گزینش مهندسی شده حسن فریدون روحانی به ریاست جمهوری ایران، استتار نزدیکی به آمریکا با اخذ جواز از مردم ایران است

 

انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری با پیروزی حسن فریدون روحانی به پایان رسید و دوران فاجعه آور ریاست جمهوری مهندسی شده محمود احمدی نژادِ بی صلاحیت و رئیس جمهور تقلبی و مورد اعتماد و حمایت علی خامنه ای به سر رسید. اینکه چه بلائی به سر رئیس جمهور سابق و همدستش اسفندیار رحیم مشائی می آورند، مشکل خود آنهاست. در مملکتی که امنیتی برای کسی وجود ندارد، خودِ پروردگانِ عفریت ناامنی، خوراک این دیو خفته می شوند. اما آقای حسن فریدون روحانی نیز صلاحیتش مانند احمدی نژاد در شورای نگهبان مورد تائید قرار گرفته است و مورد اعتماد خاص رهبری نظام است.

این حسن فریدون روحانی کیست؟ وی نماینده مردم استان تهران در مجلس خبرگان رهبری از سال ۱۳۷۸، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال ۱۳۷۰، نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در دوره چهارم و دوره پنجم، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک از سال ۱۳۷۱ بوده است. وی همچنین نماینده علی خامنه‌ای، دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران در شورای عالی امنیت ملی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴بوده  است.

ایشان در این سمت، رئیس تیم هسته‌ای و مذاکره‌ کننده ارشد ایران با سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و بریتانیا در مورد برنامه هسته‌ای ایران بود. وی در این مذاکرات از حق ایران صرفنظر نمود و به تعلیق دوساله غنی سازی اورانیوم تن در داد و به زیر پروتکل الحاقی آژانس بین المللی انرژی اتمی امضاء گذارد که به این وسیله حق حاکمیت ملی و استقلال ایران به زیر پرسش رفت. وی اکنون این مماشات خویش با آمریکا را به عنوان "واقعبینی" و "انعطاف دیپلماتیک"، بر سر هر گذر به عنوان یک امتیاز تبلیغاتی، جار می زند. آن روز  جمهوری اسلامی خواهان امتیاز دادن و کنار آمدن با امپریالیست آمریکا بود، ولی این آمریکائی ها بودند که به کمتر از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی تن در نمی دادند و با این سیاست خویش کار مذاکرات را در مسئله هسته ای به بن بست کشاندند.

از همین سابقه کوتاه روشن می شود که وی یکی از مهره های سرسپرده و دست راستی رژیم جمهوری اسلامی است و تمام تلاش خویش را بکار می برد تا به بقاء این رژیم یاری رساند. وی در نزد آمریکائیها صاحب امتیاز مثبت است و انتخاب وی می تواند باب مذاکرات با آمریکا را بر متن جدیدی بگشاید.

روابط با آمریکا و مسئله هسته ای 

ایران از مدتها قبل خواهان برقراری تماس با آمریکا بوده است. مخالفت جناح وابسته به خامنه ای برای برقراری تماس با آمریکا نه یک مخالفت اصولی، بلکه مخالفت با کسانی بوده است که می خواستند و یا می خواهند بدون داشتن ابتکارِ عملِ رهبری، در برقراری این مناسبات، خود شخصا تصمیم بگیرند و امر برقراری مناسبات و عادی ساختن روابط را نه از طریق بیت رهبری، بلکه از طریق دستگاه اداری دولتی انجام دهند. خامنه ای بارها اعلام کرده است که ابتکار عمل و رهبری در استقرار این مذاکرات باید در دست وی بماند. این بی اعتمادی خامنه ای از اینجا ناشی می شود که دستگاه حاکمیت روحانیان یک دستگاه شفاف و صمیمی نیست. هر آن امکان دارد جناحی بر ضد جناح دیگر با کنار آمدن با آمریکا ترتیب جناح مخالف را در خدمت "مصالح" اسلام بدهد. سوء ظن و بدگمانی بیماری ذاتی همه رژیمهای استبدادی و نامتکی بر مردم است. البته عادی سازی روابط دیپلماتیک با همه ممالک و از جمله آمریکا لازم است و کسی نمی تواند و نباید اصول همزیستی مسالمت آمیز با دولتها و بویژه با همسایگانش را نادیده بگیرد. در این عرصه تنها باید کشور صهیونیستی و نژادپرست اسرائیل را که مانند لکه ناجوری، فلسطین را اشغال کرده است مستثنی دانست. اگر این مناسبات تا به امروز سرنگرفته است ریشه آن در سیاست آمریکاست. آمریکا در این عرصه طبیعتا از حمایت و  پشتیبانی آشکار و پنهان همسایگان ایران که از این نمد کلاهی به آنها می رسد نیز برخوردارند و چه بسا آنها در این کار موش می دوانند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی، ترکیه و جمهوری آذربایجان و اسرائیل از زمره این ممالک هستند.

امپریالیست آمریکا به هیچ چیز کمتر از اسارت ایران تن در نمی دهد و تحقق این هدف با توجه به حاکمیت یک رژیم ضد مردمی در ایران از احتمال بیشتری برخوردار است. ایران تنها کشور منطقه است که هنوز استقلال سیاسی خویش را علیرغم ماهیت ارتجاعی و استبدایش حفظ کرده است و موی دماغ امپریالیست آمریکا در منطقه است. منطقه خاورمیانه بدون مهار ایران برای امپریالیست آمریکا قابل پاسداری و نظارت بی درد سر نیست. ایران چه بخواهیم و چه نخواهیم بزرگترین قدرت منطقه چه از نظر تاریخی، فرهنگی، ظرفیت علمی، تجربه تاریخی، منافع بزرگ انرژی، و یا مس، اورانیوم و... می باشد. ایران می تواند منافع امپریالیستها را در منطقه دچار خطر کند. ایران از نظر راهبردی می تواند برای آمریکا خطرناک باشد، چنانچه ایران در رقابت امپریالیست آمریکا با سایر رقبای امپریالیستی بیکباره طرف اروپا، روسیه و یا چین و ژاپن را بگیرد.

بدون مهار ایران برای امپریالیست آمریکا ممکن  نیست وضعیت عراق و افغانستان را سر و سامان دهد و نفس راحتی بکشد. هم اکنون نقش ایران نه تنها در سوریه، لبنان، فلسطین، بلکه در همه ممالک اسلامی و عربی مشهود است. امپریالیست آمریکا نمی تواند از این لقمه "لذیذ" چشم بپوشد. آنها در ایران رژیمی سرسپرده مانند رژیم شاه می خواهند که به عنوان ژاندارم منطقه به سرکوب نهضتهای انقلابی منطقه بپردازد و به پایگاه جاسوسی علیه روسیه بدل گشته و ده ها هزار مستشار آمریکائی را به ایران راه دهد. امپریالیست آمریکا برای اینکه بتواند با خیال راحت سیاست توسعه نفوذش را در اقیانوس آرام و محاصره چین به انجام برساند، باید خاطرش از حلقه ایران و پشت جبهه اش آسوده باشد. رژیمِ بعد از انقلاب در ایران، رژیمی نیست که بتواند نوکری امپریالیست آمریکا را بدون توجه به خواست عمومی مردم میهن ما به راحتی و بی سر و صدا بپذیرد. دستآوردهای انقلاب مردم ما در اخراج آمریکا و دفاع از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی ایران، نفی نیمه مستعمره بودن ایران، طوری نیست که بتوان چرخ تاریخ را بدوران شاهنشاهی برگرداند. این است که امپریالیست آمریکا تمام تلاش خویش را بکار می گیرد یا ایران را مهار کرده به زیر سلطه خود در آورد و یا در پی تجزیه و خرابکاری در ایران در تمام عرصه ها برآید تا کشور ما را "بی ضرر" کند.

مسئله "بمب اتمی" موهومی ایران که ورد زبان اپوزیسیون خودفروخته ایران نیز هست، اصلا مسئله امپریالیست آمریکا نیست. آنها با اطلاعات دقیقی که دارند و توسط سازمانهای جاسوسی ممالک غربی و اسرائیل و حتی روسیه و چین این اطلاعات کامل می شود، کاملا مطمئن اند که ایران نه بمب اتمی دارد و نه درصدد ساختن بمب اتمی است. آنها مخالف غنی سازی اورانیوم در ایران هستند تا این حق مسلم مردم ایران را زیر پا بگذارند. نقض حقوق یک کشور سرآغازی برای نقض سایر حقوق همان کشور و کشورهای مشابه است. اگر ایران فاقد دانش غنی سازی باشد، طبیعتا نیازمند غرب باقی می ماند و باید میله های سوخت هسته ای را از امپریالیستها به هر قیمتی که بفروشند و هر وقت که بخواهند بفروشند، بخرد. فروش یا عدم فروش آنرا امپریالیستها تعیین می کنند و ایران نقشی در انجام آن ندارد. آنها می توانند از ارسال آن، مثل هم اکنون که ایران را غیر قانونی تحریم کرده اند، خوداری کنند. تسلیم در مورد غنی سازی اورانیوم در ایران و تعلیق آن یک خیانت ملی و نابودی سرمایه گذاری برای نسل آینده یعنی فرزندان کشور ماست. انرژی جایگزین برای گردش چرخ تولید با همین کیفیت موجود در جهان کافی نیست. ممالکی که از هم اکنون در پی دستیابی از جمله به فنآوری هسته ای نباشند گور خود را کنده اند.

تنها از این دریچه است که باید به دورنمای روابط ایران و آمریکا نگاه کرد. خواست تعلیق غنی سازی اورانیوم بهانه امپریالیستهاست تا مقاصد شوم دیگر خویش را به پیش ببرند. این عامل فشاری برای جلب افکار عمومی و انزوای سیاسی ایران در جهان است تا هر اقدام غیر انسانی و غیر قانونی را توسط ماشین عظیم تبلیغاتی خویش، توجیه و پذیرا سازند. اگر ایران مذبوحانه تسلیم شود، امپریالیستها با خواسته های جدید خویش در مورد نقش ایران در منطقه و "مسئولیتهائی" که ایران باید برای مبارزه با "تروریسم" به عهده گیرد به میدان می آیند. تروریسم را خود امپریالیستها تعریف و تفسیر می کنند و می خواهند ایران همان وظایفی را در مبارزه با "تروریسم" بر عهده گیرد که تا کنون آمریکائی ها در منطقه بدان عمل می کردند. ایران باید دلِ عربستان سعودی و قطر و کویت و امارات متحد عربی را بدست آورد، اسرائیل را به رسمیت بشناسد از حمایت از مردم سوریه و لبنان و مردم فلسطین دست بردارد. دوستی با مردم ونزوئلا و کوبا و نیکاراگوئه، اکوادور، بولیوی و... را فراموش کند و در عرصه سیاست خارجی به ساز آمریکائی ها برقصد. در عرصه داخلی باید همه مقررات خصوصی سازیهای سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول را به اجراء در آورد و صنایع داخلی ایران را در خدمت سرمایه گذاریهای خارجی قرار دهد. سرمایه های آمریکائی باید در ایران از امنیت بالا برخوردار باشند تا به غارت ایران بپردازند. دولت باید نقش کارگزار سرمایه های امپریالیستی را در ایران با سرکوب جنبش کارگری ایفاء کند. معادن ایران از جمله مس، نفت، گاز و اورانیم باید خصوصی شوند، یارانه ها باید بتدریج برچیده شوند، ایران باید نفت خویش را به دلار بفروشد و نه به یورو و یا سایر ارزهای بومی و... می بینیم که سخن بر سر یک نقطه عطف در خاورمیانه است که ایران در مرکز آن قرار گرفته است. تحریمهای  ایران و تلاش برای ایجاد نارضائی عمومی آنهم بر ضد رژیمی که خود به اندازه کافی در ایجاد نارضائی عمومی و سرکوب مردم کوشا است یکی از عوامل فشار امپریالیستی است تا در شکل گیری افکار عمومی و جان به لب رسیدگان موثر افتد. انتخابات ایران در این متن صورت می گیرد.

عروج روحانی و نزول جلیلی

جنجال بر سر مسئله هسته ای که در مناظرات نامزدهای انتخاباتی نیز طنین انداز بود، نشانی دادن عوضی به مردم و کوبیدن نعل وارونه است تا کسی به اساس صفبندیهائی که صورت گرفته است پی نبرد. این تبلیغات جنجالی که کاسه کوزه ها بر سر جلیلی شکسته شود، برای گمراه کردن مردم است، تا راه کنار آمدن و یا نزدیکی غیر اصولی با آمریکائی ها را هموار کنند. آنها می پذیرند به شرایط امپریالیست آمریکا تن در دهند و این کار را با گام نخست در مسئله هسته ای انجام خواهند داد. آنها مانند آمریکائیها مسئله هسته ای را اساس اختلاف ایران و آمریکا جا می زنند و واقعیت را از مردم ایران پنهان می کنند. عقب نشینی رژیم ایران در این عرصه زمینه عقب نشینی آنها را در تمام عرصه ها تسریع می کند.

تحقق این عقب نشینی با دست جلیلی که در نشستهای قبلی بر مواضع تا کنونی ایران پافشاری می کرد، دیگر عملی نیست. باید با مهره های جدید باب مذاکرات جدید را گشود، مهره هائی که بیشتر مورد اعتماد آمریکا نیز باشند. خنده دار است که آقای ولایتی که خودش مشاور رهبر در امور خارجی تقریبا در طی بیست سال اخیر بوده است و در تنظیم سیاست رژیم جمهوری اسلامی و از جمله در مورد مسئله سیاست هسته ای نقش تعیین کننده بازی می کرده، بیکباره در مناظره انتخاباتی دعوا را به آنجا می رساند که علل شکست در مذاکرات و تحمیل تحریم به مردم ایران و وضعیت فلاکتباری که در اثر سیاستهای غلط همین رژیم به مردم و کشور ما تحمیل شده است ناشی از لجبازی و یا بی تجربگی و نادانی آقای جلیلی بوده است. گویا وی نتوانسته بده و بستان کند و کاسبکارانه کار دیپلماتیک را پیش ببرد. شما با این لحن کلام در میان سخنان سایر نامزدها نیز روبرو می شوید. آیا این ادعا صحیح است؟ هرگز! مسئله هسته ای حق مسلم مردم ایران است و نباید به زورگوئی امپریالیستها تسلیم شد. این زورگوئی آشکار است و خود امپریالیستها نیز آنرا می دانند. یک بار تسلیم، تسلیم همیشگی است. انگشت را که دادی دست را می دهی. امپریالیستها خیلی بیش از تمکین ایران در مورد مسئله هسته ای را طلب می کنند و این تمکین با دست مهره های قبلی که از بیت رهبری الهام می گرفتند، ممکن نبود، نمایش را باید جوری اجراء می کردند که تسلیم رهبری و خوردن جام زهر از طریق ولی فقیه، به عنوان تصمیم مردم ایران جلوه کند. روحانی همان مهره ای بود و هست که با شعار "من مسئله تحریمها" را حل می کنم به میدان آمد و روشن نگفت که چگونه می خواهد مسئله تحریمهای غیر قانونی و زورگویانه را رفع کند؟ جز اینکه تسلیم امپریالیست آمریکا شود و فرامین رهبری را به این صورتِ "بی ضرر" اجراء نماید؟. روحانی حالا به عنوان کسی به میدان می آید که نماینده جنبش سبز و جنبش بنفش و رهبر منتقدان و اصلاح طلبان است. وی هم حمایت خاتمی و هم رفسنجانی را به همراه دارد. در زندانها برای وی رای جمع کرده اند و مورد تائید یاران خویش موسوی و کروبی است و احتمالا پس از رسیدن به قدرت، حصر خانگی آنها و سایر یاران جمهوری اسلامی را که مورد غضب قرار گرفته بودند را رفع می کند تا در هیاهوی جشن شادی و سرور "آزادی زندانیان سیاسی" که ما واژه "خودی" را به آن می افزائیم، مسئله هسته ای و نزدیکی به آمریکا را بی سر و صدا و آنهم بدست "نماینده مردم" که کسی نمی تواند دیگر منکر "مردمی" بودن و گزینش "دموکراتیک" وی باشد به انجام برساند. سنگینی کفه "مردمی" و "دموکراتیک" دهان منتقدان را خواهد بست. در اجرای این پرده نمایش، جام زهری را که خامنه ای نوشیده است به حساب مردم بی خیال و ناآگاه می گذارند که متاسفانه نمی فهمند چه کلاه گشادی بر سرشان می گذارند. طبیعتا در جامعه ای که فقط عده ای بر ضد "اجبارها" می جنگند و این البته قابل فهم است، ولی ماهیت "اجبارها" را نمی بینند، نزدیک را لمس و دور را درک نمی کنند، رفع نسبی این اجبارها شور شوقی کوتاه مدت ایجاد می کند که سیاست نزدیکی غیر اصولی با آمریکا و فروش ایران در پشت آن پنهان می ماند. رفسنجانی که خودش توسط شورای نگهبان بی صلاحیت تشخیص داده شده بود، بیکباره هوادار انتخاباتی که غیر دموکراتیک جلوه می کرد، شد. آیت الله هاشمی رفسنجانی مدعی شد: "ایران دموکرات‌ترین انتخابات جهان را برگزار کرد". این مسرت عالیجناب سرخپوش نشانه پیروزی سیاست نزدیکی به آمریکا و تمکین سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، انصراف از حقوق مسلم مردم ایران، زیرپاگذاردن منافع و مصالح ملی کشور ماست. تخریب آینده نسل جوان و فرزندان میهن ماست. برای آمریکا منابع نفت و اورانیوم ایران مهم است و نه طول دامن و یا حجاب اسلامی، تساوی حقوق زن و مرد، درستی و یا نادرستی، دموکراتیک و یا ضد دموکراتیک بودن گزینشها در ایران. نقض حقوق بشر تا لحظه ای که منافع امپریالیست آمریکا را تامین می کند مجاز است. این دیگر تجربه زنده تاریخ معاصر جهان و غیر قابل انکار است. حتی نابینان نیز آنرا می بینند.

انتخابات ایران کسانی را غافلگیر کرد که به معجزات این رژیم باور داشته و هنوز ماهیت ارتجاعی، عوامفریبانه، مکارانه، جنایت پیشه این مافیای در قدرت را نشناخته اند. مهره های این رژیم همه دستجمعی در پی حفظ این نظام هستند که جان و مالشان بدان وابسته است و اگر این امر با تکیه بر مردم مذهبی و مسخ شده و یا فریب خورده مقدور نباشد، آنرا با تکیه بر قدرتهای خارجی متحقق می کنند. این رژیم با انتخاب روحانی اعتقادش را به رای و نیروی مردم ایران نشان نداده است و این کار اعترافی بر این اصل نیست که از نظر آنها "میزان رای مردم است"، بلکه نشان داده است که از مردم می ترسد، از آگاهی مردم می ترسد و ترس از مردم است که وی را بیشتر به آغوش امپریالیستها می برد. یک رژیم مردمی، طبیعتا در مواقع سخت که در تاریخ هر ملتی وجود دارد، باید به توده های مردمش تکیه کند تا با بسیج این نیروی عظیم مشکلات را از پیش پا برداشته و در مقابل قدرتهای زورگوی خارجی مقاومت کند. تنها رژیمی که از مردمش بیشتر می ترسد تا امپریالیسم، راه هائی را بر می گزیند که جلب نظر امپریالیستها را بکند و در این امر از ناآگاهی مردم جان به لب رسیده مایه می گذارد. در این متن است که باید صحنه سازی انتخابات را ارزیابی کرد.   

 

 

 

 بر گرفته از توفان شماره  160 تیر ماه 1392،  ژوئیه سال 2013،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.       www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                    toufan@toufan.org