ایران، «جنگ دوازده‌روزه» و ضرورت بازسازی قدرت ملی

بخش ششم و پایانی  مقاله تغییرتوازن قوا در سطح جهانی وشکل گیری نظم جدید و جایگاه ایران را با بررسی اجمالی جنگ دوازده روزه  وتبعات آن به پایان می بریم.

***

در دل تیرگیِ یک شبِ تابستانی، جایی میان امنیتِ ظاهری و آتش پنهان، ایران ناگهان آماج تهاجمی قرارگرفت که نه تنها مرزهایش را لرزاند، که بنیان‌های تحلیل سیاسی در درون خود را نیز به لرزه انداخت. جنگ دوازده‌روزه، که در ظاهر کوتاه و مهارپذیر بود، در حقیقت پرده‌ای تازه از نمایش پرفراز و نشیب نبرد بر سر موجودیت ایران بود؛ نبردی که دیگر در میدان‌های کلاسیک و با تانک و موشک تنها رقم نمی‌خورد، بلکه از درون ذهن، از پشت شبکه‌ها، از قلب آشوب، و از آینه‌ی اختلافات درونی آغاز می‌شود. این جنگ هیبریدی – آمیزه‌ای از عملیات نظامی، خرابکاری تکنولوژیک، تهاجم رسانه‌ای، اغتشاش امنیتی و حتی طراحی روانی – نقطه‌ی عطفی شد که نارسایی‌های استراتژیک نظام را عیان ساخت. اسرائیل، با دقتی مرموز و جسارتی بی‌سابقه، ضربه‌هایی دقیق و نمادین وارد کرد؛ نه تنها از آن‌رو که شکستِ نظامی ایران و فروپاشی نظام و به دنبال آن تجزیه کشور هدف اصلی‌اش بود، بلکه می‌خواست نشان دهد که می‌تواند، اگر بخواهد، ضربان تهران را بی‌اذن مختل کند. این حمله، هرچند غافلگیرانه، با ایستادگیِ زودهنگامِ قابلِ تقدیرِ پدافندِ ایران و نیروهای مسلح کشور و عدم همراهی مردم با پروژه‌ی براندازی و تجزیه ایران ناکام ماند، اما چنانکه باید و شاید پاسخ نگرفت. تردید در ضربه‌ی جدی متقابل به زیربناهای اسرائیل، امیدِ واهی به بازگشتِ به پای میزِ مذاکره، شکاف در تصمیم‌گیری در سطح کلان، و مهم‌تر از آن، عدم انسجام داخلی، فضایی را پدید آورد که دشمن را جری‌تر ساخت. ایران در این دوازده روز، نه فقط آماج حمله‌ی فیزیکی، که در معرض آزمونی تاریخی قرار گرفت: آزمون بقا در غیاب اجماع ملی.

این حمله غافلگیرکننده به ایران، که در قالب جنگی هیبریدی، کودتا، و عملیات روانی ظاهر شد، زنگ خطری بود سهمگین برای موجودیت ملی. آنچه رخ داد، صرفاً یک تقابل نظامی نبود؛ هشداری بود از ژرفای تحولات بین‌المللی و درونی، که نشان داد ایران بیش از همیشه در معرض طمع و تهاجم قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی است. هرچند این توطئه موقتا به شکست انجامید، اما شرایطی که بستر چنین حمله‌ای را فراهم کرد، نباید نادیده گرفته شود. تعلل نظام در مقابله‌ی قاطع با صهیونیسم و امپریالیسم آمریکا، شکاف عمیق درونی، نارضایتی گسترده‌ی اجتماعی، و خوش‌بینی خطرناک به مذاکرات بی‌فرجام، همه و همه، فضایی را ساخت که دشمن را به جسارت و ضربه‌زنی واداشت. دشمن دانسته بود که ایران، اگرچه مجهز به توان نظامی است، اما در پشت‌جبهه دچار فرسایش روانی و سیاسی است. اینجاست که جنگ، نه فقط در میدان، بلکه در قلب ملت در جریان بود.

آتش‌بس، با طرح اسرائیل و در شرایطی نابرابر و فرسایشی، به اجرا درآمد. هرچند در ظاهر به توقف تعرض به کشور انجامید، اما واقعیت آن است که اگر ایران در جبهه‌ی داخلی یک‌صدا، و در جبهه‌ی نظامی فعال‌تر و پویاتر عمل می‌کرد، می‌توانست این جنگ را به فرصتی برای بازدارندگی درازمدت تبدیل کند. اسرائیل می‌دانست که ادامه‌ی جنگ می‌تواند برایش هزینه‌ساز شود، اما از سکوت‌های متراکم در تهران، از تشتت نیروهای مردمی، و از ضعف در سازمان‌دهی ملی بهره برد. در نهایت، این نه یک پیروزی، که نوعی عقب‌نشینی دوطرفه بود، اما با برتری روانی برای طرف متجاوز. آن‌چه ما از دست دادیم، نه فقط جان و سازه، که فرصت تثبیت بازدارندگی بود.

در پی این نبرد نابرابر نظامی وآتش بس شکننده ، نگاه‌ها بار دیگر متوجه صنایع هسته‌ای و توان بازدارنده‌ی ایران شد. گفتمان تجهیز به سلاح اتمی – به عنوان یک برگ فشار راهبردی – قوت گرفت. همچنین، نزدیکی بیشتر به چین، ارتقاء پدافند هوایی، و تقویت سیاست «نگاه به شرق» بار دیگر در کانون توجه قرار گرفت. اما هیچ‌یک از این مولفه‌ها، به تنهایی، تضمین‌کننده‌ی امنیت ملی نیستند. نکته‌ای کلیدی در این میان نباید از نظر دور بماند: آنچه آمریکا و اسرائیل را به رویارویی با ایران کشانده، از ابتدا نه صرفاً صنعت غنی‌سازی، بلکه نفسِ استقلال سیاسی و ظرفیت ایستادگی ایران در منطقه بوده است. تمرکز بر برنامه‌ی هسته‌ای، بیشتر بهانه‌ای برای تحمیل فشار بوده تا علت‌العلل. و در نقطه‌ی مقابل، جمهوری اسلامی نیز در روند مذاکرات، صنعت هسته‌ای را نه به عنوان شالوده‌ای بازدارنده، بلکه به مثابه برگی در بازی چانه‌زنی در نظر گرفت؛ ابزاری برای کسب امتیاز در حوزه‌ی تحریم‌ها. این بهره‌برداری ابزاری از صنعت هسته‌ای، نه در راستای حفظ استقلال و تقویت قدرت ملی، بلکه بیشتر در خدمت منافع بخشی از بورژوازی تجاری و دلال‌منش داخل کشور بود؛ طبقاتی که رفع موانع مبادلات اقتصادی را نه برای توسعه‌ی پایدار، بلکه برای باز شدن مجدد درهای واردات، رانت، و سوداگری می‌خواستند. در چنین بستری، گفتمان هسته‌ای از معنای بازدارندگی تهی می‌شود، و به کالایی بدل می‌گردد برای چانه‌زنی‌های ناپایدار؛ نه سدی در برابر دشمن، بلکه سکویی برای منافع طبقاتی خاص، که میتوان هر لحظه که اراده کرد، این ثروت و دستاورد ملی را در مسلخ مذاکره ذبح کرد.

با این‌همه، ما کمونیست‌ها با نگاهی واقع‌گرایانه، ضمن آن‌که اصولاً با وجود و گسترش هرگونه سلاح کشتار جمعی، از جمله سلاح‌های هسته‌ای، مخالفیم و خواهان خلع‌سلاح کامل جهانی هستیم، بر این باوریم که مادام که قدرت‌های دارنده‌ی بمب اتم انحصار این ابزار بازدارندگی را در اختیار گرفته و دیگر کشورها را از دستیابی به آن محروم می‌سازند، این حق طبیعی و حقوقی ملت ایران است که برای دفاع از امنیت ملی خود، در پی ایجاد نوعی بازدارندگی باشد. اما باید اذعان داشت که چنین بازدارندگی‌ای، به‌تنهایی، کفایت نمی‌کند.

تاریخ آموخته که قدرت نظامی بی‌ریشه در ملت، فرجامی ندارد. اتم، اگرچه دشمن را به تردید می‌اندازد، اما جامعه‌ی ناامید را از فروپاشی باز نمی‌دارد. پدافند هوایی، اگرچه می‌تواند موشک را شکار کند، اما قادر به بازسازی اعتماد اجتماعی نیست. در نهایت، حتی راهبردهای بزرگ دیپلماتیک، اگر در داخل با نارضایتی، گسست و سرکوب همراه باشند، به سرانجامی نمی‌رسند. امنیت ملی، تنها بر ستون‌های آهنین نمی‌ایستد؛ بر شانه‌های خسته، اما امیدوار مردمی استوار می‌شود که برای وطن ایستاده‌اند، به‌رغم رنج، فساد، تبعیض و محرومیت. بدون بازسازی این پیوند میان ملت و سرزمین، هیچ بازدارندگی‌ای پایدار نخواهد ماند.

جنگ دوازده‌روزه‌ی اخیر، فارغ از آسیب‌ها و تلخی‌هایش، حقانیت تحلیل حزب ما را به روشنی اثبات کرد؛ تحلیلی که سال‌ها پیش بیان داشت در مواجهه با تعرض دشمن به خاک ایران، تنها دو جبهه‌ی واقعی شکل می‌گیرد: جبهه‌ی ملت و جبهه‌ی دشمن خارجی. هیچ جبهه‌ی سومی، هیچ ائتلاف موهومی که برخی از چپ‌های منحرف و ضد کمونیست و تطهیرگران آنان تبلیغ می‌کردند، وجود ندارد. این جبهه‌ی فرضی، در عینیت و میدان عمل، جز یک کودک خیالی نیست؛ نه پشتوانه‌ی واقعی دارد و نه توانست أساسا امکان بروز و ظهور بیابد.

در کوران جنگ، مردم ایران کار سُترگی کردند. آنان که از فساد و تبعیض، از استبداد و بی‌عدالتی به ستوه آمده‌اند، در بزنگاه تهاجم، پای وطن ایستادند. نه به فراخوان دشمنان لبیک گفتند، نه فریب بازی‌های رسانه‌ای را خوردند. مردمی که به شاهزادگان تبعیدی، به رجوی‌های مفلوک، به چپ‌های پارکابی امپریالیسم و فریب‌کاران رسانه‌ای «نه» گفتند، با همه‌ی رنج و خشم‌شان، نشان دادند که وطن برایشان خط قرمز است. این ایستادگی، اگرچه مستقل از نظام سیاسی بود، اما نشانه‌ای روشن از بلوغ اجتماعی ملت ایران بود. اما خطاست اگر این دفاع ملی را به حساب رضایت از حاکمیت گذاشت. این مقاومت، برآمده از غرور تاریخی ملت است؛ نه مشروعیت حاکمان. و اگر این همبستگی قدر دانسته نشود، اگر کرامت مردم پاس داشته نشود، بی‌تردید در بزنگاه‌های آینده، دیگر نمی‌توان بر آن حساب باز کرد. تقویت ایران، پیش از هرچیز، بر رسمیت شناختن حقوق ملت است: حقوق کارگران و زنان، حقوق معلمان و دانشجویان، حقوق اقوام و اقلیت‌ها. آزادی احزاب، سندیکاها، سازمان‌های مدنی و رسانه‌ها نه یک «امتیاز سیاسی»، که ابزار دفاع ملی است. اگر مردم احساس کنند در سرنوشت خود دخیل‌اند، همان مردمی که در برابر موشک دشمن ایستادند، در برابر بمب‌های روانی نیز مقاوم خواهند ماند. اما اگر همچنان با باتوم و سانسور و زندان و شکنجه و اعدام با آن‌ها سخن گفته شود، هیچ پدافندی نخواهد توانست در برابر فروپاشی اجتماعی مقاومت کند. افزون بر این، باید دشمن را به نسل جوان معرفی کرد، نه با شعار توخالی ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی که از دهان مداحان بیت بیرون میابند، بلکه با آموزش تحلیلی و علمی از ساختارهای امپریالیسم، صهیونیسم، و اقتصاد سیاسی. این واقعیت را باید پذیرفت که سیاست نئولیبرالی، خصوصی‌سازی‌های فاسد، و اجرای نسخه‌های صندوق بین‌المللی پول، دقیقاً همان خواسته‌هایی‌ست که دشمنان بیرونی ایران نیز پیگیر آن‌اند؛ زیرا ایران ضعیف، ایران در بندِ حاکمیت طبقاتی بورژوازی کلان اسلام پناه، برای آنان ایرانِ ایده‌آل است.

تاریخ ایران، گواهی صادق است بر این حقیقت که حکومت‌ها - در بُعد تاریخی - زودگذرند و گذرا، اما سرزمین و ملتِ این دیار است که جاودان می‌ماند. اکنون، در این بزنگاه حساس پس از جنگی کوتاه اما سرشار از معنا و پیام، باید باز پرسید: چه میراثی به جای مانده است؟ کدام فصل نو باید رقم بخورد؟

ما با تمام وجود بر این باوریم که هرگونه تحول بنیادین، هرگونه تغییر سرنوشت‌ساز که منجر به فروپاشی نظام گردد، تنها می‌باید با اراده و تصمیم مردم ایران، به دور از دخالت‌های بیگانه و دست‌اندازی‌های دشمنان خارجی، و به دور از آتش جنگ و ویرانی رقم بخورد. سرنوشت این سرزمین، حق مسلم و انحصاری ملت آن است. بنابراین، ضروری است که تمامی اقشار و طبقات جامعه فرصت یابند تا در بستر مناسبات مدنی و صنفی، توان سازمان‌یابی خود را بیفزایند؛ تا حرکت‌های اعتراضی و مطالباتی به شکل نیرومند و سازمان‌یافته رشد کنند و حاکمیت را ناگزیر به عقب‌نشینی و پذیرش حقوق حقه خود سازند. در نهایت، این جنبش‌های صنفی و اجتماعی هستند که بستر شکل‌گیری احزاب سیاسی را فراهم آورده و خواسته‌های مردمی را تا اعماق مطالبات سیاسی ارتقا خواهند داد.

در رأس آنها پرولتاریای ایران، می‌باید هم در دفاع از حقوق صنفی و اقتصادی میدان را رها نکند و هم در عرصه‌ی سیاست بکوشد خود را سازماندهی کند و حضور پررنگ در عرصه اجتماع پیدا کند؛ چرا که اعتماد توده‌های مردم، تنها از رهگذر این جنبش‌های اجتماعی است که میسر خواهد شد و آینده‌ی کشور را به دست خود مردم خواهد سپرد؛ آینده‌ای که با هویت و خواست ملت پیوند ناگسستنی دارد.

هر نیرویی که بخواهد از نارضایتی عمومی برای تسهیل دخالت بیگانگان و تعیین سرنوشت ایران بهره‌برداری کند، در حقیقت با جان و روان این ملت بازی می‌کند و موجودیت ایران را به خطر می‌اندازد. قدرت نظامی بدون پشتوانه‌ی مردمی، همچون سایه‌ای بی‌بدن است؛ و سیاستی که از مشارکت حقیقی ملی خالی باشد، بازی در سرابی بیش نیست. راه امنیت و بازدارندگی پایدار، از بستر حفظ استقلال سیاسی، آزادی و عدالت اجتماعی می‌گذرد. باید صدای ملت را شنید، به آنها اعتماد کرد، نارضایتی و انزجار آنها از وضع موجود را به شناخت و آگاهی آنها به علل واقعی از وضع نابسامانی که در آن گرفتار آمده اند، تبدیل ساخت و به آن به چشم فرصتی برای تغییر وضع موجود نگریست.

ایران اگر می‌خواهد در برابر طوفان‌های روزگار تاب آورد، باید خانه‌اش را نه تنها با دیوارهای آهنین، که با ملات اعتماد عمومی نیز بنا کند. تنها در این صورت است که گردبادهای سخت از کنار این خانه خواهند گذشت، بی‌آنکه بنیادش را لرزانند. و این مطالبه عمومی را باید به حاکمیت تحمیل کرد.

 

نقل از توفان شماره ۳۰۵ مرداد ماه۱۴۰۴ ارگان مرکزی حزب کارایران

 www.toufan.org

وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

http://toufan.org/ketabkane.htm

 سایت آرشیو نشریات توفان

 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

 توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts

 توفان درشبکه تلگرام

https://telegram.me/totoufan