مستقل شدن حکومتها از مردم
انتخابات آمریکا و نفرت عمومی مردم
از هر دو نامزد انتخاباتی، قرارگرفتن آنها در مقابل تالی بد و بدتر و
سرانجام انتخاب ترامپ علیرغم اینکه رای مطلقش کمتر از
کلینتون بوده و به برکت نظام انتخاباتی آمریکا که متکی بر
رای مجمع برگزیدگان ایالات آمریکاست توانسته است به کسب
اکثریت نایل شود، پرسشهای مهم و جدیدی را در راه
برگزیدن روشهای انتخاباتی مطرح کرده است. مردم آمریکا
توجه دارند که این اکثریت آراء مردم نیست که نقش قطعی
بازی میکند، بلکه شگردهای انتخاباتی در
تعیین کاندیدای مطلوب نقش اساسی را بازی کرده
است. از این گذشته در این انتخابات جنجالی 100
میلیون نفر یعنی حدود نیمی از واجدان
شرایط انتخاباتی در انتخابات شرکت نکردهاند. بر این
واقعیت کسی انگشت نمیگذارد، زیرا ناباوری مردم
آمریکا را به این ساختار مستقر قدرت که جاهطلبانه ساز خود را
میزند، بیان میدارد. بورژوازی
امپریالیستی میترسد که مردم باور خود را به این
نظام از دست بدهند و آنرا به عرصه نمایش بگذارند.
پیچیده شدن مسایل و رویدادهای جهانی، که
ناشی از سرعت روندهای اجتماعی، تولیدی، فنی و
به طورکلی زندگی انسانها میباشد، ارتقاء سطح آگاهی عمومی
و دسترسی به شبکههای مجازی، گسترش نارضائی عمومی
و... وضعیتی ایجاد کرده که طبقات حاکمه از انجام یک
انتخابات دموکراتیک بدون تشدید و بهینهسازی شستشوی
مغزی و ایجاد تشنجات حساب شده و به موقع، برای تاثیر بر
نتیجه انتخابات و نظایر آنها هراس دارند. آنها تلاش میکنند از
طریق احزاب از پیشساخته و هدایت مردم به درون این قالبهای
تنگ تحمیلی، از قبل بر نتایج این انتخابات و هدایت
خواستهای مردم تاثیر بگذارند. برنامه احزاب معمولا به غیر از
آنچیزی است که بعدا در عمل انجام میدهند، زیرا
نمایندگان "منتخب" مردم پاسخگوی مردم نیستند و با
گرفتن رای آنها به کار خویش مشغولند و منافع کل سرمایه داری
را مورد حمایت قرار میدهند و نه خواستهای مردم را و این
توهین مستقیم به خرد مردم است. این نمایندگان
پاسخگوی منافع نظام هستند و اگر نمایندهای در پارلمان
مغایر نظر حزبش رای دهد، مسئولان حزبی در انتخابات بعدی
وی را از کار برکنار میکنند، این است که یک نظام کنترل
بر فراز نمایندگان از طریق ابزار اعمال نفوذ حزبی همیشه
وجود دارد تا ظاهر دموکراسی سنتی پارلمانی بورژوازی حذف شود
و شمشیر داموکلس بر بالای سر آنها آویزان بماند تا دست از پا
خطا نکنند. بی اثر کردن مصونیت پارلمانی در این کشورها با
روشهای موذیانه و پوشیدهای انجام میگیرد.
وقتی عدهای از مردم هوادار همهپرسی میشوند تا در مقابل
نمایندگانِ خودسر طبقه حاکمه که قدرت بروکراسی دولتی را در دست
دارند، مقاومت کنند، حاکمان به مخالفت برخاسته و مدعی میگردند که به
علت پیچیدگی مسایل باید نظام پارلمانی منتخب را
در مقابل خواست همهپرسی تقویت کرد و این شیوه را
شیوه بهتر و مناسبتر تبلیغ میکنند. به زعم آنها به علت
این پیچیدگیها، مغز مردم توان فهم کارهای
این "برگزیدگان" را نداشته و انجام همهپرسی میتواند
به نتایجی منجر شود که به نفع مردم نیست. آنها نظام
پارلمانی بورژوائی را در مقابل انتخاب مستقیم مردم قرار
میدهند. این بحرانی است که نظام پارلمانی بورژوائی
را در برگرفته است. تضاد منافع سرمایهداران و انحصارات و بروز آنها در عرصههای
سیاسی، رشد آگاهی عمومی، مبارزات کارگران و زحمتکشان،
نیروهای دموکرات مردمی و به ویژه کمونیستها، به شدت
به این تضادها دامن میزنند و درک آنها را برای مردم که شاهد
این تناقضگوئیها و ریاکاریها هستند، افزایش
میدهند. مردم میبینند که در پارلمانها تصمیماتی
اتخاذ میشود که آنها از ریشه با آنها مخالفند، ولی
حاکمیت با روشهای آزموده و عوامفریبی و هدایت
مطبوعات و رسانههای همگانی هر بار که قدرت را به چنگ میآورد، به
همان سیاستهای گذشته، بیتوجه به افکار عمومی و موکلان
خود ادامه میدهد. مردم پارهای کشورهای اروپائی با
تغییر پولشان به یورو مخالف بودند و هستند و در همه پرسی
به این پیشنهادِ تغییر ارز، رای مخالف دادند،
ولی حاکمیت با بیشرمی و تسلط بر بروکراسی و موسسههای
حکومتی، به پای آن میرود، تا با نفی خواست مردم، به
انتخابات مجدد دست بزند و آنرا مرتب تجدید کند تا زمانی که
نتایج مطلوبش به دست آید. این وضعیت در دانمارک و هلند
اتفاق افتاده است. در آلمان مردم مخالف جنگ در افغانستان، دخالت در
اوکرائین، تشدید تضاد با روسیه و تحریم روسیه هستند،
ولی حکومت آلمان بیتوجه به نظریات مردم به زور این کار
را به پیش میبرند. مردم در آلمان مخالف اتحادیه اروپا و
تبدیل مارک به یورو بودند، ولی حاکمان در آلمان آنرا برخلاف
میل مردم به پیش بردند. مردم آلمان مخالف آن بودند که با پول
مالیات مردم، بانکهای خصوصی ورشکسته را که با کلاه گذاری
بر سر مردم در بازی قمار جهانی، ثروتهای خویش را بر باد
داده بودند، نجات داد. آنها مخالف آن بودند که ثروت به جیب بانکها رود،
ولی فقر را میان مردم تقسیم کنند، ولی حاکمیت آلمان
این کار را کرد. این حاکمان خود را روز به روز بیشتر از مردم
جدا کرده و از آنها فاصله گرفتهاند، زیرا آنها این خواستهای
سرمایهداری کلان را به زور به مردم کشور خویش تحمیل
میکنند. در انگلستان مردم در یک همه پرسی دموکراتیک رای
به خروج انگلستان از اتحادیه اروپا دادهاند، ولی طبقه حاکمه و
انحصارات مدعی میشوند که این رای دادن بیارزش است،
زیرا پارلمان انگلستان هنوز آنرا به رسمیت نشناخته است. این
وضعیت در عرصه سیاسی به مراتب افشاءگرانهتر است. در مسئله
استفاده مسالمت آمیز از انرژی هستهای حقوق مسلم ایران را
با دروغ و هیاهو به زیر پا میگذارند و با قلدری منافع
ملی ایران را نابود میکنند، ولی دولت اسرائیل
صهیونیستی متجاوز و خطرناک را تا دندان به سلاح اتمی مجهز
کرده و از کنترل نیروگاههای هستهای این کشور ممانعت
مینمایند. آنها با دروغ و نقض منشور ملل متحد، به حقوق ملل تجاوز
کرده، عراق را به خاک خون کشیده، میلیونها انسان را به قتل
رسانده و آواره نموده و سپس لیبی را به سرنوشت عراق دچار ساخته و به
سوریه تجاوز مینمایند، ولی ریاکارانه به مصادره
شبه جزیره کریمه توسط روسیه به عنوان نقض حقوق ملل و منشور ملل
متحد معترضند و عربده میکشند. آنها خود را مدافع حقوق ملل و حقوق بشر جلوه میدهند،
ولی از کشتار مردم فلسطین در سرزمینهای اشغالی
فلسطین توسط اسرائیل و عربستان سعودی در تجاوز به یمن حمایت
مینمایند. گاهنامۀ هنر و مبارزه در1 نوامبر 2016 تحت عنوان
"درون دولت سایه : جنگ، تبلیغات، کلینتون و ترامپ" به
نقل از خبرنگار مشهور استرالیائی "جان پیلجر"(John Pilger) ترجمه
آقای حمید محوی در رابطه با ریاکاری
امپریالیستها و رسانههای گروهی آنها در مبارزه با
تروریستهای داعش در شهر حلب و در شهر موصل مینویسد: "...
دو شهر را تصور کنید. هر دو شهر از سوی نیروهای دولتهای
مربوطهشان محاصره شدهاند. هر دو شهر به اشغال گروههای متعصب مذهبی
درآمده و در آنجا دست به اعمال جنایتکارانه میزنند و سر آدمها را میبرند.
ولی در اینجا یک اختلاف اساسی دیده میشود.
در یکی از این دو شهر، روزنامهنگاران غربی همراه با
سربازان دولتی، نیروهای نظامی رسمی را به مثابه
نیروئیرهائی بخش ترسیم میکنند و با شور و شوق
بیوصفی از نبردها و حملات هوائی گزارش میدهند.
عکسهای متعدد از سربازان قهرمان در صفحۀ اول، ولی
خیلی کم از قربانیان غیرنظامی مینویسند.
در دومین شهر، در کشور همسایه، دقیقاً همین وضعیت
روی داده و نیروهای دولتی شهری را که به اشغال
همین نوع متعصبان مذهبی در آمده محاصره کردهاند، ولی با
این تفاوت که این بار اشغالگران متعصب از پشتیبانی ما
غربی ها برخوردارند و جنگ افزارهایشان را نیز ایالات
متحدۀ آمریکا و بریتانیا تأمین کردهاند. متعصبان
مذهبی حتا دارای مراکز رسانهای هستند و مخارج آنها را
نیز همین دوکشور بریتانیا و ایالات متحدۀ
آمریکا میپردازند.
تفاوت اساسی دیگر این است که این بار، سربازان
دولتی که این شهر را محاصره کردهاند قهرمان و آزادیبخش
نیستند، بلکه جبهۀ شَرّ را تشکیل میدهند و متهم هستند که
شهر را بمباران کرده و دست به اعمال تجاوزکارانه زدهاند، در حالی که همان
کاری را انجام میدهند که سربازان دولتی در محاصرۀ شهر
اولی.
مخدوش بنظر میرسد؟ نه واقعاً. زیرا این قاعدۀ
استاندارد مضاعف و جوهر همان تبلیغاتیست که در ابتدای
این نوشته به آن اشاره کردیم. روشن است که من از محاصرۀ شهر
موصل توسط نیروهای دولتی عراق به پشتیبانی
ایالات متحدۀ آمریکا و بریتانیا، و محاصرۀ
شهر حلب توسط نیروهای دولتی سوریه به
پشتیبانی روسیه حرف میزنم. ولی میبینیم
که یکی خوب است ولی دیگر جایز نیست.".
اقای جان پیلجر به این دوگانگی اخلاقی دولتهای
امپریالیستی اشاره دارد. وضع بقدری مضحک و غمانگیز
شده است که اغلب مردم به دلسوزی دول خودشان برای حمایت از حقوق
بشر گزینشی میخندند و میدانند که از حقوق بشر به عنوان
ابزار سرکوب و رخنهگری و تجاوز استفاده میشود. حکومتها با این
روشهای دروغ و ریاکاری فقط بذر بیاعتمادی مردم را
در سرزمینهای دروغ و تزویر خود میکارند و آنها را نسبت
به اخبار رسانههای دروغگو خشمگین میکنند.
این
شیوه حکومتی که در سراسر ممالک دموکراسیهای غربی
به اجرا گذارده میشود، بوی تعفناش همه جامعه را فرا گرفته است.
این شیوه کار که ناشی از جاهطلبی، خودبزرگبینی،
خودپسندی، پرمدعائی، گسیختگی از دنیای
واقعی است، بی احترامی به مردم، توهین به مردم،
تحقیرمردم، و احمق تصور کردن آنها را طبیعی جلوه میهد.
این روش که حکومتها خود را "برگزیدگانی" بالای
سر جامعه و به خوانش امروزی ساختار مستقر قدرت(establishment) و آموزگاران و مربیان جامعه که گویا مردم مشتی
گوسفند و گوسالهاند، جا میزنند، با موجی از مقاومت و خشم
عمومی روبرو شده است. این خشم نخست در شکل عدم شرکت در انتخاباتها
بروز کرد، ولی امروز این مقاومت به صورت فعال در همه جا دیده
میشود. به علت خیانت رویزیونیستها و همدستی
آنها با بورژوازی خودی و ضعف احزاب مارکسیست لنینیستی،
نیروهای نژادپرست و دست راستی با شعارهایِ سادهی
عوامفریبانه از این نارضائی استفاده نموده و از این
بیاعتباری پارلمانهای بورژوائی سود جسته و
خواستهائی از مردم را طرح میکنند که قربانیان این
تبعیضات، بیتوجهیها، تحقیر و توهین
حکومتهای هستند که گوئی بر برجِ عاج نشسته و به مردم دستور میدهند.
متکبرانی که خود را گم کردهاند، کسانی که خود را تافته جدا بافته از
جامعه و از مصالح بهتر به حساب میآورند، ما با این وضعیت در
تمام ممالک غربی روبرو میشویم. اینکه احزاب دست
راستی با تبلیغات نژادپرستانه رهبری این اعتراضات را به
دست آوردهاند، جای تاسف دارد، ولی این احزاب در عین حال
مخالف سیاستهای نئولیبرالی و اتحادیه اروپا هستند
که جهان را بر لب پرتگاه جنگ کشیده است. آنها خواهان مناسبات سیاسی
و اقتصادی بهتر با روسیه، عدم مداخله در اوکرائین و در
سوریه میباشند. آنها به صورت یک جنبش اعتراضی در مقابل
هر آنچه بر ضد مردم به کار گرفتهاند، برآمدهاند و طغیانشان در مقابل
خارجیها، محصول سیاستهای غارتگرانه، تبعیضگرانه
دولتهای حاکم آنهاست. این یک پدیده جدید است که
ریشه قدرت گرفتن احزاب دست راستی را نشان میدهد. این
احزاب در دید نهائی نماینده بیان خواستهای
عمیق اجتماعی مردم نیستند، ولی برای هدایت
مردم و کسب رهبری آنها از این وضعیت استفاده میکنند تا
مبارزه آنها را به کژراه برند. دعوا برای ساختن مساجد و یا مبارزه با
مسلمانان تنها شکل بیان اعتراض است که ریشههای عمیقتر در
جامعه دارد. گرچه احزاب دست چپی همواره پرچمدار افشاء مستمر سیاست
دروغپردازی رسانهها و دولتمردان بورژوائی از جنبه ترویجی
و تبلیغی بودند و هستند و این سیاست صحیح را در
دستور کار خود داشتند، دارند و دنبال می کنند، ولی این احزاب
دست راستی بودند که پرچم این واقعیات را به صورت شعاری،
تبلیغاتی و به صورت تهیجی در نمایشات اعتراضی
خویش بلند کردند و دروغگوئی تمام رسانههای گروهی آلمان را
به مسئله روز بدل ساختند. شاید یکی از عوامل موفقیت آنها
در این امر آن باشد که بخش با نفوذی از سیاستمداران آلمان با
سیاستهای کنونی دولتمردان آلمان مخالفند و به این فضا
میدان میدهند. انتخابات آمریکا، انتخابات در مجارستان، لهستان،
قدرتیابی راستها در آلمان و فرانسه و ایتالیا، هلند و
سوئد زنگهای خطر را برای تخریب دموکراسی بورژوائی
لیبرالی و تولد استبداد کلان به صدا در میآورد. مردم حس
میکنند که مسایل از بالا، از طرف خدایان پنهان هدایت
میشود که آنها را به بازی نمیگیرند. دولتهای
بورژوازی پارلمانها را به محل تاخت و تاز لابیها بدل کردهاند.
لابیئیسم را جا انداختهاند که نظریاتشان را به نمایندگان
"منتخب" مردم تحمیل میکنند. بتدریج
لابیئیسم را به امری بدیهی که گویا جز جدائی
ناپذیر جامعه دموکراتیک است جا انداختهاند. لابیها بدون
انتخاب شدن از حقوقی برخوردارند که نمایندگان "منتخب" مردم
باید خوابش را ببینند. پارلمانها به صورت ابزار مشروعیت
بخشیدن به لابیئیسم درآمده است و آنها در این عرصهها به
عنوان امری بدیهی و دموکراتیک جولان میدهند و
برای منافع انحصارات رای جمعآوری مینمایند.
این وضع نمیتواند از انظار عمومی پنهان و بدون بازتاب بماند و
ما از هم اکنون با واکنش خشمگین مردم روبرو هستیم. کمونیستها
باید تلاش کنند در راس این نارضائی قرار گرفته آنرا به سمت صحیح
سوق دهند تا تمامیت نظام سرمایه داری آماج مبارزه مردم قرار
گیرد و نه این یا آن سیاست و تاکتیک مشخص. چنین
وضعی در انتخابات آمریکا نیز پدید آمده است. مردم
آمریکا از متن قراردادهای مناطق آزاد تجاری بیخبرند و
فقط توزیع ناعادلانه ثروت را بر روی گوشت و پوست خود حس میکنند.
در اروپا دولتهای "منتخب" مردم مانع میشوند که حتی
همین نمایندگان "منتخب" مردم که تحت نظر سرمایهکلان
هستند، از متن قانونهائی که باید به تصویب برسانند با خبر شوند،
آنها برای اعتراض افکار عمومی ارزشی هم قایل نمیشوند.
به همین جهت موج عظیمی از مردم در اعتراض به تصویب
این قراردادهای استعماری به خیابانها آمدند و مانع
تصویب آنها شدهاند. فقط میتوان از مطالعه متن قراردادهائی
ممانعت به عمل آورد که به ضرر مردم است. شفافیت بخشیدن به این
متنهای ضد مردمی، میتواند اعتراض عمومی را
برانگیزد، زیرا مضامین آن برضد مردمند. پنهانکاری
حاکمیت ناشی از ترس آنها از مردم است. ولی این
حاکمیت "برگزیدهی خودیها" و تافته جدا بافته
که از جامعه خود را مستقل کرده و در دنیای مجازی خویش
زندگی میکنند، هنوز به خود نیآمده است. سیمای
سیاسی ممالک غربی تغییر میکند. اعتبار پارلمانتاریسم
بورژوائی در نزد مردم کم رنگتر میشود و به خشم مردم افزوده میگردد.
خطری که بشریت را تهدید میکند، بروز مجدد فاشیسم
با تکیه بر همین نارضایتیها در اوج دوران بحرانهای
اقتصادی است. اگر لازم آید، این جنبشهای دست راستی
میتوانند به ابزار سرمایههای بزرگ مالی برای
ایجاد تشنج و سرکوب جنبشهای کارگری بدل شوند. تنها یک حزب
کمونیست واقعی میتواند با طرح شعارها و خواستهای
صحیح و داشتن جسارت و روحیه انقلابی از این انحراف
جلوگیری کند.
برگرفته از توفان شـماره 202 دی ماه 1395ـ ژانویه سال 2017
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه
جهانی اینترنت
www.toufan.org
نشانی پست
الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
آدرس تارنمای
توفان
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
کارگر آگاه وبلاگ
http://www.kargareagah.blogspot.se/
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت آرشیو
نشریات توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در
توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در فیسبوک
https://www.facebook.com/toufan.hezbekar
توفان
درفیسبوک به زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان درشبکه تلگرام