کاستن
ازاهمیت
فرارراهبردی
ومفتضحانه
آمریکا
ازافغانستان
توسط
رویزیونیستهای
حامی اشغال
افغانستان
هر روز که از
فرار
مفتضحانه
امپریالیسم
آمریکا از
افغانستان
بیشتر میگذرد
نتایج این
فرار در
افغانستان و
منطقه روشنتر
میشود.
واقعیات نشان
میدهند که
پوزه امپریالیسم
در افغانستان
به خاک مالیده
شده است. و این
بار این پوزه
امپریالیسم
بریتانیا و یا
سوسیال
امپریالیسم
روس نیست،
پوزه
قدرتمندترین
امپریالیسم
تاریخ بشریت
یعنی پوزه
امپریالیسم
آمریکاست.
هستند کسانی
که از فرار
مفتضحانه
امپریالیسم
آمریکا از
افغانستان
ناخرسند و
ناراحتند و
ترجیح میدهند
امپریالیسم
آمریکا در
افغانستان
باقی میماند
و به جنایاتش
ادامه میداد
تا این گروهها
در موضعگیریهای
خویش دچار
چنین سردرگمی
نشده و زندگی
بی درد سری که
در زیر سایه
اشغالگران
برای خویش فراهم
آورده بودند
دچار تنش
نشود.
رویزیونیستها
که در
افغانستان به
خیانت ملی تن
در دادند و
ارتش اشغالگر
شوروی همراه
با رئیس جمهور
دست نشاندهاش
ببرک کارمل را
به افغانستان
آوردند تا مردم
افغانستان را
سرکوب کنند،
یکی از این
دستهها
هستند که از
فرار
آمریکائیها
که یادآور
فرار
مفتضحانه روسها
است، بشدت ناراحتاند.
اگر آنها
بپذیرند که
مردم
افغانستان
آمریکائیها
را با
سرافکندگی
بیرون کردهاند،
آنوقت باید
برای این مردم
و قدرت و آمال آنها
ارزشی در
تاریخ
افغانستان
قایل شوند که یک
نیروی
ضداجنبی
محسوب شده و
در گذشته هم
توانسته است
روسها را از
افغانستان با
همین انگیزه
بیرون بریزند.
آنها مجبورند
حساب مجاهدین
سابق و طالبان
امروز را برای
تئوریهای
مصنوعی خویش
یک کاسه
نمایند. ولی
رویزیونیستها
توانائی ملت
افغانستان را
در اخراج
اجانب نفی میکنند،
به آنها ایمان
ندارند و بیایمانی
ملی را تجویز
میکنند تا بر
سلطه سابق شوروی
در افغانستان
رنگ و روغن
«انقلابی»
زنند و اخراج
سوسیال
امپریالیسم
متجاوز شوروی
را تنها محصول
کمکهای
امپریالیسم
آمریکا و
متحدانش جلوه
دهند و نه
مخالفت باطنی
مردم
افغانستان که
به زیر بار
سلطه خارجی
نمیروند. آنها
دیالکتیک
رویزیونیستی
خود را دارند
و عامل خارجی،
مسافرتها و
سخنان
برژینسکی و
مارگارت تاچر
و یا ارسال
تجهیزات
نظامی غرب به
مجاهدین
افغان را عامل
تعیین کننده
در شکست روسها
جا میزنند و
نه مقاومت
مردم
افغانستان که
باید این سلاحها
را بر دوش خود
حمل میکردند
و شب و روز در
کوه و کمر بر
ضد اشغالگران روس
و نوکران
داخلی آنها میرزمیدند.
نقش
ایدئولوژی
مذهبی آنها در
این امر ثانوی
بود.
رویزیونیستها
مانند همه
نیروهای
ضدانقلابی در
ایران از تجاوز
آمریکا به
افغانستان
حمایت کردند و
آنرا آزادی
مردم
افغانستان و
پیروزی
«مدرنیته» جا
زدند، برای
آنها که از
تئوریهای
ساموئل
هانتیگتون
الهام میگرفتند،
مردم
افغانستان که
تحت تاثیر
تبلیغات
مذهبی بوده و
بر ضد
اشغالگران
بسیج میشدند،
ارزشی در
محاسبه سیاسی
ندارند، زیرا
مسلمانان
متعصب بودند.
حال که طالبان
پس از 20 سال جنگ
علیه قوای
اشغالگر موفق
به اخراج
متجاوزین
آمریکایی میگردد
با تئوری
ورشکسته
توطئه به
ریشخند گرفته میشود
وهمه این
تحولات را به
«یک صحنه
آرائی که به
فریب مردم
افغانستان
وجهان
مشغولند»،
تعریف میکنند.در
این رابطه
مصاحبه آقای
«اسدﷲ کشتمند»
رهبر حزب
رویزیونیستی
و استعماری
«حزب
دموکراتیک
خلق
افغانستان»
جلب نظر میکند
که از جانب
تودهایهای
رنگارنگ
تبلیغ شده و
مملو از تضاد،
انتزاعی و بیرابطه
با واقعیات
روشن است. در
این مصاحبه
تئوری مندرآوردی
توطئه، سادهاندیشانه
در خدمت منافع
رویزیونیستی
برای توجیه
حدود چهل سال
اشغال
افغانستان
قرار میگیرد،
زیرا برای
نوکران روس سخت
است که
بپذیرند در
گذشته نیز
مردم افغانستان
آنها را مهمان
خود نمیدانستند
و بیرون
کردند.
استدلال آنها
چنین است: "اگر
در گذشته عمال
سیا و سازمان
امنیت پاکستان
کمر روسها را
شکاندند و
موفق شدند،
امروز هم همان
نیروها دستاندرکارند
و بازی گذشته
را به نحو دیگری
به نفع سیا
عملی میکنند."
در تمام تحلیلهای
آنها جای پای
مبارزه مردم
افغانستان در
این نبرد خالی
است زیرا این
دارو دسته
«حزب دموکراتیک
خلق
افغانستان»
خود را
نماینده مردم
افغانستان جا
میزنند که
هرگز نبودند.
اجنبیپرستان
در افغانستان
با مشکل روبرو
شدهاند و این
بار نوکران
روس و نوکران
آمریکا در یک جبهه
قرار دارند و
برای کتمان
خفت شکست
تاریخی خویش،
شکست
مفتضحانه
امپریالیسم
آمریکا و ناتو
را در
افغانستان با
ساتری از
تئوری ئوطئه
میپوشانند.
آنها که برای
نیروی این
مردم ارزشی قایل
نیستند، فرار
آمریکا را
ساختگی و همه
مبارزه اخیر 20
ساله مردم
افغانستان به
رهبری طالبان
بر ضد آمریکا،
و واقعیت صدها
هزار شهید
افغانی در این
مبارزه را
تنها به صرف اینکه
رنگ اسلامی
دارد، منفی
ارزیابی مینمایند.
توگوئی بدیل و
گزینش
انقلابی و
دموکراتیک،
چه برسد به
کمونیستی در
جنگ میدانی در
افغانستان
وجود داشته
است؟ آنها در
واقع ترجیح میدادند
و میدهند که
آمریکائیها
در افغانستان
میماندند تا
تئوریهای
اسارتآور
آنها خدشهدار
نشود. آنها
حکومت طالبان
را نه نماینده
مردم
افغانستان که
با تکیه بر
حامیان داخلیاش
توانسته است
آمریکا را
فراری دهد میدانند،
بلکه چنین
وانمود میکنند
که گویا
طالبان امروز
همان ادامه
جهادیون سابقاند
که روسها را
با کمک سازمان
سیا اخراج
کرده و خود
نیز همدستان و
دستپروردگان
آمریکا بودهاند
و حال میخواهند
به آسیای
میانه
لشگرکشی کنند
که برای این
لشگرکشی به
حکومت متمرکز
دستنشانده
آمریکا نیاز
دارند. هم
جهادیون
تروریست سابق
و گلبدین
حکمتیار که
بعدا مورد
پیگرد آمریکا
قرار گرفت
عامل سیا
بودند، هم
طالبان عامل
سیا هست و هم
حامد کرزای و
اشرف غنی عامل
سیا میباشند.
واقعا به این
قدرت تحلیل و
به این همه قدرت
تخیل چه میشود
گفت؟
«اسدﷲ
کشتمند» یکی
از مزدوران
روس و از
رهبران «حزب دموکراتیک
خلق
افغانستان» از
این قماش است.
وی ناچار است
هم از محبوبیت
طالبان در
دوره گذشتهی
تسلطش بر
افغانستان،
غلبهاش بر
جهادیون با
ابتکار ایجاد
امنیت برای مردم
افغانستان
سخن براند و
هم از قدرت
طالبان امروزی
که مانند
گذشته تنها به
ضرب و شتم،
شکنجه اعدام
اکتفاء
نکرده، بلکه
در پی ایجاد
یک حکومت متمرکز
در افغانستان
بوده و از دو
جناح قطری - به زعم
وی آمریکائی -
و حقانی - به
زعم وی
پاکستانی - تشکیل
شده است. به
اعتراف
ناخواستهی
وی، این
طالبان
نیرومند،
دورهدیده،
دارای پایگاه
در میان مردم
و تجربه سیاسی
دیپلماتیک و
اداری است و
در کادر سیاست
راهبردی آمریکا
عمل میکند.
وی در مصاحبه
اخیر خود:
در پاسخ
پرسشگر که
گویا آمریکا
شکست خود را
با شکست شوروی
یکسان میداند
و آیا هر دو
این شکستها
یکی است؟ با
پاسخ آمادهای
اظهار داشت که
«خیر این دو
جنگ از ریشه و
بنیاد متفاوت
هستند». و
آنوقت فورا به
ترجیعبند
«انبوه کمکهای
غرب» به
مجاهدین
افغانی متوسل
شد که در آن زمان
علیه دولت
افغانستان و
روسیه سرازیر
شده و بکار
گرفته شده
بودند و حال
آنکه در مورد
طالبان
امروزی
آمریکا با
آنها در قطر کنار
آمده و دست
آنها را در
تصرف قدرت باز
گذارده است و
آنها را پروار
نموده تا به
چین و آسیایمیانه
لشگرکشی کنند.
وی مدعی شد در
مورد روسها
شکست در کار
بود ولی در
مورد
آمریکائیها
کشتیبان را
سیاست دیگری
آمده است و آمریکا
از افغانستان
پیروزمند
بیرون رفته است.
ببینید کار
توجیه خیانت
به منافع ملی
و حمایت از
نیروی
اشغالگر، کار
آدم دستنشانده
را به کجا میکشاند.
وی در مستخرجی
از اظهارات بیرابطه،
متناقض و
کلیشهای خود
نخست ناچار
است به واقعیت
قدرت مجاهدین
قبلی که وی و
یارانش آنها
را صرفا
تروریست خطاب
میکردند ولی با
آنها در پشت
پرده مذاکره
مینمودند و
ماهیت طالبان
امروز اشاره
کند تا بعدا
بتواند مطالب
مغایر این
اظهارات را با
رنگ و روی
«منصفانه» به
خورد شنونده
دهد. به نظر وی
جنگ ضد شوروی،
مهم و با گسیل
نیروی عظیم و
حمایت عظیم
ضدانقلاب
افغانی با
ذخیره بزرگ
انسانی صورت
گرفته ولی در
مورد طالبان
باد هوا بوده
و پشتش به هیچ
چیز بند نبوده
است. وی چنین
میگوید:
«... و از لحاظ
انسانی ذخیره
بزرگ از افراد
داخل افغانستان
وجود داشت که خوب،
ذهنیت مردم
افغانستان یک
بخش قابل
توجهی را
نمایندگی [میکرد]
و تحت تاثیر
این تبلیغات
قرار گرفته
بود و
متاسفانه در
ضدیت با دولت
جمهوری
افغانستان
قرار گرفته
بود. این
ذخیره بزرگ
انسانی داشتند
در نتیجه ضد
انقلاب
افغانستان در
آن زمان از
تبلیغات
گرفته تا پول
تا سلاح با
پشت جبهه مطمئن
و تا امکانات
انسانی فعالی
را در اختیار
داشتند. اما
جنگی که
طالبان علیه
آمریکائیها
انجام میدادند
هیچیک از این
امکانات را
نداشتند دو جنگ
را واقعا نمیتوانیم
با هم مقایسه
کنیم اصلا دو
دنیای متفاوت
است. بارها من
به جاهای
مختلف نوشتم
که جنگ طالبان
برای [... روسها]
یک جنگ زرگری
برای توجیه
حضور آمریکائیها
در افغانستان
بوده و بس.
(یعنی طالبان
با روسها
ظاهرا میجنگیده
است تا حضور
آمریکا را در
افغانستان توجیه
کند!!؟؟ و به
سخن دیگر
طالبان عامل
دستنشانده
آمریکاست -
توفان)...
هیچگونه ما در
عرض بیست سال
شاهد هیچگونه
جنگ جبههای
که آمریکا را
در برابر
طالبان قرار
دهد...» نبودهایم.
[برگرفته از
مصاحبه صوتی -
توفان]
استدلال
ساختگی، مضحک
و عجیبی است.
این حقیقت همه
دانسته است که
طالبان جنگ
پارتیزانی میکرده
است و نه جنگ
جبههای.
طالبان فاقد
مقر
فرمانروائی
رسمی و ارتش رسمی
و نظاموظیفه
عمومی بوده
است. طالبان
رسما اداره
کشور را
برعهده
نداشته است تا
دم و دستگاه
اداری و ارتش
منظم داشته
باشد. همین
امر بسیاری از
کارشناسان
آمریکائی از
جمله آقای
رونالد رامسفلد
وزیر دفاع
آمریکا در
زمان ریاست
جمهوری جرج
بوش پسر را در
سال 2012 به این
نتیجه رسانده
بود که شکست
ما در
افغانستان حتمی
است، زیرا
ارتش آمریکا
برضد دشمن
نامرئی بر ضد
«آسیاب بادی»
میجنگد که تا
ابد تا زمانی
که آمریکا
حضور دارد این
مبارزه ادامه
دارد و به پیش برده
میشود.
رامسفلد مطرح
میکرد معلوم
نیست آمریکا
بر چه کسی
باید پیروز شود
و جنگ چه موقع
پایان میپذیرد.
«پیروزی» ارتش
آمریکا بیدورنما
و بیانتهاست
و اساسا معنا
و مفهمومی
ندارد. پرسش این
بود آنها بر
چه دستگاه، بر
چه مقامی میخواهند
پیروز شوند و
با آنها
قرارداد صلح،
آتشبس و یا
تسلیمنامه
را امضاء
کنند. طالبان
در میان مردم
است و در میان
آنها نفوذ
دارد و حکومت
سایه و یا موازی
در افغانستان
مستقر نموده
است که حمایت اکثریت
مردم ضد
اشغالگر را به
دنبال دارد.
گفته میشد
طالبان را در
زیر کدام درخت
میشود
بمباران کرد.
این همه
هواپیمای
جنگی و بمب
آمریکا در
اختیار ندارد.
دستنشاندگان
آمریکا بجز در
کابل و برخی
شهرهای بزرگ
بر خاک افغانستان
تسلط نداشتند
و مردم به
سخنان آنان گوش
نمیکردند. در
خارجِ پایتخت
حکومت طالبان
برقرار بود.
آیا مضحک نیست
که برای توجیه
شکست اشغالگران
شوروی از
پیروزی و یا
شکست در جنگ
جبههای سخن
برانیم و این
مقایسه معالفارق
را معیار
تجلیل از
قدرقدرتی
آمریکا و عدم شکستش
در افغانستان
به حساب
آوریم؟ وی در
ادامه سخنانش
افاضات دیگری
هم فرمودهاند.
«... ولی شما
ببینید در این
مدت بیست سال
هیچگونه جبهه
روبروئی
مستقیم جبههای
بین طالبان و
آمریکا وجود
نداشته است،
پس شکست یعنی
چی؟ شکست یعنی
اینکه
آمریکائیها
بعضیها میگویند
پوزهاش به
خاک مالیده شد
توسط ...
اینجوری
نیست، آمریکا
من فکر میکنم
سراسر بُرد
داشته در
افغانستان....
جامعه افغانستان
ترکیب طبقاتی
ما را تغییر
داد. ذهنیت
جامعه ما را
تغییر داد و
همه چیز را
آماده ساخت
برای اینکه سیاستهائی
را که خودش
مورد تسلیاش
است در
افغانستان
برای مدتهای
طولانی باشد.
من با شکست
آمریکا
قرابتی ندارم
نمیبینم. من
فکر نمیکنم
که آمریکا از
لحاظ نظامی
شکست خورده
باشد زیرا
هیچگونه
نشانه علائمی
وجود نداشته.
پس چگونه میتوانم
بگویم آمریکا
در برابر جنگ
طالبان شکست
خورد. نه
شکستی را که
میشود برای
آمریکا قایل
شد به نظر من
یک شکست اخلاقی
یک شکست
وجدانی است.».
[برگرفته از
مصاحبه صوتی -
توفان]
به این همه
پرت و پلاگوئی
که در تناقض
روشن با واقعیات
افغانستان و
منطقه قرار
دارد چه میشود
گفت؟ کسی که
در پی توجیه اشغال
افغانستان
توسط ارتش
امپریالیستی
روسیه برژنفی
باشد راه
دیگری ندارد
که این همه آسمان
و ریسمان بیربط
به هم ببافد.
شکست و فرار
مفتضحانه
امپریالیسم
آمریکا دیگر
اظهرمنالشمس
است. توازن
قوای منطقه را
برهم زده است و
در بستر سیاست
عمومی آمریکا
برای انتقال
نیروهایش به
اقیانوس آرام
است. این شکست
در منطقه به
قدرت ایران
افزوده،
پاکستان را از
آمریکا دور
کرده، نزدیکی
مناسبات میان
هندوستان، روسیه
و ایران را
ایجاد کرده،
امارات متحده
عربی را به
همکاری با
ایران
واداشته،
دالان زنگزور
را برای ترکیه
به خاطر ورود
به آسیای میانه
و گذار از
بحرخزر منتفی
ساخته و
مناسبات
ترکمنستان،
قرقیزستان را
با ایران و
ایجاد خط
ترانزیت با
ایران و
معاملات
تجاری بر اساس
قانون «سوآپ» (SWAP) را
ممکن ساخته
است. خط ارسال
محمولات از
طریق ارتباط
با پاکستان به
ترکیه گشوده
شده است و نخستین
محموله امارات
از آن گذشته
است و این
مسایل
غیرقابل
انکار و در
مغایرت با
تصمیم آمریکا
برای تحریمهای
حداکثری علیه
ایران است.
دیوار محاصره
نظامی ایران
در هم شکسته
است و اتفاقا
نفوذ ایران در
افغانستان
افزایش یافته
است. این
واقعیات را با
افسانهسرائی
رویزیونیستی
همدستان سابق
روسیه که حال
به وکلای
مدافع آمریکا
بدل شدهاند
مقایسه کنید.
ضربه حیثیتی و
بیاعتمادی
که به آمریکا
و متحدانش در
منطقه و جهان
وارد شده است،
آبروریزی
فرار
هواپیماهای آمریکائی
و سقوط انسانها
از بال و چرخ
آنها را تاریخ
فراموش
نخواهد کرد.
کلیه مطبوعات
امپریالیستی
به این شکست
اذعان کردهاند
و آن را
خفتبار
نامیدهاند.
آیا پذیرش همه
این بیآبروئیهای
غیرقابل
جبران در عرصه
سیاست آینده
آمریکا صحنهسازی
است؟ آیا
تشدید
تضادهای
امپریالیستهای
اروپائی با
آمریکا و ناتو
در افغانستان
جنگ زرگری
است؟
«... بلکه این
جنبش تروریستی
ساخته دست
خودش و
پاکستان و
عربستان را به
یک دولت تبدیل
کرد... این در
سیاست آمریکا
یک شکست نیست
پیروزی است»
(تکیه از
توفان)
وقتی پرسشگر
در مورد محدود
کردن حسابهای
بانکی دولت
افغانستان در
خارج سخن میراند
و دلایل آنرا
جویا میشود
آقای کشتمند
اعتراف میکند
که این:
«طالبان مثل
سابق نیستند و
تغییر کردهاند
و حقوق مدنی
را تا حدودی
رعایت خواهند
کرد» و اضافه
میکنند
کارهائی را که
بانک جهانی و
صندوق بینالمللی
پول برای
بلوکه کردن
دارائی
افغانستان
انجام دادهاند
موقتی خواهد
بود (تکیه از
توفان) و سپس
مدعی میشود
که: «اگر
آمریکائیها
آنطوری که عرض
کردم اگر
برنامهشان
این باشد که دولت
طالبان را
برای انتقال
جغرافیائی
جنگ از
افغانستان به
آسیایمیانه
و چین روی کار
آورده باشند
در آن صورت بالاجبار
تمام امکانات
لازم را در
اختیارش قرار
خواهند داد.
البته به
یکبارگی بعد از
این تغییرات
بسیار
غیرمترقبهای
که در
افغانستان رخ
داد به
یکبارگی نمیتوانستند
با روی خوش
عمل کنند و با
طالبان همه
چیز را در
اختیارشان
قرار دهند اما
من معتقد هستم
بتدریج همه
چیز عادی
خواهد شد در
اختیار طالبان
قرار میدهند. یک
دولتی که یک
مقداری از آزادیها
را رعایت
بکند. چنانچه
تمام همه
علائم ... بوجود
خواهد امد ... ».
در یک کلام
طالبان عامل
آمریکائیهاست،
مسئول
خرابکاری در
آسیایمیانه،
بر ضد چین،
روسیه و ایران
بوده و بیست سال
برای فریب
مردم
افغانستان
نقش بازی کرده،
حامد کرزای و
اشرف غنی را
فریب داده و
مردم
افغانستان را
به جلوی گلوله
فرستاده و همه
این اقدامات
با مدیریت و
مهندسی
آمریکا صورت
گرفته است.
اگر این
استدلالاتِ
توجیه اشغال
افغانستان را
در زمان اشغال
روسها و
آمریکائیها
نزد مرغ پخته
ببرید زنده
شده و قهقهه
سرخواهد داد.
نقل از
توفان ارگان
مرکزی حزب
کارایران
شماره 263
بهمن ماه 1400
www.toufan.de
وبلاگ
توفان قاسمی
http://rahetoufan67.blogspot.se/
وبلاگ
ظفرسرخ
http://kanonezi.blogspot.se/
http://toufan.org/ketabkane.htm
سایت
آرشیو نشریات
توفان
http://toufan.org/nashrie_tofan%20archive.htm
توفان
در توییتر
https://twitter.com/toufanhezbkar
توفان
در فیسبوک
https://www.facebook.com/hezbekar.toufan.3/
توفان
درفیسبوک به
زبان انگلیسی
https://www.facebook.com/pli.toufan?fref=ts
توفان
درشبکه
تلگرام
https://telegram.me/totoufan