کودتا
و اشغال
افغانستان به
دست سوسیال
امپریالیسم
شوروی، دام
خودساختهای
برای
امپریالیسم
آمریکا
نگاهی به
سیر
رویدادهای
افغانستان به
دست عمال شوروی
و بر خلاف
مصالح
کشورافغانستان؛
برای خلقهای
منطقه بسیار
آموزنده است.
تجاوزواشغال
افغانستان
توسط شوروی،
رویزیونیستها
را در جهان و
به ویژه
درایران چه
درآن زمان و
چه درشرایط
شکست وفرار
مفتضحانه
آمریکا از افغانستان،
در وضعیت بدی
قرار داده
است. آنها
ناچارند بر
تجاوز و
اشغال
و فرار
آمریکا چشم بپوشند
و آن را مسکوت
بگذارند،
زیرا پای
ارباب سابق
آنها نیز به
میان میآید.
سراپای
نشریات
رویزیونیستی
فقط حمله به ماهیت
ارتجاعی
طالبان و
حمایت
شرمگینانه از امپریالیسم
متجاوز و
اشغالگر
آمریکاست. به
سابقه امر
رجوع کنیم.
شورویها
نخست در
افغانستان به
دست عمال خویش
در ارتش، دولت محمد
داودخان (۱۹۷۳ تا ۱۹۷۸) را به
عنوان
کاتالیزاتور
برای کسب آتی
تمامی قدرت بر
سر کار
آوردند. محمد
داود خان به
عنوان نخستین
رئیس جمهور
افغانستان،
نظام پادشاهی
آن کشور به
رهبری
محمدظاهرشاه
پسرعمویش را
سرنگون کرد و
به انجام
اصلاحاتی در
درون افغانستان
در زمینه ارضی
اقدام نمود. وی سیاستی
ترقیخواهانه
داشت و مدعی
شد که از این
به بعد در
افغانستان
عدالت
حکمفرماست.
داودخان به
افزایش حقوق
زنان توجه کرد
و نهضت زنان
در افغانستان
را تقویت
نمود. وی با دو
برنامه پنجساله
و تاسیس
کارخانههای
بزرگ در زمان
فعالیتهای
سیاسیاش در
دولت، به
بهبود وضع
افغانستان
موفق شد. بعد
از کودتا حتی
برخی از
کادرهای «حزب
پرچم» را در
موسسات دولتی
به استخدام
گرفت. داود
خان به شدت
ضداسلامیستها
بود و با آنها
با حمایت «حزب
دموکراتیک
خلق افغانستان»
به سختی
مبارزه نموده
و درافتاد و
روشی مستبدانه
در پیش گرفت،
به طوریکه
پارهای از
آنان به
پاکستان فرار
کردند.
اقدامات ضدمذهبی،
اصلاحگرانه و مستقلانه
محمد داودخان
خشم روحانیت
مرتجع،
مالکان ارضی،
امپریالیستها
و سوسیالامپریالیسم
شوروی را برضد
خود برانگیخت.
در زمان
داودخان
دانشگاههای
افغانستان پر
جوش و خروش
بودند.
مارکسیست -
لنینیستها
در سایه «شعله
جاوید» مبارزه
میکردند و
رویزیونیستها
«حزب
دموکراتیک
خلق
افغانستان» را
که جنبه قومی
پشتونی داشت فعال
ساخته بودند.
«حزب پرچم» که
آنهم رویزیونیستی
ولی با ترکیب
تاجیکی بود
گروه دیگری را
تشکیل میداد
که مدتی با
رویزیونیستهای
«حزب
دموکراتیک
خلق
افغانستان»
بیعت کردند.
رویزیونیستها
در شرایط
دموکراتیکی
که در افغانستان
وجود داشت،
قادر شدند به
مجلس راه پیدا
کنند. این
شرکت در مجلس
تنها حاکی از
نفوذ نسبی
آنها در
پایتخت کابل
بود. کابل در
آن زمان تنها 200
هزار نفر
جمعیت داشت که
حاکی از ضعف
نفوذ رویزیونیستها
در خارج
مرزهای کابل و
در سرتاسر
افغانستان
یعنی در
روستاها بود که
در چنبره سنتهای
دینی و
عشیرتی،
طایفگی اسیر
بودند و منبع تغذیه
جریانهای
مرتجع اسلامی
محسوب میشدند. در آن زمان
بیش از 4/3 خاک
افغانستان را
روستاها تشکیل
داده و اکثریت
عظیم 5/13 میلیون
مردم در روستاها
زندگی میکردند.
رویزیونیستها
تلاش داشتند
با اشاره به
انتخاب
نمایندگانشان
در مجلس
افغانستان و بزرگنمائی
نیروی خود
مدعی شوند که
کودتای استعماری
آنها به علت
دارا بودن
«پایگاه تودهای»؛ حقانیت
داشته است.
این ادعا حرف
پوچی بیشتر نبود.
ماهیت طبقاتی
این حزب نه
کارگری بود و
نه دهقانی،
بلکه از دل
جامعهی
روشنفکری کابل،
از میان
بروکراسی
دولتی، خردهبورژوازی
فقیر و حتی
میانهی شهری
به وجود آمده
بود، نفوذ
آنها بیشتر
محدود به شهر
و به ویژه
پایتخت بود و
نه در روستاها
که بیش از 95
درصد مردم
افغانستان در
آنها زندگی میکردند.
آن هم در
جامعهای که
فقط ۲%
جمعیت
روستاییاش
سواد خواندن و
نوشتن داشت.
طبقه کارگر
افغانستان نیروی
ناچیزی را در
این کشور
تشکیل میداد
تا بتواند
دیکتاتوری
پرولتاریا را
اعمال کند. در
کنار فعالیت
«چپروانه»
رویزیونیستها
که مستقیما به
دین حمله کرده
و خداناباوری را
تحت عنوان
ماتریالیسم
حتی در
نمایشات اعتراضی
خویش تبلیغ مینمودند،
مقاومتهای
اسلامی از طرف
دانشجویان
دانشگاه کابل
نیز سربلند
کرد. گلبدین
حکمتیار یکی
از رهبران
جنایتکار
اسلامی بعدی
افغانستان؛
رهبر
دانشجویان
مسلمان
افغانی بود که
در دانشگاه
کابل عَلَمِ
مبارزه علیه
کمونیسم را
برافراشت. در
اردیبهشت سال 1357
دولت داودخان
که زیر بار
دیکته لئونید
برژنف در سفرش
به شوروی
نرفته بود، با
کودتای روسی
سرنگون شد.
در چنین
وضعیتی در
افغانستان
نورمحمد ترهکی
رهبر «حزب
دموکراتیک
خلق
افغانستان» با
کودتای افسران
افغانی تعلیم
یافته در
شوروی که در
زیر نفود
حفیظﷲ امین
رئیس جمهوری
بعدی
افغاستان
بودند به قدرت
رسید. ترهکی
برای تحکیم
پایههای
قدرت خود فورا
به سرکوب
داخلی متوسل
شد، داودخان و
همه خانواده
وی را که
تسلیم مطامع
شورویها
نشده بودند،
قتلعام کرد و
با جریانهای
اسلامی که
مخالف نظر وی
بودند به شدت
درگیر شد و به
قلع و قمع و
کشتار آنها
پرداخت. وی
مارکسیست -
لنینیستها
را به زندان
افکند و در
زیر شکنجه به
قتل رسانید.
این زمان
دوران سیاه
قتلعامهاست،
حجاب زنان
ممنوع اعلام
شد و «پوشش
اجباری» و نه
داوطلبانه
حاکم گردید،
نماز خواندن
در مجامع
عمومی قدغن
شد، درِ مساجد
بسته شد، داشتن
ریش جرم محسوب
میشد. فراموش
نکنیم که
داشتن حجاب در
دوران داودخان
اجباری نبود.
رویزیونیستها
بیحجابی
«مترقی» را
اجباری کردند.
این اقدامات به
ظاهر «مترقی»
موجی از خشم
در افغانستان
برانگیخت. در
سال 1979
اسلامیستها
در افغانستان
به رهبری گلبدین
حکمتیار به
نمایشات
اعتراضی دست
زدند. آنها
علاوۀ بر پخش
شبنامهها،
موفق به
سازمان دادن
تظاهرات مردم
شهر کابل در
اسفندماه 1358 و
متعاقب آن
اعتراضات
دانشجویان
دانشگاه و
مدارس پسران و
دختران کابل
شدند.
ترهکی
فرمان قتل عام
داد و برای سر
گلبدین
حکمتیار
جایزه تعیین
کرد. شعار این
تظاهرات مرگ
بر ترهکی
بود. به این
ترتیب کشتی
حکومت
کودتائی ترهکی
بر دریائی از
خون، نفرت،
وابستگی به
بیگانه و خشم
مردم
افغانستان به
راه افتاد.
رویزیونیستها
برای کتمان
خیانتهای
خود در
افغانستان
تمایل دارند
که به حمایت
پاکستان،
سازمانهای
جاسوسی و
امنیتی
آمریکا،
پاکستان،
انگلستان و
نفوذ جهادیستهای
عرب به
افغانستان در
حمایت از
مجاهدین اشاره
کنند. نطق
مشاور امنیتی
ریگان آقای
برژینسکی و
مارگارت تاچر
نخست وزیر
بریتانیا و
صحنه ملاقاتهای
رهبران عمامه
به سر مجاهدین
و رونالد ریگان
را در همه جا
برای توجیه
اسارت مردم
افغانستان
توسط روسها
پخش میکردند
تا موجب کتمان
این حقیقت
شوند که این
مجاهدین
مذهبی و مرتجع
به علت شرایط
عینی و تاریخی
جامعه
افغانستان در
این کشور
پایگاه تودهای
داشتند و به
همین علت هم
در مقابل 100
هزار سرباز
اشغالگر روس
مقاومت
نمودند. این خصوصیتی
بود که
رویزیونیستهای
افغانی
نداشتند و
متکی به قدرت
خارجی بودند و
هستند.
ترهکی
بدون توجه به
عقبماندگی
جامعه سنتی
اسلامی و
پدرشاهی
افغانستان
با ساختاری
قبیلهمحور،
عشیرتی و
ایلی، دست به
اصلاحات
خونینی زد که
به طغیان برضد
بیخدایان
منجر شد.
پیدایش جریانهای
متشکل
مجاهدین و
توسل آنها به
اسلحه برای
مقاومت در
برابر کودتای
مسکو و اشغال
کشورشان از
همین جا
سرچشمه میگرفت.
افسانه مسکو و
رویزیونیستها
برای توجیه
اشغال
امپریالیستی
افغانستان که
گوئی مشتی
تروریست
مسلمان بدون
پایگاه اجتماعی
برای مبارزه
با ترقیات نوع
روسی از طرف
ممالک
امپریالیستی
و سازمانهای
جاسوسی ساخته
شدهاند،
پشیزی ارزش
نداشته و
منطبق بر
واقعیت نبوده
و نیست. آنگاه
سیل
پناهندگان
افغانی که به
میلیونها
نفر میرسیدند
و همه مخالف
شوروی
اشغالگر
بودند به خارج
افغانستان
آغاز شد و
میلیونها
افغانی راهی
پاکستان و
ایران شدند.
مردم کشور ما
بعد از انقلاب
1979 با سیل هجوم
این
پناهندگان
روبرو بودند
که مورد تحقیر
و دشنام
رویزیونیستهای
حزب توده
ایران و تمام
زیرمجموعههای
آنها در ایران
بودند. تاریخ
جهان چنین موج
گسترده از
پناهنده را که
به دو کشور
سرازیر شدند،
در عرض چنین
مدت کوتاهی تا
آن دوران بیاد
نمیآورد. کار
مبارزه با
اسلام،
مجاهدین و
مردم مذهبی
افغانستان و
استقرار
ترور، خفقان و
مخالفت مردمی
به جائی رسید
که مقامات
شوروی نارضایتی
خود را از
گسترش مقاومت
و سختگیریهای
دولت ترهکی
به حفیظالله
امین در زمان
اقامتش در
مسکو ابراز
داشتند و از
وضعیت نابسامان
افغانستان و
مقاومت
نیروهای
اسلامی مرتجع
که در میان
مردم پایگاه
اجتماعی
داشتند به
شکایت پرداختند.
این نارضایتی
روسها به گوش
ترهکی نیز رسید
و اختلافات در
درون «حزب
دموکراتیک
خلق افغانستان»
را افزایش داد
و «رفیقِ» آقای
ترهکی یعنی
حفیظالله
امین؛ یعنی
یکی دیگر از
رهبران حزب
مشترکشان
سرانجام
همراه با
یارانش،
نورمحمد ترهکی
را بیرحمانه
در «خدمت به
سوسیالیسم» با
قراردادن
بالش بر دهانش
در محل اقامتش
مشعشعانه خفه
کرد و «انقلاب»
را به دستور
لئونید برژنف
نجات داد.
در تاریخ
مهر ۱۳۵۸رادیو
کابل، خبر مرگ
ترهکی را
اینگونه
اعلام کرد:
"نورمحمد ترهکی
رئیس شورای
انقلابی، در
اثر مریضی
شدیدی که از
چندی به این
طرف عاید حالش
بود، صبح دیروز
وفات یافت و
جنازه مرحوم
دیروز در
مقبره فامیلی
اش به خاک
سپرده شد.". میبینید
که رویزیونیستها
فقط با دروغ و
عوامفریبی
زندگی میکنند.
آقای حفیظالله
امین در
شهریور ۱۳۵۸ پس از
کشتن نورمحمد
ترهکی،
دبیرکل «حزب
دموکراتیک
خلق
افغانستان»، ریاست
شورای انقلاب
و مقام نخستوزیری
را در اختیار
میگیرد و به
مدت ۱۰۰
روز بر مسند
قدرت تکیه میزند.
وی برای
فریب مردم
تمامی شکستهای
اقتصادی،
برنامهریزیهای
نادرست،
سرکوبها و
ستمهای
گذشته را بر
دوش ترهکی
انداخت و یک
فهرست ۱۲ هزار نفری
از نام مفقودشدگان
را منتشر کرد
و ادعا نمود
که همه آنها توسط
ترهکی کشته
شدهاند.
امین موذیانه
برای بدستآوردن
اعتماد مردم،
شعار قانونیت،
مصونیت و
عدالت را
سرلوحه کار
خود قرار داد
و گفت: «خلق
زحمتکش ما با
خنثی ساختن هر
توطئه امپریالیسم
و سرکوب نمودن
هر تجاوز
دشمنان
انقلاب و از
بین بردن هر
عنصر منافی
تکامل مطلوب
انقلاب، به
پیش میروند».
لیکن این
سخنان که گویا
امین یک «عنصر
منافی تکامل
انقلاب» را سر
به نیست کرده
است، برای مردم
از طرف رژیمی
که به مردم
تکیه نداشت و
با زور زندان،
شکنجه و اعدام
بر سر کار
بود، علیرغم
تبلیغات
سرسامآور
شورویها و
نوکران
سرسپرده آنها
نظیر حزب توده
ایران در جهان
بیفایده بود
و تاثیری در
میان مردم
نداشت.
در اینجا به
سندی اشاره میکنیم
از آقای
«ولیاخفسکی»
که در کتابش
«توفان در
افغانستان»
نوشته است: «پس
از کودتای
دولتی و به
قدرت رسیدن
امین، خشونت و
دهشت در کشور
به اوج خود
رسید. امین با
دادن شعارهای
ناسیونالیستی،
پرگوییهای
بیهوده و
سخنرانیهای
پوچ و میان
تهی، کار را
به برپایی یک
رژیم خود کامه
و دیکتاتور
کشاند.»
امین که همه
میراث دوران
ترهکی را به
دوش میکشید و
با مشکلات
اقتصادی،
فرهنگی و
مخالفت توده
مردم و پیدایش
جریانهای
اسلامی مرتجع
روبرو شده
بود، تصمیم
گرفت به پاکستان
نزدیک شود.
وی در نامهای
به ژنرال
ضیاءالحق
رئیس جمهور
پاکستان بر بهبود
روابط بین دو
کشور تاکید
کرد. حتی
مخالفان وی
مدعی شدند،
امین ضمن تماس
با سازمان «سیا»
با گلبدین
حکمتیار نیز
تماس گرفته و
پیشنهاد یک
حکومت
ائتلافی را که
حکمتیار نقش
دوم را در آن
داشته باشد با
وی در میان
گذاشته است و
گلبدین حکمتیار
نیز این
پیشنهاد را
پذیرفته است.
هر چند که
حکمتیار چنین
ارتباطی را با
امین انکار کرد.
همین شایعات و یا واقعیات منجر به آن شدند که روسها با تبلیغات گسترده توسط رسانههای خویش و از جمله عمال بومیشان در ایران یعنی حزب توده ایران اعلام نمایند که حفیظﷲ امین جاسوس سازمان «سیا» بوده است و نقشه قتل وی را کشیدند. به این ترتیب امین و شماری از اعضای کابینهاش در اقامتگاهش در تپه تاجبیگ توسط مامور کا. گ. ب. که آشپز روسیاش بود، مسموم شدند. حفیظالله امین که هنوز نمرده بود در یک اقدام نظامی به سرکردگی افسر شوروی، «سیمیونف» با رگبار مسلسل در پیش چشم اعضای خانواده خود به قتل رسید. سایر اعضای خانواده امین که زنده مانده بودند به زندان پلچرخی انتقال داده میشوند. خبر کشتن امین توسط خانواده اش بعدا تائید گردید و شرح واقعه منتشر شد. روسها به راحتی همه نوکرهای خویش را سر به نیست میکنند، نوکرهائی که تا دیروز همه «قهرمانان مطلوب انقلابی» به حساب میآمدند. هنوز هم گوش به فرمانان مسکو، از این گماشتههای بیآبرو حمایت میکنند.
رهبران
شوروی در
روزهای آخر
حکومت امین به
این نتیجه
رسیده بودند
که با نگهداشتن
امین در قدرت،
خیزش مردم،
ایستادگیها
و اعتراضات
مردم و سوء
استفاده
آمریکا، پاکستان،
عربستان
سعودی را نمیتوانند
مهار کنند و
ترس داشتند که
در اثر این فشارهای
خارجی، با
ورود جهادیستها
به درون
افغانستان به
یاری
سازماندهی
«سیا» و سازمان
امنیت
پاکستان و نیز
نزدیکی امین
به آمریکا و
پاکستان تمام
افغانستان را
از دست بدهند.
به این جهت
امین را کشتند
و ببرک کارمل
را که تاجیکی
معتدلتر بود
و رهبر «حزب
پرچم» محسوب
میشد که قبلا
مغضوب واقع شده
و به عنوان
سفیر در
چکسلاواکی به
سر میبرد بر
سر کار
آوردند.
مطبوعات
شوروی در آن
زمان مدعی
شدند که به
درخواست دولت
افغانستان به
افغانستان
لشگر کشیدهاند
ولی واقعیت آن
بود که در آن
موقع حفیظﷲ
امین در گور
گمنامی
آرامیده بود و
ببرک کارمل که
تنها سفیر
افغانستان
بود با
هواپیمای
روسی از طریق
شوروی به کابل
پرواز میکرد.
در واقع دولت
رسمیای در
افغانستان
وجود نداشت تا
روسها را
برای اشغال
دعوت کند. خود
ببرک کارمل که
دستنشانده
محض بود با
هواپیمای
نظامی رسمی
اشغالگران به
افغانستان
وارد شد. این
افسانه را تنها
روسها برای
اشغال
افغانستان
آفریده بودند.
در دی ماه سال ۱۳۵۸
هواپیماهای
شوروی یکی پس
از دیگری در
فرودگاههای
نظامی
افغانستان به
زمین نشستند.
در همان شب
صدای ببرک
کارمل از
رادیو کابل
پخش شد که خبر
سرنگونی دولت
امین را داد. ببرک
کارمل با طنین
غرور آمیزی
خبر «سقوط
مرگبار و
واژگون شدن
رژیم فاشیستی
امین، این جاسوس
سفاک
امپریالیسم و
دیکتاتور
جبار و عوام
فریب» را به
مردم
افغانستان
تبریک گفت.
این دومین بار
بود که عمال
امپریالیسم
در دولت
افغانستان به
قتل میرسیدند.
به این
ترتیب دفتر
زندگی یک
جاسوس دیگر
شوروی بسته
شد.
کارمل هدف
حکومت خویش را
«فاع از دستآوردهای
بزرگ انقلاب
کبیر و پرجلال
ثور» نامید. وی
فرمان آزادی
کادرهای حزب
پرچم را که در
زندان بودند
صادر کرد.
تعدادی از
فعالان و اعضای
رهبری جناح
خلق در حزب
زندانی
گردیدند و چند
روز بعد 6000
زندانیان
سیاسی، به
استثنای 80 نفر،
آزاد شدند. او یک روز را
برای کشته
شدگان؛ عزای
عمومی اعلان
کرد. حکومت
کارمل اعلام
کرد مظالم
تقریباً دو
سال گذشته را «باند
امین» انجام
داده و به وی
مربوط نیست و
مژده داد که دیگر
مردم روی
ستمگری را
نخواهند دید.
وی برای تظاهر
به نزدیکی با
مردم به اسلام
روی آورد و «پیروی
قاطعانه از
دین مبین
اسلام» را
اعلام کرد و
خود وی و
اعضاء و رهبران
حزب برای ادای
نماز راهی
مساجد شدند
تا با این
تظاهر به
اسلام خواهی
مردم را به مسلمان
بودن خود قانع
کنند. وی
همچنین زمینهای
تقسیمشده
میان
کشاورزان و
افراد بیزمین
را پس گرفت به
صاحبان آنها
واگذار کرد و
دیدگاه حزب را
در باره مذهب،
جامعه و سیاست
نیز معتدل
کرد، در حالی
که با ورود
ارتش روس به
داخل
افغانستان و حضور
آنها به منزله
عساکر بیگانه
و بیخدا بر
سر هر کوی و
برزن، خشم
مردم
افغانستان را
بیشتر
برانگیخت و
آنها را بیشتر
به دامان جریانهای
ارتجاعی
اسلامی سوق
داد.
ببرک کارمل
ناچار شد به
خواست مردم
افغانستان
تمکین کند. وی
پرچم ملی سه
رنگ سنتی سرخ،
سیاه و سبز
افغانستان را
که مورد
احترام مردم
بود، مجددا با
سرشکستگی به
جای «پرچم سرخ»
دولت دستنشانده
خود به رسمیت
شناخت، به
مشارکت اقوام در
سطوح مختلف
نظام و احترام
به آئینهای
مذهبی آنها
دست زد. کارمل
برای نخستین
بار یک فرد
شیعه و هزاره
را به نخست
وزیری کشور
برگزید و به
انحصار قوم پشتون
در دولت پایان
داد.
علیرغم
اینکه رژیم
کارمل مدعی شد
که «مجازات مخالف
کرامت
انسانی،
شکنجه و تعذیب
مجاز نیست».
اما عملاً در
رژیم کارمل
مانند دورۀ
پیشین شکنجه،
اعترافگیری
اجباری همراه
با آزار و
اذیت گوناگون
و نقض آشکار
حقوق بشر، به
دار آویختن و
تیرباران مخالفین
وجود داشت.
در این
دوران
فروپاشی
تعلیمات
ابتدایی اجباری
به ویژه در
مناطق
روستایی که
زیر نفود قدرت
مرکزی نبود،
افزایش یافت.
در دوران
ببرک کارمل
همه مشکلات
گذشته که در افغانستان
بود بر جای
خویش باقی
ماند و افزون
بر آن مسئله
مشکلاتی بود
که با تجاوز
نیروی خارجی و
اشغال
افغانستان
توسط ارتش
روسیه پدید آمده
بود.
ببرک کارمل
برای نجات خود
حتی به ایران
نزدیک شد و نامهای
برای آیتﷲ
خمینی ارسال
کرد و
وی را برادر
بزرگوار خود
خواند و سلام
گرم خود و ملت افغانستان
را برای وی
ارسال کرد.
دولت ایران به
نامه این
گماشته روس در
افغانستان
پاسخی نداد.
روسها در بنبست
گیر کرده
بودند و با
تسلیحاتی که
آمریکائیها
برای مجاهدین
میفرستادند
که اتفاقا
زمینه حمایت
مردمی را بر خلاف
دروغهای روسها
در افغانستان
داشتند، راهی
برای صد هزار
نظامی
اشغالگر روسی
باقی نماند تا
با سرافکندگی
خاک
افغانستان را
مانند آمریکا
در امروز ترک
کنند.
با رویکار
آمدن میخائیل
گورباچف به
عنوان رئیسجمهوری
شوروی و
نزدیکی وی به
آمریکا،
سیاستهای
ارباب در مورد
افغانستان
تغییر کرد و
مقدمات کنار
زدن ببرک
کارمل که دستنشانده
مسکو بود آغاز
شد.
البته
رویزیونیستهای
حزب توده
ایران آقای
گورباچف را
«کمونیست بزرگ»
میدانستند و
از تصمیماتش
به دفاع
برخاستند.
حال ببرک
کارمل باید
جای خویش را
به نوکر
جدیدتری میداد
تا به سازشهای
عمیقتری دست
بزند و بر
بحران
افغانستان
غلبه کند.
در تاریخ
۴
مه ۱۹۸۶ ببرک
کارمل از مقام
منشی عمومی
کمیته مرکزی «حزب
دمکراتیک خلق
افغانستان»
کنار گذاشته
شد و محمد
نجیبالله
جانشین او
گردید و بعد
از آن در
تاریخ ۲۱ نوامبر ۱۹۸۶
مقام ببرک
کارمل را به
عنوان رئیسجمهور
اختیار نمود.
کارمل نیز به
مسکو رفت تا رضایت
اسلامیستها
فراهم شود.
جای مهرهها
به ترتیب عوض
شد.
نجیبﷲ خان
بر سر کار آمد
ولی قادر نبود
کوچکترین
اقدامی در جهت
منافع مردم
افغانستان و استقلال
این کشور به
عمل آورد و
حتی روسها
حاضر نشدند به
وی مانند ببرک
کارمل که در غربت
مُرد،
پناهندگی
داده و جانش
را در افغانستان
نجات دهند. وی
به دست
اسلامیستها
در افغانستان
به دار آویخته
شد. و امروز مردم
افغانستان از
این عوامل
شوروی به نیکی
یاد نمیکنند.
مردم
افغانستان
اشغال روسیه
را سرآغاز همه
مصائب خویش میدانند.
البته
تبلیغات عمال
روسیه و فریبخوردگان
این مجموعه
برای تبرئه
گذشته خودشان
ادامه دارد که
در تاریخ
افغانستان
راه به جائی
نخواهد برد.
آنها همیشه
نسبت به سنتها،
فرهنگ و
تاریخ
افغانستان
بیگانه بودند
و امروز نیز
در کنار
فراریان
آمریکائی قرار
گرفتهاند،
زیرا بیشتر
با آنها احساس
«برادری»
دارند تا خلق
افغانستان.
آنها نمیتوانند
بپذیرند که
قدرت طالبان
عقبمانده و
با ایدئولوژی
ارتجاعی در
افغانستان،
سرآغاز افشاء
پوچی تمام
تئوریهای
رویزیونیستی
آنهاست. تئوری
تضاد اساسی میان
«اسلام سیاسی»
و میلیتاریسم
آمریکا که به ابزار
توجیه تجاوز و
اشغال بدل شده
است دیگر پشیزی
خریدار ندارد.
نقل
از توفان
ارگان مرکزی
حزب کارایران
شماره 259 مهر
ماه 1400
www.toufan.de
لینک چند
وبلاگ حزبی
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
وبلاگ
کارگر آگاه
http://www.kargareagah.blogspot.se/
سایت
کتابخانه
اینترنتی
توفان
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت
آرشیو نشریات
توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان در
توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان در
فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام
https://telegram.me/totoufan