تغییرتوازن
قوا در سطح
جهانی وشکل
گیری نظم جدید
و جایگاه
ایران(بخش
چهارم)
...از اینرو
تغییر توازن
قوا و شکلگیری
نظم جدید
جهانی یک روند
آرام و خطی
نیست، بلکه
فرآیندی پر از
چالشها، تنشها
و تغییرات
غیرمنتظره
است. این روند
ممکن است شامل
پیشرفتها و عقبگردهای
متعدد باشد و
به سادگی قابل
پیشبینی
نیست. در حال
حاضر، شاهد
کاهش نسبی
قدرت ایالات
متحده و ظهور
قدرتهای
جدیدی مانند
چین، هند و
روسیه هستیم.
این تغییرات
نشاندهنده
گذار از یک
نظام تکقطبی
به سوی یک
جهان چندقطبی
است. کاهش
نفوذ امپریالیسم
آمریکا در
عرصه جهانی،
همراه با
افزایش نقش
قدرتهای
امپریالیستی
نوظهور که در
موضع تدافعی هستند،
باعث شده است
که معادلات
سیاسی و اقتصادی
جهانی به طور
قابل توجهی
تغییر کند.
چین به عنوان
یکی از
قدرت های
جهانی در حال
شکلگیری با
توان اقتصادی
و نظامی در
حال رشد و پروژه
جاده ابریشم و
بریکس ؛ هند
به عنوان یک
کشور حائل مهم
در منطقه
آسیا-اقیانوسیه؛
و روسیه به
عنوان یک قدرت
استراتژیک در
اوراسیا، هر
یک به دنبال تامین
امنیت مرزی و
نقش آفرینی در
عرصه بینالمللی
هستند. این
تحولات نه
تنها بر روابط
بینالمللی
تأثیر میگذارد،
بلکه بر سیاستهای
داخلی کشورها
نیز تأثیرات
عمیقی دارد.
کشورهایی
مانند ایران
که تلاش میکنند
تا استقلال
خود را در
برابر قدرتهای
بزرگ حفظ
کنند، به شدت
تحت تأثیر
تغییرات جهانی
قرار میگیرند.
تغییرات در
توازن قوای
جهانی و
تحولات منطقهای
(مانند تنشها
در خاورمیانه)
تأثیر
مستقیمی بر
سیاست خارجی و
داخلی ایران
دارند. سیاستهای
ایران در قبال
مسائلی مانند
برنامه هستهای،
روابط با قدرتهای
بزرگ و نقشآفرینی
در منطقه، تا
حد زیادی تحت
تأثیر تحولات
جهانی و منطقهای
شکل میگیرد.
در
درون ایران،
اختلافات جدی
سیاسی بین
گروهها و
جناحهای
مختلف وجود
دارد. این
اختلافات
ناشی از تعارض
منافع بخشهای
مختلف
بورژوازی است
که منافع
اقتصادی و سیاسی
متفاوتی
دارند. این
بخشها شامل
گروههای
سنتی، مدرن،
نظامی و
غیرنظامی میشوند
که هر یک به
دنبال تأمین
منافع خود در
عرصهی سیاسی
و اقتصادی هستند.
این تعارضات
داخلی نه تنها
بر جهتگیریهای
سیاست خارجی
ایران تأثیر
میگذارد،
بلکه بر ثبات
سیاسی و
اقتصادی کشور
نیز تأثیرات
عمیقی دارد.
در
مورد تحولات
منطقهی غرب
آسیا، به ویژه
پس از جنگ غزه
که از ۷
اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد،
شواهدی وجود
دارد که نشان
میدهد هدف
این واقعه از
سوی فلسطینیها،
جلوگیری از
حذف کامل آنها
در صورت تحقق
پیمان
ابراهیم-
توافقی منطقهای
بین آمریکا،
اسرائیل و
عربستان
سعودی - بوده
است. با این
حال، به نظر
میرسد که جنگ
غزه و تحولات
پس از آن
صرفاً بازتابدهنده
منافع و مصالح
فلسطینیها
نبوده، بلکه
هدفی گستردهتر
را دنبال میکرده
است: برهم زدن
معادلات قدرت
در منطقه به زیان
اسرائیل و
آمریکا و مختل
کردن اجرای
طرح دالان
اقتصادی
هند-خاورمیانه-اروپا
(IMEEC).یک
طرح
استراتژیک با
هدف ایجاد یک
کریدور اقتصادی
بین هند،
کشورهای
خاورمیانه و
اروپاست. مهم
ترین جنبه این
طرح در کنار
تسهیل تجارت
بینالمللی و
تقویت همکاریهای
اقتصادی،
ارتقای امنیت
تأمین انرژی
است که
میبایستی
وابستگی به
مسیرهای سنتی
را کاهش دهد.
این کریدور از
هند آغاز
میشود و از
طریق امارات،
عربستان
سعودی، اردن،
اسرائیل به اتحادیه
اروپا میرود.
تحقق این طرح
مستلزم
همکاریهای
مشترک
اقتصادی و
امنیتی
کشورهای
ذینفع است.
طبیعی است که
اختلافات
موجود در
منطقه حوزه
خلیج فارس و
غرب آسیا مانع
جدی در راه
اجرای این طرح
است، لذا باید
اختلافات
موجود – اعراب
و اسرائیل و
مساله فلسطبن
و محور مقاومت
به پشتیبانی
ایران به نوعی
اگر نشود انها
را از میان
برد، حداقل
اینکه آن را
تضعیف کرد. و
این امر تنها
میتوانست با
طرح «پیمان
ابراهیم»، که
در سپتامبر ۲۰۲۰ میان
اسرائیل،
امارات متحده
عربی و بحرین
با میانجیگری
ایالات متحده
آمریکا به
امضا رسید و
دارای ابعاد
امنیتی قابل
توجهی است،
عملی گردد.
این توافق در
کنار عادیسازی
روابط
دیپلماتیک و
اقتصادی قرار
بود تا به
تقویت همکاریهای
امنیتی بین
کشورهای
امضاکننده
نیز دست پیدا
کند. در واقع
یکی از اهداف
اصلی «پیمان
ابراهیم»،
ایجاد یک
اتحاد
استراتژیک در
برابر تهدیدات
مشترک در
منطقه بود.
اسرائیل و
امارات،
ایران را به
عنوان یک
تهدید مشترک
برای امنیت
منطقهای میبینند.
این پیمان به
عنوان
چارچوبی برای
همکاریهای
امنیتی و
دفاعی، امکان
تبادل
اطلاعات، هماهنگی
در زمینههای
امنیتی و حتی
احتمالاً
مشارکت در
پروژههای
دفاعی مشترک
را فراهم میساخت.
چرا که با
عادیسازی
روابط،
اسرائیل و
کشورهای عربی
امضاکننده میتوانستند
در زمینههای
دفاعی و
امنیتی
همکاری نزدیکتری
داشته باشند.
که شامل فروش
سلاحهای
پیشرفته،
سیستمهای
دفاع موشک«
محور مقاومت»
در منطقه است.
چنانچه این
پیمان عملی میشد،
میتوانست به
طور قابل توجهی
توازن قوا در
خاورمیانه را
تغییر دهد. با
نزدیکی
اسرائیل به
کشورهای
عربی، ایران و
متحدان منطقهای،
خود را در
مواجهه با یک
اتحادی میدیدند
که فاقد نسبتها
و تعلقات
تاریخی و به
یک معنا
ناپایدار در منطقه
است. این
تغییر در
توازن قوا میتوانست
منجر به کاهش
توان ایران در
اعمال نفوذ در
منطقه و
افزایش فشارهای
بینالمللی
بر ایران شود.
همان زمان
انتظار میرفت که
این توافق به
افزایش تنشها
در منطقه منجر
شود، که شد.
تحولات
فلسطین و آنچه
که در حال
حاضر در سوریه
رخ میدهد
موید این
واقعیت است.
در
همین ارتبلط
نگاهی بیندازیم
به طرح آیمک،
که در ۱۰
سپتامبر
۲۰۲۳
در خلال
اجلاس گروه ۲۰ در دهلی
نو با امضای
کشورهای هند،
آمریکا، امارات
متحده عربی،
عربستان
سعودی،
فرانسه، آلمان،
ایتالیا و
اتحادیه
اروپا
رونمایی شد، تنها
۲۷ روز بعد
با آغاز
کوبنده حمله
طوفان الاقصی
غزه مواجه شد.
اگرچه گروههای
مقاومت
فلسطینی در
غزه مدتها
پیش در حال
برنامهریزی
برای چنین
حملهای به
اسرائیل
بودند، اما
این تصور که
آنها در عرض
چند هفته و
صرفاً برای
مقابله با اجرای
طرح (IMEEC) دست به
این اقدام زدهاند،
چندان منطقی
به نظر نمیرسد.
با این حال،
واکنشها به جنگ
غزه و ارتباط
آن با طرح (IMEEC)نشان میدهد
که این دو
موضوع بیارتباط
با هم نیستند.
برای درک
ارتباط جنگ
غزه با طرح
دالان
اقتصادی
هند-خاورمیانه-اروپا
(IMEEC) ،
کافی است به
واکنشهای
مختلف به این
بحران نگاهی
بیندازیم. این
موضوع تنها از
دیدگاه حزب ما
نیست که جنگ
غزه را با
اجرای طرح (IMEEC)مرتبط میداند،
بلکه ترکیه،
اسرائیل و
امریکا نیز
این ارتباط را
تلویحاً
تأیید کردهاند.
در سپتامبر ۲۰۲۳، «رجب طیب
اردوغان»،
رئیسجمهور
ترکیه، از طرح
(IMEEC)به
دلیل دور زدن
ترکیه انتقاد
کرد و وعده
داد که طرح
جاده توسعه
عراق- که خلیج
فارس را از
طریق عراق و
ترکیه به اروپا
متصل میکند -
جایگزین
مناسبی برای
آن خواهد بود.
او همچنین
هشدار داد که
جنگ در مرزهای
اسرائیل ممکن
است اجرای طرح
(IMEEC)را
با تأخیر
مواجه کند.
«عبدالقادر
اورالاوغلو»،
وزیر حملونقل
و زیرساخت
ترکیه، نیز به
جنگ اسرائیل و
حماس به عنوان
یک «مشکل
امنیتی برای
(IMEEC) » اشاره
کرد و طرح
جاده توسعه
عراق را یک
جایگزین جدی
برای آن
دانست. حتی «جو
بایدن»، رئیسجمهور
آمریکا، در
نوامبر ۲۰۲۳ توقف یا
جلوگیری از
اجرای طرح (IMEEC)را یکی از
دلایل
احتمالی آغاز
جنگ اسرائیل و
حماس عنوان
کرد. همچنین،
«بنیامین
نتانیاهو»،
نخستوزیر
اسرائیل، در
مجمع عمومی
سازمان ملل در
سال ۲۰۲۳
نقشهای
از دالان (IMEEC)را به
عنوان یک
«برکت برای
خاورمیانه»
نمایش داد و
ایران و
متحدانش را
«نفرین منطقه»
نامید. این
اظهارات نشان
میدهد که
بحران غزه بیارتباط
با این طرح
نیست - طرحی که
تنها اقتصادی
نیست، بلکه
ابعاد نظامی و
امنیتی نیز
دارد. قاعدتا
هر کریدور
اقتصادی برای
استقرار موفق
نیازمند امنیت
است، و این
امر مستلزم
ایجاد پیمانهای
نظامی و
امنیتی است که
پیمان
ابراهیم قرار
بود تا امنیت
کریدور (IMEEC) را به
لحاظ امنیتی
تأمین نماید.
موضع رسمی
هندوستان در
قبال جنگ غزه
و اینکه این
کشور در طول ۱۵ ماه نسلکشی
در غزه، به
طور کامل از
اسرائیل
حمایت کرده
است، ما را در
درک و فهم این
مساله کمک
میکند. هندوستان منافع
استراتژیک
خود را در اجرای
موفقیتآمیز
طرح (IMEEC) میبیند
و از اینروست
که حفظ امنیت
و ثبات در
منطقه - البته به
زیان جبهه
مقاومت به
محوریت ایران
و به نفع
اسرائیل- برای
هندوستان تا
چه اندازه
حیاتی است.
کشورهای
عربی حوزهی
خلیجفارس و
حتی مصر، که
به ظاهر از
حقوق فلسطینیها
حمایت میکنند،
علیه اسرائیل
هیچ اقدام
عملی و جدی در
جهت پایان دهی
به این نسل
کشی انجام
نداد. مصر با
مشکلات
اقتصادی و
اجتماعی
داخلی مواجه
است که تمرکز
دولت را بیشتر
بر مسائل
داخلی معطوف
کرده است؛
در
حال حاضر مصر
با بدهی عمومی
قابل توجهی
روبروست که
بخش عمدهای
از بودجه دولت
را به خودش
اختصاص داده.
تورم بالا
باعث افزایش
قیمت کالاهای
اساسی و کاهش
قدرت خرید
توده ها شده
است. این
مسئله به ویژه
بر طبقه کارگر
و اقشار میانی
تأثیر منفی
گذاشته است.
نرخ بیکاری در
مصر، به ویژه
میان جوانان و
زنان، همچنان
بالاست.
طبیعتا این
مسئله باعث
افزایش
نارضایتیهای
اجتماعی و
فشار بر دولت
برای ایجاد
فرصتهای
شغلی جدید شده
است. اقتصاد
مصر به واردات
بسیاری از
کالاهای
اساسی مانند
گندم و سوخت وابسته
است. این
وابستگی باعث
شده تا اقتصاد
مصر در برابر
شوکهای
خارجی بسیار
آسیبپذیر
باشد. یکی از
منابع اصلی
درآمد ارزی
این کشور صنعت
گردشگری است
که به دلیل
ناآرامیهای
داخلی و در
سطح منطقه با
کاهش شدید
مواجه شده
است. بخش قابل
توجهی از
مصریان زیر خط
فقر زندگی میکنند
و تفاوت های
طبقاتی کاملا
مشهود است.
روشن است این
مسئله باعث
افزایش تنشهای
طبقاتی شود.
بالا بودن نرخ
رشد جمعیت
فشار زیادی بر
منابع محدود
این کشور وارد
کرده و موجب
بروز ناآرامیها
و اعتراضات
متعددی در سالهای
اخیر شده است.
این اعتراضات
اغلب با واکنشهای
امنیتی شدید
مواجه شدهاند.
مداخلات
صندوق بینالمللی
پول و دیگر
نهادهای بینالمللی
برای
تأثیرگذاری
در اجرای
اصلاحات اقتصادی
-که در ایران
هم ما شاهد آن
هستیم- که
همان سیاستهای
نئولیبرالی
است؛ از جمله
کاهش یارانهها،
افزایش
مالیاتها،
کاهش قیمت
نیروی کار و
سرکوب سازمانهای
مستقل صنفی
کارگران جهت
پایین آوردن
قدرت چانهزنی
و فراهم آوردن
زمینه قانونی
و حقوقی برای جذب
سرمایهگذاری
خارجی. از این
نقطه نظر مصر
نگران
تأثیرات جنگ
غزه بر امنیت
مرزی و ارضی
خود است، به
ویژه در منطقه
سینا؛ چرا که
مصر هیچ
تمایلی به خطر
انداختن
روابط خود با
اسرائیل
ندارد. این
رویکرد
محتاطانه و تا
حدی منفعلانه
مصر و کشورهای
عربی منطقه
نشاندهنده
آن است که این
کشورها منافع میانمدت
خود را در
تضعیف محور
مقاومت میبینند،
حتی اگر در
درازمدت
اجرای طرح
خاورمیانه
بزرگ تهدیدی
جدی برای آنها
محسوب شود.
این طرح، که
از سوی قدرتهای
غربی و
اسرائیل
دنبال میشود،
ثبات و امنیت
منطقهای این
کشورها را به
خطر میاندازد.
در مورد مصر،
علاوه بر
زیادهخواهیهای
ارضی
صهیونیستها -
که همواره نیمنگاهی
به صحرای سینا
و کانال سوئز
داشتهاند -
طرح احداث
«کانال بنگوریون»
نیز نگرانیهای
جدی برای مصر
ایجاد کرده
است. این
کانال که قرار
است از جنوب
اسرائیل عبور کند
و دریای
مدیترانه را
از شمال غزه
به خلیج عقبه
و دریای سرخ
متصل سازد،
میتواند یک
کانال آبی
جدید در کنار
«کانال سوئز» ایجاد
نماید که
چنانچه ساخت
این کانال
عملی گردد، بیشک
توازن قدرت در
منطقه را
تغییر خواهد
داد و موقعیت
استراتژیک
اسرائیل را در
منطقه تقویت
خواهد کرد و
اسرائیل را
تبدیل میکند
به یک عامل
کلیدی در
تجارت جهانی.
البته
پیامدهای اقتصادی
ساخت این
کانال برای
مصر، به ویژه
از نظر کاهش
درآمدهای
ناشی از
«کانال سوئز»،
میتواند
جبرانناپذیر
باشد. علاوه
بر این، مصر
هماکنون
نگران تحرکات
جریانهای
اخوانالمسلمین
در داخل کشور
است. این
تحرکات نه تنها
مصر، بلکه
اردن را نیز
درگیر خواهد
کرد. بیثباتی
در این کشورها
به نفع
اسرائیل است،
چرا که میتواند
موقعیت این
رژیم را در
منطقه تقویت
کند و فشار بر
محور مقاومت
را افزایش دهد.
حمله
قهرمانانه
هفت اکتبر به
قوای اشغالگر
و به زیر پرسش
بردن
بازدارندگی
اسرائیل این حکومت
جعلی را برآن
داشت تا یک
تعرض بیسابقه
را آغاز کند و
آن را به یک
نسلکشی
واقعی در غزه
تبدیل نماید.
اسرائیل بخش
زیادی از
زیرساختهای
حیاتی غزه، از
جمله مراکز
تولید انرژی،
تأمین آب،
بهداشت،
آموزش و مسکن
را به طور
سیستماتیک
نابود کرده
است. این
اقدامات به گونهای
انجام شده است
که درآن بخشهای
مورد تعرض به
غزه ویرانی
عظیمی را موجب
شده است.
همزمان،
اسرائیل در
کرانه باختری
نیز با همکاری
دولت «محمود
عباس»،
پاکسازی قومی
را با شدت بیشتری
ادامه داده
است. اسرائیل
توانست جنگ را
به لبنان
گسترش دهد و
به حزبالله
لبنان خسارات
جدی وارد کند،
از جمله ترور
رهبران وی.
علاوه بر این،
اسرائیل به
خاک ایران و
یمن نیز حملههای
نظامی انجام
داد تا محور
مقاومت را
تضعیف یا خنثی
کند. در
ادامه، اشغال
سوریه توسط
نیروهای
نیابتی ناتو و
اسرائیل،
بهانهای
برای اسرائیل
و آمریکا
فراهم آورد تا
توان نظامی
سوریه (هوایی،
زمینی و
دریایی) را در
هم بشکنند و
مناطق بیشتری
از «بلندیهای
جولان» را نیز
اشغال کنند.
ادامه دارد
نقل
از توفان
شماره ۳۰۲ اردیبهشت
ماه۱۴۰۴ ارگان
مرکزی حزب
کارایران
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت
آرشیو نشریات
توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان
در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان
در فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام