امپریالیسم
و رویزیونیسم
دست در دست هم
در مورد
افغانستان
دروغ گفتند
فریبکاری
درموردواقعیت
افغانستان
حداقل از زمان
کودتای
رویزیونیستها
برضد حکومت
محمد داودخان
وسپس بعد از
تجاوز سوسیال
امپریالیسم
شوروی به
افغانستان آغاز
شد.
رویزیونیستها
وازجمله حزب
توده ایران
درکشور ما با
بوق و کرنای
تبلیغاتی،
برزمین مناسب
نفرت ضد سازمان
سیا و نقش امپریالیستهای
آمریکا و
انگلیس
درتاریخ
ایران، به
نگارشی از
توجیه کودتای
رویزیونیستها
و تجاوز روسها
به افغانستان
پرداختند که
تا زمان فرار
مفتضحانه
آمریکا از
افغانستان
ادامه داشت
وتنها پیروزی
طالبان بود که
رسانههای
جهانی را
وادار کرد به
انتشار
حقایقی دست بزنند
که تا به آن
روز آگاهانه
کتمان میکردند.
شکست مرگبار و
راهبردی
آمریکا در
افغانستان
پرتوی جدید بر
بررسی تاریخ
مردم افغانستان
میافکند.
هم
رویزیونیستها
و عمال سوسیال
امپریالیسم
روس در ایران
و جهان و هم
عمال
امپریالیسم
آمریکا و ناتو
در وارونه
جلوه دادن واقعیات
جامعه
افغانستان با
نیات متحد به
جعل اخبار،
سانسور و
تحریف
واقعیات
جامعه افغانستان
دست میزدند
تا تجاوز
ضدانقلابی و
امپریالیستی
خویش را به
سرزمین
افغانستان
توجیه کنند.
این است که
بسیاری مردم
جهان هنوز هم
دید روشنی
نسبت به
واقعیت
رویدادهای
افغانستان ندارند.
این
دنبالهروی
از بیگانگان
متجاوز در
افغانستان به
آن
منجر شده است
که هیچکدام از
این بیگانهپرستان،
تجاوز ضدبشری
شوروی و
آمریکا را به
افغانستان
محکوم نکردند
و از اشغال
سرزمین افغانستان
سخن نمیگفتند
و نمیگویند،
حتی پارهای
از آنها به
حمایت آشکار از
این تجاوز
پرداختند،
زیرا اشاره به
اشغال میتواند
دوران اشغال
تجاوزکاران
روس را به ذهن متبادر
سازد و این
خوشآیند
کسانی نیست که
عمری را با
دروغهای
رویزیونیستها
در مورد
افغانستان
سرکرده و
مستعمره کردن این
کشور را مورد
تائید قرار
دادهاند.
امپریالیسم
آمریکا تجاوز
خودش را به
افغانستان با
مبارزه علیه «تروریسم»
توجیه کرد.
ولی این
تروریستها
کس دیگری
نبودند جز
همان کسانی که
از جانب امپریالیسم
آمریکا و
سازمان امنیت
پاکستان و
جهادیون
واراداتی از
طریق عربستان
سعودی و نظایر
آنها سالها
مورد حمایت
آمریکا برضد
تجاوز سوسیال
امپریالیسم
روس در
افغانستان
قرار داشتند و
به آنها کمکهای
مالی، نظامی،
انسانی،
ایدئولوژیگ و
دیپلماتیک میشد.
تعریف
تروریسم از
نظر
امپریالیسم
آمریکا فقط از
منظر منافع
این
امپریالیسم
مورد تفسیر
قرار میگیرد.
هر کس با ماست
دوست است و هر
کس ضد ماست
شرّ و تروریست
است. سازمان
حماس در
فلسطین و یا
حوثیهای یمن
تروریست
هستند، زیرا
منافع
امپریالیسم
آمریکا و
متحدانشان را
رعایت نمیکنند،
ولی بزرگترین
دولت تروریست
منطقه یعنی
اسرائیل مظهر
دموکراسی و
رعایت حقوق
بشر محسوب میشود،
حتی اگر بزرگترین
زندان جهان را
در مورد اسارت
مردم فلسطین
بنا کند و
اعضاء بدن جوانان
مجروح
فلسطینی را در
بازار آزاد
لیبرالی جهان
به فروش
برساند.
آمریکا به جعل
رویدادهای
افغانستان
نیاز داشت تا
به استتار
ماهیت ارتجاعی
و
تجاوزکارانه
دخالت خود
بپردازد.
امپریالیسم
روس نیز روش
بهتری از این
رقیبش نداشت.
تمام رسانههای
آنها و ماشینهای
تبلیغاتی و
ستون پنجم
آنها در ممالک
جهان به عنوان
بلندگویان
مسکو تبلیغ میکردند
که ارتش «سرخ»
برضد تروریسم
جهانی در افغانستان
میرزمد و در
پی افشاء نقش
سازمان سیا و
سازمان امنیت
پاکستان در
حمایت از
تروریستهای
اسلامی برضد
منافع مردم
افغانستان
بوده و به
خنثی کردن توطئه
آنها مشغول
است. آنها
چهره
جنایتکارانه
گلبدین
حکمتیار یکی
از سران بیرحم
مجاهدین افغانستان
را که از
دوران
دانشجوئی
برضد کمونیستها،
بیخدایان و
یا هر کس را که
کمونیست تصور
میکرد، به
جهاد دست زده
بود، در ملاء
عام افشاء میکردند،
ولی در خفا با
همین گلبدین
حکمتیار نشست
مشترک میگذاشتند
تا آنها را در
قدرت سیاسی در
افغانستان
شرکت دهند و
سیاست آشتی
ملی را در پیش
بگیرند که
قربانی این
آشتی ملی ببرک
کارمل بود تا آنکه
نجیبﷲ مسلمان
این نوکر
گورباچف آن را
به بهترین
نحوی به تحقق
درآورد.
گلبدین
حکمتیار تا
زمانی که در
مقابل روسها
میجنگید و از
جانب آمریکا
حمایت میشد،
تروریست و
جانی بود ولی
زمانی که به
مذاکره با
نمایندگان
«حزب
دموکراتیک
خلق افغانستان»
پرداخت
نماینده مردم
افغانستان
بود که باید
در دولت آشتی
ملی شرکت میکرد.
رویزیونیستها
این حقایق را
از چشم مردم
جهان پنهان میداشتند
زیرا تروریسم
آنها هم از
منظر همان تفسیر
دوگانه
آمریکائی
تعریف میشد.
هیچکدام
از این دو
امپریالیسم
نمیخواستند
واقعیت جامعه
افغانستان
روشن شود و تصویر
آن را بر اساس
منافع شوم خود
ترسیم میکردند.
واقعیت ولی
این بود که
اکثریت قریب
به اتفاق مردم
افغانستان که
در روستاها
زندگی میکردند
و 95 در صد مردم
افغانستان
بودند از حضور
قوای اشغالگر
خارجی چه روس
و چه آمریکائی
در کشورشان
نفرت داشتند و
برضد آن
مبارزه میکردند.
این مردم به
شدت مذهبی
بودند و هنوز
هم هستند و در
شبکه طبقاتی
عشیرتی،
ایلی،
طایفگی، قبیلهای
و... گرفتار
بودند و هنوز
هم هستند و
این واقعیات
آن زمین
باروری بود که
هر کس میتواست
در آن نظریات
خویش را به
سهولت بکارد.
مردم
افغانستان
هیچگاه از
حکومت
کودتاگر ترهکی
و «حزب
دموکراتیک
مردم
افغانستان» حمایت
نکردند و آنها
را عامل
بیگانه
دانستند که بودند.
نه روسها و
عمالشان در
داخل خاک
افغانستان و
نه آمریکائیها
و عمالشان در
کابل پایگاه
تودهای در
روستاهای
افغانستان
نداشتند.
اینکه
مجاهدین افغان
و یا طالبان و
نظایر آنها
قادر شدند
پوزه امپریالیسم
را در کشورشان
به خاک
بمالند، حاکی
از نفوذ آنها
به درست و یا
نادرست در
روستاهای
افغانستان
بود. آنها پایگاه
طبقاتی در این
کشور داشتند و
از نفوذ در
روستاها
برخوردار
بودند و
حضورشان بیان
واقعیت جامعه
افغانستان
بود و هست.
اینکه ایدئولوژی
آنها ارتجاعی
است و راه حلهای
پیشنهادی
ارائه شده
آنها برای حل
معضلات
اجتماعی ضدمردمی،
ضددموکراتیک
و به نفع
ایدئولوژی ارتجاعی،
و طبقات حاکمه
و ریشسفیدان
روستاهاست،
تغییری در
ریشه داشتن آنها
در میان جامعه
عقبمانده
افغانستان و
روستاهای آن
نداشت.
روسها
و آمریکائیها
هر دو تلاش
داشتند جامعه
مصنوعی و
تخیلی خود را
برای فریب
افکار عمومی جهان
طوری ترسیم
کنند تا
حضورشان را در
افغانستان از
بالای سر مردم
مسلمان و
متعصب
افغانستان
توجیه نمایند.
فرار
مفتضحانه
آمریکا از افغانستان
تمام این کاخهای
رویائی
خودفریبانه
عوامل دشمن را
درهم ریخت و
مردم جهان
متوجه شدند که
تمام تبلیغات
رسانههای
گروهی در مورد
افغانستان تا
به امروز دروغ
محض بوده است.
به همین جهت
است که
رویزیونیستها
با مکّاری در
پی آن هستند
که این شکست
را انکار کرده
و با توسل به
تئوری توطئه
مدعی شوند که
هرگز شکستی در
کار نبوده
بلکه این ساخت
و پاخت طالبان
با آمریکا
بوده است که
به عنوان
پیروزی طالبان
عرضه میشود.
به نظر آنها
همه این
رویدادها
برنامهریزی
شده و ساختگی
است. این عده
میخواهند با
تلاش بیهوده
شاید بتوانند
گذشته خود را
نجات دهند.
آقای
رحمتﷲ امیری
کارشناس
برجسته امور
افغانستان که
خودش قربانی ترور
طالبان بوده
است در برنامه
کانال فونیکس
در آلمان در
اواخر ماه
سپتامبر به
نام «قدرت طالبان»
بیان داشت:
طالبان
کنونی،
طالبان سال 2001
نیست، «آنها
هم منظمتر
عمل کرده و هم
در افغانستان
با نفوذترند. 60
در صد کشور را
در اختیار
دارند». وی
اشاره میکند
که دولت در
مورد طالبان
حقیقت را نمیگوید،
پیروزی بر
طالبان و
شکستن کمر
آنها حرف مفت
است. دولت
باید بپذیرد
که طالبان یک
نیروی
قدرتمندی است
که دارای نظم
ارتشی
و نظریات
پخته اجتماعی
میباشد. به
طالبان نمیشود
به عنوان یک
مشت شورشی
برخورد کرد.
این سخنان
ایشان که قبل
از فرار
مفتضحانه
آمریکا بیان
شده بود، امروز
چون واقعیت
غیرقابل
انکار در
مقابل ماست.
در همین
برنامه
اعتراف میشود
که آنچه
آمریکا و ناتو
به افغانستان
هدیه آوردند،
تنها توسعه
گورستانها
بود. زیرا
اشغالگران با
حمله به
روستاها نهرهای
خون جاری میساختند
و این جنایات
را به عنوان
مبارزه علیه
«تروریسم» و «جهادیسم»
توجیه میکردند.
نشر و تبلیغ
آگاهانه
اسلامستیزی
چاشنی بخشی از
این مبارزه
ایدئولوژیک
غرب علیه مردم
افغانستان
بود تا خون
آنها را مباح
اعلام کند.
آنها در قندهار
زندان و شکنجهگاه
ایجاد کرده
بودند که در
کنار زندان
خوفناک بگرام
در مزارشریف
از نمادهای دفاع
از «حقوق بشر»
در افغانستان
بود. فراموش نکنیم
که آمریکائیها
افغانها را
به عنوان
«تروریست» به
کامیون سوار
کرده و کامیونها
را با شلیک
مسلسل مشبک
کرده و جنازهها
را برای این
که خوراک گرگها
شوند با الهام
از «ارزش»های
جامعه غرب در
بیابانها میریختند.
فیلم این
جنایت حتی در
جشنواره فیلم
در گوتهبورگ
سوئد به نمایش
گذارده شد.
رویزیونیسم
دشمن
مارکسیسم -
لنینیسم و
همدست امپریالیسم
آست. آنها به
زودی ناچارند
از سوسیال
امپریالیسم
چین نیز به
عنوان مظهر
«کمونیسم»
دفاع کنند و
مجددا به ستون
پنجم
امپریالیسم
در منطقه بدل
شوند. برای
آنها سودجوئی
از تضادها و
تحلیل مشخص از
شرایط مشخص
مطرح نیست،
نوکری اجنبی برای
آنها مهم است.
از
فردای پیروزی
طالبان در
افغانستان
رسانههای
امپریالیستی
افشاء کردند
که میلیونها
کودک افغانی
در گرسنگی به
سر میبرند،
وضعیت
اقتصادی
فاجعهآمیز
است، از
بهداشت خبری
نیست. در
افغانستان هرگز
امنیت وجود
نداشته است و
حقوق زنان
سنتاً و
تاریخا مورد
لگدمال میشده
است. روشن است
که میلیونها
زن افغانی
فاقد حقوق
دموکراتیک
بودند و هستند
و همه آنها
مانند مردان
افغانی به
شریعت اسلام
احترام میگذارند
و این وضعیت
را به نادرستی
به دلایل مادی
به عنوان
تقدیر
پذیرفتهاند.
رسانههای
امپریالیستی
منتشر ساختند
که قدرت دولت دستنشانده
آنها همواره
محدود به کابل
بوده است و نه
افغانستان.
زنان
افغانستان که
تعدادشان به
حدود 18 میلیون
نفر میرسد و
در دهات و
عشایر
افغانستان
زندگی میکردند
هرگز از حقوق
دموکراتیک و
حق تعیین سرنوشت
برخوردار
نبودهاند.
یعنی قوای
اشغالگر
آمریکا با
تجاوز بیرحمانه
خویش به
افغانستان
برای زنان
افغانی کوچکترین
هدیه
دموکراتیک به
همراه نداشته
است. در هیچکدام
از روستاهای
افغانستان
امکان تدریس
کودکان چه
برسد به زنان
وجود نداشته
است و علیرغم
این، یاران آمریکا
با ناله سردهی
و گریان به
خیابانها میریزند
و از دست رفتن
«دستآوردهای»
زنان افغانی
در کسب حقوق
دموکراتیک،
عدم امکان
ورزش و به طور
مشخص بازی
فوتبال برای
زنان افغانستان،
دوچرخهسواری
زنان بیحجاب
(بخوانید بدحجاب)
در
افغانستان،
نابودی
موسیقی،
برچیده شدن
عدالت و حکومت
متکی برقانون
و... سخن میرانند
و این نیت را
دارند تا از
افغانستان
منظرهای
ترسیم کنند که
گویا این کشور
دارای یک حکومت
مدرن، ملی و
دموکراتیک
بوده و به همت اشغالگران
«ارزشهای
دموکراتیک»
جوامع غربی در
این کشور در
عرض بیست سال
گذشته
نهادینه شده
بوده است و
حال با پیروزی
طالبان همه
این
دستآوردهای
عظیم بر باد
میرود. روشن
است که این
تصویر با
واقعیت جامعه
افغانستان
خوانائی
ندارد.
واقعیت
ولی غیر از
این است.
اشغالگران
غربی ناتو به
رهبری آمریکا
به سرزمین
افغانستان
تجاوز کردند،
صدها هزار
انسان را در
عروسی و عزا و
عرصههای جنگ
و مقاومت و با
تحقیر مردم
آزاده افغانستان
به قتل
رساندند، قتل
عامهای خویش
را که با
پهپادهای
آمریکائی که
از آلمان
هدایت میشد و
مرتب تکمیل و
دقیق میگردید
به بهانه
مبارزه با
تروریسم
طالبان و اسلامیستها
با اسلامستیزی
و اسلامهراسی
تکمیل و توجیه
کردند، به
قاتلان مردم
افغانستان
نشانهای
افتخار دادند
و از سربازان
متجاوز خویش که
با سرافکندگی
بعد از بیست
سال به
کشورشان بازمیگشتند،
تجلیل نمودند تا
روحیه ارتش را
بالا نگاهدارند
و از خطر
تضعیف و
اعتراضات
درونی بکاهند.
تمام سلاحهای
مدرن خویش را
در میدانهای
نظامی
افغانستان به
آزمایش
گذاردند و خاک
این سرزمین را
برای نسلها
بعد آلوده
ساختند.
رژیمهای
حاکم در این
کشور از کرزای
گرفته تا اشرف
غنی و عبدﷲ
عبدﷲ بدون
استثناء با
اعمال زور و
تقلب در انتخابات
به قدرت
رسیدند و قدرت
خود را با
تائید
نیروهای
اشغالگر حفظ
کردند.
هیچکدام از
این رهبران در
کابل نماینده
مردم
افغانستان
نبودند و عامل
بیگانه محسوب
میشدند. تمام
مجلس
افغانستان با
اعمال نفوذ و
در بالای سر
اراده مردم
افغانستان
برپا شده بود
و تقلبی و جعلی
بود. در این
کشور آزادی
احزاب و
مطبوعات وجود
نداشت مگر
اینکه در مدح
اشغالگران
صحنهآرائی
میکردند.
زندگی در کابل
و برخی شهرهای
بزرگ را که
تنها بخش
بسیار کوچکی
از زندگی مردم
افغانستان را
در برمیگیرد،
نمیتوان به
جای زندگی
واقعی میلیونها
مردم
افغانستان در
سرتاسر کشور
جا زد. زندگی
همدستان
اشغالگران و
کولابوراتورها
و طبقات مرفه
ناچیز
بورژوازی
افغانی را که
همه فرار را
برقرار ترجیح
دادند، نمیشود
نماینده
واقعیت زندگی
مردم
افغانستان جا
زد.
دولتهای
بر مسند کار
در دوران
اشغال حتی
دیگر به
اعتراف
اربابانشان،
دزد و فاسد
بودهاند و
برای خود کاخهای
رویای در چشم
و همچشمی با
یکدیگر بنا
نهاده بودند
که در هیچ کجای
دنیا نظیر
چنین کاخهائی
را نمیتوانید
پیدا کنید و
این در حالی
بوده است که میلیونها
کودک افغانی
در اثر سوء
تغذیه به پوست
و استخوان بدل
شدهاند. پرسش
این است که
این
اشغالگران
«تیزبین» نمیتوانستهاند
با «پهپادهای»
خود این تفاوتها
و شکاف عظیم
طبقاتی را در
جامعه
افغانستان تشخیص
دهند؟
مسلما
میدانستند.
شیوه زندگی
عیاشی و بریز
و بپاش طبقه
ناچیز و مرفه
حاکمه امری
نبود که از
چشم انسانها
و مخبران
جراید
اروپائی
پنهان بماند،
ولی مصالح
نیروهای
اشغالگر حکم
میکرد برای
توجیه ادامه
اشغال
افغانستان در
نزد افکار
عمومی
کشورشان مرتب
دروغ بگویند و
برای این نیت،
زنان
افغانستان را
به عنوان قربانی
و کالای
تبلیغاتی
رسانهای جلو
انداخته از آنها
ابزار
تبلیغاتی
مدرن بسازند و
مدعی شوند که
نیروهای
اشغالگر «ارزشهای
غربی» را به
افغانستان
برده، به زنان
حقوق
دموکراتیک
داده، حجاب
اجباری را از
میان برداشته
و شیوه زندگی
غربی را
برایشان به
ارمغان آورده
و آنها به پاس
سر اشغالگران
حق تحصیل دارند.
دوچرخهسواری
چند نفر زن
افغانی آنهم
در معیّت
مردان و پلیس
افغانستان تا
مبادا مورد
تعرض مردان افغانی
و نه گروه
طالبان قرار
گیرند، منبع
تبلیغاتی شده
بود که با
مصاحبههای
ساختگی با
چهرههای
نگران، با
تکیه بر
نگرانی از
نابودی حقوق زنان
افغانی،
جنایات
اشغالگران را
توجیه نمایند.
هیاهو بر سر
حقوق زنان در
افغانستان
پرچمی شده است
که در سایه آن
حقوق میلیونها
زن افغانی و
میلیونها
مرد افغانی
یعنی حق
حاکمیت ملی،
حق تعیین سرنوشت
38 میلیون
افغانی زن و
مرد افغانی در
پرده افتد و
یا ضایع شود.
فراموش
نکنیم که در
همان کابل
«دموکراتیک» و
«آزاد» بر اساس
سنت جامعه
افغانستان
اکثریت قریب
به اتفاق زنان
افغانی با
حجاب بیرون میرفتند
و به تبلیغات
رسانهای که
با زندگی مردم
افغانستان
بیگانه بودند وقعی
نمیگذاشتند.
زنان
افغانستان
نیز قربانی
تبلیغات
اشغالگران و
هوچیبازان
سیاسی هستند.
تاریخ مبارزه
مردم
افغانستان در
شهرهای بزرگ
نشان نمیدهد
که این زنان
افغانی و تمام
آن کسانی که
امروز برای
فرار آمریکا
با چهرههای
گریان به
خیابانها میآیند
برضد اشغال
کشورشان در
این مدت بیست
سال اعتراض
کرده باشند.
حزب ما به
خاطر نمیآورد
که مبارزهای
برضد رشوهخواری
و دزدی رهبران
دستنشانده
افغانستان در
کابل انجام
شده باشد و یا
ساکنان کابل و
هرات و نظایر
آنها خواهان
آزادی احزاب و
رفع سانسور
شده باشند.
حزب ما به خاطر
نمیآرود که
این معترضان
امروزی به
انتخاباتهای
تقلبی دیروزی
و نقض حقوق
دموکراتیک و
یا اعتراض به
قربانیان
پهپادهای
آمریکائی
اعتراضی
داشته میبودند.
حزب ما به
خاطر نمیآورد
که وقتی
«دادگاه»
اروپا «گئورگ
کلاین» (Georg Klein) که
مسئول قتل عام
بیش از صد نفر
زن و کودک
افغانی در
ماجرای
بمباران
ماشین نفتکشی
در قندوز
افغانستان
بود را تبرئه
کرد، نمایشات
اعتراضی توسط
بانوان
افغانی که
هموطنانشان
را به قتل رسانده
بودند صورت
گرفته باشد.
این است که در تحلیل
اوضاع
افغانستان
نباید شرط
احتیاط را از
دست داد و
مرعوب فضای
ساختگی و
برنامهریزی
شده و یا
خودبخودی
قرار گرفت.
روشن
است که
نیروهای
دمکرات،
انقلابی و
کمونیست
افغانی و
ایرانیان
مترقی که زیر
پرچم معصومه
علینژاد
آمریکائی
سینه نمیزنند،
باید از هر
مبارزه
دموکراتیک و
مطالباتی
مترقی در
افغانستان
دفاع کنند.
کمونیستها
همیشه از
تساوی حقوق
اجتماعی زن و
مرد حمایت
کرده و میکنند.
ولی باید
هشیاری خویش
را در این
مبارزه حفظ
کنند و مرز
تمایزی میان
خود و آن
کسانی بکشند
که مخالف
پایان تجاوز
آمریکا در
افغانستان
بودهاند و
«حقوق زنان» را
پرچمی ساختهاند
تا بر اسارت
همه مردم
افغانستان
صحه بگذارند.
باید برضد
تضییقات
طالبان و برای
یک افغانستان
پیشرفته،
مدرن،
دموکراتیک
مبارزه کرد،
ولی این مبارزه
باید در
چارچوب
استقلال و
تمامیت ارضی افغانستان
و احترام به
آن و بیان
نفرت از تجاوزگران
و اجنبیپرستان
صورت گیرد. در
غیر این صورت
هر مبارزه دموکراتیک
مردم
افغانستان
اعم از زن و یا
مرد را میتوان
بیان حسرت
دوران اسارت و
آرزوی بازگشت
آن تعبیر کرد.
روشن
است که
نیروهای
اشغالگر به
خوبی از این
وضعیت در
افغانستان،
نقض دموکراسی
و سرکوب حقوق
بشر،
انتخابات
تقلبی، شبگردیهای
200 هزار نفر
نیروی خصوصی
«بلاک واتر» در
روستاهای
افغانستان و
دزدیهای
دولتمردان با
خبر بودند و
چه بسا یقینا
ژنرالهای
آمریکائی
نیز بودند که
سهم خود را از
سران افغانی و
هزینهکردنهای
بی حساب و
کتاب آنها و
از گنج یغمای
دلارهای
آمریکائی
تقاضا و
دریافت میکردند
و از این طریق
بار خود را
برای همیشه بستهاند.
این تجاهل
آمریکا که
گویا غافلگیر
شده و از
خودکامگی و
فساد رهبران
افغانی خبر
نداشته است،
بیشرمانه
است. وقتی در
انتخابات
تقلبی و
فرمایشی
علیرغم همه
تدارکات پیشبینی
شده، آقای
عبدﷲ عبدﷲ به
جای اشرف غنی
پیروز شد،
دخالتگری
آمریکا برملا
شد و با پا در
میانی و دخالت
آشکار وزیر
آمریکائی
دخالت در امور
داخلی همه
کشورهای
جهان، یعنی
آقای «مایکل
ریچارد پامپِیو»
((Michael Richard Pompeo که
سابقا به مدت
یک سال ادارهکننده
سازمان
اطلاعات
مرکزی «سیا»
بود، به زور و
با آبرو ریزی
و حتی بیتوجهی
به افکار
عمومی اشرف
غنی فراری را
بر مسند کار
به جای برنده
انتخابات
آقای عبدﷲ
عبدﷲ
برگمارد.
«ویلیام
دی هارتونگ» (William D Hartung)[1] در
ارزیابی خود
از وضعیت
افغانستان به
صراحت میگوید:
«نتیجه
استفاده از
پهپاد که با
مقاومت مردم
افغانستان
روبرو شد
افزایش تعداد
طالبان بود».
ما د ر
این باره باز
سخن خواهیم
گفت زیرا سرنوشت
مردم
افغانستان با
تاریخ، فرهنگ
و سنن جامعه
ایرانی نیز
پیوند دارد و
افشاء دشمنان
مردم افغانستان
و دراز کردن
دست دوستی و
همبستگی به
سوی آنان برای
منافع ملی
ایران نیز
دارای اهمیت
میباشد. و در این
راستا باید
دروغهای
همدستان
تجاوزکاران
به افغانستان
را برملا
نمود.
نقل
از توفان
ارگان مرکزی
حزب کارایران
شماره 260 آبان
1400
www.toufan.de
لینک چند
وبلاگ حزبی
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
وبلاگ
کارگر آگاه
http://www.kargareagah.blogspot.se/
سایت
کتابخانه
اینترنتی
توفان
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت
آرشیو نشریات
توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در
توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در
فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام
https://telegram.me/totoufan
[1] - ویلیام دی
هارتونگ مدیر
پروژه تسلیحات
و امنیت در
مرکز سیاست بینالملل
است. وی همچنین
یک پژوهشگر
ارشد در
برنامه
استراتژی آمریکایی
بنیاد نیویورک
و در گذشته مدیر
مرکز منابع
تجارت اسلحه
در موسسه سیاست
جهانی بود.