درک نادرست از مفهوم استقلال سیاسی سرمنشاء بسیاری کژروی ها

 

مسئله استقلال و عدم وابستگی به امپریالیسم یکی از گره گاههای اساسی میان گروه ها و سازمانهای اپوزیسیون ایران است که با درکهای متفاوت و ضد علمی و غیر مارکسیستی لنینیستی، میدان گسترده ای را در اختیار تروتسکیستها و همه عوامل پنهان امپریالیستها می گذارد تا با نقاب های به ظاهر انقلابی، ولی بشدت ارتجاعی و خانمان برافکن مردم ایران را به سلاخ خانه امپریالیستها برده و مبارزه طبقه کارگر ایران را به نابودی بکشانند.

طبیعی است که پاره ای از بخشهای اپوزیسیون به سبب درک نازل تئوریک و ماهیت شتابزده طبقاتی خرده بورژوائی قادر نیستند به پاره ای از مسایل تئوریک پاسخ آزموده بدهند. ولی پاره ای نیز هستند که تئوری های امپریالیستی-تروتسکیستی را که در اطاقهای فکری امپریالیستها تدوین شده و قبل از هر تجاوز نظامی و هجوم تخریبی، توزیع و پخش می شوند، بر پرچمهای خویش، مانند سپاه داعش می نویسند و به شعار "زنده باد انقلاب جهانی"، "مرگ بر استقلال" به میدان آمده و مدعی می شوند، تمام تضادهای جهان کنونی در "تضاد بین کار و سرمایه" محدود شده و طبقه کارگر و نیروهای انقلابی تنها باید کارگران را بر ضد سرمایه داران خودی در همه ممالک جهان بشورانند. آنها این کار را در عراق اشغالی کردند و مدعی شدند که مبارزه با اشغالگران آمریکائی و همدستانشان نادرست بوده، بلکه کارگران عراق باید بر ضد سرمایه داران عراقی متحد شوند و جنبش ضد بیکاری را سازمان دهند، در فلسطین اشغالی در حالیکه اسرائیل 5 هزار ورقه عبور به کارگران فلسطینی می دهد تا در سرزمینهای اشغالی برای سرمایه داران اسرائیلی کار کنند(کلنر اشتات آنسایگه مورخ 15/08/2014)، این تروتسکیستها مدعی اند که پرولتاریای فلسطین نباید بر ضد اشغالگران اسرائیلی برزمد، بلکه باید سرمایه داران فلسطینی را سرنگون کند!!؟؟، آنها همین برنامه را در سوریه ی مورد تجاوز در دستور کار خود دارند و در مورد لیبی به سرگیجه دچار شده اند و منتظرند تا طبقه کارگری پیدا شود و سرمایه داران غیبی را سرنگون کند. برنامه سیاسی روز آنها پذیرش حضور تروریستهاست. برای آنها مفهومی به عنوان استقلال ملی که ماهیتا از نظر تاریخی یک خواست بورژوائی است وجود ندارد. حال آنکه در دوران امپریالیسم این وظیفه پرولتاریا ست که همواره سعی کند از همان بدو امر رهبری مبارزه استقلال طلبانه را به دست آورده و حتی در هر جائی که بورژوازی ملی پرچم مبارزه ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه را به زیر می افکند، این پرچم را برافراشته نگاه داشته و امر استقلال ملی را به سر منزل مقصود برساند.

یاران اطاقهای فکری امپریالیسم و قربانیان مبارزه ایدئولوژیک آنها، بر این نظرند که در دنیایِ جهانی شدن سرمایه، دیگر از مرزهای ملی نمی شود سخن به میان آورد، زیرا ما با یک نظام جهانی سرمایه داری روبرو هستیم که همه طبقه کارگر جهانی باید در یک انقلاب عمومی جهانی بر ضد امپریالیسم جهانی متحد شده و با نابودی امپریالیسم نظام سوسیالیست جهانی را در همه جهان مستقر کند. با این استدلال، مبارزه برای استقلال ملی به سدی در مقابل انقلاب سوسیالیستی جهانی بدل شده است. پس باید با هر جریانی که برای استقلال ملی کشور خویش از یوغ امپریالیسم مبارزه می کند به مقابله برخاست و آنها را به عنوان سازشکار، ضد انقلابی، هوادارِ حکومتهایِ بر مسند امور معرفی و طرد کرد.

در این تحلیل سراپا ارتجاعی که زیر نقاب "انقلابی" عمل می کند، ما تمام بزرگی و سنگینی سنگی را که علامت نزدن است می بینیم. واژه ها و عبارات دهان پرکنی نظیر "همه پرولتاریای جهان"، "متحد و دست در دست هم" در یک روز واحد جهانی بیکباره همه امپریالیستها و ارتجاع جهان را سرنگون کرده و نظام سوسیالیستی جهانی را مستقر کنند بیشتر نشانه شوخی سرشار از تمسخر است تا تاثیر انقلابی.

این تبلیغات ارتجاعی فقط ناشی از عدم تحلیل مشخص از شرایط مشخص نیست، زیرا آنچه عیان است نیازی به بیان ندارد. این تبلیغات برای شستشوی مغزی مبارزان است تا از استقلال ملی ممالک خود، به بهانه اینکه گویا امر استقلال یک امر "بورژوائی" است دفاع نکرده و با قلاب سنگ "تضاد کار و سرمایه" دروازه های شهر را به روی یورش سپاهیان امپریالیستی داعش بگشایند.

 

تحلیل مشخص از شرایط مشخص به ما می آموزد که در اثر تهاجم سرمایه های امپریالیستی به سراسر جهان، فقر و بی خانمانی گریبان مردم را گرفته است و سرمایه های ملی در مقابل هجوم سرمایه های امپریالیستی به نابودی کشیده شده و موجی از مقاومت و اعتراضات ضد امپریالیستی و ضد جهانی شدن سرمایه در سراسر جهان به وجود آمده است که تنها طبقه کارگر را در بر نمی گیرد، بلکه شامل تمامی خلق می شود. سیاستهای مناطق آزاد تجاری، تجارت آزاد جهانی بدون تعرفه های ملی، تحمیل قراردادهای استعماری بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به ممالک جهان، میلیونها انسان مورد ستم، از کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بخشی از بورژوازی بومی کشورهای مورد تهاجم را به میدان آورده است، که برای استقلال ملی و تمامیت ارضی خود مبارزه می کنند. می بینیم که جهانی شدن سرمایه، تضاد میان کار و سرمایه را در سراسر جهان به صورت تضاد عمده در نیآورده، بلکه بر عکس موجب شده است که دول و ملتها در مقابل این هجوم امپریالیستی به مقاومت دست زده و از استقلال و حقوق مشروع خویش در جهان به دفاع بر خیزند. در اینجا تضاد ملی، یعنی تضاد میان ملتها با امپریالیسم، تضاد میان خلقها با امپریالیسم به تضاد عمده بدل گشته است. فقط نابینایان ممالک عراق، لیبی، افغانستان، سوریه، فلسطین، لبنان، ایران و نظایر آنها را ممالک امپریالیستی ارزیابی می کنند. در اکثر نقاط جهان، کشورها و ملتها بر ضد دخالتگری خارجی و نقض حقوق ملتها و دول، به مبارزه مشغولند. برای نابودی امپریالیسم همانگونه که لنینیسم می آموزد باید مبارزه خلقهای ستمدیده با مبارزه پرولتاریای جهان پیوند بخورد و پیروزی پرولتاریا در ممالک متروپل بدون پیروزی خلقهای تحت ستم بر ضد امپریالیسم در ممالک پیرامونی مقدور نیست. تروتسکیسم حدود یک قرن است که در جنبش کمونیستی خرابکاری کرده و با نظریه "انقلاب جهانی" و "عمده بودن تضاد کار و سرمایه" در هر شرایط و هر کشوری به شستشوی مغزی مشغول است و با پرچم مبارزه علیه استالین و "استالینیسم"حتی در جنگ جهانی دوم در کنار هیتلر در تجاوز به شوروی قرار گرفت و از نازی ها حمایت کرد. امروز هم تروتسکیستها با پرچم اتهام "استالینیسم" راه تجاوز امپریالیستها به سرزمینهای کشورهای دیگر را هموار می کنند و کمونیستها را برحذر می دارند تا از استقلال کشورشان دفاع کنند. آنها به شما القاء می کنند که "کمونیستها وطن ندارند"، ولی امپریالیستها و صهیونیستها وطن دارند. آنها به شما القاء می کنند وقتی سربازان امپریالیستها و صهیونیستها و سپاه داعشِ آنها از مرزهای ایران گذشت، سرنوشت ملت ایران به ما مربوط نیست، باید طبقه کارگر ایران را به جنگ مسلحانه و اعتصاب سیاسی عمومی دعوت کرد تا مشکلی برای اشغال ایران توسط امپریالیستها و دشمنان خارجی پیش نیاید.

بخشی از اپوزیسیون ایران با درک نادرست از زیربنائی بودن اقتصاد و نظریات کارل مارکس توجه نمی کنند، که امر استقلال یک امر سیاسی است و نه اقتصادی. همانگونه که امر انقلاب یک امر سیاسی است و نه اقتصادی. تغییرات بنیادی اقتصادی از زمان انقلاب سوسیالیستی نتیجه تحولاتِ بنیادی سیاسی هستند و مترتب بر آنها عمل می کنند و نه بر عکس. تا قدرت سیاسی را بدست نیاوریم، قادر نخواهیم بود به تغییرات اساسی اقتصادی دست زنیم. همه کشورهای جهان از نظر اقتصادی کم و بیش به هم وابسته هستند. امپریالیستها به نفت خلیج فارس وابسته اند، ولی از این وابستگی نتیجه نمی شود که امپریالیستها از نظر سیاسی نوکران ممالک خلیج فارس محسوب می شوند. به این تئوری های من در آوردی سنگ نیز می خندد. تنها در ممالک تحت سلطه، هم قدرت اقتصادی و هم قدرت سیاسی در دست امپریالیستهاست. می شود کشور اردن و یا عربستان سعودی و یا فیلیپین و... را به عنوان نمونه به میان کشید، ولی کشور کوبا، نیکاراگوئه، ونزوئلا، بولیوی، سوریه بشار اسد، عراق صدام حسین، و ایران ما کشورهای وابسته به امپریالیسم نیستند. کسانی در پی آن هستند که به خلط مبحث دست بزنند و یا با روش تهدید و ارعاب تلاش کنند که واقعیات را دگرکون جلوه دهند. آنها همه مقولات اجتماعی را برای نیل به هدف شومی که دارند با هم مخلوط کرده تا سردرگمی ایجاد کنند. آنها مفاهیم دموکراسی، استقلال، عدم وابستگی، وابستگی و تحت سلطه بودن و... را به جای یکدیگر به کار می برند و بازاری آشفته ایجاد می کنند و شرم هم ندارند که تمام نظریاتی که در عرصه سیاسی بیان می کنند پر از تناقض بوده و روشنگر هیچ چیز نیستند و به کسی نمی توانند رهنمود دهند. آنها قادر نیستند تضادهای ایران با آمریکا، فلسطین با آمریکا، سوریه با آمریکا، لیبی با آمریکا، مسئله اتمی ایران و... را توضیح دهند. کلید سحر آمیز آنان که در هر قفلی را "می گشاید" "عمده بودن "تضاد کار و سرمایه " و "انقلاب جهانی سوسیالیستی" است. شکست این تئوری ها در تجاوز صهیونیسم به نوار غزه ماهیت ارتجاعی و ضد بشری خویش را نشان داد. تئوری مبارزه با هر دو قطب ارتجاعی پوششی برای همدستان ایرانی امپریالیستهاست که می خواهند زمینه فکری توجیه آدمکشی و قتل و تجاوز و غارت را در زیر نقاب انقلابی فراهم کنند. تجاوز صهیونیسم به نوار غزه نشان داد که صفوف انقلاب و ضد انقلاب در ایران در کجا ایستاده اند. همه ایرانی های ضد انقلابی در کنار اسرائیل قرار گرفتند و سازمان مقاومت اسلامی حماس را محکوم کردند. اینان همان کسانی هستند که در پا رکابی امپریالیستها قصد تجاوز به ایران را دارند و نمی فهمند ایران رژیم جمهوری اسلامی نیست، ایران وطن ماست و دارای حقوقی مشروع در عرصه جهانی است و وظیفه ماست که برای کسب و حفظ این حقوق مبارزه کنیم. این مبارزه، مبارزه ای دموکراتیک و ملی است. همین درک نادرست را نیز اپوزیسیون آشفته فکر ایران در مورد ماهیت انقلاب ایران دارد و بر زبان می آورد. آنها چون از نظر تئوریک کم می آورند و درک نمی کنند که در عصر امپریالیسم انقلابهای ملی واقعی هستند و لنینیسم بارها بر آن تکیه کرده است، تعریف انقلاب را از مارکس عاریه می گیرند تا از انقلاب ایران تئوری "قیام" را سر هم بندی کنند. ریشه این انحراف در عدم درک مبارزه ملی و واقعیت وجود ممالک مستقل در جهان است.      

انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نه تنها نظام سلطنتی را درهم کوبید، بلکه همراه آن به سلطه سیاسی امپریالیسم در ایران خاتمه داد، موقعیت آمریکا را در منطقه و در سطح جهان تضعیف کرد. نتیجه آن که استقلال ایران به مانعی بر سر راه امپریالیسم آمریکا تبدیل شد و تا به امروز نیز به صورت مانع باقی مانده است. به همین دلیل دولت ایران از همان ابتداء تحت فشارهای سیاسی، اقتصادی و تهدید نظامی آمریکا و اسرائیل قرار گرفت. در جنگ بین ایران و عراق، آمریکا و متحدین او در کنار صدامِ مستقل، از همه امکانات خود علیه ایران مستقل استفاده کردند و صدام را بر ضد ایران تحریک و برای حمله به ایران ترغیب نمودند تا نتیجه جنگ به سود آمریکا فیصله یابد. این کوشش بی نتیجه ماند و از آن زمان تا به امروز امپریالیسم آمریکا دست از تحریم، تحریک و تهدید علیه ایران برنداشته و نمی دارد. جیمی کارتر اعلام کرد که ایران را در منطقه ی حریمِ امنیت آمریکا قرار می دهد.

فعالیت های محقانه هسته ای ایران نیز بهانه ای به دست آمریکا داد تا به تهدیدات خود علیه ایران با شدت بیشتری ادامه دهد. باید اذعان کرد که آمریکا توانسته است افکار عمومی جهان را در اثر تبلیغات و جوسازیهایِ سازمان داده شده منحرف کند و خطر جنگ را از جانب ایران جا بزند و در پس این سیاست، تامین منافع استراتژیک خود را پنهان سازد. در این راستا تا حدود زیادی هم متاسفانه توفیق یافته است. کافی است نگاهی به مواضع بخش هائی از اپوزیسیون ایران انداخت و دید که این سیاست چندان بی تأثیر نبوده است. اپوزیسیون ایران در تحلیل از اوضاع مشخص دچار سردرگمی است، به طوری که امروز حتا بخشی از نیروهای مترقی، نیروهایی که در اساس در قبال امپریالیسم و صهیونیسم موضع مترقی دارند، نه سیاست سلطه طلبانه امپریالیسم را، بلکه تحت تاثیر شستشوی مغزی امپریالیستها و ریاکاری و دروغگوئی آنها، سیاست هسته ای ایران را که دفاع از حق قانونی و مشروع ایران است، باعث و بانی تحریم ایران و خطر جنگ می دانند.

***

در همه جهان حقوق ملی کشورها که به عنوان حقوق ملل در منشور سازمان ملل متحد درج شده است با سرنوشت هیأت حاکمه آن کشورها صرفنظر از ماهیت این حکومتها گره خورده است. نمی شود مدعی شد ممالکی که حکومتهای مستبد و فاسد در آنها بر سر کارند فاقد حقوق ملی بوده و حق تجاوز به آنها برسمیت شناخته می شود و مجاز است. پاسداری از حقوق ملی ایران در عرصه جهانی توسط نیروهای مترقی و انقلابی و توسط همه مردم ایران، هرگز مغایرتی با این واقعیت ندارد که در ایران رژیمی ارتجاعی و ضد مردمی بر سر کار است. این امر ظاهرا در میان اپوزیسیون ایران به یک معضل لاینحل تبدیل شده است. ناگفته پیداست از آنجا که سران رژیم جمهوری اسلامی ایران در انظار توده ها بی اعتبارند و میان اکثریت مردم پایگاهی ندارند، مقاومت رژیم در برابر امپریالیسم و تهدیدات آنها برای نقض حقوق ایران بر پایه های سست استوار است. ناپیگیری و تزلزل رژیم جمهوری اسلامی در مبارزه با امپریالیسم از یکسو ناشی از ضعف اقتصادی، سیاسی او است و از سوی دیگر ناشی از هراس وی از نهضت مردمی و نارضائی عمومی توده ایست. همین خصوصیات سرانجام در آینده ای دور یا نزدیک وی را به سمت امپریالیسم سوق خواهد داد و استقلال سیاسی وی را خواهد زدود. اما مادام که حکومت بر آمده از انقلاب ضد امپریالیستی بهمن با فشار مردم که خواهان حفظ دستآوردهای انقلاب هستند، هنوز منافع آنی و آتی امپریالیسم را بویژه در منطقه به خطر می اندازد، تهدیدات آمریکا و اسرائیل کماکان ادامه خواهد یافت. بدین لحاظ اپوزیسیون مترقی ایران باید در اتخاذ سیاست و مواضع خود به این نکته مهم توجه کند که در قبال تجاوز و رخنه گری امپریالیسم از حقوق و منافع ملی ایران صرفنظر از ماهیت ارتجاعی هیات حاکمه به دفاع برخیزد و در عین حال با سیاست افشاءگرانه مانع شود تا رژیم حاکم در ایران منافع و حقوق کشور ایران را احیانا در اثر سازش با امپریالیسم مورد معامله و مماشات قرار دهد، نیروهای اپوزیسیون باید با بسیج افکار عمومی مردم ایران و از طریق جلب افکار عمومی جهان، سیاست خصمانه امپریالیسم آمریکا و اسرائیل را افشا کرده و جلوی تحریکات، تهدیدات نظامی و احتمالا تعرض به تمامیت ارضی ایران را از طریق ارتشهای دست پرورده امپریالیستها نظیر سپاه داعش بگیرند. کمونیست ها از استقلال کشورها در قبال امپریالیسم و عواملش به دفاع برمی خیزند. کمونیستهای ایران نیز معتقدند که رژیم حاکم در ایران بر متن توازن قوای طبقاتی، محصول انقلاب ایران در طرد رژیم دست نشانده شاه و نفوذ امپریالیسم بوده و به امر کسب استقلال در ایران نایل شده است. امر حفظ استقلال ملی یک امر حیاتی است و ناقض مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و حتی سیاست مرحله ای سرنگونی این رژیم سرمایه داری نیست. دفاع از دستآورد انقلاب ایران است. اما بخشی از اپوزیسیون ایران هنگامی که صحبت از کشور مستقلی می شود که در رأس آن حکومتی غیر دموکراتیک قرار دارد، به یکباره هر آنچه را که به رسمیت شناخته اند، از اعتبار ساقط می کنند! چرا نباید دولت ایران را در زمره دولت های «مستقل» به شمار آورد؟ آیا می توان گفت حق دفاع از «حقوق ملی» و «استقلال کشور» تنها برای آن دولتی محفوظ است که ساختار حکومتی آن با اصل «دموکراسی» در تعارض نباشد؟ آیا این طور نیست که با این استدلال مقوله «دموکراسی» معیار سنجش «حقوق ملی» قرار می گیرد؟ امپریالیسم نیز با همین استدلال و با این معیار «دموکراسی» تعیین می کند کدام یک از کشورها دوست اند و کدام «شرور». با همین استدلال که "حقوق بشر و دموکراسی" از مقام و وزنه بیشتری برخوردارند تا "حق استقلال و حقوق ملی"، امپریالیستها به کشورها بر اساس تفسیر خود از نقض حقوق بشر، تجاوز می کنند و فاجعه می آفرینند. بی جهت نیست که سلب استقلال ملی کشورهای غیر دموکراتیک در اذهان عموم مشروع و عملی دموکراتیک محسوب می شود. تجاوزات نظامی به عراق، افغانستان و لیبی، سوریه با همین منطق صورت گرفت، کشتار در نوار غزه و نقض حقوق ملی ملت فلسطین نیز با همین منطق صورت می گیرد. تجاوز مجدد به عراق و تجزیه ممالک خاور میانه به بهانه مبارزه با سپاه داعش که خودشان به همین منظور ساخته اند نیز با همین استدلال صورت می گیرد و بخش هائی از اپوزیسیون ایران نیز دانسته و یا نادانسته در این دام افتاده اند. ولی تا چشم کار می کند حتی در افق سیاسی از تحقق دموکراسی و حقوق بشر-این وعده های سرِ خرمن- در این کشورها نشانه ای در کار نیست.

به نظر حزب ما، ایران کشوری است دارای «استقلال ملی» و این یکی از گرهگاههای اختلاف میان اپوزیسیون ایران است. صفت «ملی» اصولا به دولتی اطلاق می شود که به لحاظ سیاسی از استقلال برخوردار است. «استقلال» نیز به معنی عدم وابستگی سیاسی به دولت بیگانه است، یعنی استقلال رأی و عمل در اتخاذ سیاست های کلان بر اساس منافع طبقات حاکم خودی در سطوح مختلف. و با این تعریف ما ایران را کشوری مستقل دانسته که دارای حقوق برسمیت شناخته در منشور ملل متحد است و ما باید از این حقوق اگر نمی خواهیم قانون جنگل بر دنیا حکومت کند، دفاع کنیم.

یکی از شگردهای اپوزیسیون ایران برای خلط مبحث مترادف قرار دادن همین مفاهیم استقلال سیاسی و دموکراسی است. آنها با قطع رابطع دیالکتیکی آنها و برخورد انتزاعی به هر بخش آن، این تصور نادرست را رواج می دهند که هر رژیم مستقل حتما باید دموکراتیک، انقلابی و مردمی باشد. البته این درست است که هر رژیم انقلابی، مردمی و دموکراتیک حتما مستقل نیز هست، ولی عکس آن الزاما صادق نیست. رژیم جمال عبدالناصر، صدام حسین، قذافی، صدام حسین و یا بشار اسد و نظایر آنها در عین مستقل بودن نه دموکراتیک بودند و نه منافع اکثریت توده مردم را مد نظر قرار می دادند، ولی جای تردید نیست که آنها رژیمهای مستقل از نظر سیاسی بوده و هستند.

رژیم جمهوری اسلامی با سرکوب خونین جنبش انقلابی مردم ایران و تلاش برای نابودی دستآوردهای انقلاب مردم، رواج فساد و غارت و چپاول منابع طبیعی ایران، تولید باندهای مافیایی اقتصادی و مصون از پیگرد قضائی، ایجاد فقر و فلاکت عظیم اقتصادی در میهن ما، به موجی از نفرت عمومی دامن زده است که کسی نمی تواند و نمی خواهد لاشه متعفن آنرا تحمل کند. این انزوای سیاسی رژیم عقب مانده و ارتجاعی و غلبه نفرت عمومی در روان جامعه وضعیتی را ایجاد کرده که اساس استقلال کشور در مقابل دسیسه ها و توطئه های امپریالیسم به خطر افتد. زیرا این مردم و توده های عظیم آنها هستند که باید بار مبارزه ضد امپریالیستی برای کسب و حفظ استقلال سیاسی را بکشند. سیاستها ضد مردمی رژیم جمهوری اسلامی طبیعتا راه را برای نفوذ مجدد امپریالیسم به ایران و تسلط آنها بر شاهرگهای اقتصادی و سرانجام سیاسی ایران می گشاید. رژیم جمهوری اسلامی به دستآوردهای انقلاب شکوهمند بهمن خیانت کرده است. این رژیم در تمام طول حکومت خویش تلاش آنچنانی نکرده تا ایران بتواند از وابستگی قطعی به تولید یک محصولی در صنعت نفت جان سالم بدر برد و به صورت کشوری خودکفا در آید که تحریمهای جنایتکارانه امپریالیسم در زندگی مردم ما تاثیر تعیین کننده ای نداشته باشد. این رژیم نخواسته با یک نظام مالیاتی شفاف از حیف و میل ثروتهای عمومی جلوگیری کند و این نظام مالیاتی را به تجار بازاری نیز تحمیل نماید. امروز سیاست مماشات با امپریالیسم را "نرمش قهرمانانه" جا زده و عقب نشینی از مواضع انقلاب بهمن و خیانت به استقلال کشور را کم اهمیت جلوه می دهد. رژیم جمهوری اسلامی دقیقا به علت خصلت ضد مردمی و مافیائی خویش از مردم ایران بیشتر واهمه دارد تا امپریالیستها. این است که مسئله مبارزه برای حفظ استقلال باید با تقویت حقوق دموکراتیک مردمی همراه باشد تا توان مبارزه ضد امپریالیستی افزایش یابد. ولی ما امروز با این امر در ایران روبرو نیستیم. رابطه استقلال و دموکراسی مردمی را در این متن باید مد نظر قرار  داد. به این جهت مسئله سرنگونی رژیمی که سراپا سرشار از فساد بوده و استقلال ملی کشور را که دست آورد انقلاب بهمن است به خطر می اندازد نمی شود از دستور کار نیروهای انقلابی خارج کرد. این رژیم یک رژیم سرمایه داری است و علیرغم استقلال سیاسی باید آنرا برای تحقق سوسیالیسم و پاسداری پیگیرانه از استقلال کشور و تحقق حقوق دموکراتیک مردمی با دست مردم ایران و نه قوای بیگانه سرنگون کرد. به این جهت کمونیستهای ایران باید هر کدام از این مفاهیم را در جای درست خود قرار دهند و از مخلوط کردن آنها که به ارزیابی های نادرست منجر می شود پرهیز کنند.

 

بر گرفته از توفان شماره   175 مهر ماه 1393 اکتبر سال 2014،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت

www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)

toufan@toufan.org

وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

http://kanonezi.blogspot.se/

وبلاگ کارگرآگاه

http://www.kargareagah.blogspot.se/

 سایت کتابخانه اینترنتی توفان

 http://toufan.org/ketabkane.htm

سایت آرشیو نشریات توفان

http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/toufan.hezbekar

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts