به مناسبت صدسالگی
آموزش از تجربه
انقلاب نوامبر 1918 در آلمان
درصد سال پیش در نوامبر 1918 یکسال بعد از
انقلاب کبیر اکتبر در شوروی؛ جنگ امپریالیستی اول
جهانی به پایان رسید. در این جنگ که برای
تقسیم جهان میان امپریالیستها صورت گرفت 19 میلیون
انسان به قتل رسیدند. تنها 10 میلیون نفر آنها از نظامیان
بودند و نُه میلیون نفر دیگر افراد غیرنظامی محسوب
میشدند. در این آمار؛ تعداد تخمینی 40 درصد جمعیت
غیرنظامی ایران؛ یعنی حدود 8 میلیون در
آن زمان که در اثر اشغال ایران توسط امپریالیسم انگلستان و
سیاست این امپریالیسم در ایران در اثر قحطی
جان دادند، محاسبه نشده است. جان ایرانیها در فرهنگ "برتر"
غرب چه ارزشی دارد.
این جنایت محصول نظام سرمایهداری
بود و محصول نظام سرمایهداری نیز باقی میماند.
سرمایهداران برای تقسیم جهان با زبان گلوله با
یکدیگر سخن میرانند و هر کدام از خوان یغمای جهان
سهم بیشتری میطلبند و برای این منظور از
دریای خون عبور میکنند. تداوم نظام سرمایهداری
یعنی جنگ، قحطی، فلاکت و خونریزی و جنایت.
آلمان در جنگ اول جهانی شکست خورد و مجبور شد
قرارداد ننگین ورسای را با آنتانت شامل فرانسه، انگلستان، روسیه
و... به امضاء رساند. طبقه حاکمه آلمان در قالب سلطنت خاندان هوهنتسولرن Hohenzollern بود و پادشاه ویلهلم
دوم بر آلمان حکومت میکرد. این خاندان تمایل به ادامه جنگ داشت
و از کشته شدن سربازان آلمانی و نابودی خانواده آنها ابائی نداشت.
طغیان ملوانان در شهر بندری کیل و قیام کارگران آلمان در
برلن و سایر شهرها؛ برپائی حکومتهای شورائی کارگران در
ایالت باواریا و سایر مناطق؛ خودداری ملوانان و سربازان
به ادامه جنگ و همبستگی و برادری با سربازان محارب در جبهه مقابل؛
وضعیت خارقالعادهای در جبههها ایجاد کرده بود. در شهرها
نیز وحدت کارگران و سربازان که در اکثریت خویش منشاء
طبقاتی کارگری و دهقانی داشتند، سلطه طبقات حاکمه را به لرزه در
میآورد.
سوسیال دموکراتهای انترناسیونال دوم
که رویزیونیست بودند، به انقلاب سوسیالیستی و
به طبقه کارگر خیانت کردند و در همان آغاز مجادله میان امپریالیستها
به افزایش بودجه نظامی رای داده و کارگران آلمان را با شعار
امپریالیستی-ناسیونالیستی "دفاع از
میهن" که مضمونش دفاع از میهن امپریالیستی و
دفاع از استعمار بود به گوشت دَم توپهای سلطهگران تبدیل کردند.
جناح چپ سوسیال دموکراسی مستقل
یعنی کمونیستهای آلمان؛ گروه اسپارتاکوس به رهبری
کارل لیبکنشت Karl Liebknecht و روزا لوکزامبورگ Rosa Luxemburg از این
خیانتکاران سوسیال دموکرات که رویزیونیستهای
دیروز بودند، جدا شده و پرچم انقلاب سوسیالیستی و
همبستگی با انقلاب شوروی را برافراشتند.
کمونیستهای واقعی که خط روشنی
با سوسیال دموکراسی خیانتکار کشیده بودند به استقبال
طغیان زحمتکشان؛ سربازان و کارگران آلمان رفتند، مسلح گردیدند و
بخشهائی از شهرها را به تصرف خود در آورده، خواهان سرنگونی سلطنت و
استقرار جمهوری سوسیالیستی در آلمان گردیدند.
متاسفانه هنوز بخشی از طبقه کارگر آلمان در
زیر نفوذ سوسیال دموکراتهای انترناسیونال دوم بود و آنها
مانع میشدند که کمونیستهای واقعی؛ حزب طبقه کارگر را برای
رهبری مبارزه تاسیس کنند. مبارزه علیه حزبیت
یک مبارزه طبقاتی و با شم طبقاتی به پیشبرده میشد.
سوسیال دموکراتها به دو دسته تقسیم
میشدند. سوسیال دموکراتهای اکثریت به رهبری
فریدریش اِبرت Friedrich Ebert و سوسیال دموکراتهای مستقل که جناح چپ آنها را
گروه اسپارتاکوس تشکیل میداد. سوسیال دموکراتها در
مجموع در قالب "شورای نمایندگان خلق" در حکومت شرکت داشتند و
باید دوران انتقالی گذار از سلطنت به جمهوری "وایمار"
را رهبری میکردند. سوسیال دموکراتهای مستقل با گروه
لیبکنشت به اعتبارات جنگی مجلس آلمان برای جنگ رای مخالف
داده بودند و در عین حال هوادار استقرار جمهوری نوع شوروی در
آلمان بوده و برای تحقق آن فعالیت میکردند. آنها با این
نظریات چپ در میان کارگران آلمان نفوذ فراوان داشتند. ولی جناح
سوسیال دموکرات اِبرت برای ممانعت از قدرت یافتن
کمونیستها خواهان استعفای شاه و انتخاب ولیعهد و استقرار سلطنت
مشروطه بود. وی اینطور استدلال میکرد اگر سلطنت را که مظهر
"وحدت ملی" است برچینیم، وحدت آلمان برهم خورده و کمونیستها
قدرت را در آلمان بدست میگیرند، به این جهت تلاش داشت تا موج
نفرت و طغیان تودهها را مهار کند و فقط با اعلام استعفای شاه و
ایجاد یک سلطنت مشروطه؛ طبقه حاکمه آلمان را نجات دهد. ویلهم
دوم نیز که در اثر ترس از انقلاب، خاک آلمان را به نیت بلژیک و
سپس هلند با ثروت و غارتش ترک کرده بود، حاضر به استعفاء نبوده و انتظار میکشید
با آرام شدن اوضاع دوباره بر تخت سلطنت در برلین جلوس کند. در درون
سوسیال دموکراسی همه دارای یک نظر نبودند، بخشی از
آنها با اعلام یک جمهوری بورژوائی و انقراض سلطنت موافقت داشتند،
زیرا این شعار را از نظر تاکتیکی واقعبینانهتر
برای مبارزه با کمونیستها و نیروهای انقلابی آلمان
میدانستند. تلاش اِبرت برای راضی کردن ویلهم دوم با
موفقیت روبرو نبود، بطوریکه وی با انتشار اعلامیهای
استعفای ویلهلم دوم را به وی تحمیل کرد تا انقلاب را
سرکوب نماید. فیلیپ شایدمانPhilipp
Scheidemann سوسیال دموکرات دیگری که از
جمهوری بورژوائی دفاع میکرد، موقعیت را برای اعلان
جمهوری بورژوائی و انقراض سلطنت مناسب دانست تا از اوج غضب تودهها
پیشگیری کند.
اِبرت در دوران قیام کارگران در برلن شخصا به
ژنرال گرونر فرمانده ارتش رایش گفت: "اگر گروه لیبکنشت از
موقعیت برای کسب قدرت دولت اقدام کند، هیچکس نمیتواند
جلویش را بگیرد".
در 25/12/1918 نمایش عظیم تودهای از
طرف لشگر ملوانان در برلن برگزار شد. در 29/12/1918 رهبران سوسیال
دموکراتهای مستقل که در دولت اِبرت در "شورای نمایندگان خلق"
شرکت داشتند و در عین اعتراض به اِبرت همواره عملا از سیاستهای
وی حمایت کرده و با وی همکاری میکردند، با توجه به
سرکوب وحشیانه این تظاهرات از ترکیب دولتِ اِبرت؛ خارج شدند.
آنها هرگز بطور جدی موافق انقلاب نبودند. ولی در اثر سرکوب تظاهرات
توسط اِبرت این خطر پدید آمده بود که آنها در میان آن
بخشهای طبقه کارگر که درمیانشان؛ در نتیجه برآمد چپ از
محبوبیت برخوردار بودند، نفوذشان را از دست بدهند. خروج آنها از "شورای
نمایندگان خلق" نیز نتوانست نوسانات رهبری آنها را از
بین ببرد. اعضاء این بخش از سوسیال دموکراتها ولی در صفوف
مقدم برای انقلاب مبارزه میکردند. رهبری آنها که میان
انقلاب و ضد انقلاب در نوسان بود در 2 ژانویه 1919 در زیر لایحه
دولت پروس که مخالف "اعتصاب" و "افزایش حقوق مبالغه
آمیز" بود امضاء گذاردند. سوسیال دموکراتهای مستقل حزب
خویش را به سمت تجزیه کامل سوق دادند.
رویدادهای انقلاب 1918 نشان میدهد
که کمونیستها و انقلاب که مخالف سوسیال دموکراتهای خائن بودند،
خود فاقد رهبری، فاقد یک حزب کمونیست ترازنوین بوده تا در
پیچ و خمهای تاریخ، تا در مقابل مانورهای بورژوازی
و یا نوسانات نیروهای ناپیگیر موضع مستقل خود را
طرح کرده ومبارزه تودهها را رهبری کند. جنبش کارگری آلمان زیر
نفوذ سوسیال دموکراتهای ضد انقلابی قرار داشت که ما امروز محصول
مبارزه خائنانه آنها رادر جهان میبینیم.
بدون حزب طبقه کارگر که مرکز و ستاد فرماندهی
جنگی طبقه کارگر و مرکز رهبری ایدئولوژیک این طبقه
است، امکان رهبری مبارزه و پیروزی آن و استقرار
سوسیالیسم وجود ندارد. کارگران تنها از طریق حزب خود قدرت
دولتی را کسب کرده و دیکتاتوری پرولتاریا را مستقر
میسازند. نظریات ارتجاعی نظیر "حکومت شورائی
بدون حزب" و یا "کارگران خودشان با دستِ خود؛ خودشان را"
بدون حزب آزاد میکنند محصول اطاقهای فکری
امپریالیستی است و جدید هم نیست. تجربه انقلاب
نوامبر آلمان این نقطه ضعف کمونیستها را برملا ساخت، بطوریکه
آنها در 31/12/1918 به تاسیس حزب کمونیست آلمان با پرچم روشن اقدام
کردند که بسیاری از اعضاء چپ سوسیال دموکراتهای مستقل را
جذب نمودند. زیرا آنها میدانستند که در زیر کدام پرچم و
برای چه چیز مبارزه میکنند. حزب به آنها دورنما داده بود و
قدرت وحدت طبقه کارگر را به نمایش میگذارد. به همت روزا لوکزامبورگ و
کارل لیبکنشت نشریه "پرچم سرخ" نخست به عنوان ارگان
تبلیغاتی اسپارتاکوس بوند در 9 نوامبر 1918 منتشر شد که بعدا ارگان
حزب کمونیست آلمان گردید. با این اقدام تاریخی خط
تمایز با سوسیال دموکراتهای امپریالیستی روشن
شده بود و امکان نوسان و تزلزل بشدت کاهش مییافت. ولی حزب هنوز
جوان بود و تجربه کافی نداشت. در برنامه حزب نکات درستی طرح شده بودند
ولی حزب نیروی کافی برای تحقق آنها را نداشت. در
داخل حزب نیز هنوز قوام کافی در مسایل ایدئولوژیک
پدید نیآمده بود. چپروی در برخورد اشتباهآمیز به
پارلمانتاریسم بورژوائی و یا به اتحادیههای
کارگریِ عقب مانده(اتحادیههای زرد)؛ بهچشم میخورد. در
بدو امر هنوز کارگران زیر نفوذ سوسیال دموکراتهای مستقل بودند و
تازه با تاسیس حزب کمونیست نیم میلیون از آنها در عرض
دو سال بعد؛ یعنی تا 1920 به حزب کمونیست آلمان پیوستند.
البته بدون تاسیس حزب و برافراشتن پرچم کمونیسم چنین
پیوندی هرگز صورت نمیپذیرفت.
اِبرت که از کمونیستها نفرت داشت در 29 دسامبر
1918 هواداران خود، خرده بورژواها، کارگران فریب خورده سوسیال
دموکراسی و سرمایهداران را فرا خواند که بر ضد اسپارتاکیستها و
انقلاب به تظاهرات دست بزنند. دولت خود رهبری تظاهرات را در دست داشت. آنها
به انتشار اعلامیه زیر دست زدند:
"کارگران، سربازان! تردستیهای گروه
اسپارتاکوس مستقیما به سقوط منجر میشوند. هیچکس از ما خواهان
خونریزی نیست. اما یک سگ هار را بهتر می شود توسط
کلمات قصارِ انجیل درمان کرد تا با سخنان نرم؛ اسپارتاکوس را. قهر عریان
این باند تبهکار را فقط میشود با قهر پاسخ داد. اگر بخواهند ما را
زیر چماق بگیرند، ما از پوست خود دفاع میکنیم. جنجال
ریاکارانه اسپارتاکوسها در باره "حمام خون" ما را در مورد
نیت آنها که میخواهند کارگران را بر ضد کارگران، سربازان را
علیه سربازان بشورانند به اشتباه نخواهد انداخت.
صلح میخواهید؟ پس بکوشید نفر به
نفر به قدرت قهر اسپارتاکوسها خاتمه دهید!
نان میخواهید؟ پس تلاش کنید همه
چرخها بچرخند.
آزادی میخواهید؟ پس سارقان روزانه
مسلحی نظیر لیبکنشت را بیضرر کنید!
اگر شما متحد باشید تمام این جمعیت
را میدرید".
دولت سوسیال دموکرات برای سرکوب
کمونیستها و انقلاب؛ نخست به تصفیه نیروهای مترقی
در درون دستگاه نظم دست زد. هدف سوسیال دموکراتها نه تنها تمرکز قوا،
ایجاد زمینه مناسب، تصفیه ارتش و پلیس بود، بلکه میخواست
نیروهای دموکرات و انقلابی را به یک رودرروئی زودرس
بکشاند. برکناری رئیس پلیس مترقی برلن آقای
امیل ایشهورن Emil Eichhornکه از سرکوب نمایشات
اعتراضی نیروهای انقلابی پرهیز میکرد و از آنها حمایت مینمود و انتصاب آقای
گوستاو نوسکه Gustav Noske عضو حزب سوسیال دموکرات آلمان که یک چهره سرشناس
ضدانقلابی بود توسط آقای فریدریش ابرت به فرماندهی
نیروهای زمینی و دریائی ارتش خشم تودهها را
برانگیخت. برای سرکوب کمونیستها به تمرکز قوا و ایجاد
زمینه مناسب نیاز بود. وی در طی نطق انتصاب خویش در
6 ژانویه 1919 ابراز داشت:
"من مخالفتی ندارم،
یک کسی باید نقش سگ بیرحم را بازی کند. من از قبول
این مسئولیت هراسی به دل راه نمیدهم.".
نیروهای نظامی
رایش به برلن گسیل شدند تا کارگران را سرکوب کنند. در کنار آنها اوباش
مسلح به عنوان لشگر داوطلبان(لشگر آزاد) تقویت گشت و به میدان آورده
شد. حزب سوسیال دموکرات مستقل و حزب کمونیست مشترکا در طی
فراخوانی مردم را به تظاهرات اعتراضی دعوت کردند: "به صاحبان
خشونت امروزی قدرتت را نشان بده، نشان بده که روح انقلاب نوامبر در درون شما
خاموش نشده است".
صدها هزار نفر که بخشا کارگران و
سربازان مسلح بودند در 5 ژانویه 1919 به خیابان آمدند. مرکز شهر از
صدها هزار نفر جمعیت مملو بود. کارل لیبکنشت از حزب کمونیست و
گئورگ لدِبورGeorg Ledebour از حزب سوسیال
دموکراتهای مستقل به سخنرانی آتشین دست زدند و شوق
نیروهای انقلابی را به جوش آوردند. در تحت تاثیر
این فضای انقلابی کمیسیون موقت انقلابی را در
همان روز تاسیس کردند که کارل لیبکنشت هم عضو آن بود. این
کمیسیون وحدت نداشت. طبقه کارگر در اکثریت خویش هنوز
رهبری کمونیستها را نپذیرفته بود. نشستها و بحثهای
بیسرانجام وقت کمیسیون را تلف میکرد. این
بلاتکلیفی در شرایطی که جنبش برای پیشبرد کار
به رهنمود نیاز دارد، بدانجا منجر شد که کارگران مسلح به ابتکار خود و
ناگهانی مراکز روزنامههای بورژوازی و از جمله فورورتس
نشریه سوسیال دموکراتهای خائن را اشغال کردند. این
اقدامات بدون رهبری و خودبخودی؛ امر رهبری و غلبه بر
آشفتگی را دشوار میساخت. نوسکه با شم طبقاتی خود این
وضعیت را به نفع خود برآورد کرد و از این چالش نیروهای
انقلابی به عنوان فرصت از راه رسیده استفاده نمود. فرمان آتش صادر شد
و در شرایطی که بوی خون همه جا را فراگرفته بود به مراکز
روزنامهها حمله شد و 156 نفر انقلابی به قتل رسیدند. در 9
ژانویه 1919 سرانجام جنبش سرکوب گردید و کارل لیبکنشت و روزا لوکزامبورگ
مخفی شدند. دولت سوسیال دموکرات ابرت و رئیس نظماش آقای
نوسکه آفیشی با مضمون زیر منتشر کرده و به در دیوار برلن
نصب نمودند:
"جهودها را بکشید!
لیبکنشت را بکشید!" و یا با مضمون "رهبران اسپارتاکوس
را بکشید! بکشید لیبکنشت را!".
آنها در 13 ژانویه 1919 در
مخفیگاه خود به اسارت در آمدند و در همان روز در اسارت بعد از ضرب و شتم
فراوان و شکنجه انتقامجویانه طبقاتی به قتل رسیدند. جنبش
کمونیستی دو تن از رهبران انقلابی و سرشناس خویش را از
دست داد. رفقا روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت.
سوسیال دموکراتها با دست
نوسکه بعد از قتل رهبران حزب کمونیست آلمان به سرکوب گسترده و کشتار
کمونیستها ادامه دادند. در پایان ژانویه به دستور نوسکه
جمهوری شورائی شهر برمن سرکوب شد و 400 نفر به قتل رسیدند. در 4 مارس اعتصاب
عمومی کارگران در برلن با سرکوب و قتل 1200 نفر به پایان رسید.
برای نخستین بار برای سرکوب کارگران از هواپیما
برای بمباران مناطق کارگری استفاده شد. اسراء فورا به سینه
دیوار گذارده شده و تیرباران میشدند. بعد نوبت به هامبورگ،
ساکسن-گوتا رسید که دریای خون راه افتاد. سرانجام جمهوری
شورائی باواریا آماج هجوم قرار گرفت و با 2000 نفر کشته در خون خود
خفه شد.
انقلاب آلمان شکست خورد
ولی دستآوردهای آن شکست ناپذیرند. سلطنت از آلمان برای
همیشه برچیده شد. زنان حق انتخاب کردن و شدن را کسب کردند که
پیام آن در روسیه شوروی توسط بلشویکها به همه جهان
فرستاده شده بود. سوسیالیسم زنان را از بردگی خانگی نجات
داد و نشان داد که جنبش فمینیستی غیرطبقاتی
یک جریان ماهیتا ارتجاعی؛ ضدطبقاتی و انحرافی
برضد آزادی زنان است و زنان تنها همراه با مردان در روند تحقق انقلاب
سوسیالیستی و ایجاد جامعه بیطبقه قادرند به
آزادی و حقوق واقعی و مداوم خود دست یابند. حتی
پیدایش این دموکراسی معیوب بورژوائی
نیز محصول مبارزه کمونیستها برضد ارتجاع سیاه حاکم بر آلمان
بود. انقلاب آلمان نشان داد اصلاحات تنها محصول فرعی انقلاب است. بدون
مبارزه انقلابی هرگز اصلاحاتی صورت نمیپذیرد. پس انقلاب
آلمان چهره رفرمیستها را نیز افشاء نمود. انقلاب آلمان به تاسی
از شوروی 8 ساعت کار در روز را برای کارگران مطرح ساخت و
بورژوازی مرتجع قادر نشد روح شوراهای کارگری در کارخانجات را بعد
از سرکوب انقلاب خفه کند، بطوریکه مجبور گردید به اَشکال
دیگری از دخالت کارگران در امور کارخانهها تن در دهد که امروز به
عنوان شورای کار- "بتریبز رات Betriebsrat"- در آلمان شهرت دارد.
انقلاب آلمان شکست خورد
ولی برخلاف تفکر منحرف تروتسکیستی که انقلاب شکست خورده را انقلاب
نمیداند و در ضمیرش تنها انقلابات پیروز انقلاب محسوب
میشوند، این انقلاب شکست خورده جامعه آلمان وطبقه کارگر آلمان را
تغییر داد. رشد جنبش کارگری و کمونیستی منجر به آن
شد که سوسیال دموکراسی برای مبارزه با آن حتی با
هیتلر همدست شود و وی را بر سر کار آورد. نقش سوسیال
دموکراسی که همان رویزیونیسم دیروزی هست با
رویزیونیسم امروزی در دشمنی با طبقه کارگر
فرقی ندارد. بدون مبارزه با رفرمیسم، سوسیال دموکراسیسم و
رویزیونیسم امکان پیروزی سوسیالیسم
وجود ندارد.
رفیق ارنست تلمان که عضو
سوسیال دموکراتهای مستقل بود بعد از جدائی از آنها به حزب
کمونیست آلمان پیوست و بعد از قتل لیبکنشت و روزا لوکزامبرگ به
رهبری حزب کمونیست آلمان انتخاب شد که به دست نازیها؛ ادامه
دهنگان راه گوستاو نوسکه به قتل رسید. وی در اهمیت تشکیل
حزب طبقه کارگر در طی نطقی در ستایش از انقلاب نوامبر آلمان
ابراز داشت:
"در گذار سال 1918 به 1919
تودهها برای نبرد آماده بودند، لیکن وجود یک رهبری با
هدف روشن کمبود داشت. رهبریای که بتواند این مبارزه را سازمان
دهد، سگ هاری مانند نوسکه و شرکایش ابرت و شایدمان؛ با تمام
ژنرالها و کادرهای سفیدشان از طریق یک سازماندهی
برنامه ریزی شده و انجام یک قیام مسلحانه خورد کرده و
نابود نماید.
نه شم طبقاتی؛ نه
قهرمانی بینظیر و جداگانه رهبران اسپارتاکوسبوند، این
رهبران جانباختهی موسس حزب ما، میتوانست وجود یک
پیشآهنگ آهنین و در آتش تجارب انقلابی فولاد آبدیده شده
را جایگزین کند. کارل و روزا دقیقا به این خاطر
قربانی بربرمنشی ضد انقلاب سوسیال دموکراسی، قربانی
نوسکه؛ ابرت؛ شایدمان و قاتلان اجیر حیلهگر آنها شدند که هنوز
قادر نشده بودند برای پرولتاریای آلمان سلاحی را بسازند
که پرولتاریای روس را قادر به پیروزی ساخت: سلاح حزب
بلشویک".
ما کمونیستهای
ایران نیز این روز بزرگ تاریخی در جنبش
کمونیستی را بنا بر وظیفه و تعهد
انترناسیونالیستی که داریم بزرگ و گرامی میداریم
و مطمئن هستیم انقلاب بزرگ دیگری در سرزمین کارل مارکس،
فریدریش انگلس، کارل لیبکنشت، روزا لوکزامبورگ، ارنست تلمان و
برتولت برشت در راه است. باید برای آنروز آماده بود.
برگرفته از توفان شـماره 226 دی ماه
1397ـ ژانویه سال 2019
ارگان مرکزی حزب کار
ایران(توفان)
www.toufan.org
نشانی پست
الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
لینک چند وبلاگ حزبی
وبلاگ توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
وبلاگ کارگر آگاه
http://www.kargareagah.blogspot.se/
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت آرشیو
نشریات توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در فیسبوک
https://www.facebook.com/toufan.hezbekar
توفان درفیسبوک به زبان
انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان درشبکه تلگرام
https://telegram.me/totoufan