش را محق می دانند که به سرزمین همه ممالک تجاوز کنند و هواپیمای "یو دو" و اکتشافی بر فراز ممالک بفرستند، دستور قتل رهبران کشورهای دیگر را صادر کنند، از جمله فرمان قتل فیدل کاسترو را صادر کردند و بعدا پس گرفتند و دوباره آنرا به روز کردند و...

آنها قذافی را که رهبر یک کشور مستقل بود تهدید می کردند، که باید خاک لیبی را ترک کند و در این صورت می خواستند به وی امان نامه دهند و از محاکمه وی صرفنظر کنند، در غیر این صورت می خواستند وی را در دادگاه کیفری جهانی لاهه که دادگاهی قلابی است، محاکمه کنند. آنها ولی در خفا تصمیم داشتند قذافی رهبر کشور مستقل لیبی را، به قتل برسانند و همین کار را نیز کردند. تصورش را بکنید اوباما و سرکوزی به رهبر یک کشوری دستور می دهند که چکار بکند یا نکند و این بی شرمی و گستاخی را امری طبیعی جلوه می دهند. همه اقدامات امپریالیستها و صهیونیستها از همان بدو امر غیر قانونی، جنایتکارانه همراه با پخش اکاذیب و جعلیات در رسانه های عمومی بوده است و افکار عمومی در بسیاری از ممالک بویژه دموکراسی های غربی آنرا پذیرفته است.  بان کی مون مسخره و حقیقتا دلقک که عنوان دبیرکلی سازمان ملل را یدک می کشد، ولی در واقع گماشته بی اراده آمریکاست، در مقابل این همه جنایت سکوت کرده است. ما می پرسیم، این محافل امپریالیستی دارای کدام حقوق ویژه هستند، که بخود اجازه می دهند قطعنامه صادر کنند، افراد را محاکمه کنند، به قتل برسانند، به ممالک تجاوز کنند و آنها را با خاک یکسان نمایند، تهدید کنند و در این کشورها نیرو پیاده کنند.

محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران، در یک سخنرانی ناسنجیده و با سیاستی سفیهانه در یک نشست ضد صهیونیسم در ایران، مرزهای روشن میان صهیونیسم و یهودی ستیزی را مخدوش کرد و مدعی شد که می خواهد اسرائیل را از صفحه جغرافیا حذف کند. علیرغم اینکه بعدها این سخنان را تصحیح و ترمیم کرد و یک پاورقی به آن افزود، هنوز هم  ماشینهای تبلیغاتی امپریالیستی-صهیونیستی

سخنان وی را وسیله ای کرده اند، تا به مردم ایران فشار آورده و نیات شوم ضد بشری خویش را در تحریم ایران و تحمیل مقاصد غیرقانونی و ضد بشری خود به ایران به اجراء بگذارند. سیلی از دروغ و جعلیات وجود دارد، که دستگاههای تبایغاتی این آدمخوران در عرصه جنگ روانی و آماده کردن افکار عمومی برای تجاوز و تحریم به ایران، در دنیا پخش می کنند. از رئیس جمهوریهای سفید و سیاه آمریکا گرفته تا انگلیس و فرانسه و اسرائیل اشغالگر، همه بدون وقفه، نیت خویش را برای تجاوز به ایران، برای بمباران ایران، برای حذف مردم ایران با تحریم و جنگ برخلاف همه موازین جهانی و منشور ملل متحد با بی شرمی و با لحن تهدید آمیز بیان می کنند، تو گوئی آنها خالق جهانند و باید حق تعیین سرنوشت خلقها را در دست خود بگیرند. آنها این تبلیغات را چنان تکرار کرده و به آن دامن زده اند، که به مغز کسی هم خطور نمی کند چنین تهدیداتی غیر قانونی و جنایتکارانه و قابل تعقیب قضائی و رسیدگی در شورای امنیت سازمان ملل است. حذف اسرائیل از صفحه جغرافیا ممنوع و جنایت ضد بشری است، ولی حذف ایران از صفحه جغرافیا بدون مانع است. این سبک تفکر را، کارشناسان جنگهای روانی امپریالیستها و صهیونیستها، تلاش می کنند در همه جهان به عنوان یک قانون عام، عمومیت بخشند. آنقدر این سیاست را تبلیغ می کنند که در مغزها برای مثال، رفتار جنایتکارانه اسرائیل امری طبیعی جلوه کند و مقاومت ملتی که سرزمینش اشغال شده و حق مبارزه دارد غیر طبیعی به نظر آید.

سرکوزی چکاره است که با گستاخی و بی شرمی بی نظیری بخود اجازه می دهد که ایران را تهدید به پرتاب بمب اتمی کند؟ این جانوران در کدام دامنی پرورش یافته اند و به دراکولاهای قرن بیست و یکم بدل شده اند. چنین زبانها درازی را باید از قفایشان بیرون کشید تا بفهمند که نباید گنده تر از دهانشان حرف بزنند. سرکوزیها و اوباماها و کامرون ها و مرکل ها، نتانیاهوها بخودشان اجازه می دهند برای کشورها و ملتهای جهان تعیین تکلیف کنند. چه کسی این حق ویژه را به این نژادپرستان داده است؟ این نوع تبلیغات موذیانه در رسانه های گروهی غرب روحیه ای را ایجاد کرده است، که گویا پاره ای از کشورها حق دارند بهر عمل جنایتکارانه ای بدون ترس از تعقیب دست بزنند و برای دنیا تعیین تکلیف کنند و نوع زندگی خویش را به آنها تحمیل نمایند و ثروتهایشان را غارت کنند و در امور داخلی کشورهایشان دخالت کنند و این دخالتها را حق طبیعی خویش به عنوان "انسان برتر" به حساب آورند. تمام دستورات آمرانه آنها از موضع بالا به پائین و با تهدید است. طبیعی است که خلقهای جهان باید این انگشتهای دراز شده تهدید آمیز را بشکنند و آنها را به سر جاهای خویش بنشانند.

بخاطر آورید که امپریالیست آمریکا با یاری سایر اعضاء شورای امنیت و نق زدن روسیه و چین در بدو امر، با گذراندن چند قطعنامه غیر قانونی علیه ایران در مورد غنی سازی اورانیوم، که حق مسلم مردم ایران است، به تحریم جنایتکارانه علیه ایران دست زده است. در کنار این تحریمهای غیر قانونی و ضد بشری، امپریالیست آمریکا و اتحادیه اروپا نیز تحریمهای جداگانه ای را علیه ایران وضع کرده اند که در شورای امنیت سازمان ملل متحد مورد تائید نبوده و چنانچه در متن قطعنامه بازتاب می یافته امکان تصویب قطعنامه ای علیه ایران به صفر می رسیده است. این تحریمهای افزوده، در حقیقت غیر قانونی و با "روح" غیر قانونی قطعنامه های سازمان ملل متحد نیز در مغایرت کامل است. این تحریمهای افزوده، فاقد هر گونه مبنای حقوقی و مغایر مفاد روشن منشور ملل متحد است. بتدریج وضعی پیش آمده که اتحادیه اروپا به سازمان ملل دوم بدل شده است و بر ضد منافع ملتها و دولتها لشگر کشی می کند. این وضعیت تهدید آمیز و غیر قانونی و ضد بشری همراه با سیاست آمرانه و فشارهای امپریالیستی، بتدریج به عنوان یک امر بدیهی تبلیغ می شود و تمام مطبوعات سانسور شده دموکراسی های غربی از افشاءگری در این مورد خودداری کرده، زیرا منافع امپریالیسم خودی ایجاب می کند بر حقیقت سرپوش بگذارند و جعلیات مصلحتی را تبلیغ کنند و آگاهانه در خدمت شستشوی مغزی سامانه سرمایه داری امپریالیستی قرار گیرند. خود سانسوری طبقاتی و اقتصادی، جای سانسور بوسیله قهر غیر اقتصادی طبقاتی را می گیرد. آنها جز منافع سرمایه داران خودی، هیچ مصلحت بشری و اصول دموکراتیک و منفعت عمومی را برسمیت نمی شناسند. همه آنها آگاهند که این اقدامات غیر قانونی و اکاذیب و جعلیات صرف است، ولی منافع فردی و موجودیت اقتصادی آنها حکم می کنند در شستشوی افکار عمومی دست داشته باشند و جنایات ضد بشری را برای افکار عمومی خودی قابل توجیه گردانند. امپریالیستها در جنایتکاری و دخالت در امور داخلی سایر ممالک و نقض حقوق بشر و حقوق دموکراتیک و موازین برسمیت شناخته جهانی تازه کار نیستند. این جرمها با تولد امپریالیسم و همراه با آنها زاده شده است. بخشی از ماهیت امپریالیسم است.

این اقدام امپریالیستها جدید نیست.

آنها وقتی که در کنگو آزاد شده، پاتریس لومومبا، قهرمان ملی کنگو و رئیس جمهور قانونی آنجا را اسیر کردند، وی را در زیر شکنجه انداختند، تیرباران کردند و سپس در اسید حل نمودند، باین خاطر که دیگر گوری از وی برای زیارت مردم باقی نماند. همین کاری را که امروز با معمر قذافی و یا اسامه بن لادن یا افراد دیگر کردند و خواهند کرد.

پس از پیروزی کودتا رژیم پهلوی بیشتر از هرکس به دنبال دکتر حسین فاطمی بود.

چرچیل طی نامه محرمانه ای به تاریخ ۳۰ سپتامبر ۱۹۵۳ از شاه میخواهد، حال که مصدق در کودتا کشته نشده است از اعدام او صرف نظر کند، اما در باره دکتر فاطمی چنین مینویسد: برای فاطمی بهترین جواب اعدام است تا زمانی که این افراد زنده و در ایران هستند امکان ضد کودتا وجود دارد...- استخراج از سند (شماره FU۳۷۱/۱۰۴۵۸۴).

این امپریالیستها همان هائی هستند که چه گوارا یکی از قهرمانان انقلاب کوبا را که مجروح شده بود، در بولیوی اسیر کردند و فورا به قتل رساندند و جسدش را برخلاف همه موازین جهانی و مفاد روشن کنوانسیون ژنو، مانند جسد قذافی، روزها به تماشا گذاردند و سپس در کنگره آمریکا جشن گرفتند و بطری شامپاین باز کردند و قتل چه گوارا را بیکدیگر تبریک گفتند. این سبعیت امپریالیستها تازگی ندارد.

شما هر روز شاهد هستید که هواپیماهای بی سرنشین آمریکائی در افغانستاان، عراق، یمن، پاکستان و... بلند می شوند و مردمی را که به زعم آمریکائی ها و با تعریف آنها تروریست هستند، در یک کشور دیگر، به قتل می رسانند. آیا جرم این افراد در یک دادگاه صالحه باثبات رسیده است؟ اگر چنین نیست، که نیست، این اقدام امپریالیستها قتل عمد محسوب می شود و باید از جانب دادگاه کیفری لاهه مورد تعقیب قانونی قرار گیرد. باید مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر ضد این اقدامات تروریستیِ دولتی قطعنامه صادر کند و آنها را محکوم نماید. تنها تجربه زندان غیر قانونی گوانتانامو نشان می دهد که چه تعداد زیادی افراد بیگناه در این بازداشتگاهها بسر می برند و چه تعداد زیادی متهمانی که نه جرمشان ثابت شده و نه اتهامات جعلی امپریالیستها اساسا به آنها می چسبد.

امپریالیستها تعریفی از تروریست ارائه می دهند که هر انسان آزادیخواهی را که برای رهائی میهنش از قید امپریالیستها می رزمد، شامل می شود. آنها بیاری ماشین بزرگ و بی نظیر تبلیغاتی خویش، این فرهنگ را به فرهنگ و ذهنیت عمومی بدل می کنند، بطوریکه متاسفانه وقتی در اخبار گفته می شود، هواپیماهای اسرائیلی در نوار غزه اتومبیل "تروریستها" را هدف موشک و یا گلوله هوشمند قرار دادند و سه نفر از سرنشینان آنرا کشتند، و یا با  اقدامات تنبیهی!؟ به بمباران نوار غزه دست زدند و بیش از هزار نفر را کشتند، کسی به ذهنش هم خطور نمی کند که این کار غیر قانونی و قتل عمد است. ولی فلسطینی ها حق ندارند برای دفاع از کشورشان به سوی یک نیروی اشغالگر موشک پرتاب کنند که قربانیانش از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر است. کدام دادگاه این افراد را به مرگ محکوم کرده و حکم اجرای آنرا بدست دولت اسرائیل و یا آمریکا داده است؟ هیچ دادگاهی! این دولتها، دولتهای تروریستی هستند و کار را به جائی رسانده اند که در اثر تکرار، ممانعت از انتقاد، بیان گزینشی اخبار و نوع بیان آن، تجاوز به مرزهای هوائی و آدمکشی، حق طبیعی آنها در ذهن عمومی تلقی می شود.

در اینجا سخن بر سر کشتن مخالف است. اگر زورشان رسید بیاری دادگاه و اگر نرسید با زیر پا گذاردن همه موازین معتبر جهانی و انسانی به آن دست می زنند و در باره اش افسانه سرائی می کنند و افکار عمومی را فریب می دهند و بعد راه می افتند کارزار ضد حکم اعدام سرهمبندی می کنند.   

پس می بینید که نقض دموکراسی و بی توجهی و عدم احترام به حقوق انسانیِ اسراء، حق داشتن وکیل مدافع و حق داشتن یک دادگاه منصف برای بررسی جرم و صدور حکم متناسب با ماهیت جرم و... مسئله ای نبوده است، که نیروهای انقلابی ایران در آغاز انقلاب با آن روبرو بوده اند و به آن بی توجهی کرده اند. این بی توجهی از پیدایش امپریالیسم اشکال وحشتناک بخود گرفته است و تا به امروز نیز ادامه دارد. امپریالیسم که ریاکارانه به نقض حقوق انسانها و خلقها مشغول است، ذهنیت پذیرائی موجه بودن این جنایات را فراهم آورده است، بطوریکه کسی بخودی خود، نیازی به اعتراض به این اعمال در خود احساس نمی کند. حتی کار به جائی رسیده است که در بین ایرانی ها پاره ای افراد فریب خورده به عامل امپریالیستها بدل شده و کشتار مردم فلسطین و لبنان را تائید می کنند، تو گوئی وظیفه آنها توجیه جنایتکاری است. این افراد صد البته خود را دموکرات و انسان دوست نیز جا می زنند.

کسی که این مسئله را نفهمیده باشد و درکش از دموکراسی همان درک مصلحتی امپریالیستی باشد، اشتباهات گذشته خود را تکرار می کند، و ماشین شستشوی مغزی امپریالیستها و صهیونیستها در این میانه نقش کثیفی بازی می کنند. قربانیان این شستشوی مغزی که اصل مسئله را درک نکرده اند، فکر می کنند در مورد کشتار بی رویه سلطنت طلبان در آغاز انقلاب، موضع گیری منتقدانه توفان درست بوده است، در مورد ممنوعیت روزنامه "آیندگان" و یا "سلام" و "توس" موضعگیری منتقدانه و دموکراتیک توفان درست بوده است، ولی در مورد نقض حقوق اسامه بن لادن، و یا توجیه کشتار مبارزان حماس و حزب اله به علت دارا بودن ایدئولوژی اسلامی و... و یا در مورد جنایات لیبی و کشتن جنایتکارانه قذافی موضع گیری توفان غلط است. آنها به علت نیاموختن و به نادانی خویش افتخار کردن، نمی فهمند که ما کمونیستها نمی توانیم برای قطع سر کسی جایزه تعیین نمائیم و این عمل را تائید کنیم. ما نمی توانیم مانند جرج بوش عربده بکشیم که خواهان مرده یا زنده اسامه بن لادن هستیم. ما نمی توانیم مدعی شویم که درخواست سر اسفندیار مشائی توسط عمال خامنه ای و یا معمر قذافی توسط سارکوزی و سایر جنایتکاران امر درستی است. روزنامه آلمانی کلنر شتات آنسایگه در شماره ۲۵ اوت ۲۰۱۱ در گزارشی از لیبی می نویسد: "بر اساس اطلاعات خبرگزاری الجزیره، شورای ملی حکومت انتقالی می خواهد برای دستیابی به زنده یا مرده دیکتاتور ۷/۱ میلیون دلار پرداخت کند". اگر ما به عنوان کمونیست و یا حتی یک فرد قانون گرا و معتقد به احترام به حقوق انسانها از این وحشیگریها با جار و جنجال و هوچیگری و دست و پایکوبی به حمایت بر خیزیم، پس چگونه خود را هوادار قانونیت و حامی استقلال قوه قضائیه نشان می دهیم. پس دروغگوئیم و یا باید بپذیریرم که بر اساس مصلحت خود و بقول خمینی مصلحت اسلام عمل می کنیم. بی پرنسیپها مانند خمینی و جرج بوش و خامنه ای رفتار می کنند و کمونیستها نمی توانند حامی قانون جنگل باشند، حتی اگر این بی قانونی بهر دلیلی "ته دل ما" را خوشحال گرداند. درخت را دیدن و جنگل را ندیدن، تا سر دماغ را دیدن، ولی افق دور دست را ندیدن، هنر انقلابی نیست. ارتجاع محض است. ما از مبارزه ملتها برای رهائی از اسارت مبارزه می کنیم. ما قبلش نمی پرسیم که این ملتها مسلمانند و یا عیسوی و یا کمونیست و یا... سخن بر سر حمایت از مبارزه ملی است که یک مبارزه سیاسی و نه حمایت از یک ایدئولوژی است، آنها که نفهمیده اند، آنها که مصلحتی نظر می دهند، آنها که از تجربه نمی آموزند و شستشوی مغزی شده اند، باز خزعبلات سابق خودشان را تکرار می کنند. روزنامه آلمانی کلنر شتات آنسایگه در 29 اوت    ۲۰۱۱  می نویسد: "در جریان یک حمله با هواپیماهای بی خلبان ظاهرا عطیه عبدلالرحمان که اهل لیبی که معاونت شبکه تروریستی القاعده را بعهده داشته است در پاکستان به قتل رسیده است". آیا ما می توانیم تنها به صرف اینکه یک تروریست القاعده با هواپیمای بی سرنشین آمریکائی در پاکستان به قتل رسیده است بر تجاوز آمریکا به پاکستان چشم بپوشیم و آنرا زیر سبیلی رد کنیم. حال اگر این هواپیمای بی سر نشین وارد خاک ایران شد و مثلا فردی مترقی و انقلابی را  ترور کرد ما چه می گوئیم؟ دستگاههای تبلیغاتی امپریالیستی آنچنان ایرانیها و بسیاری از مردم جهان را شستشوی مغزی داده اند که تجاوز و تخطی و جنایات از جانب آمریکا و اسرائیل از جمله بدیهیات محسوب می شود و به فکر کسی خطور نمی کند که عملی جنائی صورت گرفته و قابل تعقیب است. پرتاب موشک فلسطینی و عملیات انتحاری جرم است، ولی اشغال بیش از  ۶۰ سال سرزمین فلسطین و آدمکشی گسترده و اعدامهای دستجمعی در آنجا جرم نیست. تجاوز به حریم فضائی کشورها صرفنظر از اینکه چه نوع حکومتی در کشورها بر سر کار است از جانب آمریکا جرم نیست، ولی به خاک آمریکا و اروپا جرم است. کسانیکه بر این بی پرنسیپی صحه می گذارند مشروعیت ندارند به اقدامات رژیم جمهوری اسلامی اعتراض کنند.

رسانه های گروهی غرب اموال مردم لیبی را با زورگوئی مسدود کرده و حسابهای آنها رابسته اند و این اموال را به مردم لیبی تحویل نمی دهند. پول مردم لیبی را گروگان گرفته اند تا خود آن را به نام نامی انسانیت و دموکراسی بالا بکشند. همین رسانه ها ولی در مورد اموال حسنی مبارک و بن علی و پینوشه و محمد رضا شاه و... سخنی نمی گویند. اگر مسدود کردن اموال مستبدین کار خوب و موجهی است، باید در مورد همه مستبدین اعمال شود و نه فقط در مورد مخالفین و معترضین به امپریالیستها. این ریاکاری را در افکار عمومی طوری جا انداخته اند که کسی زبان به اعتراض نمی گشوید. هم اکنون رفسنجانی سرمایه گذاریهای عظیمی در کانادا کرده است. رفسنجانی آمر قتلهای زنجیره ای در ایران و ترور مخالفین در خارج بوده است و حکم دستگیری وی را دادگاه برلین صادر کرده ا ست، ولی اموال وی در کانادا ضبط نمی شود و یا همین دزد بزرگ آخری آقای خاوری به کانادا فرار کرده است و باید به عنوان دزد در کانادا تحت تعقیب قرار گیرد، ولی نه دولت کانادا به ادعاهای خویش وفادار است و نه افکار عمومی در کانادا خواهان انسداد اموال این عده و برگشت آن به ایرانند. چنین وضعیت متناقضی تنها ناشی از شستشوهای مغزی در دموکراسیهای غربی است. 

تنها مغزهای علیل از رفتار وحشیانه با معمر قذافیِ اسیر، اظهار خوشحالی می کنند و عازم آمریکا یا پاریس می شوند، تا پاداش سر بریدن قذافی را که باید برای همه رهبران ممالک جهان، آموزشی باشد تا از این ببعد به حرفهای اوباما گوش دهند، دریافت کنند.  فقط مغزهای علیل نمی فهمند که با این رقص و پایکوبی خویش، همه قوانین انسانی و دموکراتیک را به زیر پا گذارده اند. اگر تجاوز به لیبی مجاز است و می شود حقوق ملل را نادیده گرفت، اگر بمباران شهرهای بی دفاع و کشتار مردم غیر نظامی مجاز است، اگر نقض حقوق بشر در لیبی مجاز است، اگر نقض کنوانسیون ژنو در مورد اسراء در لیبی مجاز است، اگر نقض حقوق دموکراتیک در لیبی مجاز است، چرا در سایر نقاط جهان مجاز نباشد؟.

به ایران برگردیم و سیاست شستشوی مغزی را در ایران بررسی کنیم. خود رژیم جمهوری اسلامی با تکیه بر قدرت دین از ۱۴۰۰ سال پیش و با تکیه بر امکانات خودش با روی کار آوردن یک رژیم مذهبی از سی و سه سال پیش در ایران، به شستشوی مغزی مذهبی نسل جوان ایران مشغول است. این رژیم نادانی و جهالت را تبلیغ می کند و به آن شکل دولتی داده و جا انداخته است. در کنار تبلیغات رژیم به سیاست شستشوی مغزی امپریالیستها در کشور خودمان بپردازیم. در ایران آنها توسط عوامل خویش با تکیه به نارضائی مردم ایران و کینه بر حقشان نسبت به رژیم حاکم، تلاش می کنند با شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" روحیه همبستگی با ملت فلسطین و لبنان را که دارای دشمنان مشترکی با ملت ایران هستند، از بین ببرند. همین روش را در سوریه در پیش گرفته اند و با حمله به خمینی هندی!!؟ و مرگ بر ایران و لبنان و علوی های در قدرت، که همان شیعه ها باشند، در پی آن هستند که جنگ شیعه و سنی راه انداخته، همبستگی میان ملتهای ایران و سوریه و لبنان و فلسطین را از میان بردارند. چنین سیاستی در خدمت نیات شوم امپریالیسم و صهیونیسم است و باین منظور انجام می شود تا با انفراد ایران و ضربه زدن به سپر بلای ایران در منطقه که همان غزه و لبنان و سوریه باشند، جاده تجاوز بیرحمانه به ایران را هموار کنند. کار به اینجا ختم نمی شود و این سیاست شستشوی مغزی با ایجاد فضای حمله به امپریالیستها چین و روسیه که تنها قدرتهای جهانی در شورای امنیت سازمان ملل با حق وتو هستند، و مانع بزرگ تجاوز به ایران محسوب می شوند، تکمیل می گردد.  طبیعی است که آنها بر اساس منافع خویش در سمت و سوی ایران قرار گرفته و مانع می شوند که امپریالیستهای غربی هر آنچه می خواهند به ایران تحمیل کنند. ولی در میان افکار عمومی، تبلیغ بر ضد چینیها و روسها که نیاز زیادی به جمع آوری دلیل مدرک مستند و قابل لمس در زندگی روزانه مردم ندارد، بُرد دارد. این تبلیغات ضد چینی و روسی که از خارج منشاء می گیرد، در حقیقت نه از منظر دلسوزانی برای مردم ایران، بلکه از آن بابت است تا در چارچوب رقابت امپریالیستی در منطقه موانع جهانی تجاوز به ایران نیز از پیش پا برداشته شود. بر این اساس سیاست مبارزه با چین و روسیه در کنار شعارهای ضد سوری و ضد فلسطینی و ضد لبنانی و ضد ایرانی و ضد شیعه قرار می گیرد و همه آنها برای شستشوی مغزی و فراهم کردن همه شرایط لازم برای تجاوز به ایران است. البته بسیاری که فقط در سطح باقی مانده اند و به کنه سیاستی که دارد اعمال می شود پی نمی برند بی خبرند که با شستشوی مغزی به آلت دست امپریالیستها غربی بدل شده اند که هدفشان سعادت ومردم ایران و آزادی و استقلال ایران نمی باشد. ما می بینیم که شستشوی مغزی می تواند برای ما ایرانی ها نیز فاجعه بار باشد.

دستگاههای تبلیغاتی امپریالیستی و صهیونیستی که ساختن افکار عمومی را انحصاری کرده اند در پی ایجاد ذهنیت لازم برای تجاوز به همه ممالکی هستند که با ساز آنها نمی رقصند. این است که به امپریالیستها و صهیونیستها هرگز نباید اعتماد کرد و با آنها باید تا آخرین قطره خون مبارزه نمود. آنها دراکولاهای قرون بیستم و بیست ویکم بودند و هستند. راه رهائی بشریت از نابودی امپریالیسم و صهیونیسم می گذرد.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  ۱۴۱ آذر ماه ۱۳۹۰  دسامبر ۲۰۱۱،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.      www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                          toufan@toufan.org

 

 

 

پس از پیروزی کودتا رژیم بیشتر از هرکس به دنبال دکتر فاطمی بود.

چرچیل
طی نامه محرمانه ای به تاریخ 30 سپتامبر 1953 از شاه میخواهد حال که مصدق در کودتا کشته نشده است از اعدام اوصرف نظر کند، اما در باره دکتر فاطمی چنین مینویسد: برای فاطمی بهترین جواب اعدام است تا زمانی که این افراد زنده و در ایران هستند امکان ضد کودتا وجود دارد...
(استخراج
از سند شماره اف او371/104584)