بنگالدش بهشت سرمایه داران و جهنم فقرا

"بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی"

                          سعدی

"من کار در کارخانه خودمان را ترجیح می دهم، زیرا در آن دختران را با کشیده تنبیه می کنند و نه مانند پسران با ترکه"

                                                                                                                                 یک دختر صغیر بنگالدشی

در این گفتار دریائی از بی حقی و ستمگری و تسلیم سرنوشت شدن نهفته است، در این گفتار پذیرش ستم، چون سرنوشت محتوم بشری موج می زند. در این گفتار، امید است که در قلب دختر کوچک بنگالدشی مدفون می شود و تلخی گزنده آن گریه بر چشمان ما می آورد. این گفتار بیان دردی بی پایان است که درمانی بر آن نمی یابند.

دختر خردسال دیگری از کارخانه دیگری می گفت: "در کارخانه ما فقط پنج نفر هستند که بزرگسالند".

درست خوانده اید، فقط پنج نفر شاغل هستند که کودک نیستند و بزرگسالند و سایرین که کودک اند باید برای حداقل تامین زندگی خانواده شان جان بکنند. کدام یک از این دو کارخانه "انسانی ترند"؟. مگر کار کودکان در جهان ممنوع نشده است؟ مگر آقای بان کی مون گماشته آمریکا که لقب دبیرکلی سازمان ملل را یدک می کشد نباید ناظر بر این اوضاع باشد؟. تا کی باید جان کودک بنگالدشی، عراقی، افغانی، لبنانی، فلسطینی، ترک، عرب، افریقائی، ایرانی و... بی ارزش باشد؟

کودکان بنگالدشی ناله نمی کنند، زیرا زبان ناله ندارند. زبان ناله از چشمان ساکتشان بدر می آید. آنها کار می کنند، زیرا در اروپای "متمدن" و "هوادار حقوق بشر" کار کودکان ممنوع شده است و کار کودکان غیر قانونی و قابل تعقیب و ضد بشری است. کار کودکان را سرمایه داری از اروپا و آمریکا به بنگالدش منتقل کرده است. کودکان بنگالدشی کار می کنند تا کودکان اروپائی امکان زندگی بهتر داشته باشند. در اروپا اجبار اقتصادی جایش را به اجبار غیر اقتصادی داده است، ولی در بنگالدش از هر دو نوع اجبار استفاده می شود چون بهره دهی آن بهتر است. حقوق بشر در بنگالدش یک امر تجملاتی است. عبارتی نامفهوم و بی محتوی است. کسی حق ندارد بیمار شود و اگر بیمار شد بهتر است که روز بعد سر کار نیاید. در مقابل در هر کارخانه ای صدها نفر صف کشیده اند تا با ارزانترین قیمت به بیکاری خویش پایان دهند. فشار کارگران و جویندگان کار سرِ گرگی است تا شاغلان از ترس بهتر کار کنند، شکر گذار باشند، بیمار نشوند، تقاضای دستمزد اضافی نکنند، از ساعات بی انتهای کار شکایت نداشته باشند و....

بنگالدش و بنگالدش ها باید باشند تا سرمایه امپریالیستی بگردد و ارزش بیافریند و قابل رقابت باشد.

در کشور بنگالدش نیروی کار انسان ارزان است. جان انسان بر خلاف جان انسانهای اروپائی و آمریکائی ارزشی ندارد. ارزش جان انسان را با ملاک پول می توان سنجید و به آن برچسب زد و آنرا خرید. بنگالدشی را باید گرسنه و بی خانمان و محتاج نگاهداشت تا حاضر باشد در هر شرایط غیر انسانی کار کند و تازه از دارا بودن شغل نیز مسرور باشد و شکر گزار. آنها که شاغلند و در شرایط غیر انسانی سر می کنند، حداقل با بخور و نمیر به طول عمر سیاه خود می افزایند. مرگ آنها ناشی از کم خوری است و نه گرسنگی. فراموش نکنیم که این ارزانی نیروی کار و این شرایط غیر انسانی محیط کار که کارخانجات را به زندان بدل کرده است و کارفرما با شلاق مراقب نظم کارخانه است، چیز جدیدی نیست. جدید آن است که در اثر آتش سوزی و خراب شدن ساختمان کارخانجات نساجی و به قتل رسیدن بیش از هزار انسان که نان آور چندان هزار نفر دیگر بودند، حقایق از پرده بیرون افتاده و نمایشات اعتراضی کارگران در بنگالدش به افکار عمومی و مطبوعات جهان که نقش پرده پوشی این جنایات را به عهده داشته اند مجال نداده است تا به سکوت خود ادامه دهند. هزاران کشته و مقتول بدون وجود "قاتل". حال بیکباره وجدانهای بورژواها در غرب جریحه دار شده است. آنها همه با هم خود را به بی خبری می زنند که از این شرایط غیر انسانی خبر نداشته اند. دروغ این آدمخواران از اینجا معلوم است که دقیقا به خاطر همین شرایط غیر انسانی که بهای تولید شده کالا را ارزانتر تمام کرده و به آنها برای رقابت و چیره گشتن بر رقیب امکان بهتری می دهد، به بنگالدش رفته و در آنجا سرمایه گذاری کرده اند. در جائی که شرایط ایمنی کار صفر باشد، حقوق کارگران صفر باشد، رعایت حفظ محیط زیست صفر باشد، رعایت حداقل دستمزد صفر باشد، ولی ساعت کار 48 ساعت در روز بوده و انسانهایش بجای دو دست، باید چهاردست داشته باشند، طبیعتا کسب سود حداکثر امکان پذیر می گردد. در اینجا سرمایه دران به خاطر نمی آورند که در مورد "دموکراسی" و "جامعه مدنی" و "حقوق بشر" در کشورشان آموزش دیده و گویا این محسنات در خون و "نهاد" آنها نفوذ کرده است. این "آموزشهای نهادینه شده" در وجودشان در بنگالدش تجملات و حرف مفت است. دانش آنها طبقاتی و فقط برای فریب ساده دلان و خوش باوران است تا به خوش قلبی آنها مسیح وار ایمان آورند.

سرپرست بومی کارخانه، کارگران را علیرغم ترک برداشتن دیوارها بخاطر افزایش فشار بر بدنه ساختمان که تحمل این همه بار بیش از حد از گنجایش طبیعی ساختمان را ندارد، با شلاق بدرون کارخانه می فرستد، تا مبادا در روند تولید تاخیر رخ دهد و از منافع سرمایه داران خارجی کاسته شود. پلیس اعتصاب و نارضایتی را سرکوب می کند. دولت بر اساس قوانین سازمان تجارت جهانی حافظ منافع سرمایه دار است و کارگزار سرمایه خارجی است. وی حقوق کارگران را پایمال کرده، امکانات بی حد در اختیار سرمایه گذاران خارجی قرار داده، به آنها اجازه می دهد سود حاصل از بهره کشی را از بنگالدش بدون مانع خارج کنند و دولت به عنوان عامل سرکوب به سرکوب اعتصابات و نارضایتی مردم و کارگران می پردازد. چنین بهشتی را حضرت محمد هم ندیده است.

بر اساس مدارکی که به طور اتفاقی منتشر شده، فروشگاههای بزرگ انحصاری پوشاک در اروپا در این بازداشتگاههای انسانی به تولید ارزانقیمت مشغول بوده اند. از قبیل آلدی، لیدل، تنگلمان، مترو، وال مارت، گوچی، گپ، کیک، بنتون، هرمس، فون جو فرش، مانگو، پریمارک و... وقتی خبرنگاران برای تهیه گزارش به فیلمبرداری مشغول بوده اند، مارکهای این انحصارات پوشاک را که باید به پیراهنها می دوختند در فیلم نشان داده اند. مسئولان برخی از این کارخانه ها مدعی اند که آنها در بنگالدش تولید نمی کنند. اگر مارک محصولات آنها در مخروبه ها و بر روی اجساد دیده شده است، به این خاطر بوده که آنها خواسته اند برای اتخاذ تصمیم در امر تولید در این کشور، چند نمونه را برای ارزیابی کیفیت کار تهیه ببینند. این برچسبها که در گزارشات دیده شده است، منظره واقعی را نشان نداده است و موجب سوء تفاهم است.

رویداد کشته شدن صدها کارگر زن و بچه در بنگالدش و آنهم نه برای یکبار، گویای آن است که سرمایه داری "با وجدان" برای کسب سود حداکثر تا به کجا پیش می رود. آنها در بنگالدش بدست ماموران بومی که دست پرورده خود کارشناسان غربی هستند به جای کارخانه، اردوگاه کار اجباری، بازداشتگاه و زندان می سازند. زندانهائی که بیش از گنجایش خویش نیروی کار در آن گنجانده شده است و آنها مانند ماشین و تحت نظارت برده دارانِ مدرن جان می کنند تا سرمایه داران بتوانند جانانه عیاشی کنند. این در ذات سرمایه داری است و حادثه اتفاقی و استثنائی نیست. این قانون نظم تولید سرمایه داری است. بدون نظم حاکم در بنگالدش، بدون نیروی ارزان و طول عمر کم، بدون کار بدون دستمزد و یا مزد ناچیزِ زنان و کودکان، این زندگی پر زرق و برق در غرب امکان پذیر نیست. باید از طول عمر بنگالدشی کاست تا حد متوسط سن در اروپا و آمریکا و استرالیا و... افزایش پیدا کند. زندگی در بنگالدش مکمل زندگی در غرب و کامل کننده آن است. این دو زندگی اگر بتوان نام یکی را زندگی گذارد لازم و ملزوم یکدیگرند. ثروت یکی بر فقر دیگری بنا شده است و این اصل و اساس نظام سرمایه داری است. نظامی غیر انسانی که بی حساب دنیا را غارت می کند و با تسلط بر وسایل ارتباط جمعی مغزها را با دروغ شستشو می دهد. سرمایه داری این مجموعه برشمرده است. هم سوئد سرمایه داری است و هم بنگالدش، هم دموکراسی سوئدی لازم است و هم دموکراسی بنگالدشی که دموکراسی برای اقلیت و استبداد برای اکثریت است. یکی لازمه دیگری است. هستند کسانی که برای راحت خوابیدن و آسایش وجدانشان نمی خواهند از این وابستگی بازار جهانی و نقش سرمایه در آن چیزی بدانند. آنها آرزو دارند بنگالدش هم آلمان بشود. ولی تا آلمان وجود دارد، بنگالدش بنگالدش خواهد ماند و این است آن درس بزرگ مارکسیسم که ما از طریق علمی آموخته ایم. سرمایه داری جهانی با خون تغذیه می کند. نخست تا ممکن است از خون بنگالدشی و سپس از خون کارگر خودی. سرمایه داری با ترکه روح انسان را جریحه دار می کند. راه نجات بشریت استقرار سوسیالیسم تحت لوای حزب طبقه کارگر و اعمال دیکتاتور پرولتاریاست. هر کس جز این بگوید فریبکار است و در کشیده زدن به گوش دختران صغیر بنگالدشی سهیم است حتی اگر دستش به بنگالدش نرسد. 

 

 

 

بر گرفته از توفان شماره  160 تیر ماه 1392،  ژوئیه سال 2013،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.       www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                    toufan@toufan.org