راه برون رفت از این "بن بست" هسته ای کدامست؟

 

هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

یکی از قراردادهای جهانی پر سر و صدا، همان توافقنامه ننگین "برجام" است. برای حامیان استقلال و حقوق ملتها، لوزانچای یا وین چای و برای مشتی خودفروخته در حکومت که برای بقاء نظام جمهوری اسلامی سرتسلیم در مقابل شیطان بزرگ فرود آورده اند "دستآورد عظیم" و "سند به رسمیت شناختن حق مسلم مردم ایران" بوده است. طیف مخالفان و موافقانِ این قرار داد از منتهی الیه راست شروع می شود به مارکسیست لنینیستها ختم می گردد. انسانهائی که از حقوق ملتها و استقلال ممالک در مقابل زورگوئی و قلدرمنشی و سیاستهای استیلاگرانه امپریالیسم و صهیونیسم حمایت کرده بر ضد آن به مبارزه بر می خیزند. حزب کار ایران(توفان) از گروه اخیر است.

این وضعیت پیچیده که از دیدگاههای گوناگون با منافع و نیات گوناگون صورت می پذیرد میدان را برای عوامفریبی باز می گذارد. دشمنان منافع ملی کشورها و از جمله ایران در دو سوی خط با برافراشتن پرچم اتهام سعی می کنند دهان مخاطب را بسته و "حقانیت" نظریات خود را به اثبات برسانند.

 

 

جنبش ارتجاعی "تی پارتی" در آمریکا به نمایشات اعتراضی فرا می خواند تا مخالفتش را با "معامله با ایران" اعلام کرده از یک هولوکاست دوم جلوگیری کند. آنها ایران را با آلمان نازی مقایسه می کنند و به بلندگوی صهیونیسم بین الملل بدل شده اند. یکی از سخنگویان مشهور و پرووکاتور این میتینگ که مملو از سفیدپوستان نژادپرست آمریکائی است فریاد می زند: "رئیس جمهور خود ما از رژیمی دفاع می کند که می خواهد همه ما را نابود کند. ببینید ما در چه کشوری زندگی می کنیم". شرکت کنندگان با شعارهای پایان بشریت، قارچ اتمی، بر فراز مانهاتان که بر سر دست بلند کرده اند مستمرا شعار می دهند. یکی از نامزدهای انتخاباتی در نشست جمهوریخواهان عربده می کشد: "اگر قرارداد به تصویب  برسد انسانها کشته می شوند. اروپائی ها نابود می شوند، اسرائیلی ها به قتل می رسند". سخنگوی این نمایش با اشاره به کاخ سفید مدعی می شود که : "همه این ها دستان آلوده به خون دارند". در تبلیغات ضد توافقنامه هسته ای با ایران از "اوبامای مسلمان کنیائی" صحبت می کنند که می خواهد آمریکا را نابود کند. شخص اوباما بعد از اینکه در کنگره آمریکا توانست از طرح قطعنامه مخالفان توافقنامه هسته ای که در اکثریت بودند از طریق روشها و کلکهای تشکیلاتی جلوگیری کند. اکثریت کنگره آمریکا مخالف این توافقنامه است و در سنای آمریکا تنها 40 نفر از صد نفر از این توافقنامه تسلیم طلبانه حمایت می کنند. آنچه پیروزی اوباما قلمداد می شود شکست وی در کسب نظر اکثریت نمایندگان کنگره و سنای آمریکاست و به عبارت دیگر توافقنامه هسته ای با ایران مشروعیت پارلمانی در آمریکا را ندارد و تنها تصمیم رئیس جمهور آمریکاست که در انتخابات بعدی به موئی بسته است. امپریالیسم آمریکا که برای توافقنامه های جهانی و منشور سازمان ملل که سیاه روی سفید وظایف و حقوق اعضاء و طرفین را تعیین کرده است پشیزی ارزش قایل نیست و آنها را با قلدری لگدمال می کند، نیازی ندارد که از زیر پا گذاردن تعهداتش با ایران به بهانه تصمیمات "خودکامه" اوباما توسط رئیس جمهور بعدی شرم داشته باشد. سرنوشت توافقنامه لوزانچای به موئی بسته است که در مقابل حجم عظیم تسلیم طلبی ایران تعهد می کند محاصره مالی، اقتصادی و سیاسی ایران را کمی "شُل" کند.

اوباما در تاکید "تصویب توافقنامه هسته ای با ایران" توسط اقلیت نمایندگان با کلکهای پارلمانی اظهار داشت: "این تصمیم یک پیروزی برای دیپلماسی و امنیت ملی آمریکا و برای امنیت جهان است". توگوئی بمب اتمی موهومی ایران امنیت آمریکا و جهان را به خطر انداخته و صدها بمب اتمی واقعی آمریکا و اسرائیل و متحدان آنها برای امنیت جهان خطری ندارند؟ این همه ریاکاری در دیپلماسی جهانی بی نظیر است. صهیونیسم اسرائیل توسط عوامل نفوذی خود در آمریکا در میان نمایندگان "منتخب" کنگره آمریکا بسیار فعال بودند تا همین لوزانچای ننگین را به شکست بکشانند زیرا از این طریق بیشتر می توانستند از دولت آمریکا امتیاز به دست آورده و حتی با تحریک به جنگ در منطقه محیطی متشنج بوجود آورند تا بتوانند از آب گل آلود ماهی بگیرند. آنها نوار غزه را با تائید همه ممالک "حامی حقوق بشر" با خاک یکسان کردند، سوریه را به خاک خون کشیدند و لبنان را فلج کرده اند. این سه کشور ممالکی بودند که سپر بلای ایران در یک تجاوز احتمالی به ایران محسوب می شدند و اتحاد ناتو با اسرائیل، ایران را از حمایت این سه کشور عملا محروم کرد. در دوره احمدی نژاد با دیپلماسی تحریک آمیز و گزک به دست دشمن دادن، شرایطی فراهم کرد تا اسرائیل خود را به بهانه مبارزه با ایران تسلیح کامل گرداند و متحدان بسیاری در میان ممالک عربی فراهم کند. بر این بستر صهیونیستها افسار نمایندگان "منتخب" کنگره آمریکا را به کف آوردند واوباما را تحت فشار قرار دادند تا ایران را به بهترین وضعی بدوشد و له کند.

 

 

در ایران نیز جناح امنیتی نظامی و مافیائی درون کشور که بر فراز قانون پرواز می کند و امنیت ایران را امنیت خودشان می داند به مخالفت با این قرار داد پرداخت. انگیزه مخالفت آنها نیز روشن است. این عده از همان آغاز روی کار آمدن رفسنجانی بر اساس درک نئولیبرالی از اقتصاد، ماموریت یافتند از تمام راههای ممکن به تامین بودجه خویش بپردازند. آنها در این روند یک دستگاه بزرگ سرکوب در ایران با استفاده از امکان رعب و وحشتی که به وجود آورده و تشکیلاتی مافیائی که بر هم زده بودند، بر بالای سر قوه مقننه و قضائیه انتصابی اسلامی ایجاد کردند و با اشغال فرودگاه امام خمینی، با بنای ده ها اسکله های غیر قانونی دولتی که در داخل دولت ایجاد کردند، بدون نظارت عمومی، اجناس قاچاق به ایران وارد کرده و آنها را توسط ایادی خویش در بازار آزاد به بهای کلان به فروش رساندند و می رسانند. دستگاه مافیائی نظامی-امنیتی سرمایه داری در ایران عملا دولتی در دولت است و دروازه های ایران به خارج را در ید اختیار خویش دارد. حتی تجار کلان نیز نمی توانند بدون رضایت این غول مافیائی با خیال راحت به ورود کالاهای مورد نیاز عمومی بپردازند. هر چه مدت محاصره اقتصادی ایران طولانی تر شود قدرت مالی این تشکیلات مافیائی افزونتر می شود. آنها در ایران میلیونها نان خور متشکل دارند که نیازهای اولیه زندگی آنها به بهای تحمیل ظالمانه بر اکثریت مردم ایران، از این طریق تامین می شود. این گروه مافیائی طبیعتا مخالف تصویب توافقنامه ای با آمریکاست. زیرا کاهش تدریجی محاصره اقتصادی می تواند از نفوذ آنها بکاهد و عرصه هائی از قاچاق اجناس- ولی نه همه آنها را- از حیطه تسلط آنها خارج کند. این کاهش قدرت مالی و اقتصادی مسلما در کاهش قدرت نظامی و امنیتی آنها نیز موثر خواهد بود. این است که به علت اطلاعات داخلی و فنی که توسط کارشناسان و هواداران خود دارند به نقاط ضعف این توافقنامه هسته ای اشاره می کنند و ماهیت تسلیم طلبانه آنرا افشاء می نمایند.

 

پاره ای سازمانهای اپوزیسیون خود فروخته ایران نیز با همین انگیزه ها با چنین توافقنامه ای مخالفند زیرا عرصه اخاذی آنها را از کشورهای متجاوز و ارتجاعی منطقه نظیر اسرائیل و عربستان سعودی به حداقل می رساند و حقوق بازنشستگی اعضایشان را به خطر می اندازد. مجاهدین خلق و رضا پهلوی مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران از این قماشند.

 

می بینیم که جبهه ارتجاعی مخالفان با توافقنامه هسته ای لوزانچای از تل آویو و واشنگتن شروع می شود به قم و تهران می رسد و طیف وسیعی را در بر می گیرد.

 

 

در مقابل این جبهه وسیع مخالفان، جبهه ای نیز از موافقان وجود دارد که دست کمی از مخالفان ندارند. آنها برای اینکه امنیت و بقاء جمهوری اسلامی را تامین کنند حاضر شده اند از تمام دستآوردهای مردم ایران در عرصه کسب دانش اتمی و استقلال سیاسی ایران دست بردارند. آنها حقوق مسلمی را که پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای به ایران داده است و حق بی بروبرگرد ایران است، مرتب بازگو کرده و حتی انصراف از استفاده از بخشی از این حقوق را پیروزی مردم ایران جا می زنند. آنها با این همه هزینه کلانی که مردم ایران با فداکاری برای حفظ استقلال و مقاومت در مقابل زورگوئی امپریالیسم و صهیونیسم پرداخته اند، به جای ارج بر آن و تکیه بر آن، حاضر شده اند با یک گردش قلم آنرا نادیده گرفته و دستآوردهای فنی و علمی این مردم را بدور افکنده و سر تمکین در مقابل اوباما فرود آورده و دروازه های ایران را بر روی دشمن جهانخوار بگشایند تا ایران را ویران کند، و آن هم با این توهم ابلهانه که به سوگند امپریالیستها مبنی بر اینکه از سرنگونی رژیم آخوندها دست بر خواهند داشت باور کرده اند. حزب ما بارها بیان کرده و آنرا تکرار می کند کسی که در معامله با امپریالیسم انگشتش را بدهد دستش را خواهد داد. کسی که از موضع ضعف با امپریالیسم کاردان، ماهر، با تجربه و هشیار توافقنامه امضاء کند، تنها تائید کرده است که برای عقب نشینی های زیادتری مهیاست و این را امپریالیسم با شامه تیز طبقاتی خویش و با مسرت درونی فراوان، خوب درک می کند. روزی که امپریالیسم خود را در شرایطی ببیند که سرنگونی این رژیم را بر روی میز قرار دهد و یا اشغال ایران را در دستور کار خود بگذارد، مانند صدام حسین در تلویزیون رسمی کشور تحت عناوین و بهانه های ساختگی، این توافقنامه را پاره پاره خواهد کرد، زیرا در آن روز قدرت سیاسی از لوله تفنگ خارج می شود و تاریخ بعد از آن بر اساس قدرتِ قلمِ ارتجاع سیاه جهانی مجددا نوشته می شود. این درس و تجربه بزرگ تاریخ بشریت است. امپریالیسم آمریکا ایران را بخشی از حریم امنیت خود اعلام کرده است و امکان ندارد استقلال و حتی تمامیت ارضی آنرا در زمانی که به صلاحش باشد تامین کند. تجربه لیبی را نگاه کنید فقط امنیت در مناطق نفتی محفوظ است ولی مردم لیبی باید در کثافات خود غرق شوند. در عراق نیز وضع به همین صورت است.

انگیزه این بخش از حاکمیت ایران باز کردن دروازه های ایران به روی سرمایه های خارجی امپریالیستی، ورود به سازمان تجارت جهانی، پذیرش اوامر بانک جهانی و صندوق بین الملل پول و حمایت از سیاستهای نئولیبرالی جهانی سازی سرمایه داری است. ایران باید بخشی از نظم نوین جهانی شود و به "جامعه بین المللی" که دربانش آمریکاست بازگردد.

 

این نئولیبرالهای موافق توافقنامه لوزانچای دو استدلال مهم برای فریب مردم ارائه می دهند یکی آنکه آنها با این کار از جنگ جلو گرفته اند و دوم اینکه با این کار جلوی مافیای امنیتی نظامی و دزدی ها و فساد آنها را در آینده خواهند گرفت و به آنها ضربه مهلکی فرود خواهند آورد. نفرت عمومی مردم از جناح "تندرو" و یا "اصولگرا" که بیان نظرات اوباشان و ناقضان قانون و امنیت عمومی هستند به قدری است که این افسانه های شیرین را که به گوش آنها می خوانند می پذیرند و تصور می کنند که با روی کار آمدن "اصلاح طلبان" مجددا "آب و برق مجانی می شود" و "زنان در اسلام به آزادی دست پیدا می کنند" و "کمونیستها حق فعالیت خواهند داشت" و...

 

 

جناح موافقان توافقنامه لوزانچای بر آرزوها و امیال نهفته مردم چشم دوخته اند. ما می پرسیم چرا باید مبارزه با فساد، مبارزه با دزدها، مبارزه با اسکله های غیر قانونی، مبارزه با نقض امنیت عمومی و مبارزه با حکومت قلدرها و اوباشان، برسمیت شناختن حقوق مدنی و دموکراتیک مردم مشروط به انعقاد یک قرار داد ننگین با امپریالیسم باشد. مگر نمی شود بدونِ انعقاد این توافقنامه ننگین با جناح مافیائی در حکومت به مبارزه پرداخت و دزدان اموال عمومی را شناساند؟ کسانی که تا به امروز در این کار اهمال کرده اند، مسلما در آینده نیز نمی توانند طور دیگر عمل کنند. کسانی که مبارزه با دزدان سر گردنه را مشروط به خیانت ملی در عرصه هسته ای می کنند هدفشان اساسا مبارزه با دزدان نیست. نجات جان خودشان است. مبارزه با دزدان و راهزنان را نمی شود با خودفروشی تامین کرد. از قدیم گفته اند چاقو دست خودش را نمی بُرد.

 

آنها مدعی می شوند که خطر جنگ را منتفی کرده اند وگرنه ممکن بود ایران به سرنوشت عراق و لیبی و سوریه دچار شود. نخست اینکه خود ایران در برهم زدن جنایتکارانه اوضاع لیبی دست داشت و به تروریستهای لیبی یاری رسانید. دولت ایران که به نقض حقوق ملل در سوریه معترض است خودش به حق کشور یوگسلاوی و لیبی تجاوز کرده است تا از اسلام دفاع کند. البته روشن است که خطر جنگ هرگز در دوران امپریالیسم منتفی نیست. امپریالیستها همیشه با تجاوز از منافع خود دفاع می کنند. تجربه کره، ویتنام، کامبوج، لائوس، الجزایر، مصر، کنگو، نیکاراگوئه، پاناما، کوبا و... در جهان تجارب گویائی است که نمی توان کوربینانه از آن گذشت. شمشیر داموکلس جنگ بر فراز سر ملتها همیشه در نوسان است تا از منافع ملی خویش چشم بپوشند. به بهانه خطر جنگ نمی شود تسلیم شد و کشور را به بازار تاراج امپریالیستها بدل کرد تا آنچه را که از طریق جنگ بدست نیآورده اند از راه دیگر بدست آورند. از آن گذشته هرگز در تاریخ بشریت نشانه ای وجود ندارد که ثابت کند بر تهدید امپریالیستها پایانی وجود دارد. آنها هیچوقت از تهدید دست بر نخواهند داشت و هر "نرمشی" در مقابل آنها، تنها آنها را جری تر کرده ومتوجه می کند حریف چقدر بزدل و آماده تسلیم است. این قانونِ سیاست است. سیاست یعنی زور.  

 

طبیعتا کشورها باید خطر جنگ را به حداقل برسانند، باید از همه عوامل بازدارنده جنگ و دیپلماسی زیرکانه برای ایجاد ائتلاف، پیدا کردن متحد، بسیج مردم و... استفاده کنند تا از جنگ جلو گرفته و یا آنرا به تاخیر اندازند تا خود را برای مقابله آمده کنند ولی هرگز توجیه پذیر نیست که برای جلوگیری از جنگ باید ورقه تسلیم وخیانت را امضاء کرد. این نقض غرض است. طبیعتا اگر ملتهای قهرمانی مانند فلسطینی ها، الجزایری ها  و یتنامی ها تسلیم سلطه امپریالیسم آمریکا می شدند هیچ جنگی به وقوع نمی پیوست. با این منطق می شود هر جنایتی را تائید کرد وبه سیاستهای استیلاگرانه امپریالیستها و استعمارگران در سراسر گیتی صحه گذارد.

 

البته در مورد ایران خطر جنگ هنوز منتفی نیست. امپریالیسم آمریکا خواهان کسب امتیازات بیشتر است و ساطور تهدید را هنوز بر بالای گردن ایران تکان می دهد. همه  چیز موقتی است به جز تسلیم ایران که قطعی است. آمریکا که بر توسن قلدری و زورگوئی و ریاکاری و دروغ سوار است هرگز از منافع و مصالح خود در ایران و منطقه دست برنخواهد داشت و هر روز اراده کند به ایران تجاوز خواهد کرد و با تهدید امتیازات بیشتری از مشتی خودفروخته درون حکومت طلب می کند.

چنین است وضعیت مخالفان و موافقان ارتجاعی توافقنامه هسته ای در عرصه ایران و جهان. تشابهات استدلال و زبان واحد نباید ما را به این اشتباه دچار سازد که همه این دستجات و گروه ها ماهیت مشترک و انگیزه های واحدی دارند.

 

 

راه برون رفت از این "بن بست سیاسی" کدام است؟

حزب ما که مخالف توافقنامه لوزانچای است و آنرا مغایر مصالح و منافع ملی ایران می داند از تشابه ظاهری مواضعش با پاره ای نیروهای ارتجاعی که با انگیزه و اهداف دیگری به مخالفت با توافقنامه هسته ای برخاسته اند واهمه ندارد. آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. گرچه همدستان نئولیبرالها و آمریکا و "اصلاح طلبان" آمریکائی در ایران آنرا ابزاری برای توجیه خیانت خود خواهند ساخت، ولی مجاز نیست از "ترسِ" اتهام از بیان حقایق چشم پوشید.  حزب ما بر خلاف همه دست اندرکارن این بحثهای کاذب تنها راه برون رفت از این "بن بست" را تکیه به مردم ایران می داند و بارها نیز آنرا اعلام کرده است. اگر حکومتی بخواهد برای حفظ استقلال کشورش هزینه کند و از آن به دفاع برخیزد باید مردم کشور را برای مبارزه با تجاوزگران و راهزنان بین المللی بسیج کند. چند تا عمامه به سر با شمشیرهای کج و اوراد سنگ کننده و طلسمهای گیج کننده و شیهه اسبان کف بر لب نمی توانند به جنگ امپریالیسم بروند. مبارزه با امپریالیسم تنها با تکیه به نیروی مردمی ممکن است مردمی که آگاهانه تصمیم دارند با سربلندی و حفظ هویت ملی از منافع کشورشان به دفاع برخیزند و مهیای فداکاری باشند. برای بسیج مردم باید حقوق انسانی آنها را به رسمیت شناخت، باید از تجاوز به حقوق آنها دست برداشت، باید اموال دزدیده شده عمومی را به خزانه ملت بازگرداند، باید دزدان و غارتگران و متجاوزان به حقوق مردم را سرکوب کرد، باید به احزاب و جمعیتها و اتحادیه های حرفه ای و بویژه کارگری امکان فعالیت آزاد داد، باید حقوق زنان و مردان را یکسان شمرد و حق کودکان را به رسمیت شناخت و.. آنوقت است که مردم بسیج می شوند و درک می کنند از چه چیز باید در مقابل تجاوز امپریالیستی حمایت کنند. آنوقت است که مردم محاصره اقتصادی را به جان می خرند تا با تقویت تولید داخلی و صنایع زیربنائی امر بد را به امر خوب بدل کرده تا بتوانند در مقابل تهاجم سازمان تجارت جهانی و یا مناطق آزاد تجاری مقاومت کنند و حتی سنگ بنای سوسیالیسم را در ایران فردا بریزند. مردم ایران شایسته این امر هستند. ملتی که انقلاب مشروطیت نخستین انقلاب دموکراتیک در آسیا را پشت سر دارد، ملی کردن نفت را بر تارک افتخارات خود نوشته است، و انقلاب شکوهمند بهمن را تجربه کرده است، شایسته آن است که در ایرانی آزاد و مستقل زندگی کند و دست امپریالیسم و صهیونیسم را از تعیین سرنوشتش قطع کند. تنها با تکیه به این سیاست، اجرای آن و ایمان و اعتقاد به مردم قهرمان ایران است که خطر جنگ به حداقل می رسد، امنیت سیاسی و اقتصادی تامین می شود، استقلال ایران مستمر و پا برجا خواهد ماند و اقتصاد زیر بنائی و مستقل رشد می کند، خطر گرسنگی دادن به مردم از طریق کنسرنهای امپریالیستی و محاصره اقتصادی ناچیز می شود و می شود کوه را از جای کند. ملتی که بعد از انقلاب در مقابل تجاوز صدام حسین و جنگ تحمیلیِ همه ی ارتجاع منطقه و جهان بر ضد ایران عمل می کردند، مقاومت کرد، مسلما قادر است بدون گذاردن امضاء به زیر قرار داد ننگین لوزانچای از موجودیت و حقوق خود دفاع کند و از تهدیدات امپریالیستها و صهیونیستها باکی بدل راه ندهد. شرط تضمین استقلال آزادی مردم و تامین حقوق دموکراتیک آنهاست.       

 

 

بر گرفته از توفان شـماره 187مهر ماه  1394ـ مهرماه سال 2015

ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت

www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)

toufan@toufan.org

لینک چند وبلاگ حزبی

..........................

 وبلاگ توفان قاسمی

http://rahetoufan67.blogspot.se/

وبلاگ ظفرسرخ

 http://kanonezi.blogspot.se/

 وبلاگ کارگر آگاه

 http://www.kargareagah.blogspot.se/

  سایت کتابخانه اینترنتی توفان

http://toufan.org/ketabkane.htm

 سایت آرشیو نشریات توفان

 http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm

 توفان در توییتر

https://twitter.com/toufanhezbkar

توفان در فیسبوک

https://www.facebook.com/toufan.hezbekar

 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts