پایان نظم تک‌قطبی در جهان ونقش مهم ایران در نظم جدید

 

دنیای امروز در حال تلاطم است. هر روز که به اخبار در رادیو و تلویزیون نگاه می‌کنیم با سیلی از گزارشات و رویدادهای دست‌چین شده برای مغزشوئی روبرو می‌شویم. برای یک بیننده و یا خواننده‌ی اخبار مشکل است از این کلاف سردرگم راه برون‌رفتی بیابد. رسانه‌های انحصاری و کنسرن‌های مغزشوئی در جهان ماموریت دارند کوچک را بزرگ، بزرگ را کوچک، کلان را خرد و خرد را کلان جلوه دهند تا به مقاصد برنامه‌ریزی‌شده خویش دست بیایند. قربانیان این سیاست مردمانی هستند که در عرصه مشکلات روزمره زندگی امکان پژوهش و تحقیق در مورد صحت و سقم این ادعاها را ندارند. سردرگمی، آشفته‌فکری، گمراهی محصول این فعالیت‌های سازماندهی شده است.

نیروهای انقلابی، کسانی که خواهان بررسی علمی هستند طبیعتا باید از میان انبوهی از رویدادها، اظهارنظرها، دروغ‌ها و حقایق، آن مولفه‌هائی را بیابند که جنبه اساسی و ماهوی داشته و از تضادهائی پدید آمده‌اند که حل آنها منجر به حل سایر تضادها می‌گردد. آنها باید آن شاه‌کلید را بیابند که با آن، آن قفل بزرگ را بگشایند که با گشودن آن نوری پرتوان برتمام این تاریکی‌ها و دروغ‌پردازی‌ها افکنده می‌گردد که مشاهده و فهم مسایل را آسان می‌کند. به نظر حزب ما که در مقالات گذشته نیز به آن اشاره کردیم باید از کلان به خرد رسید، از عام که تعمیم عمومی‌ترین خصایل مشترک خاص است به خاص رسید. باید از قله به زیر نگریست تا حرکت‌های اساسی را دید و نه این که در گوشه مسکن و محله پنهان شد، به خانه تیمی رفت و تحولات جهان را از حدقه چشمان تنگ و قی کرده در پستوی خانه‌ها رصد کرد.

آنچه که به نظر ما فهمش برای درک سایر مسایل ارزش درجه اول دارد، تحولاتی است که در عرصه جهانی اتفاق می‌افتد و ایران و سایر ممالک به عنوان بخشی کوچک از این تحولات، در تحت تاثیر آن چه بخواهیم و چه نخواهیم واقع خواهند شد. ما باید این تحرکات را درک کنیم و صرفنظر از مشکلات درونی در ایران که ما به آن جداگانه خواهیم پرداخت از منظر صیانت منافع ملی کشور و آینده ایران به آن برخورد نمائیم. این مسایل کدام هستند؟

دوران دنیای تک‌قطبی که توسط جرج بوش پدر بعد از حمله نخست به عراق به عنوان نظم نوین جهانی مطرح کرد به پایان رسیده است و عصر ما عصری است که ملت‌ها زورگوئی آمریکا و اروپا را نمی‌پذیرند و کشورها به سوی کسب استقلال و تعیین سرنوشت سیاسی خویش به حرکت در آمده‌اند. تسلط دلار این کاغذ پاره بدون پشتوانه آمریکا، رو به زوال است و سرکردگی آمریکا علیرغم قدرت فراوانی که دارد رو به افول گذارده است و با رشد چین، هندوستان، روسیه، برزیل، آفریقای جنوبی و بسیاری ممالک دیگر، جهان به سمت و سوئی می‌رود تا مجددا توازنی میان نیروهای سیاسی جهان در کره خاکی برقرار شود. دوران قدرقدرتی آمریکا به پایان رسیده است و خشم، هذیان‌گوئی، توحش، ماجراجوئی، سفاکی و خونریزی این دیو زنجیرگسیخته از همین وحشت از تنزل سطح کیفی سابق و از دست دادن سلطه بلامنازع خویش ناشی می‌شود.

هر کس خصلت دوران ما را درک نکند و تلاش ننماید که از هم‌اکنون جایگاه خویش را در مسیر این تحولات تعیین نماید و به جای نزدیک‌بینی سیاسی به دوربینی و آینده‌نگری متوسل شود، در آینده راه به جائی نخواهد برد و بازیگری بازنده در تحولات جاری جهان است. بسیاری از دولت‌ها صف‌بندی‌های خویش را از هم اکنون تعیین کرده‌اند. باد شرق و آفتاب برآمده از شرق بر غرب غارت‌گر و خونخوار می‌وزد و آنها را به عقب می‌راند و بر آن پیروز خواهد شد.

در جبهه مقاومت ضداستعماریِ غرب، دولت چین و روسیه قرار دارند که علیرغم ماهیت غیرقابل انکار امپریالیستی آنان نقش مثبتی در تحولات جهان کنونی و نابودی زنجیرهای استعماری سنتی غربی در عرصه سیاست جهانی بازی می‌کنند. این وضعیت به طور عینی به نفع خلق‌های جهان است. چین با رشد عظیم اقتصادی، ساختن جاده ابریشم برای انتقال کالاهای تولید شده در چین به آسیا و اروپا، سرمایه‌گذاری‌های عظیم بر سر راه این جاده و ایجاد پیوند میان شرق آسیا، با آسیای میانه، روسیه، اروپا و گردش به سمت غرب آسیا و آفریقا سنگرهای استعمارنو را یک به یک تسخیر می‌کند. تجارت تهاتری چین با این ممالک، اعلان جنگی در درجه نخست بر ضد سلطه دلار بدون پشتوانه است که اقتصاد آمریکا را متلاشی خواهد کرد. پیوند کشورها در مسیر جاده ابریشم بازارهای فروش کالا و تجارت جهانی را در اختیار چین و هند و پاره‌ای ممالک دیگر قرار خواهند داد که این بازارها از حیطه سلطه اقتصادی آمریکا به در خواهند آمد. حرکتی که اکنون شکل گرفته است، دنیای تک‌قطبی را به سوی دنیای چند‌قطبی می‌برد، دنیائی که اکثریت مردم جهان، بزرگ‌ترین اقتصاد جهان، بزرگ‌ترین منابع اولیه تولید و سوخت فسیلی و گاز جهان، بزرگ‌ترین تنوع قومیتی، فرهنگی، کثرت جمعیت را دربر می‌گیرد. این حرکت تیرخلاصی به شقیقه آمریکاست و هارشدن و چنگ انداختن آنها نیز از همین واقعیات سرچشمه می‌گیرد. نفرت ضدایرانی و اردوکشی امپریالیسم علیه ایران در عرصه جهانی به خاطر گردش حکومت ایران به شرق است و نه دلسوزی برای حقوق بشر ادعائی آنها.

آمریکا، اسرائیل، اروپای نامتحد که آینده خویش را در خطر می‌بینند با تمام قوا تلاش دارند تمام مولفه‌های قدرت‌گیری شرق و جهان چندقطبی را برهم‌زنند. حربه آنها تروریسم داعشی، ایجاد تزلزل و بی‌ثباتی، جنگ ترکیبی و نظامی، ماجراجوئی، اغتشاشگری، کودتا، خرابکاری، جنگ داخلی، انقلاب مخملی، فعال کردن ستون پنجم در درون کشورها، جاسوسی، جنگ روانی و تبلیغات ماهواره‌ای رسانه‌ای، دروغ پردازی، ایجاد تفرقه و تحریم سیاسی و اقتصادی به انحراف کشیدن مبارزه محقانه جوانان ایران است. نقض همه حقوق بین‌الملل و دریدگی در نقض حقوق بشر و به دور انداختن پرده‌های ریاکاری شمه‌ای از مجموع سیاست‌های کلان آنهاست.

آمریکا تنگه مالاکا را برای کنترل نیازمندی‌های تجارت چین، ورود انرژی به چین، کره جنوبی و ژاپن در دست دارد. تنگه‌های کانال سوئز، باب‌المندب، جبل‌الطارق و تنگه پاناما را در دست داشته و یا رصد می‌کند. ما از نیروهای نظامی آمریکا در جهان که بیش از 800 پایگاه رسمی و علنی نظامی دارند سخن نمی‌رانیم. در این پایگاه‌ها بمب اتمی وجود دارند و ناوگان عظیم دریائی آمریکا که دریاهای جهان را تحت نظارت و قرق خود گرفته‌اند و مانند راهزنان دریائی از آمد و رفت کشتی‌ها ممانعت می‌کنند، جای خود را دارند. شبکه تارعنکبوتی گوگل و فضای مجازی کاملا در دست آمریکاست و به تولید اخبار دروغ با یاری صنایع هولیوود اشتغال دارد. این مجموعه در کنار سازمان نظامی تجاوزکارانه و ضدبشری ناتو تضمین‌های برتری قدرت آمریکا و حفظ آن برای تسلط امپریالیسم آنگلوساکسون در آینده بشر است.

کشیدن جاده ابریشم از چین به اروپا از طریق آسیای میانه، پاکستان، افغانستان، ایران، جمهوری آذربایجان به روسیه، دریای سیاه، ترکیه، عراق، سوریه به دریای مدیترانه و یا حفر تنگه نیکاراگوئه به موازات تنگه پاناما برای اتصال اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام تماما در خدمت تضعیف این برتری راهبردی آمریکاست. این اقدامات مستقلانه خشم عموسام راشعله‌ور ساخته و آینده‌اش را تاریک می‌نمایاند.

شکست امپریالیسم آمریکا در سازمان تجارت جهانی

سیاست غارت‌گرانه و نواستعماری نئولیبرالی اقتصاد سرمایه‌داری حکم می‌کرد که مرزهای گمرکی برداشته شوند و دروازه‌های کشورها برروی کالاهای رقبا گشوده گردند. بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول وظایف این غارت‌گری ضدبشری را به عهده گرفتند. این سیاست گرچه در مورد ممالک ضعیف سرمایه‌داری و حتی غیرسرمایه‌داری فاجعه‌آمیز بود که ما شاهد تحقق آن توسط مافیای خانواده رفسنجانی در ایران بودیم و هستیم، ولی در مورد پاره‌ای از کشورهای امپریالیستی قدرتمند نظیر آلمان از سود سرشار مملو بود. آلمان توانست رهبری اقتصادی و سیاسی اروپا را به چنگ آورد و به لکوموتیو اقتصاد اروپا بدل شود. آلمان با استفاده از همین قانون به توسعه اقتصادی در آمریکا پرداخت و صنایع اتومبیل‌سازی آمریکا را به روز سیاه نشایند. در کنار آلمان دولت چین بازارهای آمریکا را در دست گرفت و به تقویت صنایع خویش پرداخت. قانون تجارت جهانی در مورد آمریکا در رقابت با پاره‌ای کشورها به ضد خود بدل شدند و این وضعیت خشم آمریکا را نسبت به آلمان و چین برانگیخت. آنها در حالی که با ریاکاری از همه ممالک می‌طلبیدند به قانون تجارت جهانی احترام بگذارند، خود، این قانون را به زیرپا گذاردند و از توافقات جهانی با گردن‌کلفتی خارج شدند. قدعلم کردن ترامپ در مقابل آلمان و چین دارای این منشاء اقتصادی و سیاسی برای استیلا بر جهان است و آنها امروز در جنگ اوکراین، اقتصاد آلمان را به چالش و نابودی کشیدند و با سیاست گردش به سمت اقیانوسیه و بسیج استرالیا، زلاندنو، ژاپن و کره جنوبی، جنگ‌طلبی و تحریکات در تایوان که بخش لاینفک خاک چین است به مقابله با چین روبه رشد پرداختند. مبارزه برای نابودی چین در دستور کار آمریکا برای حفظ سلطه دلار و جهان تک‌قطبی است. تمام تبلیغات ضدچینی اپوزیسیون ضدایرانی ایران سرمنشأش در پنتاگون است.

جنگ اوکراین

امپریالیسم آنگلوساکسون برای حفظ استیلای خویش برجهان لازم می‌دید که کشور اوکراین را به ناتو بکشاند و امنیت روسیه را به خطر اندازد. کنترل دریای سیاه را به دست بگیرد و با فشار به روسیه، تحریم روسیه، تحریک در روسیه توسط ستون پنجمش که مرتب آنها را فعال می‌کردند، از مزدوری به نام «آلکسی ناوالنی» (Alexei Navalny) به عنوان مُهره خود به حمایت «بشردوستانه» برخاستند تا اقتصاد روسیه را درهم‌شکند، روسیه را تجزیه کند و راه چین به اروپا را ببُرد. تسلیح اوکراین تا بن دندان، اعزام داوطلبان نازی از ممالک اروپائی و داعش و فرقه رجوی از سوریه و تیرانا به آنجا، روی کار آوردن نازی‌های آزوف و یاران «استپان باندرا» با یک کودتای آمریکائی در 2014 در کی‌یف و با تسلیح و تدارک ستون پنجمشان در کی‌یف به عنوان مبارزات مردمی در «مایدان»، بخشی از این دسیسه‌ها بود. آمریکا به یاری ترکیه، آلمان، سوئد، لهستان تلاش کرد به یک کودتای ناموفق آمریکائی در قزاقستان دست زده ارتباط روسیه را با چین قطع نماید و پشت جبهه روسیه را برای مقابله با نازی‌ها در کی‌یف و ناتو تضعیف نماید. همین ماموریت را مانکن‌های فمینیست خوش برو روی بلاروس تحت نام «انقلاب زنانه» برای ایجاد اغتشاش، آشوب، تزلزل و بی‌ثباتی در روسیه سفید در پیش گرفتند که هر دو با شکست روبرو شد. قبل از آن با تجاوز میخائیل ساکاآشویلی[i] رئیس جمهور آمریکائی دست نشانده در گرجستان به روسیه - که به شدت سرکوب شد - راه گرجستان را برای پیوستن به ناتو می‌گشودند. اقدامات پیش‌گیرانه روسیه برای حفظ امنیت و ممانعت از یک جنگ گسترده و رویاروئی با ناتو دسیسه‌های آمریکا و متحدانش را برهم زد و کار به جائی رسید که نه تنها امپریالیسم انگلوساکسون در عرصه سیاسی بلکه در عرصه اقتصادی هم با شکست روبرو شد و جنگ با روسیه و گسترش ناتوی تجاوزکار به شرق برای اشغال روسیه، آلمان را در آستانه ورشکستگی اقتصادی قرار داده و اروپا را به شدت تضعیف کرده است.

تخریب در ساختمان جاده ابریشم از طریق دخالت در امور کشورها

در این مدت آمریکا و متحدانش تلاش فراوان دارند تا در گسترش راه جاده ابریشم تخریب کنند. کودتای در پاکستان و برکنار کردن عمران‌خان و توسل به ترور ناموفق وی، تخریب در روابط ارمنستان با جمهوری آذربایجان از طریق ترکیه با طرح مجدد دالان زنگزور که ارتباط ایران با روسیه و دریای سیاه را می‎بست و به محاصره اقتصادی روسیه یاری می‌رساند، تحریک به جنگ در قره‌باغ، سفر خانم نانسی پلوسی رئیس کنگره آمریکا به ایروان در ارمنستان و شرکت نمایندگان اتحادیه اروپا و اسرائیل در قفقاز تا کنترل این منطقه را برای باز کردن پای ناتو به دایره قفقازجنوبی و خفه کردن روسیه به دست بگیرد و یا تخریب در همکاری روسیه و آذربایجان در تکمیل خط آهن رشت- آستارا و بهره‌برداری از این پروژه ریلی که با واکنش نظامی ایران و فشار روسیه با شکست روبرو شد. تلاش آمریکا برای تضعیف حکومت کنونی افغانستان و اعزام داعش به آنجا برای ایجاد بی‌ثباتی و تحریکات ستون پنجم آمریکا در داخل افغانستان و ایران که ایران را با افغانستان درگیر نماید، ایجاد درگیری در ممالک آسیای میانه، فشار به عربستان سعودی و امارات برای عدم نزدیکی به چین و گرایش به شرق، دامن‌زدن به تفرقه‌های قومی در میانمار و حمایت غیرمترقبه «دلسوزانه» از مسلمانان «روهینگیا» در آنجا بعد از چند سال نسل کشی آنها، به دست گرفتن مزورانه پرچم «مسلمان‌دوستی» در چین و عزاداری برای ایغورهای چینی، تشدید خرابکاری تجزیه‌طلبان کُرد با یاری اقلیم اسرائیلی کردستان در عراق و گروه‌های تروریستی بلوچ، برای ایجاد بی‌ثباتی در ایران، بخشی از سیاست برهم زدن ساختمان جاده ابریشم و محاصره چین و روسیه است. هم اکنون اغتشاشات در بلوچستان که ربطی به قتل مهسا امینی ندارد، در خدمت تخریب در باراندازی بنادر جنوب، ایجاد بی‌ثباتی و ناامنی و قطع دالان اتصال جنوب ایران از طریق اقیانوس، هند، دریای عمان به روسیه است. در تشدید این تضادها، ایران به یکی از ارکان‌های بزرگ اتصال جاده ابریشم بدل شده که نقش کلیدی در ساختمان دنیای آینده شرق و برهم خوردن استیلای آمریکا در جهان بازی می‌کند. ایران در تنگه هرمز بر جاری بودن نفت جهان نظارت می‌کند و گلوگاه انتقال نفت از عراق، کویت، عربستان سعودی، امارات، قطر و... را در دست دارد. ایران با نقشی که در منطقه بازی می‌کند و توان نظامی مهمی که به دست آورده و تجاربی که در دورزدن تحریم‌ها کسب نموده است به یکی از مُهره‌های مهم منطقه بدل شده که خار چشم امپریالیسم و صهیونیسم و ستون پنجم آنها در ایران است. ایران با کسب فنآوری موشکی که خار چشم دشمنان ایران است بر باب‌المندب، کانال سوئز و در نزدیکی با الجزایر و نهضت پلیساریو در مارکش بر تنگه جبل‌الطارق رصد دارد. هندوستان و سایر دول منطقه آفریقا- آسیا از طریق بنادر جنوبی ایران و دالان اتصالی ایران به روسیه کالاهای خویش را با دورزدن تنگه‌های زیر کنترل آمریکا به روسیه می‌رسانند و تجارت با روسیه را نظارت می‌نمایند. حلقه  امپریالیستی محاصره تجاری روسیه با نقش ایران در شرق برهم خورده و دسیسه‌های ارتجاع جهانی نقش برآب گشته است. سرنوشت پیروزی روسیه در جنگ اوکراین و شکست امپریالیسم و ارتجاع جهانی به نحوی با سرنوشت ایران پیوند می‌خورد.

این یورش کنونی جهانی افسارگسیخته و هار امپریالیسم و ارتجاع جهانی و منطقه‌ای که امروز برای دخالت نظامی در ایران، تشدید تحریم‌ها، بمب‌گذاری‌ها، اعزام داعش، تقویت‌ تجزیه‌طلبان قومی به ویژه کُردهای تجزیه‌طلب اسرائیلی که خواهان تجاوز آمریکا به ایران بودند و هستند، ترورهای مشکوک معترضان با روش‌ها آزموده در سوریه، تسلیح گروه‌های بی‌هویتِ معترض و مخالف به انواع سلاح‌ها، ترغیب به جنگ داخلی، آدمکشی، افزایش خشونت بربرمنشانه و ساختن تئوری «دفاع مشروع» برای آدمکشی که کلیدواژه‌های توجیه تروریسم هستند و فعال کردن ستون پنجم بیگانگان در ایران و اصلاح‌طلبان آمریکائی، همراه با رسانه‌های استعماریشان و...، بخشی از سیاست راهبردی امپریالیسم انگلوساکسون برای نابودی ایران، تبدیل ایران به مستعمره کوچک و تجزیه ایران است. روشن است ایران تجزیه شده قابل بلع می‌گردد و آنوقت بر سر جنازه‌اش می‌شود آزادانه رقاصی و پایکوبی کرد و عریان رقصید و می‌نوشید، مسلما این اقدامات باب طبع عمال ساخته پرداخته «حقوق بشری» امپریالیست‌هاست. کسانی که این کل، این سیاست کلان را نبینند، کسانی که روند سیر تحولات ناگزیر تاریخی را مد نظر قرار ندهند و سرشان را مانند کبک در برف پنهان کنند، و سر خود را با افسانه «انقلاب زنانه» گرم نمایند، حتی اگر با خوش‌نیتی و دنیای رویائی خویش به قعر چاه بروند، در خدمت به نابودی ایران در خدمت امپریالیسم جهانی تلاش می‌کنند و مهره‌ای بازدارنده در مسیر تحولات تاریخی آینده ایران‌اند. ایران این بار پل پیروزی است و با تمام دسیسه‌های گماشتگان امپریالیسم در ممانعت پیمودن این راه توسط ایران مقابله می‌گردد.

مردم قهرمان ایران باید تنها با اتکاء به نیروی خود، بدون عجز و لابه و دست به دامان جلادان و سلاخان آزموده خارجی شدن، برای تسویه حساب با رژیم حاکم با داشتن دورنما، با دارا بودن تشکیلات و رهبری میهن‌دوست، با برنامه و خواسته‌های روشن انقلابی و خلقی، با دارا بودن بدیل مورد تائید اکثریت زحمتکش جامعه به مبارزه برخیزند. ارتش ناتو و ستون پنجم فکری آنها و جانیانی که ایران را چاپیدند و به خاک و خون کشیدند، متحد مردم ایران نیستند. آنها از افزایش اجساد لذت می‌برند تا دکان سیاسی‌شان پر رونق گردد. تشویق و ترغیب آنها به خشونت و تروریسم، خرابکاری و آدمکشی با این انگیزه صورت می‌گیرد. کسانی که تاریخ ایران را ندانند و یا بدانند و تحریف کنند، همواره در حلقوم کوسه‌‌ماهی‌های بزرگ رقاصی خواهند کرد و آن را نماد آزادی و زندگی و «انقلاب مخملی زنانه» جا می‌زنند.

 

[1] - میخائیل ساآکاشویلی یک سیاست‌مدار گرجی- اوکراینی است، که ریاست شورای اصلاحات ملی اوکراین را بعد از برکناری از ریاست جمهوری گرجستان به عهده داشت!؟ و به علت فساد تحت تعقیب قرار گرفت. وی از ژانویه سال ۲۰۰۴ تا نوامبر سال ۲۰۱۳ ریاست جمهوری گرجستان و از ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶ فرماندار استان اودسای اوکراین بود که در آنجا به کشتار کارگران اتحادیه کارگری و سوزاندن آنها دست زد. میخائیل ساکاشویلی در اوکراین متحدان بانفوذی، از جمله یولیا تیموشنکو، نخست‌وزیر اوکراین را داشت و دارد. وی در سال ۱۹۹۲ از مؤسسه روابط بین‌الملل دانشگاه ملی در شهر کی‌یف فارغ‌التحصیل شد. وی در برنامه‌های بورسیه تحصیلی ادموند موسکی از وزارت امور خارجه آمریکا، به عنوان افسر حقوق بشر شورای موقت دولتی گرجستان فعالیت می‌کرد و بورس می‌گرفت و در سال ۱۹۹۴ ال‌ال‌ام را از مدرسه حقوق کلمبیا اخذ کرد و سال بعد را در دانشکده امور عمومی و بین‌المللی دانشگاه کلمبیا و دانشکده حقوق دانشگاه جرج واشینگتن گذراند. وی به علت ورود غیرقانونی به گرجستان، تحریک به کودتا و شورش در تفلیس دستگیر شد و در زندان به سر می‌برد.



 

نقل ازتوفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 273 آذر ماه 1401

www.toufan.org

وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

http://toufan.org/ketabkane.htm

 سایت آرشیو نشریات توفان

 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

 توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts

 توفان درشبکه تلگرام

https://telegram.me/totoufan