«با سیه دل
چه سود گفتن
وعظ
نرود میخ
آهنین در سنگ»
سعدی
جمعبندی
سالگرد
رویدادهای
شهریور گذشته
ریشههای
شورش
کوروغیرارادی
سال گذشته
محصول فشارهای
خفقانآور
اجتماعی،
نارضائیهای
اقتصادی،
تبعیضات
جنسیتی،
فساد، رانتخواری،
دزدی، ارتشاء،
ریاکاری،
دوروئی، عدم
پاسخگوئی به مطالبات
مردم،
انتخابات
استصوابی، بیاحترامی
به مردم، بیعدالتی
اجتماعی،
خودی و
غیرخودی کردن
جامعه، تحمیل
مردسالاری،
سیاست زنستیزی،
و به ویژ
تحقیر و توهین
به زنان ایران
و... بود که در
اعتراض به
اسارت و تقبل
مسئولیت قتل
مهسا امینی در
بازداشتگاه
امر به معروف
و نهی از منکر -
که قانونا
مسئول حفظ جان
متهمان،
اسراء،
مجرمین و... است -
منفجر شد و در
بدو امر به
اعتراضی برحق
که در طی بیش
از چهل سال
حکومت سرکوب و
بیقانونی
انباشت شده
بود، به مرحله
انفجار رسید.
گرچه خواست
زنان در
برچیدن گشت
ارشاد و رفع
حجاب اجباری،
رسیدگی به
مسئولیت
ارگانهای
پاسخگو،
مطالبهای
دموکراتیک،
دارای
مقبولیت
عمومی بود و
زمینه بسیج
میلیونی
داشت، به علت
فقدان سازمان سیاسی
با تجربه،
قدرتمند و
مورد اعتماد
مردم، به برکت
خرابکاری
ایرانستیزان
و تروریستهای
اجنبیپرست
به بیراهه رفت
و به جنبش
مردمی صدمات
فراوانی وارد
آورد. دستآورد
این حرکت،
تاثیرات سوءاستفادهی
ضدانقلاب و
تروریستهای
بیگانهپرست
نسبت به درجه
مقاومت و
قربانیانش
بسیار ناچیز و
خسارات و آسیبهای
اجتماعی آتیاش
بسیار گسترده
و تاسفبار
است. همین که
هزاران نفر بیخبر
و معترضِ
جوان، فاقد
درک تاریخی،
به فریب تروریستها،
عمال بیگانه،
«چپ»های
ضدکمونیست،
لیبرالها و
اصلاحطلبان،
بیگانهپرستان
و ضدایرانیها،
تجزیهطلبان
مزدور
اسرائیل و
ایدئولوژی
تکفیری به میدان
ریختند،
قربانی شدند و
جان خود را به
دستورِ در ساحلنشینان
خارجه از دست
دادند، خود یک
فاجعه اجتماعی
است. تبلیغ
خشونت
بربرمنشانه و
هراسناک کور،
غیرطبقاتی،
آشوبطلبانه،
شعارهای
تخریبی برای
ویرانی ایران نظیر
«میکشم، میکشم،
آن که برادرم
کشت»، «بیائید
توی خیابان حجاب
را آتش بزنید،
گشت ارشاد را
آتش بزنید» ( از
کلمات قصار
معصومه
علینژادقمیکلا
- رهبر اغتشاشات
زن، زندگی،
آزادی) و یا
«امروز یکی از بزرگترین
کارهائی که
ملت ایران،
جوانان وطن من
میتوانند
بکنند کوکتل
مولوتفِ در
مقابل گاز اشک
آورده، من میتونم
آدرس چند نقطه
در درون کشور
را بدهم که آنها
بتوانند
اسلحه به دست
بیاورند» و یا
از جمله: «اگر
که دارند خشونتی
انجام میدن
این خشونت
لازمه این
انقلابه الان
ما در وسط
میدان جنگ
هستیم» و این
تروریستهای
قاتل که این
خشونت
بربرمنشانه
را تشویق و توصیه
نمودند
افزودند: «ما
توی جنگ نمیتوانیم
مثلا خیلی
عیسی مسیحوار
سیلی میزنند
اونور، حتی
کشتن آن
ماموری که میکشه
اخلاقی است و
تو اگر نکنی
غیراخلاقی
است» و یا «خفه
کند، بزند،
بکشد آتشش
بزند اون حقش
این کار را
بکند من حتی
میگم مبارزه
مسلحانه هم حق
آنهاست». این
لشگری از قصاصگران
و خونآشامان
بود که میخواست
ایران را
ویران کند و
نه آزاد و محل
زندگی انسانها.
تشویق به
سرنگونی رژیم
جمهوری
اسلامی و تبدیل
آن به شعار
روز و
دستورالعمل
میدان در یک مبارزه
زودرس و
نابرابر،
روحیه
انقلابی نیست،
ماجراجوئیِ
صِرف، کور،
قصاصگونه،
خونخواهانه،
انتقامجویانه
و جنایتکارانه
با نیات شوم
نابودی ایران
است.
همانگونه
که تحلیل
کردیم ریشههای
بروز عصیان را
باید از روند
تحول آن جدا کرد،
زیرا ماهیت
این دو جریان
کاملا فرق
دارند و لذا
باید نوع
برخورد به این
تحول نیز
هدفمند و برای
آینده ایران و
مبارزات مردم
سودمند باشد
تا به انحراف
مجدد
کشیده نشود
بلکه راهگشا
باشد.
حزب ما از
مبارزات
قهرمانانه،
طولانی، واقعبینانه
زنان ایران
برای رفع حجاب
اجباری و برچیدن
گشت ارشاد
دفاع کرده و
تلاش حکومت
برای ادامه
تضییق حقوق
زنان به هر
وسیله و بهانه
را محکوم مینماید
و مطالبات
زنان را برحق
میداند. این
مبارزه از بدو
پیدایش
حاکمیت جمهوری
سرمایهداری
اسلامی دارای
دستآوردهای
درخشانی بوده
که زنان در طی
آن توانستهاند
به تدریج به
حقوق گستردهتری
نایل شوند.
مهمتر آن که
آنها توانستهاند
مردم ایران را
به صورت حامی،
چه محجبه و چه
بیحجاب از زن
و مرد در پشت
سر خود
موفقانه به
اجماع ترغیب
کنند. این
حاکمیت
جمهوری
اسلامی است که
به شدت منفرد و
منفور گشته و
چنانچه بخش
متشرع
ارتجاعی به همین
روش خود با
توسل به
قوانین و
لوایح ارتجاعی
جدید و شرمآور
برای زهرچشمگیری
ادامه دهد، که
لایحه اخیر
دولت نمونه بارز
آن است، گور
خود را میکند
و به منجلاب
ارتجاع سیاه
بیشتر فرو میرود.
تصویب قوانین
ارتجاعی نمیتوانند
مانعی در راه
مبارزه زنان
برای کسب حقوق
انسانی خود
باشند
همانگونه که
تا کنون نبوده
است. اگر
تشویق و تحریک
به جاسوسی،
تحریک مشتی
اقلیت سیاهدل
بر ضد اکثریت
روشندل
جامعه،
جریمه، شلاق،
زندان و
محرومیت از حقوق
مدنی دردی از
ارتجاع مذهبی
درمان میکرد
و راه حلی
برای بنبست
سیاسی و
اجتماعی وی میبود
، میبایست
این روش سنتی
و «راه حلهای»
اعمال شدهی
سرکوب که از
همان بدو
انقلاب با
توسل به شلاق
و یا با اسید
پاشی و... آغاز
شد، امروز
نشان موفقیت
را بر پرچم
سیاه آنها مزین
میساخت، حال
آن که ما
ورشکستگی آن
را دیدیم و روسیاهی
آن به چهره
این مرتجعان
چسبیده است.
اگر این
قوانین
ارتجاعی و
قرون وسطائی
که ربطی به
عفاف،
وفاداری،
صمیمیت
ندارد،
نیروئی داشت،
امروز این
قدرت حاکم
باید میتوانست
از سیل رویآوری
زنان به
ورزشگاههای
عمومی ویا از
کشف حجاب
حداقل یک
چهارم زنان
شجاع ما از
بعد از لغو
گشت ارشاد
جلوگیری کند.
که نتوانسته و
اکنون نیز
باید با خجالت
و سرافکندگی
شیپور تسلیم
خود را
بنوازد. شیخالرئیس
سعدی گفت:
با سیه دل چه
سود گفتن وعظ
نرود میخ
آهنین در سنگ
برخورد سیاهگونه
حاکمیت جمهوری
سرمایهداری
اسلامی زمینهای
را فراهم کرده
است تا ارتجاع
مغلوب و نوکران
اجانب و
ضدایرانی به
ویژه در خارج
از کشور به
پرچمداران
مبارزه علیه
جمهوری
اسلامی بدل
شوند تا ننگ
دیگری را بر
تارک تاریخ
ایران
بچسبانند.
اعتراضات
آنها از
کانادا تا
برلن، پاریس،
لندن و... وکالت
دادنشان به
رضا پهلوی فقط
بیان ورشکستگی
اپوزیسیون
مزدور است که
رهبران هشتگانهاش
به سر و کله هم
زدند.
متاسفانه
مطالبات
دموکراتیک و
عادلانه زنان
ایران در دست
این موجودات
هرزه، تنها
محدود به
تبلیغ و حمایت
از نظریه بیبندوباری،
ولنگاری و
لاقیدی شده
است. شعار همه
با هم آنان به
همه عرصهها
حتی به عرصههای
جنسی نیز
رسیده و هرگز
از جانب این
اپوزیسیون
مزدور مدعی
مترقی بودن
مورد نقد قرار
نگرفته است.
بعد از شکست
این غائله با
دستآوردی از
نفرت، خشونت
قرون وسطائی،
خونخواهی،
آدمخواری،
ادبیات
مبتذل،
جوسازی مسموم
و خفقانآور،
کشف حجاب
اجباری،
استفاده بیشرمانه
از ادبیات
چاله میدونی و
شعبان بیمخی،
هتک حرمت زنان
و مردان روبرو
بودیم. آنها
در مکتب بیپرنسیپی،
دروغگوئی،
شهید سازی،
شایعهپراکنی
و جنگ روانی
ترکیبی در
محافل
امپریالیستی
آموزش دیده
بودند و در
دوبی کلاس
آموزشی میدادند
و میدیدند.
آموزگارانشان
دویچه وله
آلمان، رادیو
فرانسه، بی بی
سی فارسی،
صدای آمریکا،
سعودی
انترنشنال،
رادیو فردا،
رادیو زمانه ،
سایت
اسرائیلی
کوچه، من و تو
، فیسبوک،
توئیتر، اینستاگرام،
گوگل، ایلان
ماسک، سوروس
و... بودند که هر
کدام به نسبت
حال خود مشوق
و مبلغ این
دستآورد
ننگین گردیدند.
این است آن تل
کثافاتی که
این ارتجاع بینالملل
در ایران از
خود باقی
گذارده و مورد
انتقاد
اپوزیسیون
مزدور حتی بعد
از یکسال هم
قرار نمیگیرد.
زیرا این جبههی
«همه با هم» با
همه چیز هم
موافق بودند و
هستند. هنوز
هم روز تعطیلی
عمومی در
شهرهای
ایران، روز جمعه
را در دروغهای
خود، روز
اعتصاب عمومی
جا زده و مردم
را دعوت می
کنند بروند
کشته شوند،
مغازهها را
آتش زنند،
«اعتصابشکنان»
موهومی را
بکشند و بیخانمان
کنند تا حقوق
این مزدوران
در خارج پرداخت
گردد.
دستآوردهای
آنها کثیفترین
ادبیات
مستهجن و
چاروداری 28
مردادی با آرایش
کریستین دیور
و مدرنیسم
فمینیستی
«آزاد از هفت
دولت» و قید و
بند اخلاقی
بود. باید
تکرار کرد تا
فراموش نشود
که این عملیات
«انقلابی» مورد
تائید همه
اپوزیسیون
مزدور و همه
با هم بود که
حتی یک بار
نیز در زمان
مناسب خودش آن
را نه تنها
محکوم
نکردند، بلکه
مشترکا در
تائید
نمایشات
مشترک سراسری
برای اربابان
امپریالیستشان
رقصیدند. این
فرهنگ لومپنی
و ارتجاعی از
دهان هرزگان
سیاسی، زنان
عریان مدرن
و...
مکررا با
هلهله اپوزیسیون
مزدور پژواک
مییافت.
دریدگی این
عده که از قید
هر زن و زندگی
آزادند، جائی
در جنبش زنان قهرمان
ایران، زنان
با وقار شرافتمند،
مادران
قهرمانان و
شهیدان ایرانزمین
ندارند. آنها
به قدری با
مردم ایران
بیگانهاند
که مقیاسی
برای شناخت
ابتذال، پستی
و حقارت نمیشناسند.
ماکسیم
گورگی در مورد
این زنان که
در روسیه هم
وجود داشتند و
با دستور تزار
در هر فرصتی
به صف میشدند
تا جنبش زنان
را از مبارزه
طبقاتی منحرف کنند
در کتاب
ارزندهاش به
نام «زوال
شخصیت» نوشت
که به جای
زنان قهرمان
که زنان واقعا
نوابغ سرزمینها
بودند:
«ناگهان چون
شبحی از صحنه
زندگی محو شدند.
جای آنها را
«کرهمادیانها»ئی
گرفتهاند که
عطش پایان
ناپذیر زندگی
جنسی و انواع
مختلف
انحرافات
جنسی را به
آنها نسبت میدهند.
این زنها
مجبور میشوند
که خود را لخت
و عور و عریان
نشان دهند.». و این
زنها از
آزادی زن، از
زندگی زنان که
کوچکترین
قرابتی با
آنها ندارند
سخن میگویند.
آنها زندگی
زالووار خویش
را که در آلاف
و الوف بزرگ
شدهاند،
عقدههای
حقارت جنسیشان
را، بیان
زندگی میلیونها
زن زحمتکش
ایرانی جلوه
میدهند که یک
بار هم
زبانشان با
ادبیات این
منحرفان
آلوده نشده و
نچرخیده است.
اینها هستند
لشگر
پرهیاهوی
ادکلن زده،
عریان، نیمه
عریان بینزاکت،
که از همه چتر
حمایتی
ارتجاع جهانی
برخوردارند.
ماکسیم
گورکی در همان
اثرش در مورد
این زنان مینویسد:
«ابتذال و بیفرهنگی
مایه هلاکت
جهان است؛
همان طور که
کرم میوه را
فاسد میکند
این هم شخصیت
را از درون میبلعد.
چون دشتی از
علفهای هرزه
است که خش خش
مضر و
بلاانقطاعش
طنین عظیم
زیبائی و
حقیقت سبکروح
زندگی را خفه
میکند و چون
مرداب بیانتهائی
است که نبوغ و
عشق و شعر و
افکار هنر و علم
را در عمق
نفرتانگیز
خود مدفون میسازد.
ما مشاهده
میکنیم که
این دمل فاسد
چون بر جسم
بشریت ظاهر شود
شخصت را به
کلی تباه مینماید
و خود او را با
سم مهلک
نهیلیستی
مسموم میکند.
این سم انسان
را به هوچی
خطرناک و
موجودی تبدیل
مینماید که
باطنش تیره و
حواسش پریشان
و اعصابش فرسوده
است و جز صدای
پارس غرایز
شخصی و نجوای
نفرتانگیز
شهوات فاسد
خود نسبت به
تمام صداها کر
و ناشنوا است.»
زنان
ایران که برای
مطالبات
دموکراتیک
خود مبارزه میکنند،
نمایندگان
فرهنگیان و
فرهیختگان
ایران، فورا
مرز خویش را
با این عناصر
ضد هویت ایرانی،
ضد فرهنگ
ایرانی روشن
کردند و دست
رد به سینه
این اوباش
فضای مجازی
زدند.
نقل
ازتوفان
شماره ۲۸۴ارگان
مرکزی حزب کارایران آبان ماه ۱۴۰۲
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت آرشیو
نشریات توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در
توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در
فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام
https://telegram.me/totoufan