حفظ محیط
زیست امری
اجتماعی،
دفاع از منافع
ملی و
طبقاتی است(3)
ما در
شمارههای
گذشته توفان
در مورد بیتوجهیِ
سنتی به منابع
ملی کشور و
خیانت در امر
حفظ ثروتهای
ایران و بر
باددهی آنان
در دوران
دودمان پهلوی،
تا حدودی سخن
راندیم تا
زبان دشمنان
مردم ایران که
در زمان
خودشان در
نابودی ثروتهای
ملی ایران دست
داشتهاند،
به بهانه
انتقاد از
رژیم کنونی
حاکم بر ایران
به خاطر سیاستهای
اقتصادی
ایران برباددهاش،
بریده شود.
کسانی که خود
اموال عمومی
را در زمان
تسلط خویش بر
ایران نابود
کرده و در خدمت
منافع خصوصی
خویش در کمی
بیش از نیم
قرن سلطه
ننگین سلطنت
پهلوی برباد
دادهاند،
طبیعتا مجاز
نیستند هم به
عنوان دادستان
و هم شاکی در
این عرصهی
افشاگریِ
رژیم جمهوری
اسلامی ایران
به میدان
آیند. این
وظیفه مردم
ایران است که
از رژیم حاکم
بازخواست
کنند و بطلبند
که به چه
مناسبت در
مقابل این
خیانتهائی
که در دوران
پهلوی انجام
شده و در جهت
نابودی محیط
زیست صورت
گرفته است، بیتفاوت
بوده و همان
سیاست را تا
کنون ادامه
داده و امروز
نیز در این
عرصه به مردم
ایران پاسخگو
نیستند؟
در
جریان
اعتراضات
مردم اصفهان و
کشاورزان آن
به کمبود آب
زایندهرود و
اساسا کمبود
آب در مناطق
کویری ولی
زیرکشت در
ایران،
حقایقی روشن
شد که به صورت
عادی برای
مردم و حتی
بسیاری از
نمایندگان
فرمایشی مجلس
شورای اسلامی
آشکار نبود.
در این
خرابکاری، غارت،
دشمنی با
مردم، کوتهبینی
سیاسی و تفکر
به منافع لحظهای
خود، رد پای
کثیف رانتخواری
و
خویشاوندسالاری
در عرصه غارت
ثروتهای ملی
کشور به چشم
میخورد.
باید
فهمید آبی که
در استان
گیلان وجود
دارد، ثروت
خصوصی مردم
گیلان نیست،
مردم سیستان و
بلوچستان نیز
در این مالکیت
عمومی شریکند
و این وظیفه
دولت ملی است
که تقسیم این
ثروت و یا استفاده
عادلانه از آن
را برای همه
آحاد مردم در
سراسر کشور
فراهم آورد.
همبستگی ملی،
وحدت ملی،
همسرنوشتی
ملی این نیست
که در بخشی از
ایران وفور نعمت
باشد و در بخش
دیگر مردم
برای ابتدائیترین
خواستهای
خود سرکوب
شوند. کودک
سیستانی
همانقدر حق دارد
تغذیه مناسب
داشته باشد که
کودک گیلانی،
تهرانی،
آذربایجانی و
یا خراسانی.
نمیشود همان
سیاست علفخوری
کودکان در
سیستان و
بلوچستان را
که در دوران
شاه رایج بود
و کلاسهای
درس را برای
کودکان گرسنه
تعطیل میکردند
تا برای یافتن
قوت خود به
بیابان روند، در
دوران بعد از
پهلوی نیز
ادامه داد.
فرزندان
سیستانی و
بلوچی نیز
فرزندان همین آب
و خاک هستند و
از تمام حقوقی
برخوردارند
که سایر
فرزندان
ایران
برخوردارند.
در اکثر ممالک
پیشرفته جهان
به این امر
توجه دارند و
ثروتهای
عمومی کشور را
سرشکن میکنند
و بودجه مناسب
برایش در نظر
میگیرند.در
ایران بر این
منافع عمومی
ملی چشم میپوشند،
زیرا فلان
آخوند مقتدر و
با نفوذ میتواند
در حیطه قدرت
خود؛ سیاست
اقتصادی و حتی
سیاست خارجی
خود را تعیین
کند. ملاسالاری
سایه شوم خود
را بر منافع
ملی ایران میافکند.
در
مسایلی که
برملا شد،
گفته شده است،
برنجکاری در
لرستان،
مازندران و
گیلان به خاطر
امکانات
اقلیمی ممکن
است ولی نمیشود
در مناطق کم
آب و کویری که
برنامهریزیاش
منطبق بر عقل
سلیم نیست به
برنجکاری
دست زد تنها
با این نیت تا
مشتی غارتگر و
آقازاده و
آخوند مقتدر
محلی از آن
سود ببرند. عقل
سالم ولی میگوید
این کسب سود محصول
سیاست صحیح
کشاورزی،
اشتغال
آفرینی و مردم
دوستی نیست،
بلکه سودی از
غارت ثروت عمومی
مردم ایران در
خدمت سرمایهگذاران
و آن هم
سرمایهگذاران
مافیائی است.
این سرمایهگذاران
مافیائی که
جهالت را به
عرش اعلی رساندهاند
از قماش همان
حامیان
ایدئولوژی
«اقتصاد مال
خر» است، میباشند
که حمایت آنها
را نیز با خود
همراه دارند.
آنها
سازوکاری
ایجاد کردهاند
که منافع
خصوصی آنها را
تامین کند
وهمهی این
ساختار
غارتگرانهای
که به وجود
آوردهاند
رنگ قانونی
دارد. وقتی آب
را به مناطقی
هدایت میکنند
که مردم آن
منطقه درجه
حمایتشان از
رژیم حاکم
نسبت به سایر
مناطق ایران
بیشتر است
مثلا به
اصفهان، یزد،
رفسنجان و...
این سیاست به
علت هزینهزا
بودن مخارج
هنگفتی را به
بودجه کشور و
ثروت عمومی
کشور تحمیل
میکند،
آنوقت روشن
میشود از
سفره آبهای
زیرزمینی
بدون نظارت و
با اعمال نفوذ
استفاده میکنند
تا سفرههای
«روی زمینی»
خود را
پربارتر و
آبدارتر کرده
و ثروت ناشی
از آن را که
ثروت ملی است
به جیب مبارک
زده و به
کانادا فرار
کنند. سیاست
دشمنی با
منافع ملی و
دشمنی با
شایستهسالاری
و تبلیغ
چاکرمنشی و
نوکرصفتی در
ایران به یک
مسئله
ساختاری بدل
شده است. این
سیاست دشمنی
با شایستهسالاری،
مفتخورانی
پرورش میدهد
که در قالب
کلاهبردار 17
سالهای به
نام «جوانترین
فرمانده آتش
به اختیار»
مهرشاد سهیلی
که در بیت
آیتﷲها رفت
و آمد داشت،
ظاهر میشود و
هیچ کس هم در
ایران خود را
مسئول این فاجعه
نمیداند،
پاسخگو نیست.
معلوم نیست از
این مجرا چند
ده نفر نفوذی به
درون حاکمیت
رسوخ کردهاند؟
چگونه یک
جوانک 17 ساله
موفق شده است
کلیدواژهای
ورود به
دستگاه
آخوندی را کشف
کرده و به
اموال ملی
ایران دستبرد
زند؟
مشتی
اقلیت
رانتخوار و
وابسته به
هیات حاکمه به
بهانه توسعه
کشاورزی و
ایجاد اشتغال
در کشور،
هزاران هکتار
زمینهای
کشاورزی را در
مناطق کم آب
به صیفیکاری،
تولید
هندوانه و یا
محصولات آببر
اختصاص داده و
بخش بزرگی از
فرآوردهای
کشاورزی را که
به این ترتیب
به دست آوردهاند
به امارات
متحده عربی
صادر میکنند.
به این ترتیب
آبی را که
ثروت ملی بوده
و با خون دل
تهیه شده و
قابل بازگشت
نیست، به طور
غیرمستقیم -
که در فرهنگ
کارشناسی «آب
مجازی» خوانده
میشود - به
ممالک
ثروتمند
حاشیه خلیج
فارس صادر می
کنند. طبیعی
است که درآمد
حاصل از این
فروش به جیب
صاحبان خصوصی
این شرکتها
میرود. برای
آنکه به تواند
این آب در
عرصه کشاورزی
در مناطق کویری
مورد استفاده
قرار گیرد،
دولت از
سرمایهگذاریهای
هنگفتی در
عرصه تونلکشی
در دل کوهها
و انتقال آب
از صدها
کیلومتر
دورتر تا محل مصرف
این آب هزینه
کرده است که
تمام آن از
مالیات مردم و
بودجه نفتی
کشور پرداخت
شده است که
طبیعتا ثروت
عمومی است.
یعنی همه مردم
ایران از ثروت
خود مایه
گذاردهاند
تا آب، که
آنهم ثروت ملی
است طوری به
مصرف برسد که
جیبهای
آقازادهها و
مسئولان
نزدیک به دولت
و خویشاوندان
آنها پر شود.
رژیم
جمهوری
اسلامی برای
اقتصاد کشور و
آینده ایران
فاقد یک برنامه
توسعه دراز
مدت اقتصادی
کارشناسانه است
که بر اساس آن
برنامه
بتواند چهره
اقتصادی
ایران و توسعه
بخشهای کم آب
و یا پر آب،
سیاست
کشاورزی و یا
صنعتی کشور در
عرض چند ده
سال آینده
ترسیم و تنظیم
کند. ظاهرا
سران رژیم هم
میدانند که
به علت پوشالی
بودن حکومت، آینده
طولانی در پیش
روی ندارند پس
بهتر است تا
آنجا که
دستشان می رسد
در کوتاه مدت
بدزدند و به
کانادا ببرند.
نابودی
سفرههای آبهای
زیرزمینی
ایران با زدن
چاههای عمیق
در خوزستان به
توصیه موشه
دایان وزیر
وقت کشاورزی
اسرائیل که در
زمان شاه به
عنوان مشاور
برای تولید
پنبه در
خوزستان و
صدور آن به
اسرائیل به
ایران آمده
بود، سیاست ضد
ملی و خائنانهای
بود که ظاهرا
از طرف رژیم
جمهوری
اسلامی نیز
ادامه دارد و
در بیآبترین
مناطق ایران
با حفر این
چاهها بدون
نظارت دولتی و
رسیدگی
مقامات مسئول
جیب هواداران
و یا سرمایهگذارانی
را که خودِ
مقامات دولتی
در فروش
محصولات آنها
ذینفع هستند
پر میکنند.
فرونشستن
زمین در
اصفهان و خطری
که این منطقه
مهم توریستی
ایران را
تهدید میکند
و بخشی از
هویت ملی
ایران است،
منجر به آن شده
است که فریاد
مردم بالا
رود. در قانون
اساسی جمهوری
اسلامی ایران
در اصل چهل و
هشتم میآید:
«در بهرهبرداری
از منابع
طبیعی و
استفاده از
درآمدهای ملی
در سطح استانها
و توزیع
فعالیتهای
اقتصادی میان
استانها و
مناطق مختلف
کشور، باید
تبعیض در کار
نباشد. بطوریکه
هر منطقه
فراخور
نیازها و
استعداد رشد
خود، سرمایه و
امکانات لازم
در دسترس
داشته باشد».
پس میبینیم
که آقازادهها
و حامیان آنها
حتی حاضر
نیستند
احترام قانون
اساسی جمهوری
اسلامی ایران
را که به
صراحت در این
زمینه اظهار
نظر کرده است،
نگاه دارند.
دولتهای
اصلاحطلب از
زمان هاشمی
رفسنجانی
رئیس بخش
مافیا شعبه
ایران تا به امروز
این بند قانون
اساسی را که
دستآورد انقلاب
مردم ما بوده
است با خندیدن
به ریش مردم به
زیر پا گذاردهاند.
باید دست
سرمایهگذاران
مافیائی و
ملاهای مفتخور
ولی مقتدر از
ثروتهای ملی
ایران کوتاه
شود.
نقل
از توفان
ارگان مرکزی
حزب کارایران
شماره 264 اسفند
ماه 1400
www.toufan.de
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت
آرشیو نشریات
توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در
توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در
فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام
https://telegram.me/totoufan