فلسطین در برابر اسرائیل یا از لنین علیه لنین

فراموش نکنیم:

 

ایده ها و احکام را نمی توان سر خود از متن اصلی مورد نظر جداساخت و بنابر میل در جائی دیگر و طرحی دیگر وارد ساخت. نمی توان سخن و نظر لنین را از جای گفته شده برداشت، وارونه ساخت و در جای مطلوب خود جای داد.

در این جا ما با یک روشنفکر به ظاهر چپ و به ظاهر تحت تاثیر افکار مارکسیستی و محتملا متأثر از ایده های رهروان چپ رو مارکسیستی و منحرفان تروتسکیسم روبرو هستیم که مخالفت خود را با جنبش مسلحانه خلق فلسطین و طرفداری ضمنی خویش را از اسرائیل تحت لوای «چپ» و با استناد از لنین و اسناد کنگره دوم انترناسیونالیسم سوم(کمینترن) عرضه می دارد.

 

خلاصه کلامِ این بزرگوار «چپ» آن است که «حالا حساب کنید حمص کدام یک از شرایط لازم برای آنکه در مبارزه بر علیه اسرائیل مورد حمایت کمونیست ها قرار بگیرد را داراست؟ حکومت ملاها و روحانیون مرتجع و پان اسلامیست نیست که هست یک جریان به شدت ارتجاعی و ضد انقلابی نیست که هست با تمام نیرو جلوی کمونیست ها و هر نیروی مخالف را نمی گیرد مثل همتای ایرانی اش با شدت آنرا سرکوب نمی کند که می کند و..؟.» وی با تردستی همه گفته های بالا ظاهرا را از متن مصوبات کنگره دوم کمینترن به نام لنین بیرون آورده است.

به عبارت دیگر حماس تنها زمانی می تواند مورد حمایت کمونیست ها قرار گیرد که تمام مواد مطروحه در کنگره دوم کمینترن در ۹۴ سال پیش را مو به مو اجرا نماید. آن هم همانطور که نویسنده چپ گرا آن را از دریچه دید یک جانبه و وارونه خویش استنباط می کند.

و اما چرا توضیحات این روشنفکر «چپ» استناد نادرست از لنین، درک به کلی غلط از لنینیسم و در واقع حمله بر لنین و لنینیسم است و همه اینها در جامه زیبای نقل قولها و استنادات ناروا و بعضا بی اساس از سخن لنین. این نویسنده هیچگونه نظری از خود عرضه نمی کند مگر طرح نسخه های ۹۴ ساله به عنوان راه حل مشکل کنونی فلسطین در قبال اسرائیل.

۱- آنچه در قطعنامه کنگره دوم به تصویب رسید نتیجه مباحثات و مبارزات لنین با برخی از مخالفین و به ویژه کمونیست های چپ رویِ سالهای ۱۹۲۰(منجمله چپ روان کمونیست در هند تحت رهبری م.ن. روی) و نتیجتا سازش و توافق با آنان به منظور پیشبرد کار بود و به همین دلیل قطعنامه کنگره کمینترن منطبق بر طرح اولیه لنین نبود. اما روشنفکر «چپ» و ارجمند ما آن را چنین ارزیابی و بیان می کند: «در این قطع نامه که طرح اولیه آن توسط خود لنین تهیه و به کنگره ارائه می شود، گفته می شود در ممالک عقب افتاده ای که هنوز سرمایه داری به قدر کافی رشد نکرده ما از بورژوازی این کشورها در مبارزه با امپریالیسم به طور موقت حمایت می کنیم». «دفاع موقت» از بورژوازی کشورهای عقب افتاده نه فرمولبندی لنین است و نه می تواند با نظر او تطابق داشته باشد. این فرمول در بهترین حالت تفسیر خود نویسنده می باشد و به قطعنامه کنگره کمینترن ربطی ندارد و فاقد مرجع استناد است. بدین ترتیب این سوء تفاهم به وجود می آید که طرح اولیه لنین درست همان فرمولبندی های قطعنامه را داراست. امری که خلاف واقعیت است اگرچه در اساس نظرات لنین در قبال مخالفان به کرسی نشانده شد. کنگره های بعدی میدان مبارزه لنینیسم با «چپ روی» و سکتاریسم بود. بدین ترتیب نمی توان از قطعنامه های کمینترن انطباق کامل محتوای آنها را با نظرات لنین استنتاج کرد.

خوانندگان توفان می توانند به طرح اولیه لنین در منتخبات وی جلد دوم قسمت دوم از ص. ۵۵۷ تا ۵۶۶ مراجعه کنند(اداره نشریات به زبانهای خارجی مسکو چاپ ۱۹۵۷ تاریخ انتشار ژوئن ۱۹۲۰) تا به نادرستی ادعاهای از خود ساخته نویسنده پی ببرد.

کنگره دوم کمینترن ۷ اوت ۱۹۲۰ افتتاح یافت. یعنی قریب یک ماه پس از طرح منتشره در ژوئن ۱۹۲۰ که در اساس نظرات لنین را منعکس می سازد. معهذا محتوی قطعنامه کنگره دوم کمینترن در انطباق با طرح اولیه لنین است با تغییراتی که وی ناچار بود در برابر مواضع چپ روانه کمونیست های کمینترن برای پیشبرد کار در نظر بگیرد. ما حتی قطعنامه های کمینترن را که نویسنده «چپ» به آنها استناد می کند تا ثابت نماید که باید علیه حماس مبارزه کرد، مورد تحلیل قرار می دهیم تا نشان دهیم چگونه این نویسنده به کج راهه افتاده است.

۲- روشنفکر «چپ» ما که علاقه وافری به کمینترن و به ویژه قطعنامه کنگره دوم آن در مورد مساله ملی و مستعمراتی دارد، از قول آن قطعنامه می آورد: «در مورد دول و مللی که در آنها روابط فئودالی یا پدرسالارانه و روابط پدرسالاری – دهقانی مسلط است، خصوصا لازم است بخاطر داشته باشیم: اولا، تمامی احزاب کمونیست باید جنبش آزادیبخش بورژوا-دموکراتیک را در این کشورها یاری دهند. انترناسیونال سه باید وارد اتحاد موقت با دموکراسی بورژوازی در کشورهای مستعمره و عقب افتاده بشود... دوما، ضروریست که بر علیه روحانیون و مرتجعین و عناصر قرون وسطائی پر نفوذ در کشورهای عقب افتاده مبارزه شود؛ سوما، ضروریست بر علیه پان اسلامیسم و گرایشات مشابهی که تلاش می کنند جنبش آزادیبخش بر علیه امپریالیسم اروپائی و آمریکائی را با تلاش برای تقویت موقعیت خان ها، مالکین، ملاها و غیره مخلوط کنند، مبارزه شود.»...

 

ما از خوانندگان توفان پوزش می طلبیم که این بند طولانی ولی اساسی را کاملا نقل قول کردیم. اما دقت کنیم که کمینترن و در واقع لنین چه می گوید و چگونه نویسنده «چپ» ما اساس مطلب را نفهمیده است. و در واقع بی ربط سخن می گوید. این مصوبه بر آن است که «در مورد دول و مللی که در آنها روابط فئودالی یا پدرسالارانه...« یعنی کشورهائی که در آنها سیستم فئودالی حاکم است. این امر چه ربطی به کشورهای دیگری که این سیستم را سالهاست پشت سر گذاشته اند(و به نظر نمی آید که یک کشور را به توان نمونه آورد که در این مرحله درجا زده باشد) دارد؟ این امر به ویژه چه ارتباطی با مبارزه خلق فلسطین که سرزمینشان در اشغال نیروهای اجنبی است؛ دارد؟

در اینجا اساسا نه فئودالیسم مطرح است، نه سرمایه داری و حتی چنانچه مایل باشید نه برده داری. دگماتیسم و اندیشه تجریدی در تفکر نویسنده غوغا می کند. مساله مورد نظر نویسنده و ما بر حول محور مبارزه آزادی بخش برای کسب استقلال و بیرون راندن اشغالگران خارجی می چرخد. همین و بس. او برای اثبات حذف حماس و تضعیف جبهه مقاومت مسلحانه خلق فلسطین علیه اسرائیل، لنین را به مدد گرفته است تا دامان پاک او را برای تطهیر افکار منحرف و ارتجاعی خویش به عاریت گیرد.

 

این قطعنامه علیه حماس نیست و نمی تواند هم باشد. علیه خلق فلسطین و به سود اسرائیل نیست و نمی تواند هم باشد. در بهترین حالت علیه همه کسانی است که در آن زمان اولا قادر نبودند نقش جنبش های آزادیبخش بورژوا- دموکراتیک را در کشورهای فئودال و نیمه فئودال و وظايف کمونیست ها را در تقویت این جنبش ها و در تشخیص دوست از دشمن بدرستی ارزیابی کنند و ثانیا مبارزه ملی و ضد استعماری را برای کسب استقلال سیاسی و بدست آوردن حاکمیت سیاسی ملی به خوبی درک نمی کردند. نویسنده «چپ» ما برای اثبات حقانیت محکومیت حماس و جنبش مسلحانه فلسطین در بیراهه استدلالات ناوارد افتاده است و شاید نیز از مبتلایان به بیماری چپ روی و کلی گوئی و ذهنی گری است.

 

۳- و اما دقت کنیم به دو بند دیگر این طرح لنین. نقل قول نخست از طرح پیشنهادی لنین: «۱. خاصیت جِبّلّی دموکراسی بورژوائی، بنابر طبیعتی که دارد، این است که موضوع برابری به طور اعم و از آنجمله برابری ملی را به شیوه ای انتزاعی یا صوری مطرح نماید. دموکراسی بورژوائی تحت عنوان برابری شخصیت  انسانی بطور اعم برابری صوری یا قضائی مالک و پرولتر، استثمارگر و استثمار شونده را اعلام می نماید.»(ص. ۵۵۸ بند ۱ از همان کتاب) هر انسان عاقلی این نتیجه را می گیرد(حتی بدون این نقل قول) که برابری ستم گر با ستمکش، برابری متجاوز با تجاوز شونده حرفی پوچ است. و اما نقل قول دوم: «۲. حزب کمونیست که مظهر آگاه مبارزه پرولتاریا در راه برافکندن یوغ بورژوازیست، بر وفق وظیفه اساسی خود برای مبارزه علیه دموکراسی بورژوائی و افشاء اکاذیب و سالوسی آن، باید در مورد مساله ملی نیز آن چه را که در رأس مسائل قرار می دهد اصول انتزاعی و یا  صوری نبوده بلکه عبارت باشد از: اولا در نظر گرفتن دقیق اوضاع و احوال مشخص تاریخی و مقدم بر هر چیز اوضاع و احوال اقتصادی؛ ثانیا...؛ ثالثا به همین سان صریحا مجزا ساختن ملل ستمکش، وابسته و نامتساوی الحقوق از ملل ستمگر، استثمارگر، کامل الحقوق برخلاف اکاذیب بورژوا دموکراتیک که بوسیله آن اسارت مستعمراتی و مالی اکثریت عظیم اهالی زمین توسط اقلیت ناچیزی از کشورهای سرمایه داری پیشرو و بسیار ثروتمند یعنی اسارتی که از مختصات دوران سرمایه داری مالی و امپریالیسم است، پرده پوشی می گردد.» (بند ۲ کتاب ص ۵۵۸ و ۵۵۹) و درست همین بند ۲ طرح لنین است که می تواند تا حدودی در انطباق با مساله فلسطین و اسرائیل مورد استناد قرار گیرد. بندی که مربوط به طرح مساله مستعمراتی و مبارزه برای کسب آزادی سیاسی و تشکیل دولت ملی است. نویسنده راست رو و چپ گرا این بند اساسی را نادیده گرفته است تا بهتر بتواند ثابت کند که چرا کمونیست ها موظفند حماس را تنبیه کرده و سر جایش بنشانند. بجای آن به بند ۱۱ طرح لنین که نقش کمونیست ها را در جوامع فئودالی و یا نیمه فئودال بررسی می کند و ما قبلا به آن اشاره کافی نموده ایم، محکم چسبیده است و متوجه نیست که گمراهی خود را برای مردم به جای راه درست و به نام لنین در طَبَق فروش گذاشته است.

 

و اما اساسا چه ضرورتی داشته است که نویسنده راست گرا ولی چپ گوی ما به مصوبات کمینترن در ۹۴ سال پیش دست یازد؟ مگر نمی توان با فکر و اندیشه خود کار کرد و به مساله روز جواب داد؟ تحلیل و حلاجی وقایع و حوادث مستقل از دانش نهفته در میان کتاب است. ما با سبک فکر و شیوه اندیشه و نگارشی که این نویسنده در مقاله خود به ما نشان می دهد مطمئنیم که بدون استنادهای ناوارد و مدد از لنین باز هم او به همان نتایجی می رسید که در نوشته خود مطرح ساخته است. اما ما هر آنچه خواستیم یک بند و یا پاراگرافی را از نوشته ایشان بیرون آوریم که فرمولبندی خودشان باشد و نه نقل قول از  قطعنامه، موفق نشدیم. مگر همان نقل قول اول مبنی بر «حالا حساب کنید حمص کدام....» که آن نیز با مدد بندهای قطعنامه کمینترن در مورد کشورهای دارای سیستم فئودالی و یا نیمه فئودالی فرمولبندی شده است.

 

لنین نه نسخه بردار بود و نه نسخه پیچ. او هرگز با «طرح اولیه تزهای مربوط به مساله ملی و مستعمراتی» قصد آن را نداشته است که برای کمونیست ها و یا مردم جهان در سال ۲۰۱۴ تئوریها و فرمول های خود را توصیه کند؛ تا آنها در جنگ ناعادلانه، نامساوی و تجاوزکارانه موجود کنونی(نابودی فلسطین به عنوان یک سرزمین از سوی متجاوزی به نام اسرائیل) آن را به ضرر خلق فلسطین و به سود صهیونیسم و متجاوزان اسرائیلی به کار بندند(اگرچه تحت لوای حماس مرتجع و اسلامی). استناد بر بزرگان مارکسیسم بدون احتیاج و ضرورت خاص و بویژه چنانچه استناد کننده در تخیلات کلی و عام خویش غوطه می خورد و توانائی درک مارکسیسم را هم ندارد و بیشتر خلط مسائل کرده و سخنان بی ربط تحویل خواننده می دهد؛ می تواند به جای آنکه به مارکسیسم خدمتی کرده باشد به آن صدمه بزند. حمله به مبارزه مسلحانه خلق فلسطین و دفاع از اسرائیل(حتی در لفافه و غیر مستقیم) تحت نام مارکسیسم به مارکسیسم ضربه می زند. بیهوده نیست که ما در جهت افشای این گونه اتهامات و انحرافات تحت لوای مارکسیسم برمی آئیم. از لنین نمی توان علیه او، علیه لنینیسم نقل قول آورد. سیستم فکری لنین یک نظام شکل یافته و مرتبط و بدون لغزش در اساسِ دید و برداشت آن است. جهان بینی و ایدئولوژی  لنین همان مارکسیسم ـ لنینیسم است که چه در زمان حیات او، چه پس از فوت وی و رهبری حزب توسط استالین، همواره از سوی ایدئولوژی های منحرف خرده بورژوازی، بورژوازی و گاهی نیز بورژوازی امپریالیستی از "چپ" و راست مورد تحریف، تغییر و حمله قرار گرفته است. نویسنده بزرگوار راست رو و چپ گوی ما نیز ایده های لنین را تحریف کرده آنها را به چهارچوب فکری ناروشن و مغشوش خود قالب می زند ولی تحت لوای دفاع از لنین.

 

لنین برخلاف  کمونیست های چپ رو و غلط اندازِ گوناگون که خواهان طرح و حل همه مسائل اجتماعی در یک جا و گذشتن عجولانه از سدهای عملی موجود بدون در نظر گرفتن مشکلات عینی و تاکتیکی و به عبارتی دیگر در مسیر خطی مستقیم با سر به دیوار خوردن، بودند، یک سیاستمدار مدبرِ پرولتری بود که هرگز حاضر نبود خود و مبارزات پرولتاریا را در چارچوب ظواهر و شعارهای تند و چپ رو و به ظاهر درست محدود سازد. او با داشتن دورنما و حفظ استراتژی، واقعیات ملحوظ و اجتناب ناپذیر را می دید و آنها را در تاکتیک روز خود به حساب می آورد.

 

البته در مبارزه برای رهائی ملی، لنین از رهبری جریانات غیر پرولتری که در راس جنبشها قرار می گیرند سخن می راند و اساس طرح تزها و تعیین تاکتیکهایش نیز حمایت از مبارزه پرولتاریا برای رهائی ملی و انقلاب سوسیالیستی نیست، بلکه حمایت از مبارزه همه مردم بر ضد استعمارگران خارجی و نوع برخورد کمونیستها و شرکتشان در این مبارزه است که رهبریش در دست کمونیستها نیست. حمایت از آن نوع مبارزه رهائی بخشی که رهبریش در دست کمونیستها بوده و به سوی سوسیالیسم رهسپار شود که هنر نیست، از بدیهیات است. ولی لنین از این هنر نمائی های ساده لوحانه بَری بود. وی از شرایطی سخن می راند که کمونیستها ضعیفند و نتوانسته اند رهبری جنبش رهائی بخش ملی را به کف آورند. آنهم در سرزمینهائی که هم جنبش دهقانی و هم جنبش کم و بیش کارگری در آنجا حضور دارد(این وضعیت را شما با نوار غزه و اشغال این سرزمین توسط یک نیروی خارجی جنایتکار مقایسه کنید. در این کشور به دنبال جنبش دهقانی کاوش کردن طبیعتا مشکلتر است تا با راحتی روشنفکرانه و با تنبلی فکریِ صِرف، در نقل قولهای لنین که ناظر بر نوار غزه نیست به دنبال عبارات دلبخواه گشتن). روی سخن کمینترن با کشورهائی نظیر هند، چین، ایران، ترکیه و مستعمرات اروپائی در آسیا و آفریقاست. وی از مبارزه همه طبقاتی که در طرد استعمار منافع دارند سخن می راند و تاکتیک کمونیستها را نسبت به آنها بیان می دارد. م. ن . روی کمونیست چپرو هندی خودش نتوانست با این نسخه های معجزه آسا، در هندوستان رهبری مبارزه مردم را از دست مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو و کنگره ملی هندوستان بدر آورد. ولی آیا به این عنوان که رهبری مبارزات مردم هند بر ضد استعمار فرتوت و متفوق بریتانیا در دست بورژوازی هند و رهبری فردی مذهبی و پسگرا نظیر مهاتما گاندی است، می شد از تائید این مبارزه سر باز زد و یا حتی با آن به مخالفت برخاست و آنرا محکوم کرد؟. تاکتیک کمونیستهای هند چه می بایست می بود؟ به غیر از سیاست "انتقاد و اتحاد عمل و یا همکاری".

 

در اینجا فقط امر رهائی ملی یعنی کسب استقلال سیاسی و اهمیت صدمه ای که این امر به تسلط، نفوذ و قدرت امپریالیسم جهانی می زند، و آموزشی که کمونیستها و طبقه کارگر با شرکتشان در روند این مبارزه می بینند، در دستور کار است. این رهائی ملی می تواند با دست بورژوازی غیر امپریالیستی نیز به انجام برسد. شرط دفاع از مبارزات رهائی بخش ملی وجود دورنمای سوسیالیستی در آن نیست. این دورنما در ذات هر مبارزه ملی ضد امپریالیستی در مقیاس تاریخی به صورت مکنون وجود دارد.

 

وقتی لنین در بند ۱۱ بخش پنجم همان کتاب ص. ۵۶۴ می آورد: «پنجم، لزوم مبارزه قطعی علیه تمایلی که می کوشد به جریان های رهائی بخش بورژوا دموکراتیک در کشورهای عقب مانده رنگ کمونیسم بزند؛...»(تکیه از توفان) روی سخنش با جریانهای چپروانه ایست که بر این تصورند که تنها از آن جریانهای آزادیبخشی باید حمایت کنند که هوادار کمونیستها باشند. روشن است اینکه جناحهای بورژوازی ناچار می شوند به فعالیت در میان کارگران و دهقانان توسط مبارزان کمونیست تن در دهند، یک امر اعتقادی آنها نیست، بورژوازی ای در جهان وجود ندارد که با نفوذ کمونیستها در میان کارگران و دهقانان و تلاش آنها برای وحدت طبقه کارگر و استقرار سوسیالیسم موافق باشد. اگر آنها بر این فعالیت کمونیستها آنهم تا حدودی چشم می بندند، وضعیتی است که سطح جنبش به آنها تحمیل کرده و راهی برای برون رفت از این وضع برایشان وجود ندارد. در غیر این صورت منفرد خواهند شد، یعنی باید بجای مبارزه با دشمن خارجی و استعمارگر، همه ی همّ و غمّ خویش را مصروف سرکوب کارگران، دهقانان و کمونیستها بکنند که در آن صورت همدست استعمارگران محسوب شده و نه تنها گامی در جهت رهائی ملی بر نمی دارند سهل است، نهضت ملی را به شکست کشانده به همدست امپریالیسم بدل می شوند. کمونیستها همیشه باید استقلال و عدم وابستگی خویش را در مبارزه چه از نظر ایدئولوژیک و چه از نظر سازمانی حفظ کنند تا طبقه کارگر فرق آنها را با سایرین ببینند و به صحت نظریات آنها پی ببرد. ولی از نظر سیاسی باید تاکتیکهای مناسب مبارزه ای را برگزینند که منجر به تضعیف مبارزه عمومی ضد استعمارگران خارجی نشود. حال این درک از لنین را مقایسه کنید با کوشش نویسنده برای توضیح تئوریک و استنادات تاریخی که چرا کمونیست ها باید از جنبشهائی دفاع کنند که رهبران بورژوائی آن با فعالیت کمونیستها موافقت کنند و موافق باشند. این روحِ ایده لنین نیست، از آنِ رهروان چپ گرا در جنبش کمونیستی است که در کنار وقایع و حوادث در کنار توده ها ایستاده و از آنان می خواهند به راه کمونیسم، به راه آنان بیایند. به جای آن که خود وارد معرکه مبارزه واقعی روز شوند و کوشش نمایند که سطح نازل جنبش عمومی را علیرغم سنگ اندازی و مقاومت بورژوازی ملی و سایر طبقات ارتجاعی جامعه، بالا برند. و سرانجام آن را در مسیر انقلاب سوسیالیستی بیندازند. لنین و تزهای وی در باره مساله ملی و مستعمراتی به خاطر وجود مبانی ایدئولوژیک متفاوت با نظرات چپ روان کمینترن از قبیل م. ن. روی کمونیست هندی(که نویسنده «چپ» ما نیز سنگ او را به شدت به سینه می زند ولی اپورتونیست وار از لنین نقل قول می آورد) تا سال های سال مشکل مهم کنگره های کمینترن بود. «م.ن.روی» نیز گَه پشیمان می گشت و به سوی لنین آغوش باز می کرد و گَه در عین حال اساس تزهای او را نفی می کرد و سرانجام به منجلاب تروتسکیسم فرو رفت. کمونیستی که نویسنده راست رو و چپ نمای ما در برابر مارکسیست لنینیست ها عَلَم کرده است همان نغمه های آشنای منحرفین تروتسکیسم و نیمه تروتسکیسم و محتملا خرده تروتسکیسم و شرکاء است. این سخن آخرین ما با اینگونه چپ روان جنبش کمونیستی نخواهد بود و در آینده نیز چنانچه فرصت دست دهد، با آنان به بحث و مناقشه خواهیم پرداخت

 

 

 

بر گرفته از توفان شماره 176 آبان ماه 1393 نوامبر سال 2014، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)

 

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت

www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)

toufan@toufan.org

لینک چند وبلاگ حزبی

 وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

وبلاگ کارگر آگاه

http://www.kargareagah.blogspot.se/

 سایت کتابخانه اینترنتی توفان

 http://toufan.org/ketabkane.htm

سایت آرشیو نشریات توفان

http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/toufan.hezbekar

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts