مقالات توفان الکترونیکی شماره ۲۲۷ نشریه الکترونیکی حزب کارایران

خرداد  ماه ۱۴۰۴

 آدرس تارنمای حزب کارایران (توفان):

www.toufan.org

آدرس مرکزی ایمیل حزب کارایران(توفان)

toufan@toufan.org

آدرس کانال تلگرام توفان

https://t.me/totoufan

 

دراین شماره می خوانید:

 

سياستهاي اقتصادي ويرانگر داخلي، تهديد بزرگي براي امنيت ملي و طبقه کارگر ايران

علل اعتراضات نانوايان در شهر هاي مختلف ايران

اعتصاب کاميونداران؛ گفتوگو در تاريکي

قربانيان نئوفاشيست ها در ايالات متحده آمريکا

در جبهه نبرد طبقاتي

گاليا بخوان... ؛ بخوان فسانه فريدون را!(بخش چهارم)

نامهاي از يک رفيق همرزم به مناسبت اولين سالگرد درگذشت رفيق فريدون منتقمي

براي سالگرد رفيق فريدون منتقمي. سالي گذشت

بيانيه سياسي جبهه خلق براي آزادي فلسطين

۷۷ سال از نکبت فلسطين گذشت؛ ملت فلسطين همچنان در معرض آوارگي و نسلکشي

ستايش يک روشنفکر خودفروخته از رضاخان قلدر، اين عامل اجنبي

از روسيه هراسي چه حاصل؟

شکستهاي پي در پي امپرياليسم آمريکا

اجازه ندهيم فجايع جنگ جهاني دوم تکرار شوند

نگاهي به مراسم بزرگداشت هشتادمين سال يادبود قربانيان اردوگاه اجباري فاشيسم هيتلري در»بوخنوالد“

همبستگي روشنفکران مترقي و چپ ايران با فلسطين نويد بخش است

ادبيات مارکسيستي به زبان مختصر و ساده

گشت وگذاري در فيسبوک ‚پاسخ به يک پرسش

پاسخ به يک پرسش در شبکه تلگرام

 

***

سیاست‌های اقتصادی ویرانگر داخلی، تهدید بزرگی برای امنیت ملی و طبقه کارگر ایران

ایران ۱۴۰۴ به مراتب شرایط سخت تری از گذشته را به لحاظ اقتصادی از سر می‌گذراند. رشد افسار گسیخته قيمت کالا و خدمات در ماه‌های پایانی سال۱۴۰۳ متأثر از افزایش قیمت ارز با شروع سال جدید تثبیت گشته و علیرغم کاهش ۲۰درصدی اخیر قيمت دلار خبری از تعدیل قیمت‌ها نیست. عدم تناسب افزایش دستمزد کارگران با این تورم تصاعدی هرچه بیشتر به تشدید شکاف طبقاتی در جامعه ایران دامن می‌زند. اگر بر اثر صدمات ناشی از حادثه یا بیماری گذرتان به مراکز درمانی دولتی افتاده باشد به وضوح شاهد کاهش کیفیت و خدمات آنها در سال‌های اخیر بوده اید. فشار ناشی از کمبود پرسنل و تجهیزات درمانی در این مراکز هر چه بیشتر از گذشته کیفیت این خدمات را پائين آورده و موجب نارضایتی مردم به خصوص حقوق بگيران گشته است. خصوصی‌سازی بهداشت و درمان و خدمات گران‌قیمت و لوکس مراکز خصوصی نیز حس تبعیض و نابرابری بیشتری از گذشته را به جامعه تزریق می‌کند. قدرت خرید پائين بسیاری از کارگران در مواجهه با قيمت گران مواد خوراکی موجب گشته بسیاری از مواد غذایی ضروری مثل مواد پروتئینی ، میوه و سبزیجات در سفره خانواده های کارگری کم رنگ شود. در این شرایط که قوت غالب کارگران نان است کمبود آرد سهمیه ای نانوایی ها و ناهماهنگی سیستم های تخصیص آرد نانوایی ها را مجبور کرده که اشتیاقی برای تولید نان یارانه‌ ای نداشته باشند و عملا روی به پخت نان با نرخ آزاد بیاورند. افزایش افسارگسیخته اجاره بها شرایط بسیار سختی برای اکثریت جامعه علی الخصوص کارگران پدید آورده به طوریکه بسیاری مجبور به نقل مکان به حاشیه های دوردست شهرها و طی مسیر طولانی هرروزه برای کار می‌باشند. کمبود وسایل حمل و نقل عمومی در برخورد با این عبور و مرور روزافزون جمعیت فشار ترافیک سرسام آوری را به وجود آورده که خود مسبب بسیاری از مشکلات لاینحل اجتماعی است. در چنین بستری که اساسی ترین نیازهای ابتدایی زندگی یعنی خوراک، بهداشت و درمان و مسکن مورد تهدید جدی قرار گرفته امنیت نیز به دلیل رشد نابرابری و در نتیجه افزایش بزهکاری موهبت بعدی‌ است که از مردم دريغ می‌شود. رشد نرخ بیکاری در اثر تعطیلی واحدهای صنعتی و تولیدی به دلیل مشکلات ساختاری عدم حمایت از تولید ملی با قطعی مکرر برق صنایع تشدید گشته و اشتغال بسیاری در بخش حمل و نقل اینترنتی مثل اسنپ و تپسی را بعنوان تنها راه امرار معاش ناگزیر کرده است. این در حالی است که دولت قصد دارد به بهانه ناترازی دربخش انرژی و جلوگیری از قاچاق به افزایش قیمت سوخت اقدام کند. البته چنین اقدامی با توجه به اینکه سبب تهدید موقعیت شغلی بخش بزرگی از جامعه خواهد شد عواقب اجتناب ناپذیری خواهد داشت. در این میان بعضی محافل وابسته به حاکمیت به جای پرداختن به مسائل مهم اقتصادی و مطالبه حقوق مردم ترجیح می‌دهند به رویارویی با مسائلی مانند حجاب و ایجاد تنگنا برای زنان و جوانان اسباب نارضایتی بیش از پیش را فراهم آورند. تلاشی بیهوده که با مقاومت ستودنی جامعه به ویژه زنان به عقب رانده شده و از پیش شکست خورده است. با اندک گشت و گذاری در مناطق شهری جلوه‌های فراوانی از پویایی و مقاومت جوانان در مقابل حجاب اجباری در دیدرس است. به نحوی که می‌توان با قاطعیت گفت هرگونه فشاری برای بازگرداندن شرایط به قبل محکوم به شکست و به احتمال قوی موجب چالش بقای حاکمیت است. واقعیتی که راس حاکمیت را به خودداری از پیروی از این محافل وابسته به آن کرده است. البته این تنها کنش اجتماعی مردم ایران نیست. تجمعات اعتراضی پی درپی کارگران و بازنشستگان به وضعیت معیشتی و دستمزدها نیز از دیگر سو فشار فرسایشی فراوانی برای حاکمیت پدید آورده ولی متأسفانه به دلیل فقدان تشکل‌های مستقل در کند کردن تيغ سرکوب اقتصادی سیاست‌های نئولیبرالی تا بحال ناکام مانده است. رسانه‌های تبلیغاتی خارجی نیز با بهره‌گیری از تمام امکانات و ابزار حرفه‌ای تمام تلاش خود را برای سواستفاده از وضعیت موجود در راستای اهداف اربابان امپریالیستی انجام می‌دهند و شوربختانه باید اعتراف کرد در بخش قابل توجهی از جامعه به هدف خود نائل گشته و قدرت مهندسی افکار عمومی را دارند. در آخر اینکه با توجه به تغییرات بزرگی که در دو سال اخیر در توازن قوا در جهان و البته خاورمیانه رخ داده و تأثیرات جدی و چالش برانگیزی که برای ایران خواهد داشت ادامه سیاست‌های اقتصادی ویرانگر داخلی تهدید بزرگی برای امنیت ملی و طبقه کارگر ایران است.

***

علل اعتراضات نانوایان در شهر های مختلف ایران

اعتراضات روزهای اخبر نانوایان تازه‌ترین فصل از یک بحران قدیمی است که در طول بیش از یک دهه گذشته، بارها با چهره‌ای جدید ظاهر شده است. نانوایان همواره یکی از حساس‌ترین و کلیدی‌ترین اقشار در اقتصاد خانوارهای ایرانی بوده‌اند؛ چرا که نان به‌عنوان کالای اساسی، بخش مهمی از سبد معیشتی مردم را تشکیل می‌دهد.

سرچشمه مشکلات نانوایان به اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها در دولت دهم بازمی‌گردد. از آن زمان، قیمت آرد و نان وارد مسیر پرنوسانی شد. دولت‌های رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی تلاش کردند با اختصاص یارانه مستقیم یا غیرمستقیم، این بخش را تحت کنترل نگه دارند؛ اما ناکارآمدی سیستم توزیع، فساد گسترده، و عدم پرداخت به موقع مطالبات، همگی زمینه‌ساز نارضایتی این صنف شدند.

در دولت سیزدهم، تلاش شد با راه‌اندازی سامانه «نانینو» و طرح  «هوشمندسازی» یارانه آرد و نان، شفافیت و کنترل بیشتری در تخصیص آرد و پرداخت یارانه‌ها ایجاد شود. این سامانه قرار بود به دولت امکان دهد یارانه را به جای نانوا، به مصرف‌کننده نهایی منتقل کند.اما از همان آغاز، مشکلات فنی، ضعف در آموزش نانوایان و اختلال‌های مکرر در سیستم، باعث شد تا این طرح با انتقادات گسترده مواجه شود. بسیاری از نانوایان معترض ایران اعلام کردند که سامانه نه تنها به کاهش مشکلات کمکی نکرده، بلکه با تأخیر در پرداخت و نبود شفافیت، کار را برای آن‌ها سخت‌تر کرده است.

محسن زنگنه، عضو کمیسیون برنامه‌وبودجه مجلس در گفت‌وگو با «دنیای اقتصاد»، با اشاره به اعتراض نانوایان، گفت: موضوع آرد به یک معضلی تبدیل شده و هر روز شاهد تجمع بخشی از نانوایان در شهرهای مختلف هستیم. علت هم این است که دولت قیمت آرد و گندم را در سال جدید برای نانوایان اعلام نکرده است. به عبارتی قیمت نان را هم تعیین نکرده است، اما از سوی دیگر حقوق کارگران ۲۰ درصد افزایش پیدا کرده و از لحاظ عددی سهم کارفرما در تامین اجتماعی -چون کارگران نانوایی کارگران مشاغل سخت هستند- افزایش پیدا کرده است.

او افزود: علاوه بر این ۴۰ درصد نانی که نانوایی‌ها می‌فروختند بانک‌ها به عنوان یارانه به نانوایان پرداخت می‌کردند، اما در حال حاضر قیمت تعیین نشده و یارانه نیز بیش از یک ماه است که قطع شده و از سوی دیگر هزینه نانوایی از جمله اجاره و حقوق کارگر نیز افزایش یافته است. بر این اساس نانوایان بلاتکلیف هستند. تصمیمی که دولت باید در روز اول فروردین می‌گرفت هنوز نگرفته است و این بی‌تصمیمی دولت باعث فشار سنگین بر نانوایی‌ها شده است.

در اعتراضات گسترده اواخر اردیبهشت ۱۴۰۴ وتا به امروز شنبه ٣ خرداد ماه نانوایان نه تنها در مقابل مراکز دولتی تجمع کردند، بلکه با سردادن شعارهایی تند و معنا‌دار، اعتراض خود را نسبت به وضعیت موجود به شکلی علنی و هماهنگ نشان دادند. این شعارها بازتاب‌دهنده‌ی سال‌ها فشار اقتصادی، بی‌توجهی مسئولان و نبود پاسخگویی شفاف نسبت به مطالبات صنفی این قشر بود.

برخی از شعارهای پرتکرار و نمادین که در ویدیوها و گزارش‌های شبکه‌های اجتماعی دیده و شنیده شد، به شرح زیر بود:«وعده و وعید کافیه، سفره ما خالیه»این شعار به نماد اعتراض نانوایان تبدیل شد. به‌طور مستقیم دولت را خطاب قرار داده و از سیاست‌های وعده‌محور و عدم تحقق عملی انتقاد می‌کند. نشان می‌دهد که نانوایان دیگر به وعده‌های بدون عمل اعتقادی ندارند و خواستار اقدام فوری و ملموس هستند.«نان ما گروگان سامانه‌هاست»اشاره‌ای صریح به سامانه «نانینو» که به زعم نانوایان نه‌تنها در حل مشکلات حوزه نان کارآمد نبوده، بلکه خود تبدیل به یکی از موانع اصلی فعالیت روان نانوایی‌ها شده است. آن‌ها سامانه‌ای را که قرار بود موجب عدالت در توزیع آرد شود، حالا عامل توقف و اختلال در تأمین معیشت خود می‌دانند.

"از نان شب‌مان گذشته، عدالت نمی‌خواهید؟" شعار عاطفی و تند که از وضعیت بحرانی اعتراض نانوایان ایران حکایت دارد. این جمله نه تنها از فقر اقتصادی می‌گوید، بلکه ادعای بی‌عدالتی در سیاست‌گذاری و توزیع منابع است.

طبق خبرهای رسیده روز شنبه سوم خرداد ماه  تجمع نانوایان در مشهد گسترده تر از روزهای قبل بود که با مداخله نیروهای انتظامی  پایان گرفت.لیکن عدم پاسخگویی دولت به مطالبات نانوایان، اعتراضات صنفی این قشر ناراضی و معترض ادامه خواهد داد.

***

اعتصاب کامیون‌داران؛ گفت‌وگو درتاریکی

اعتراض اخیر کامیون‌داران در ایران، که به اختلال در روند حمل بار و در مواردی درگیری در جاده‌ها و پایانه‌ها منجر شد، نه‌تنها بیانگر نارضایتی‌های صنفی است، بلکه بازتابی از ضعف ساختاری در روابط کار، نبود قانون روشن برای اعتصاب و فقدان نمایندگی صنفی مستقل و کارآمد به شمار می‌رود. این ضعف‌ها بستری فراهم کرده‌اند که تنها مسیر اعتراض را دشوارتر نمی‌کند، بلکه امکان سواستفاده سیاسی از مطالبات صنفی را نیز افزایش می‌دهد.

اعتصاب در خلأ قانونی؛ بن‌بست گفت‌وگو، تشدید تنش

در بسیاری از کشورها، اعتصاب بخشی تعریف‌شده از روابط کار است. قانون مشخص می‌کند چه زمانی، چگونه و تحت چه شرایطی می‌توان به اعتصاب دست زد و چگونه باید به مذاکره بازگشت. در ایران، چنین قانونی وجود ندارد. نتیجه آن، تبدیل هر اعتراض صنفی به بحرانی مبهم است؛ بدون ضمانت حقوقی، بدون طرف مذاکره و بدون نتیجه روشن.

کامیون‌داران؛ کارگر یا کارفرما

پاسخ:کامیون‌داران در ایران به لحاظ رسمی خویش کار‌فرما محسوب می‌شوند، اما در واقع وابسته به ساختارهایی هستند که کنترل اندکی بر آن دارند: شرکت‌های باربری، نرخ‌های دولتی، افزایش بی‌رویه هزینه‌ها و نبود پوشش حمایتی. مطالبات آن‌ها—از افزایش کرایه گرفته تا اصلاح توزیع بار، کاهش مالیات و سهمیه عادلانه سوخت—نشان می‌دهد که موقعیت آنان به کارگران نزدیک‌تر از کارفرمایان است. این وضعیت، مسئولیت دولت را در تنظیم روابط کاری دوچندان می‌کند.

آیا بحران بی‌نمایندگی؛ راه گفت‌وگو بسته است؟

پاسخ:درغیاب سندیکاهای مستقل، قانونی و معتبر، کامیون‌داران صدای واحدی ندارند. فراخوان‌های اعتراضی در پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی بدون ساختار سازمانی منتشر می‌شود و دولت نیز با گروهی بی‌سر مواجه است. این بحران بی‌نمایندگی، نه‌فقط رسیدگی به مطالبات را دشوار می‌کند، بلکه هر اعتراض را به بحرانی غیرقابل پیش‌بینی بدل می‌سازد.

هزینه سیاسی؛ میدان باز برای فرصت‌طلبان

پاسخ:فقدان قانون شفاف و نهاد صنفی رسمی، زمینه را برای سوء‌استفاده سیاسی از مطالبات صنفی فراهم کرده است. در روزهای اخیر، گروه‌ها و رسانه‌های خارج از کشور تلاش کردند اعتصاب کامیون‌داران را به‌عنوان اقدامی سیاسی و ضد نظام معرفی کنند. درنبود صدای رسمی از دل صنف، این روایت‌ها در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شد و بر پیچیدگی اوضاع افزود. نتیجه، افزایش هزینه امنیتی و سیاسی برای نظام از یک‌سو وتهدید مشروعیت مطالبات صنفی کامیون‌داران از سوی دیگر بود.

تجربه جهانی؛ چگونه می‌توان بحران را مدیریت کرد؟

پاسخ:در کشورهای مختلف، از جمله فرانسه، کره‌جنوبی و هند، اعتصاب کامیون‌داران با وجود تنش اولیه، در چارچوب قانون و توسط اتحادیه‌های رسمی مدیریت شد. سال ۲۰۱۶ در فرانسه، اتحادیه‌ها با دولت در مورد سیاست‌های مالیاتی و کرایه‌ها وارد گفت‌وگو شدند. در هند، اعتصاب کامیون‌داران در سال ۲۰۱۸ تنها پس از مذاکره رسمی اتحادیه با دولت پایان یافت. سال ۲۰۲۲ در کره‌جنوبی، حتی پس از شروع برخوردهای امنیتی، وجود اتحادیه باعث شد روند اعتراض به مسیر گفت‌وگو بازگردد.در تمام این موارد، آنچه تنش را کاهش داد، نه فقط مدیریت سیاسی، بلکه وجود زبان مشترک قانونی و نهاد صنفی قابل گفت‌وگو بود. این همان چیزی است که در اعتصاب کامیون‌داران ایرانی غایب است؛ و تا زمانی که این خلأ پر نشود، هر اعتراض صنفی در معرض خطر سوءبرداشت، سوءمدیریت و سوء‌استفاده خواهد بود—خطری که هم هزینه‌ای برای نظام دارد و هم برای بدنه‌ی صنف.

منبع :کانال تلگرام کارگاه

بیانیه‌ی حمایت از اعتصاب رانندگان کامیون در سراسر کشور

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با انتشار بیانیه ای از اعتصاب رانندگان کامیون حمایت خودرا اعلام کرده است.در بخشی از این بیانیه چنین آمد:

 «از اول خرداد ۱۴۰۴، رانندگان کامیون در بسیاری از شهرهای کشور به نشانه‌ اعتراض به شرایط سخت کاری، گرانی روزافزون، و بی‌توجهی مسئولان به مطالبات صنفی خود، دست به اعتصاب زده‌اند.

بر اساس گزارش‌های رسیده، خواسته‌های اصلی رانندگان به شرح زیر است:

حق بیمه‌ رانندگان باید شفاف‌سازی شود. از اسفند سال گذشته، مبلغ بیمه‌ رانندگان بیش از ۲۲۰ درصد افزایش یافته، بی‌آنکه خدمات درمانی متناسب با این افزایش بهبود یافته باشد. چرا باید برای دفترچه‌ای که بسیاری از مراکز درمانی آن را نمی‌پذیرند، ماهانه بیش از سه میلیون و سیصد هزار تومان پرداخت شود؟

طبق قانون، دولت موظف به پرداخت سهم بیمه‌ رانندگان خودمالک است. با این حال، از انجام این تعهد سر باز زده است. هم‌زمان، سهم کمیسیون باربری‌ها از ۱۳ درصد به ۴۵ درصد افزایش یافته، در حالی که کرایه‌ حمل بار برای رانندگان همچنان ثابت مانده است.

تبعیض و فساد در روند تخصیص بار، دریافت هزینه‌های غیرقانونی برای صدور و تمدید کارت هوشمند، کارت سلامت و دیگر مدارک، موجب نارضایتی گسترده شده است. رانندگان خواهان پایان دادن به این بی‌عدالتی‌ها هستند.

کرایه‌های حمل بار گاه تا چند ماه پرداخت نمی‌شود و هیچ تضمین قانونی برای پرداخت به‌موقع آن وجود ندارد. این مسأله باعث فشار شدید مالی بر رانندگان شده است.

بسیاری از شرکت‌های باربری مبالغ مربوط به بیمه و بیمه‌ تکمیلی را از رانندگان کسر می‌کنند اما این مبالغ را به حساب بیمه‌ها واریز نمی‌نمایند. نتیجه آن‌که دفترچه‌های بیمه‌ رانندگان فاقد اعتبار شده‌اند.

جاده‌های ناایمن، نبود علائم هشداردهنده، روشنایی ناکافی و وضعیت نامناسب مسیرها، از دلایل اصلی تصادفات هستند؛ به‌گونه‌ای که رانندگان سهم این عوامل را در بیش از ۶۰ درصد تصادفات می‌دانند.

امکانات خدماتی بین‌راهی در جاده‌ها بسیار ناکافی است: مراکز اورژانس، درمانی، بهداشتی و استراحتگاه‌هایی که استانداردهای لازم را داشته باشند، به ندرت یافت می‌شود. همچنین در بسیاری از مسیرها تعمیرگاه سیار یا ثابت وجود ندارد.

فرسودگی ناوگان حمل‌ونقل، کیفیت پایین خودروها و بالا بودن سن کامیون‌ها، موجب افزایش هزینه‌های سنگین برای نگهداری و تعمیرات شده است. بسیاری از رانندگان توان نوسازی وسیله‌ نقلیه‌ خود را ندارند.

در بسیاری از بنادر و پایانه‌های بارگیری، مبالغی به‌صورت غیرقانونی و بدون ارائه‌ خدمات رفاهی یا اداری از رانندگان اخذ می‌شود. این باج‌گیری باید متوقف شود.

سوخت بی‌کیفیت، نبود استاندارد در گازوئیل عرضه‌شده، کمبود سوخت در برخی مناطق، و افزایش قیمت بی‌ضابطه‌ آن، از دیگر مشکلات جدی رانندگان است.

نبود امنیت در مرزها برای رانندگان بین‌المللی، به تهدیدی جدی برای جان و اموال آن‌ها تبدیل شده است.لوازم یدکی و لاستیک با قیمت‌هایی سرسام‌آور و کیفیتی پایین عرضه می‌شوند، که هم موجب خطرات ایمنی و هم فشار اقتصادی مضاعف بر رانندگان شده است."

***

 

 

قربانیان نئوفاشیست ها در ایالات متحده آمریکا

سه کودک آمریکایی از دو خانواده به همراه مادرانشان روز جمعه گذشته توسط مقامات اداره مهاجرت ایالات متحده اخراج شدند. روزنامه واشنگتن پست این خبر را به نقل از وکلای خانواده‌های قربانیان منتشر کرده است.

بر اساس این گزارش، دو مادر و فرزندانشان از کشور اخراج شده‌اند. یکی از این کودکان، نونهالی چهار ساله و مبتلا به سرطان لاعلاج بوده است.

وکیل خانواده گفت که او بدون دارو و بدون هیچ امکانی برای تماس با پزشکانش اخراج شد.

 

وکلا اظهار داشتند که افراد اخراجی ابتدا در ایست‌های بازرسی در نیواورلئان دستگیر و سپس به الکساندریا - لوئیزیانا منتقل شدند و از آنجا سوار هواپیمایشان نموده و آنها را به هندوراس فرستادند. قبل از اخراج در لوئیزیانا، آنها از تماس با اعضای خانواده و نمایندگان قانونی خود منع شدند.

یکی از مادران اخراج شده  که اصلیتش هندوراسی است، به همراه دختران، دو و یازده ساله اش، که هردو شهروند ایالات متحده هستند، با هواپیما از آمريکا اخراج و به هندوراس اعزام شدند.

 

قاضی فدرال لوئیزیانا، "تری داتی" قرار است به علت شکایت وکیل خانواده، جلسه دادگاهی را در ۱۶ مه تشکیل دهد تا به سوءظن قوی، مبنی بر اینکه دولت به تازگی  شهروندان آمریکایی را بدون طی مراحل قانونی اخراج کرده است، رسیدگی کند.

 

دولت آمریکا استدلال می‌کند که همه چیز درست است زیرا مادر که بدون داشتن مدارک اقامت معتبر در آمریکا زندگی می‌کند، ابراز تمایل کرده بود که کودک نیز به همراه او از کشور اخراج شود!! این دولت  بی وجدان و فاشیست نمی خواهد ذره ای به این بیاندیشد که هیچ  مادری حاضر به جدایی  از فرزندان خوردسالش نیست، بخصوص اگر بیمار باشند!

در عین حال، وکیل خانواده خاطرنشان کرد که اخراج شهروندان آمریکایی غیرقانونی و مغایر با قانون اساسی ایالات متحده آمریکا است.

 

گرچه وکلای  پدر این کودک دو ساله درخواست بازگرداندن کودک به ایالات متحده را داده بودند، اما دستگاه قضایی این کشور وقعی به آن ننهاد!  البته "شیومارا کاسترو"، رئیس جمهور هندوراس، در سرویس آنلاین X حمایت کشورش را از مادر و فرزند ابراز کرده است.

اما تماس با پدر ممنوع است. طبق اسناد دادگاه، یکی از دختر ان خانواده که روز سه‌شنبه همراه مادر و خواهرش به اداره مهاجرت در نیواورلئان رفته بود،  یک ساعت بعد در خفا باپدرش، که خانواده را به نیواورلئان رسانده بود، تماس کوتاه گرفت و به او اطلاع داد که خانواده‌اش بازداشت شده‌اند!

به گفته وکلا، آن شب، پدر دختر فقط اجازه داشت یک دقیقه با همسرش صحبت کند و سپس یک افسر اداره مهاجرت مکالمه را پایان داد. این مرد، تنها پس از آزادی شریک زندگی‌اش در هندوراس فرصت صحبت دوباره با او را یافت.

این سه کودک علیرغم اینکه آمریکایی بوده و یکی از آنها مبتلا به بیماری سرطان است، بطور وحشیانه از کشور اخراج شدند.

 

بعضی از قضات و گروه‌های حقوق بشری دولت ترامپ را متهم می‌کنند که هنگام اخراج مهاجران، حقوق تضمین‌شده در قانون اساسی ایالات متحده را نادیده می‌گیرد و حتی به افرادی که در معرض خطر اخراج وحتی خطر مرگ هستند، اجازه‌ی رسیدگی به پرونده‌شان را نمی‌دهد.

"آلانا اودومز"، مدیر اجرایی سازمان حقوق مدنی ACLU نیز از دولت ترامپ شدیدا انتقاد کرد.

 

واشنگتن پست در مورد شرایط این اخراج گزارش می‌دهد. «نمی‌دانیم چقدر می‌تواند نقض قانون از این آشکارتر و واضح‌تر باشد. اخراج‌های اخیر شهروندان آمریکایی بدون طی مراحل قانونی، نقض آشکار قانون اساسی ایالات متحده آمریکا است.

"واقعه اخیر از همه وحشتناک‌تر است زیرا شامل کودکان شهروند آمریکایی و همچنین افراد دارای بیماری‌های جدی می‌شود." (میرا، خبرگزاری فرانسه)

 

"آلانا اودومز"، مدیر اجرایی سازمان حقوق مدنی ACLU نیز از دولت ترامپ شدیدا انتقاد کرد.

از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا - تقریباً ۱۰۰ روز پیش - مقامات این کشور سیاست مهاجرتی بغایت راسیستی و فاشیستی سختگیرانه‌ای را دنبال کرده‌اند که حزب ما در اخبار و مقالاتی که تا کنون در این زمینه انتشار داده است، آنها را افشا و به شدت محکوم نموده است.

***

مروری بر اخبار و گزارشات کارگری اردیبهشت ماه ۱۴۰۴

در جبهه نبرد طبقاتی

 

نوری برای دوستان، دودی به چشم دشمنان / من دل بر آتش می‌نهم، اين هيمه را افزون كنيد

زين تخت و تاج سرنگون تا كی رود سيلاب خون؟ / اين تخت را ويران كنيد، اين تاج را وارون كنيد

هوشنگ ابتهاج

در حالی که کارگران در محیط‌های پر خطر و ناایمن همانند «معدن، ساخت و ساز و ..» برای بدست آوردن حداقل معیشت به کار جانفرسا مشغولند، کارفرمایان دولتی و خصوصی بدون توجه به مطالبات کارگران از جمله «حق داشتن تشکل مستقل، لغو قراردادهای موقت، افزایش دستمزد، پرداخت بیمه، پاداش و مزایای سختی کار، اجرای طرح طبقه‌بندی و افزایش سطح ایمنی و بهداشت کار و ...» در پی غارت بیشتر ثروت منقول و غیرمنقول کشور از طریق به حراج گذاشتن هر آنچه در کشور وجود دارد،هستند. تمامی این غارت مغول‌وار در غیاب تشکل‌های کارگری مستقل صورت می‌پذیرد. کارفرمایان دولتی و خصوصی برای جاودانه ساختن بهشت خود بر روی زمین، به انکار تمام حقوق زحمتکشان می‌پردازند و هرگونه حق خواهی و مطالبه‌گری را با داغ درفش پاسخ می‌دهند.

نیروهای امنیتی جمهوری‌اسلامی اردیبهشت ماه امسال را با تهدید و ارعاب و بازداشت کارگران و معلمان شروع کردند. حکومت با زندانی کردن تعدادی از معلمان و کارگران و از طرفی هجوم به کامیونداران و نانوایان معترض بدون آنکه شرایط حساس کنونی را درک نمایند و بفهمند که برآورده کردن مطالبات مردم به معنای محکم ساختن جبهه داخلی برای مقابله با دشمن خارجی است.

سرکوبگران حاکم نمی‌توانند و نمی‌خواهند بفهمند ،تا زمانی که تبعیض و نابرابری وجود دارد تا زمانی که سرمایه‌داران و حکومتشان حقی برای کارگران و زحمتکشان به رسمیت نشناسند و سرکوب معیشت، حق تشکل و دیگر حقوق اکثریت مردم پایمال گردد، تا زمانی که اقلیتی شیره جان اکثریت مردم را می‌کشند و حتی ضروری‌ترین نیازهای زندگی (نان و گوشت؛ مسکن و ...) را از سفره کارگران می‌دزدند، مبارزه کارگران، معلمان، پرستاران، کشاورزان، رانندگان، نانوایان، پیران و جوانان و زنان و مردان علیه بورژوازی حاکم و برای یک زندگی شرافتمندانه ادامه خواهد یافت. ادامه مبارزه زحمتکشان در اردیبهشت ماه دلیلی بر ادعای ماست.لطفا به فشرده‌ای از مهمترین اعتراضات کارگران و زحمتکشان در اردیبهشت ما توجه فرمائید:

 

نفت، گاز و پتروشیمی

 

تجمعات روز های پایانی فروردین ماه کارگران صنعت نفت و گاز و پتروشیمی در اردیبهشت ماه ادامه یافت ولی مسئولان با بی‌توجهی به اعتراضات به سیاست‌های ضد کارگری ادامه داده و با اخراج ۳۰ نفر از کارگران پروژه‌ای شرکت پالایشگاه گاز خلیج فارس هویزه، نشان دادند که گوش شنوایی برای حل مشکلات کارگران ندارند حتی اگر اقدامات ضد کارگریشان نتیجه‌ای علیه امنیت کشور باشد. ولی کارگران «پیمانکاری، ارکان ثالث و رسمی، پروژه‌ای، رانندگان، خدماتی، عملیاتی و ...» صنعت نفت و گاز و پتروشیمی در شهرهای مختلف در اردیبهشت ماه بدون ارتباط بایکدیگر برای مطالبات «حق تشکل یابی، رفع تبعیض، امنیت شغلی، پایان دادن به پیمانکاری، حقوق بالای خط‌فقر، بیمه، پرداخت معوقات مزدی و ...» تقریباً همانندی دست به اعتصاب، تجمع، راهپیمایی و دیگر اشکال اعتراض دست زدند تا صدایشان را به گوش ناشنوای کارفرمایان بخش دولتی و خصوصی فرو کنند.

 

فرهنگیان

 

شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران با انتشار فراخوانی به مناسبت روز کارگر و روز معلم فرهنگیان را به برگزاری تجمع (در استان‌ها مقابل اداره‌ی کل و در شهرستان‌ها مقابل ادارات آموزش و پرورش) برای بزرگداشت این روز دعوت کرد تا یاد و خاطره ابوالحسن خانعلی را زنده نگاه دارند و مطالبات بر زمین مانده فرهنگیان را بار دیگر مطرح و فریاد کشند. ولی همچون گذشته فرهنگیان و کارگران فعال تهدید و از شرکت در تجمعات منع شدند و عده‌ای از معلمان (محمود صدیقی پور، رضا مسلمی و ولی میرزاسیدی، احمد حیدری نصرت، حسین عبادیان و مهدی فداحی شاندیز) بازداشت شدند. ولی با وجود پیامک‌های تهدید کننده تجمع سراسری فرهنگیان شاغل و بازنشسته در روز کارگر در شهرهای«کرمانشاه، اسلام آباد غرب، هرسین، تهران، بوشهر، نورآباد ممسنی، شیراز و ...» برگزار شد و تجمع کنندگان خواستار «آزادی فعالین صنفی زندانی، بهبود معیشت، برخورداری از امکانات رفاهی، آزادی تشکل‌یابی و تامین حداقل‌های زندگی» شدند.

فرهنگیان در روزهای پایانی اردیبهشت ماه در اعتراض به غارت اموال صندوق ذخیره فرهنگیان در استان‌های کرمانشاه، گلستان، قزوین، یزد، کرمان، اصفهان، گیلان، زنجان، سمنان، تهران، چهارمحال و بختیاری، لرستان، فارس و اراک مقابل اداره کل آموزش‌پرورش استان مربوطه دست به تجمع اعتراضی زدند.

 

پرستاران و کادر درمان

 

با اجرای سیاست‌های نئولیبرالی در امور درمانی و سرکوب مزدی کادر درمان، بسیاری از پزشکان و پرستاران و کارکنان خدماتی حوزه بهداشت و درمان به دنبال شغل های دیگر و یا خروج از کشور هستند و بدین سبب بیمارستان‌ها با کمبود پرستار مواجه شده و در نتیجه فشار کاری دوچندان به کادر درمانی وارد می‌شود. در اردیبهشت ماه «کارمندان بهزیستی استان آذربایجان‌شرقی، کارکنان اورژانس ۱۱۵ استان گیلان، کارکنان بهداشت دانشگاه تبریز و کارکنان مرکز بهداشت زنجان» در اعتراض به «تبعیض، پایین بودن حقوق و مزایای و حجم بالای مسئولیت‌ها و فشار کاری، پرداخت نشدن حقوق و مزایای معوقه، عدم افزایش تعرفه‌های پرسنل پزشکی و ...» تجمع اعتراضی برگزار کردند.

به مناسبت روز جهانی کارگر شورای هماهنگی اعتراضات پرستاران با انتشار بیانیه‌ای اعتراضات و مطالبات خود را بیان کردند. در این اطلاعیه آمده است: «اول ماه مه، روز جهانی کارگر امسال در روز پنج‌شنبه ۱۱ اردیبهشت، با اتحاد و همدلی، بر عزم راسخ خود برای، پیگیری مطالبات برحقمان هم‌پیمان می‌شویم

 

بازنشستگان

 

بازنشستگان مخابرات، تامین‌اجتماعی، صنعت‌فولاد و معدن، فرهنگیان، صنعت‌نفت، کشوری، لشکری، شهرداری و ... در اردیبهشت ماه در اعتراض به مستمری‌های زیر خط‌فقر، گرانی و تورم، فساد و بی‌توجهی مسئولان نسبت به مطالبات محقانه خود، در شهرهای محل سکونت خود «شوش، اصفهان، زنجان، همدان، بندرعباس، خرم آباد، ایلام، شهرکرد، رشت، کرمان، بیجار، تهران، اهواز، رشت، تبریز، ساری، اراک،سنندج، بوشهر، مریوان، کرمانشاه و ...» و یا در مراکز استان و یا تهران دست به تجمعات اعتراضی زده و خواستار «آزادی کارگران و معلمان و بازنشستگان زندانی، متناسب‌سازی، همسان‌سازی حقوق‌ها، رفع تبعیض، درمان رایگان، خواربار و رفاهیات، پرداخت معوقات، بهبود وضع معیشتی و افزایش حقوق مکفی و ...» شدند.

گفتنی است که بازنشستگان در اعتراض به بی‌توجهی چند ساله‌ به‌مطالبات‌ خود، تاکنون در سالهای گذشته صدها و بلکه هزاران تجمع در سراسر کشور برگزار کرده‌اند ولی مدیران و کارفرمایان خیال دست کشیدن از چپاول ندارند و باید بازنشستگان و شاغلان تمام صنوف و حرفه‌ها در تشکلی واحد به طرح مطالبات خود بپردازند تا به‌حق و حقوق طبیعی خود برسند.

 

کارگران صنوف دیگر

 

کارگران کارخانه‌ها و شرکت‌های «فولاد البرز غرب ابهر، ایران خودرو (واحد تبریز)، شهرداری برازجان، پیمانکاری سیمان کارون، کارگران اخراج شده معدن تیتانیوم کهنوج، کارگران اخراجی شرکت مکران گوردیم کنارک، برق منطقه‌ای باختر، شرکت بهره‌برداری مترو تهران، پیمانکاری مخابرات، کارگران پیمانکاری ابنیه فنی راه‌آهن، پیمانکاری آب و فاضلاب رودبار، فصلی مجتمع نیشکر هفت‌تپه، ماشین‌سازی اراک، خدماتی و فضای سبز شهرداری بهبهان، رستوران‌های خدمات رفاهی صنعت‌نفت و گاز گچساران، برق منطقه‌ای سراسر کشور، آب منطقه‌ای سراسر کشور، آبدار اداره آب و فاضلاب خوزستان، آلومینیوم‌سازی اراک، شرکتی مخابرات منطقه آذربایجان‌شرقی، خدماتی منطقه ۵ شهرداری زاهدان، سایپا کاشان، فروشگاه‌های زنجیره‌ای رفاه، دفاتر سهام عدالت و مجتمع دخانیات گیلان» در روز های مختلف اردیبهشت ماه در اعتراض به « عدم پرداخت معوقات مزدی، خلف وعده، عدم اجرای همسان‌سازی حقوق، نبود امنیت شغلی و معیشتی، حقوق‌های زیر خط‌فقر، عدم وجود ایمنی در محیط کار (کارخانه، ساخت و ساز، بندر و ...)، اخراج همکاران، گرانی، تورم، اجرا نشدن طرح طبقه‌بندی مشاغل، تبعیض و ...» با اعتصاب، تجمع، راهپیمایی دست به اعتراض زدند و خواستار توجه و رسیدگی مسئولان شدند. در این ماه کامیونداران، نانوایان و کشاورزان نیز در اعتراض به گرانی، تورم و درآمد های اندک، دست به اعتصاب و اعتراض زدند. که همانند معلمان، کارگران و دیگر زحمتکشان با سرکوب و تهدید روبرو شدند و نیروهای سرکوبگر با گاز فلفل و اشک‌آور سعی در خاموش کردن صدای اعتراضشان را داشتند.

مبارزات کارگران برای بدست آوردن یک زندگی شرافتمندانه و آینده‌ای روشن برای خود و فرزندانشان ادامه دارد. ولی تا زمانی که مبارزات ما کارگران و زحمتکشان تحت رهبری تشکلات صنفی و سیاسی منضبط و با برنامه قرار نگیرد طعم پیروزی شایسته و بزرگی را نخواهیم چشید!

***

 

گالیا بخوان... ؛ بخوان فسانه فریدون را!

(بخش چهارم)

 

به یاد فریدون منتقمی

متن کامل سخنرانی آقای حسین مهینی سینماگر، عکاس و دبیر جشنواره بین‌اللملی سینمای تبعید؛ در مراسم بزرگداشت رفیق فریدون منتقمی، شنبه ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ فرانکفورت، آلمان بخش چهارم را در زیر ملاحظه فرمائید.  

****

چه باید کرد؟

جواب‌های فریدون مثل همیشه متاثر از شیدایی ایدئولوژیکی سوسیالیستی، نگاه طبقاتی و صداقت انقلابی او بود. او یگانه امکان راهبردی رهایی جهانی و ایجاد جامعه‌ی انسانی آزاد، برابر، و دور از استثمار طبقاتی را در گذار به سوسیالیسم می‌دید و تحقق چنین مرحله گذرا را در پیروزی مبارزات جنبش‌های کارگری، به مثابه تنها نیروهای پیشتاز ضد مناسبات سرمایه‌داری و طبقاتی امکان پذیر می‌دانست . و او پیش شرط چنین پیروزی را در گسترش و ارتقای کیفی آگاهی‌های سوسیالیستی و ضد سرمایه‌داری در درون خود طبقه کارگر و لایه‌های فرودستان جامعه الزامی به‌شمار می‌آورد. افزون بر این امر فریدون تاکید داشت که در روند دوران گذار به سوسیالیسم در جوامع پیرامونی، نباید از ضرورت مبارزه هم زمانی و موازی علیه امپریالیسم غافل بود.

اما مسئله محوری چرایی این ضرورت؛ به نگرش‌های متفاوت فریدون از مقوله امپریالیسم در شرایط جهانی امروز مربوط می‌شد. چرا که او امپریالیسم را در موقعیت کنونی پدیده‌ای انتزاعی نمی‌دید و آن را محدود فقط به مناسبات اقتصادی نمی‌کرد. او امپریالیسم را در دوران کنونی باز تولید مجموعه‌ای از تضادهای اجتماعی سرمایه‌دارانه به شدت طبقه‌زده واکاوی می‌کرد. بنا به دریافت او زیر بنا و روبنا فرهنگ و اقتصاد را به شکل کلاسیک‌اش در این دوران جهانی‌سازی نمی‌توان ازهم جدا کرد؛ چرا که مقوله‌هایی مانند جنسیت‌زدگی، نژادپرستی و مردسالاری درهم تنیده در نظام ارزشی نئولیبرالیسم مسلط، در این نظم خونین امپریالیستی می‌باشند!

فریدون در بازنمایی ساختاری امپریالیسم در شرایط بحرانی نوین امروز، انکشاف سرمایه‌داری و تشدید شکاف طبقاتی لجام گسیخته را ناشی از کار بست‌ساز و کارهای دگردیسی ذهنیت توده‌ها، با هدف بروز و شکل گرفتن فرهنگ فراگیر فرد خود محور، و تسلط فرهنگ گریز از مسئولیت همگانی می‌دید و با کالبد شکافی نمونه‌های عینی و واقعی از رخدادهای روزانه زندگی مردم عادی، نشان می‌داد که چگونه سرمایه‌داری با مهندسی افکار عمومی، هنجارهایی را در راستای عادی‌سازی نا برابری‌ها، موجه جلوه دادن شکاف‌های طبقاتی در میان مردم تبلیغ و ترویج می‌کند، که در روندی بطئی به دگردیسی ذهنیت توده‌ها و دگرگونی ساختاری ذهنی اقشار لایه‌های فرودست جامعه منجر می‌شود. و جامعه با ظهور شکل بندی‌های اجتماعی بی‌تفاوت به سرنوشت عمومی، و برآمد و رواج پدیده‌های بیگانه از سیاست روبرو می‌شود. شرایطی که زمینه چیرگی کنترل نظا‌مند دمکراسی را، و رشد جریان‌های اقتدارگرای فاشیست و تسلط هماهنگ حاکمیت و مالکیت را امکان پذیر می‌کنند.

در مواجهه با این وضعیت از فریدون گزینه راهبردی هشیارانه، کار بست‌ساز و کارهای دموکراتیک و صنفی را پیشنهاد می‌کرد. اگر چه در مراحل اولیه دامنه عمل سیاسی این گونه نهادها محدود به نظر بیایند، اما از نظر فریدون این گونه نهاد ها می‌توانند نمود واقعی قانونی و آزاد تشکل‌یابی را در جامعه‌ی بسته داشته باشند؛ در عین حال در سازمان‌یابی اجتماعی مردم و ارتقاء  مبارزات آن‌ها از عرصه‌های فردی به اجتماعی نقش موثری ایفا کنند.

او معتقد بود که ایجاد نهادها و تشکل‌های دموکراتیک فرا سازمانی و حزبی، ترویج و تبلیغ در افکار عمومی به مشارکت مردم با آن‌ها، این گونه تشکل‌ها حامل ظرفیت‌ها و توانمندی‌هایی می‌شوند در راستای تقویت همبستگی اجتماعی مردم و نزدیکی آن‌ها به هم، و آگاهی از هم سرنوشتی‌شان، و شناخت تجربه‌های مشترکشان از بی‌عدالتی‌ها که مبنا های واقعی و ملموسی می‌شوند برای کنکاش ذهنی آنها از چرایی وضعیت  نابسامان روز افزونشان؛ و نیزجستجوی آنها از چگونه‌گی امکان دخالت‌گری‌شان برای برون رفت از شرایط فاجعه بارشان. روند روشنگرانه‌ای که به خود سازمان یافته‌گی آنها در کارزارهای اعتراضی مدنی، در جهت برآورده شدن خواسته‌هایشان می‌انجامد. پهنه مبارزه‌ای که رویارویی آنها با دستگاه‌های حکومتی را، و در واقع به چالش مستقیم آنان با نظام منجر می‌شود.

اگر چه امر مبارزه در تشکل‌های دموکراتیک انسان‌محور و انسان‌گرا و به اصطلاح مدنی جلوه می‌کنند، اما روند آنها در شرایط  نا هم‌گون سلطه دیکتاتوری، به ناگزیرماهیتی  سیاسی می‌یابند.

فریدون به درستی در ساختار انجمن‌ها و تشکل‌های دموکراتیک بر استفلال آنها از سازمان‌ها و احزاب سیاسی و همچنین بر ماهیت فرا ایدولوژیکی آنها تاکید می‌کرد. او بر این باور بود که برپایی تشکل‌های دموکراتیک را نباید به منزله دنبالچه‌ها و یا حرکت‌های آنها را به معنی تقابل و یا دور زدن فعالیت‌های سازمان‌ها و احزاب سیاسی به شمار آورد؛ بلکه جایگاه و نقش تشکل‌های مذکور را در بستر مبارزه باید به مثابه نیروهای همراه کننده و بسط دهنده صفوف مبارزاتی و تقویت کننده کارزار سازمان‌ها و احزاب سیاسی در جنبش‌های اجتماعی و سیاسی به شمار آورد.

با چنین دریافت از توانمندی‌های تشکل‌ها و انجمن‌های دموکراتیک بود، که فریدون به‌رغم مسئولیت‌های سنگین سیاسی و تشکیلاتی، سخت‌کوشانه در پی ایجاد نهاد های دموکراتیک بود و با علاقمندی در این عرصه نیرو می‌گذاشت و کار می‌کرد. از جمله‌ی کارهای درخشان او در حوزه دموکراتیک، ایجاد مدرسه آموزشی زبان فارسی برای کودکان و نوجوانان ایرانی در شهر مونیخ آلمان بود. فریدون مدرسه را با رفیق همرزم و همراه زندگی‌اش شیرین پایه‌گذاری کرده بود. از رهگذر مدرسه مذکور بسیاری از کودکان و نوجوانان ایرانی زبان فارسی را بیاموزند و با فرهنگ ایران

آشنا شوند. در شهر مونیخ فریدون از سازمان‌دهندگان محوری اکثر جشن‌های ملی و فرهنگی از نوروز گرفته تا یلدا و مهرگان ...و دیگر رویداد های اجتماعی و فرهنگی بود.

در ادامه با باور به چنین رویه کار اجتماعی فرا سازمانی بود که فریدون با شماری از یاران هنرمند و کارورزان فرهنگی، از جمله داریوش شیروانی، آرام نوزاد و... انجمن فرهنگی و هنری خیام را ایجاد کردند. این انجمن در سال ۱۹۹۹ نخستین سمپوزیوم و جشنواره سینمای ایران در تبعید مونیخ را با تمام محدودیت‌ها و کارشکنی‌های پادوهای رسمی وغیر رسمی جمهوری‌اسلامی با موفقیت برگزار کرد. حرکتی که یکی از روی‌دادهای تاریخی در زندگی ایرانی‌ها و آلمانی‌های شهر مونیخ به شمار می‌رود.

یک نکته مهم در زندگی فریدون، که من از نزدیک شاهد آن بوده‌ام کوشش‌های خستگی‌ناپذیر انترناسیونالیستی او به ویژه در دفاع و پشتیبانی ازجنبش ضد اشغال و ضد آپارتاید فلسطینی‌ها بود. جالب است اشاره شود که از نگاه من فریدون با وجود انترناسیونالیست بودن، او به شدت خردورزانه یک انسان ملی‌گرا هم بود. این هویت ظاهرا دوگانه به نظر من نقطه قوت شخصیت مردمی او بود.

امروز که من سال‌های آشنایی‌ام با فریدون را مرور می‌کنم می‌بینم که این شانس را داشته‌ام، که با یکی از نمونه‌های انسانی آشنا شوم که در این روزگار شب‌پرستان، افق‌های نوین روشنی را نوید می‌داد؛ انسانی که همانند او را در آیه‌های  پیامبران آرمان‌خواه، در آیه‌های به‌جا مانده از دوران باستان، از دوران مانی، و از مزدک تا دوره‌های آیه‌های مدرن پیامبران منادیان خرد زمینی؛ از مارکس، انگلس و لنین جستجو می‌کردم. تصویرم از آن آیه‌ها، برای من سرگشته در حضور عینی خصلت‌های فریدون، واقعیت زمینی یافتند. برای من فریدون نماد یک انسان عدالت‌خواه همیار و همدل با فرودستان و دشمن آشتی‌ناپذیر فرادستان بود. او باد صبایی بود که در دوران رنج و سرمستی من در تبعید وزید و من را با خود برد.


                                                          حسین مهینی گوتنبرگ سوئد، اکتبر2025 

 

 

پی نوشت‌ها:

همراه با متن کامل سخنرانی، زیرنویس حاوی افزوده‌های توضیحی بر برخی از رویداد ها و نکات طرح شده در سخنرانی می‌باشد. ضرورت این توضیح‌ها از آنجا ناشی می‌شود، که احتمالا جمعی با گذر زمان آن اتفاق‌ها و نکات را فراموش کرده باشند و یا اینکه متعلق به نسل امروز باشند و از آن گذشته‌ها آگاهی نداشته باشند.

 

xxx

۱-متن کامل سخنرانی حسین مهینی سینماگر، عکاس و دبیر جشنواره بین‌اللملی سینمای تبعید؛ در مراسم بزرگداشت فریدون منتقمی، شنبه ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ فرانکفورت، آلمان. در مراسم مذکور به لحاظ کمبود وقت فقط بخش‌هایی از این یادنگاری بیان شد.

۲- اولین سمپوزیوم و جشنواره سینمای ایران در تبعید- مونیخ، در روزهای ۱۶ تا ۱۸ آپریل ۱۹۹۹ در موزه فیلم شهر مونیخ آلمان برگزار شد. در این جشنواره بیش از ده سینماگر، هنرمند،شاعر و نویسنده از آمریکا، انگلیس، سوئد، هلند، قرانسه، اطریش و آلمان شرکت کرده بودند؛ پرویز صیاد، ایرج جنتی عطایی، فرزانه تائیدی، سودابه فرخ نیا، سعید منافی، عباس سماکار، بصیر نصیبی، فرهاد مجدآبادی و علی کامرانی از مهمانان جشنواره بودند. در طول جشنواره همراه با جلسه‌های سخنرانی‌ها و بحث‌ها ۲۲ فیلم هم از آثار سینماگران ایرانی در تبعید به نمایش گذاشته شد. یکی از رویدادهای مهم این جشنواره تشکیل جامعه هنرمندان ایرانی در تبعید بود. این تشکل در روشنگری در باره سانسور و سرگوب سینماگران، هنرمندان، و اهل فرهنک در جمهوری‌اسلامی نقش ایفا کرد.

۳-گالیا، از شعر سرود " کاروان ” است که در صفحه موسیقی کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحاد ملی)، فریدون آن را دکلمه می‌کند. شعر سروده زنده یاد هوشنگ ابتهاج است و گالیا در واقع اسم دختری ارمنی بود که ابتهاج در نوجوانی عاشق او شده بود. ابتهاج در پرداخت این شعر از دلبستگی فردی می‌گذرد و شعر را با بافت شرایط اجتماعی و سیاسی روز پیوند می‌دهد.

 

۴- صفحه موسیقی کنفدراسیون

 

 

 

در سال ۱۳۵۲ برای اولین بار در تاریخ موسیقی ایران سرودهای سیاسی اپوزسیون ایران در یک صفحه ۳۳ دور از سوی کنفدراسیون جهانی محصلانی و دانشجویان ایرانی ( اتحادیه ملی) منتشر می‌شود. این صفحه شامل سه سرود می‌باشد.

کاروان، با شعر هوشنگ ابتهاج

اول بهمن، با شعر کیومرث ثریا

به فردا، با شعر محمد زهری

خوانندگان سرودها؛ فریدون منقمی و..؟

این سرودها توسط گروه انجمن دانشجویان ایرانی در مونیخ تنظیم و اجرا، و در استودیوی در شهر مونیخ به‌صورت صفحه ضبط می‌شود‌. این صفحه با جلد تهیحی و افشا کننده‌ای علیه دیکتاتوری محمدرضا شاه؛ با تصویر صحنه اعدام نورالله شفا پخش می‌شود. نورالله شفا یکی از افسران تشکیلات نظامی حزب توده بود که در سال ۱۳۳۲ بعد از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر و تیرباران می‌شود.

 

۵- زنده یاد احمد قاسمی، از متفکران جنبش کمونیستی ایران و از اعضای برجسته‌ی حزب توده بود که به خاطر اختلافات ایدئولوژیکی از حزب جدا می‌شود و مخفیانه از آلمان شرقی به آلمان غربی می‌رود.

 

او در آلمان غربی با نام و نشان دیگری، درواقع با هویت جعلی به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه داد و یکی از بنیان‌گذاران سازمان مارکسیستی‌لنینیستی توفان بود. به لحاظ امنیتی زنده یاد احمد قاسمی مجبور می‌شود که تا پابان عمر پر بارش با هویتی جعلی زندگی دشوار و سختی را تحمل بکند؛ و حتی عاقبت پس از مرگش هم با نام غیر واقعی خودش در حومه مونیخ به‌خاک سپرده می‌شود.

۶- باد صبا- و باد انیران؛ ایرانیان باستان به هفت نوع باد معتقد بودند، از جمله باد صبا

« باد اهورایی- خوش یمن» و باد انیران « باد ویرانگر شیطانی ».

۷- پوستر رنگ و رو رفته اشاره به پوستر پرویز حکمت‌جو از اعضای رهبری حزب توده دارد که در سال ۱۳۵۳ در زندان حکومت شاه در اثر شکنجه شهید می‌شود. در پی این جنایت حکومت شاه، کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحاد ملی) عکس پرویز حکمت‌جو را به تصاویر پوستر عمومی شهدای مبارزان دوره شاهنشاهی اضافه کرده و منتشر می‌کند. این اقدام مورد اعتراض برخی از واحد های دیگر کنفدراسیون قرار گرفته و آنها از پخش پوستر مذکور جلوگیری می‌کنند. این اتفاق جرقه‌ای می‌شود برای انشعابی بزرگ در کنفدراسیون!

۸- نعلبکی مصدق

 

 

آوازه مبارزات استقلال‌طلبانه مردم ایران به‌رهبری دکتر مصدق در ملی شدن صنعت‌نفت و خلع ید از استعمار انگلیس، موجی از شادمانی، همبستگی و حمایت در توده های تحت ستم و سلطه استعمارگران درکشورهای جهان سوم به ویژه منطقه خاورمیانه ایجاد می کند. توده‌های مردم، سازمان‌ها و گروه‌های مختلف آزادیخواه، همبستگی و حمایت خود را از مبارزات مردم ایران و رهبر آن مصدق در شکل‌های مختلف منعکس می‌کنند. از جمله تولید پتو با چهره مصدق (در سنگاپور)،ساخت فندک تصاویر دکتر مصدق (در خاور دور)، و ساخت استکان و نعلبکی با تصاویر دکتر مصدق (در عراق و مصر).

۹- جمله « .... باد مرا خواهد برد» را من از یوریس ایونس ( Joris Ivens ) مستند ساز مترقی و آوانگارد هلندی وام گرفته‌ام. این جمله نام آخرین فیلم او است که آن را در سال ۱۹۸۸ در چین می‌سازد. فیلمی در جستجوی تاریخ باد های چین.

۱۰- خاطرات فریدون از رویداد جشنواره تئاتر نانسی، برگرفته از گزارشی است که فریدون در سال ۲۰۰۱ با عنوان "جلیقه" آن را منتشر کرده است.

۱۱- فرزانه تأییدی (۱۳۲۴ –۱۳۹۹)، از بازیگران سرشناس و محبوب سینما و تئاتر پیش از انقلاب ایران بود.

 

با وقوع انقلاب ضد سلطنتی و سلطه دیکتاتوری مذهبی، حکومت در جهت نهادینه کردن ارزش‌های ایدئوولوژیک خود، اقدام به پاک‌سازی نمادها و ساز و کارهای طاغوتی از اماکن عمومی و همچنین تصفیه افراد وابسته به طاغوت از نهاد های حکومتی می‌کند. به دنبال اعمال این سیاست ضد مردمی فرزانه را که در استخدام رسمی وزارت فرهنگ ادارهٔ برنامه‌های تئاتر بود، نه‌تنها اخراج، بلکه کلا از کار و فعالیت درحوزه‌های تئاترو سینما ممنوع می‌کنند. با شدت گرفتن فشارها و سرکوب‌های دگراند‌یشان و معترضین به وضعیت موجود در دهه ۶۰، فرزانه مجبور به ترک وطن شده و به زندگی در تبعید پناه می‌آورد.

کارنامه فرزانه در عرصه تئاتر و سینما، کارنامه‌ی پرباری است. از جمله در زمینه تئاتر، که شامل بازی در بیش از ۳۰ نمایشنامه از آثار درام نویسان ایرانی و خارجی می‌باشد. در حوزه  سینما و تلویزیون نیز فرزانه در بسیاری از فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی نقش‌های درخشانی ایفا کرده است، از جمله در فیلم‌های:

فریاد زیرآب،سفر سنگ،خاک، واسطه‌ها، صلاه ظهر، میراث من جنون، بدون دخترم هرگز، جهنم من، هشتمین روزهفته، ومجموعه‌های تلویزیونی طلاق و چنگک.

فرزانه تأییدی در ۵ فروردین‌ ماه ۱۳۹۹ پس از تحمل سال‌ها بیماری سرطان ریه در ۷۵ سالگی در لندن درگذشت.

۱۲- آنت، از اعضاء کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحاد ملی) ؛ که به همراه فریدون و دیگر دانشجویان عضو کنفدراسیون؛ و سازمان‌های بین‌المللی، تظاهرات اعتراضی را علیه حضور تبلیغاتی گروه ایرانی در جشنواره تئاتر نانسی فرانسه؛ سازماندهی کرده و پیش بردند.

۱۳- جلیقه فرزانه تا ئیدی غنیمت جنگی و پرچم پیروزی !

۱۴- سعید، منظور سعید منافی سینماگر ایرانی مقیم شهر وین اطریش.

۱۵- خسرو شاکری زند (۱۳۱۷۱۳۹۴)، از مبارزان برجسته جنبش‌ملی و ضد امپریالیسم ایران، از رهبران جبهه‌ملی در خارج از کشور؛ و نیز از بنیانگذاران کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی ( اتحادیه ملی). مورخ، نویسنده و اندیشمند در زمینه گروه‌ها و اندیشه‌های چپ ایران، با آثار مهمی در حوزه تاریخ جنبش سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران.

۱۶- گزارش "مخملباف و انقلاب مخملی"، چاپ شده در نشریه توفان شماره ۱۱۶، نوامبر ۲۰۰۰ .

۱۷- پرسپولیس؛ یک فیلم کارتونی متفاوت، محصول سال ۲۰۰۷ میلادی کشور فرانسه،

به کارگردانی مرجان ساتراپی و ونسان پارونو است.

 

این فیلم خاطرات و تجربه‌های مرجان از دوران کودکی و بزرگسالی، به‌ویژه از برهه‌های پرجوش و خروش انقلاب، جنگ ایران و عراق، تظاهرات اعتراضی توده‌های انقلابی دهه شصت علیه ملاها و تجربه‌های اقامت او در غربت، از تضادها و برخوردهای فرهنگی تا خارجی‌ستیزی‌ها می‌باشد. روایاتی که مرجان آنها را با بیانی ساده و صادقانه در شکل داستانی مصور بیان می‌کند.

این خاطرات را خود مرجان برای اولین بار به زبان فرانسه نوشته، نقاشی کرده و به شکل کتابی داستانی با عنوان پرسپولیس منتشر می‌کند. انتشار کتاب پرسپولیس به‌شدت مورد استقبال عمومی قرار می‌گیرد. به‌طوری که این کتاب از سوی مجله معتبر نیوزویک به عنوان یکی از ۱۰ کتاب برتر داستانی دهه برگزیده می‌شود. در واقع فیلم پرسپولیس هم بر اساس همین کتاب و با حفظ همان ویژه‌گی‌های بیانی و شکل تصویری کتاب ساخته می‌شود. فیلم نیز در سال ۲۰۰۷ میلادی در جشنواره سینمایی کن برنده جایزه هیئت داوران می‌شود.

۱۸- مرجان ساتراپی نویسنده،کارگردان، فعال حقوق‌بشر و انیماتور داستان‌های مصوراست.

 

او در آذرماه سال ۱۳۴۸ در رشت به دنیا آمد. کودکی و نوجوانی‌اش را در شهرهای رشت و تهران گذراند. در بحبوبه‌ی دوران انقلاب، مرجان نوجوان تربیت شده در خانواده سکولار پای‌بند به ارزش‌های مدرن، به‌خاطر اعتماد به نفس و روحیه آزاد اندیشی که داشت، محدودیت‌ها و کنترل‌های مذهبی، به‌خصوص فشارهای حزب‌الهی‌ها را چه در بیرون از خانه، در کوچه و بازار و چه در مدرسه بر نمی‌تافت. خانواده مرجان بیمناک از عواقب جدی نافرمانی‌ها و عدم تمکین او از مقررات و ضوابظ جاری مذهبی، و به‌ویژه از پرخاشگری‌های او به عوامل رژیم، به ناچار برای امنیت جانی و حفظ سلامتی‌اش، او را به بهانه تحصیل در ۱۴ سالگی به شهر وین اتریش می‌فرستند. دوران اقامت در غربت برای مرجان نوجوان ایده‌آلیست، دوران پرتب و تاب نه چندان خوش‌آیندی می‌شود. عاقبت مرجان بعد از پایان دوران دبیرستان در وین با اشتیاق به ایران باز می‌گردد. او در تهران در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه آزاد، در رشتهٔ ارتباطات تصویری به‌تحصیلات خود ادامه می‌دهد. اما نمی‌تواند دوام چندانی در ایران بیاورد. سرانجام در سال ۱۹۹۴ مرجان راهی فرانسه می‌شود و در آنجا در زمینه هنرهای تصویری، از جمله سینما مشغول به کار می‌شود.

خانواده مرجان از روشنفکران مارکسیستی بودند که علیه سیستم دیکتاتوری شاهنشاهی، برای استقلال و حاکمیت مردم، علیه استثمار و بهره‌کشی مبارزه می‌کردند. پدر مادربزرگ مرجان به‌دستور رضا شاه به خاطر فعالیت‌های کمونیستی‌اش بازداشت و در زندان رضا شاهی به قتل رسیده بود. در دوران محمد رضاشاه، از خانواده مرجان افراد معتبری که همه روشنفکران تحصیل کرده خارج از کشور بوده‌اند و علیه دیکتاتوری آریامهری و نا برابری‌ها مبارزه می‌کردند، توسط دستگاه‌های امنیتی رژیم دستگیر شده و به قتل می‌رسند. از جمله‌ی آنها عموی مرجان زنده یاد فریدون ابراهیمی بود، که از رهبران فرقه دمکرات آذربایجان، و وزیر دادگستری آن جمهوری دمکراتیک بود. زنده یاد فریدون ابراهیمی در راستای نهادینه کردن امر برابری و عدالت اجتماعی در ساختار جامعه و حاکمیت، در دفاع از حقوق زحمتکشان، و در حمایت از دادخواهی روستائیان و کارگران، که از ظلم و ستم اربابان، فئودال‌ها و سرمایه‌داران جانشان به لب رسیده بود، کارزار سازش ناپذیری را با پشتیبانی توده‌های شهری و روستایی آذربایجان سازمان‌دهی کرده و پیش می‌برد. اما در یورش ارتش شاهنشاهی به آذربایجان و شکست جنبش؛ با میدان‌داری فئودال‌ها، سرمایه‌داران و آخوند های مرتجع منطقه، فریدون ابراهیمی دستگیر و مورد ضرب و شتم اوباشان و لمپن‌های جیره بگیر قرار می‌گیرد و نیروهای ارتش شاهنشاهی پیکر زخمی‌اش را تیرباران می‌کنند.

در دوران جمهوری‌اسلامی نیز خویشاوندان و آشنایان مرجان مبارزه‌شان را علیه بنیادهای ارتجاعی و قوانین ضد مردمی و جنایات رژیم فراموش نمی‌کنند و صادقانه با جانفشانی به مبارزه ادامه می‌دهند؛ به‌طوری که توسط رژیم دستگیر و اعدام می‌شوند. از این دوران ملتهب و هولناک، از آخرین ملاقات مرجان با عموی کمونیست‌اش قبل از اعدام، زخم روحی جانکاهی بر ذهن و جان مرجان نوجوان می‌نشیند، که هرگز لحظه‌هایش او را رها نمی‌کنند.

مرجان در فیلم خود با دلبستگی و همدلی از خصلت‌های انسانی و برابری خواهانه شهدای خانواده‌اش در راه آزادی و رفع ستم‌های طبقاتی تهی‌دستان و زحمتکشان، نه‌تنها به‌نیکی یاد می‌کند، بلکه خود را همسو و همنوا با آرمان‌های آنها می‌داند.

مرجان در نوجوانی خدا را از ذهن خود بیرون می‌کند و آموزه‌های مارکس شور و شوق ذهن بالنده‌اش می‌شوند. در جوانی مرجان به جریان‌های مارکسیستی- آنارشیستی می‌پیوندد. امروز نیز مرجان هم‌چنان با باورمندی به اندیشه‌های رهایی بخش مارکسیسم کمونیسم، به زندگی و فعالیت‌های خلاقانه هنری و مبارزات آزادی‌خواهانه و برابری طلبانه‌اش در فرانسه ادامه می‌دهد.

۱۹- جشنواره بین‌المللی سینمای تبعید - سوئد

با شعار " دنیا خانه من است" در سال ۱۹۹۳ در شهر گوتنبرگ سوئد، جشنواره بین‌المللی سینمای تبعید بنیانگذاری و برگزار شد. جشنواره با فراهم کردن امکان نمایش آثار سینماگران ایرانی در تبعید، روشنگری در باره ابعاد دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران، پایمال شدن حقوق دمکراتیک مردم، چرایی پناهجویی سینماگران و ناگزیری آنها به تبعید، و دفاع از آزادی بیان و اندیشه؛ از اهداف بنیادی آن بوده است. برگزاری دوره اول جشنواره سینمای تبعید ایران، یک رویداد تاریخی یگانه در فرهنگ سینمای جهانی بود؛ چرا که برای اولین بار در تاریخ سینما، یک ملتی در تبعید جشنواره سینمایی آثار فیلمسازان تبعیدی خودش را به‌طور مستقل برگزار می‌کرد.

دوره اول و دوم جشنواره سینمای تبعید متمرکز بر آثار سینماگران ایرانی بود. اما از دوره دوم جشنواره ائتلای کیفی مهمی در راستای فراملیتی شدن کرده و شامل نمایش آثار فیلمسازان تبعیدی با هر تعلق ملی و وابستگی جغرافیایی می‌شود. چرایی این تغییر ساختاری بر پایه این ذهنیت  شکل می‌گیرد که ما ایرانی‌ها می‌توانیم با همکاری و همبستگی با سینماگران ملیت‌های دیگر، و با مشارکت آنها مسائل مربوط به ایران را در ابعاد گسترده‌تری منعکس کنیم.

جشنواره به لحاظ یگانه بودن ایده‌اش مبنی بر ارائه گونه‌ای از فیلم فیلم ساخته شده در تبعید با ساختار و زیباشناسی ویژه‌اِی، به مثابه نوعی متفاوت از انواع شناخته شده فیلم‌ها تا آن زمان، در واقع مفهومی نو گونه‌ی دیگری از نوع فیلم را وارد فرهنگ سینمای جهان کرد. به‌طوری که "فیلم تبعیدی"، " سینمای تبعید" و " جشنواره سینمای تبعید" به عنوان پدیده‌ها و گونه‌های نویافته در فرهنگ سینمایی، موضوع تحقیق‌ها و بررسی‌های آکادمی‌ها و مدارس سینمایی گردید. از سوی دیگر سینمای تبعید و جشنواره آن، به مثابه مانیفست جمعی سینماگران تبعیدی، به اعتبارخصلت‌های اعتراضی و مبارزاتی آثار خلق شده، پاسخی می‌شود به‌ضرورت زمانه در همنوایی با موج گسترده پناهندگی و کارزارهای جهانی علیه نظام بردگی انسانی ناشی از سرمایه‌سالاری و کارزارهای اعتراض به دیکتاتوری‌ها عاملان سرکوب و آواره‌گی انسان‌ها.

کارکرد و ماهیت مردمی جشنواره سینمای تبعید با استقبال کارورزان فرهنگی و هنری مترقی در سطح کشورهای اروپایی و کانادا قرار گرفته و دوره‌های آن امروزه در بسیاری از کشورها دیگر برگزار می‌شود.

۲۰- شعر "پا سپورت شوروی" از ولادی مایاکوفسکی (Vladimir Majakovskij

از نام‌آورترین شاعران زمانه؛ و انقلابی عضو حزب بلشویک. متن شعر ترجمه شهاب آتشکار است و برگرفته از سامانه "مکعب گرد" می‌باشد.

***

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد ز عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

حافظ

نامه‌ای از یک رفیق همرزم به مناسبت اولین سالگرد درگذشت رفیق فریدون منتقمی

 

در بخشی از این نامه چنین می‌خوانیم:

 "رفیق عزیزم، فریدون منتقمی یک سال پیش در چنین روزی 30اردیبهشت 1403 مطابق با 19 ماه مه 2024 همزمان با روز تولدش در سن80 سالگی بر اثر بیماری جانکاه سرطان که تا آخرین لحظات زندگیش با آن مبارزه کرد،و در نهایت تسلیم آن شد، ما را ترک کرد.رفیق فری عزیز در تمام سرتاسر زندگی مبارزاتیش تسلیم هیچ‌کس و هیچ‌چیز نشد.او تا آخرین لحظه زندگی پر بارش به عهد و عشق و پیمانی که با طبقه کارگر بسته بود وفادار ماند،برای آنان زندگی کرد و با یاد آنان و با فریاد پیروز باد طبقه کارگر و حزب طبقه کارگرایران، جهان را بدرود گفت.

رفیق فریدون منتقمی در نوجوانی در دامان مادری فرهیخته ،والااندیش و فرهنگی پرورش یافت. مادرش او را از همان اوان جوانی تشویق به خواندن کتاب می‌کرد. او،در یادمانده‌های خود تحت عنوان "چراکمونیست هستم" ( دفتر دوم جلد دوم ) در مورد مادرش چنین مینویسد: "وی مرا به سرزمین ممنوعه‌ها می‌کشید و از این بابت ازش ممنونم وی به من مفهوم بی عدالتی را نشان داد و از این بابت ازش ممنونم.وی به من "بهانه"زنده ماندن را آموخت و از این جهت ازش ممنونم".

رفیق فریدون پیش از سفر به آلمان آنطور که خود نوشته است تا دوران میانسالی در ایران با داشتن نظریات چپ و تعلق خاطرش به حزب توده ایران و جبهه ملی ایران به مبارزه فعال اجتناعی روی آورده بود و در این برهه از زمان فعالیت در راستای مبارزات جبهه ملی را پیشه خود کرده بود.

 

آشنائی با کتاب احمد قاسمی و کتابهای"ضاله"

او در یاد مانده‌های خود می‌نویسد که با الهام از آرمان مادرم در جستجوی کتاب و مطالعه و خریدن کتب "ضاله"بودم که من به کتاب "جامعه شناسی "احمد قاسمی دست یافتم ،کتابی که تمام زندگی مرا تا به امروز رقم زد.

رفیق فریدون منتقمی پس از اخذ دیپلم برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد.پس از ورود به آلمان آنطور که خود می‌گفت از طریق یک شهروند عراقی با سازمان توفان آشنا می‌شود و این آشنائی آغاز زندگی سیاسی او در خارج ازکشور را رقم می‌زند.

او در سازمان توفان با دارا بودن از سابقه مبارزاتی قبلیش در ایران، به سرعت درجات عالی را به عنوان عضوی از سازمان مارکسیستی-لنینیستی توفان طی کرد، پرورش فکری خود در زمینه مارکسیتی -لنینیستی را در پرتو رهبرانی نظیر رفیق احمد قاسمی و رفیق فروتن تکامل بخشید، و خود به رهبری توانا ، با استقامتی بی‌نظیر تبدیل گردید.

او نه تنها در پیشبرد و رهبری مبارزات و مشی سازمان مارکسیستی لنینیسی توفان نقش ارزنده‌ای داشت، بلکه در پیشبرد مبارزات کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی خارج از کشور(اتحادیه ملی)، نیز نقشی اساسی در تدوین مشی مبارزاتی ،برعلیه رژیم محمدرضا شاه به عنوان دبیر فرهنگی ایفا کرد.در یک کلام او از چشمه مارکسیسم -لنینیسم نوشید و در زمینه ادبیات ، شعر، موسیقی،سینما و بطور کلی فرهنگ ، با ذهنی درخشان و نگاهی عمیق و تیزبین، با تطابق با مارکسیسم -لنینیسم آنها را به نقد ‌کشید.

رفیق فریدون منتقمی نمای یک انسان مبارز،پر استقامت ،بادوام و انقلابی بود.او در زندگی شخصی و خانوادگی نیز انسانی موفق بود و این نشان دهنده درک درستش از ماتریالیسم-دیالکتیک بود،که توانست در هر دو زمینه سیاسی و خانوادگی نمونه موفقی باشد."

یادش را گرامی می‌دارم و به رفقا و یاران حزب کارایران(توفان) و ادامه دهندگان راه رفیق فریدون درود می‌فرستم و برایشان موفقیت آرزو می‌کنم.

***

.

برای سالگرد رفیق فریدون منتقمی

سالی گذشت

 

سالی گذشت و یاد تو از نهان  نمی‌رود

آه که می‌سوزیم و دل از فغان نمی‌رود

با رفتن‌ات زِ باغ عشق بهاران غمگین است

گل در باغچه ، امّا ، دل از خزان نمی‌رود

در سپهر آرزوی ما همیشه در پرواز

چه خوب که ماه تو از آسمان نمی‌رود

نهال تو بر دشت عشق آنچنان پُربار است

که یاد تو از جان و از زبان نمی‌رود

 

با نقش خیال تو صبحگاهان گفتگو دارم

نمای تو زنده است و از میان نمی‌رود

در هوای یادت نظاره می‌کنم بر گُل

خوشا که شمیم تو از گلستان نمی‌رود

چَشمه مرام تو پُر خروش و پُر طغیان

جز به دریایِ „عشقِ بی‌کران“ نمی‌رود

امشب بیاد تو در دلم شعله‌ها برپاست

آه که سوز رفتن‌ات با زمان نمی‌رود

بریزیم از خلوص تو باز جُرعه‌ای بر خویش

که مستی جام تو از روان نمی‌رود

ای رفیق !

گُمان مَبر که روزی تو را از یاد خواهیم بُرد

این یاد ریشه دارد و از گُمان نمی‌رود

ما با سرود تو همراه و رَه به مقصودیم

نوای تو جاوید است و از جهان نمی‌رود

م . داور

***

بیانیهٔ سیاسی جبههٔ خلق برای آزادی فلسطین

در هفتاد و هفتمین سالگرد مصیبت خلق فلسطین «نکبه»

«یا فلسطین... یا آتش انقلابی؛ نسل از پی نسل»

در برابر «نکبه»ای دیگر... مقاومت می‌کنیم، صفوف خود را متحد می‌سازیم، و به سوی بازگشت و آزادی پیش می‌رویم

ای توده‌های استوار خلق فلسطین در وطن و تبعید،

ای آزادگان ملتهای عرب،

ای آزادگان سراسر جهان!

پانزدهم ماه مه، هفتاد و هفتمین سالگرد مصیبت «نکبه» است زخمی همچنان باز و التیام نیافته، و ایستگاهی حزن‌انگیز در تاریخ بشری؛ روزی که باندهای صهیونیست، با پشتیبانی کامل قدرت‌های استعماری، یکی از هولناک‌ترین جنایت‌های عصر جدید را مرتکب شدند: پاکسازی قومی سازمان‌یافته علیه خلق فلسطین، تخریب صدها شهر و روستا و آواره کردن مردم از خانه و کاشانهٔ خود، و برپایی یک رژیم اشغالگر نژادپرست بر ویرانه‌های میهن ما.

 

«نکبه» لحظه‌ای سرنوشت‌ساز در تاریخ خلق فلسطین بود که سرشت پروژهٔ صهیونیسم را همچون ابزاری استعماری، نژادپرستانه، و نابودگر که هدف آن محو هویت ملی و وجودی فلسطینی، سلب سرزمین، و آواره‌سازی انسان فلسطینی است به خوبی آشکار کرد. از آن لحظه تاکنون، فصل‌های مصیبت متوقف نشده، بلکه به اشکال متنوع از کشتار و قتل‌عام گرفته تا اخراج، تبعیض، فقیرسازی و محاصره ادامه یافته است.

 

و امروز، صحنهٔ «نکبه» به صورتی خونین‌تر و وحشیانه‌تر در نوار غزه تکرار می‌شود؛ جایی که مردم ما هدف نسل‌کشی بی‌سابقه‌ای در تاریخ معاصر قرار گرفته‌اند. ماشین اشغالگر کریه‌ترین اشکال کشتار، تخریب، ایجاد قحطی و آواره‌سازی را به کار می‌گیرد، و بیمارستان‌ها، مدارس و اردوگاه‌های آوارگان را تحت محاصره‌ای خفه‌کننده، در میان تبانی دولت‌ها و سکوت ملت‌ها، و با مشارکت مستقیم آمریکا بمباران می‌کند.

 

جبههٔ خلق، در این یادکرد تلخ، ضمن تجلیل از پایداری خلق فلسطین در سراسر میهن و تبعید از غزه تا کرانهٔ باختری، از قدس تا اراضی اشغالی ۱۹۴۸، و از اردوگاه‌های آوارگان تا تبعیدگاه‌های اجباری بر موارد زیر تأکید می‌ورزد:

 

۱. مبارزهٔ ما ضد رژیم صهیونیستی، مقابلهٔ تاریخیِ همه‌جانبه‌ای است که جز با احقاق کامل حقوق ملی خلق فلسطین و در صدر آنها حق بازگشت آوارگان، حق تعیین سرنوشت، و برپایی دولت مستقل فلسطین بر سراسر خاک وطن به پایتختی قدس پایان نخواهد پذیرفت. مسئلهٔ فلسطین، تا ریشه‌کنی کامل «نکبه» و خاتمهٔ اشغال، جوهر تنازع عربی-صهیونیستی باقی خواهد ماند.

 

۲. پاسخ واقعی به «نکبه» و پیامدهای آن، بنای جبههٔ واحد مقاومت و تدوین استراتژی ملی فراگیری است که همهٔ اشکال مقاومت و در رأس آنها مبارزهٔ مسلحانه — را در بر گیرد، سازمان آزادیبخش فلسطین را به عنوان چارچوب ملی فراگیر و وحدت‌بخشی بر مبنای همکاری و دموکراسی و مطابق با مصوبات اجماع ملی احیا کند، تا راه بر مشی انحصارطلبی و سلطه‌طلبی ببندد، ظرفیت‌های خلقمان را در تمامی عرصه‌های حضورش به کار گیرد، و امکان ابراز ارادهٔ وی را در مقاومت ضد اشغال، تا رهایی و بازگشت، فراهم سازد.

 

۳. در پرتو این فصول پی‌در‌پی جنایت، اولویت مطلق در لحظهٔ کنونی توقف جنگ نسل‌کشی علیه خلقمان در نوار غزه، پایان دادن به رنج‌های آنان، شکستن محاصره، آغاز بازسازی، و در پیش گرفتن مسیری سیاسی است که بر مبنای حقوق ملی غیر قابل سلب خلق فلسطین استوار باشد.

 

۴. نسبت به پروژه‌های استعماریِ توسعه‌طلبانه و نابودگری نظیر «پیمان ابراهیم» و «خاورمیانهٔ جدید»، و دیگر طرح‌های مشکوکی که هدفی جز حذف مسئلهٔ فلسطین ندارند و در پی تحمیل «نکبة»هایی تازه‌اند، هشدار می‌دهیم.

 

۵. مقابله با تلاش‌هایی که به منظور حذف آژانس امداد و کاریابی آوارگان فلسطینی (اونروا) صورت می‌گیرد، در سایهٔ طرح‌های صهیونیستی-آمریکایی با هدف انکار مسئلهٔ آوارگان و نفی حق بازگشت، اهمیتی حیاتی دارد. حمله به اونروا در غزه از طریق تخریب تأسیسات، قتل کارکنان، تعطیلی دفاتر آن در قدس، و جلوگیری از فعالیت آن در کرانهٔ باختری، بخشی از طرح و نقشه‌ای سازمان‌یافته برای پاک کردن مسئلهٔ آوارگان است

 

۶. بار دیگر بر ضرورت رهایی کامل از بند توافق اسلو و پیوست‌های آن، پایان دادن به تعهداتی که در نتیجهٔ این توافق ننگین بر عهدهٔ تشکیلات خودگردان قرار گرفته، توقف همکاری‌های امنیتی با اشغالگران و هرگونه تعقیب نیروهای مقاومت، لغو همهٔ مصوبات خطرناک ظالمانه علیه حقوق و مستمری خانواده‌های شهدا، اسرا، مجروحان و آزادگان، و قطع هرگونه وابستگی به پروژه‌های آمریکایی-صهیونیستی تأکید می‌کنیم؛ و به حرکت به سوی ایجاد جبههٔ مبارزاتی واحدی که بیانگر ارادهٔ آزاد ملت فلسطین باشد، فرا می‌خوانیم.

۷. توده‌ها، روشنفکران و نیروهای زنده و پویای ملتهای عرب باید به پشتیبانی از مبارزهٔ ما و مقابله با نسل‌کشی خلق فلسطین برخیزند، هرگونه عادی‌سازی روابط با دشمن صهیونیستی را قاطعانه رد کنند، و در برابر پروژهٔ جدید سلطهٔ استعماری و طرح‌های تکه‌تکه کردن منطقه بایستند.

 

۸. درود می‌فرستیم به پایداری قهرمانانهٔ ملت برادر یمن که سال‌هاست در برابر تجاوز و محاصره ایستاده، و امروز با مواضع شجاعانه و ابتکارات مردمی و رسمی خود بی‌چشمداشت از آرمان ما حمایت و پشتیبانی می‌کند، و با تأکید بر هم‌سرنوشتی و وحدت میدان‌های نبرد، از طریق ایجاد معادلات بازدارندهٔ جدیدی که عمق کیان صهیونیستی را هدف می‌گیرد، به یاری غزه برخاسته است. همچنین، درود می‌فرستیم به مقاومت دلیرانهٔ لبنان که همواره حامی ثابت‌قدم مردم و مقاومت ما، متحدی در نبرد دفاع از فلسطین، و الگویی برای همبستگی جبهه‌های مقاومت در برابر پروژهٔ صهیونیستی بوده و هست.

 

۹. فریادهای همبستگی را که از خیابان‌ها و دانشگاه‌های واشنگتن، از لندن و مادرید و بروکسل، و از ژوهانسبورگ و همهٔ پایتخت‌ها و شهرهای جهان در حمایت از غزه، محکومیت تجاوز و پشتیبانی از حقوق عادلانهٔ مردم ما بلند شده، بسیار ارج می‌نهیم. همبستگی روزافزون بین‌المللی، جبهه‌ای پیشرو در نبرد برای متوقف کردن جنگ و شکستن محاصره، افشای جنایت‌های رژیم غاصب و محاکمهٔ آن در عرصهٔ بین‌المللی است.

 

ای توده‌های خلق فلسطین... ای فرزندان ملتهای عرب... ای آزادگان جهان

 

در سالگرد «نکبه»، بار دیگر با خلقمان، با جان شهدایمان، با اسیران و مجروحانمان پیمان می‌بندیم که جبههٔ خلق همواره صدای حق، سپر مقاومت، پاسدار آرمان‌ها و اصول تغییرناپذیر ملی، و مدافع نستوه حق بازگشت خواهد بود حقی که نه با مرور زمان ساقط می‌شود و نه قابل معامله است. همان‌گونه که جرج حبش حکیم گفته است: «آیندهٔ نسل‌های ما تنها زمانی تضمین خواهد شد که جرثومهٔ صهیونیسم از سرزمین عرب ریشه‌کن شود.»

 

درود بر خلق مقاوم ما در همهٔ میدان‌ها

درود بر مردان و زنان اسیر در زندان‌های رژیم اشغالگر

شکوه و جاودانگی از آنِ شهدا... و پیروزی حتماً از آنِ ماست

جبههٔ خلق برای آزادی فلسطین

ادارهٔ مرکزی رسانه

مه ۲۰۲۵

 

***

 

۷۷ سال از نکبت فلسطین گذشت؛ ملت فلسطین همچنان در معرض آوارگی و نسل‌کشی

روز پنجشنبه پانزدهم مه ۲۰۲۵، مصادف است با هفتاد و هفتمین سالروز نکبت (اشغال سرزمین فلسطین)؛ روزی که در سال ۱۹۴۸، رژیم صهیونیستی بر بخش عمده سرزمین فلسطین اعلام موجودیت کرد و طی آن حدود ۹۵۷ هزار فلسطینی از خانه و کاشانه خود رانده شدند. این فاجعه تاریخی، که بزرگ‌ترین عملیات پاکسازی قومی قرن بیستم شناخته می‌شود، همچنان با چهره‌ای خونین در حال تکرار است؛ امروز در قالب نسل‌کشی در غزه، توسعه شهرک‌سازی در کرانه‌باختری و تخریب سیستماتیک هویت و زندگی فلسطینیان.

غزه؛ تکرار نکبت در ابعاد فاجعه‌بار

امسال، بزرگداشت نکبت هم‌زمان شده با دومین سال جنگ ویرانگر رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شده و همچنان ادامه دارد. بنا به آمار وزارت بهداشت فلسطین، این جنگ تاکنون به شهادت بیش از ۵۲ هزار و ۹۰۰ نفر، و مفقود شدن بیش از ۱۱ هزار نفر انجامیده است. حدود ۷۲ درصد قربانیان، زن و کودک بوده‌اند.

بنا به گزارش مرکز آمار فلسطین، بیش از دو میلیون نفر، یعنی تقریبا تمام ساکنان غزه، مجبور به ترک خانه‌های خود شده‌اند. بیش از ۳۳۰ هزار واحد مسکونی به‌طور کامل یا جزئی تخریب شده‌اند، که بیش از ۷۰ درصد از کل واحدهای مسکونی نوار غزه را شامل می‌شود. زیرساخت‌های حیاتی، از جمله بیمارستان‌ها، مدارس، مساجد، کلیساها، شبکه‌های آب و برق و هزاران مؤسسه اقتصادی نابود شده‌اند.

کرانه باختری؛ خفقان هم‌زمان با شهرک‌سازی

در کرانه باختری نیز، روند اشغالگری و تجاوز شدت گرفته است. از آغاز جنگ غزه تاکنون، دست‌کم ۹۶۴ فلسطینی در کرانه باختری توسط نیروهای اسرائیلی به شهادت رسیده‌اند. هم‌زمان، تعداد شهرک‌ها و پایگاه‌های نظامی رژیم اشغالگر تا پایان ۲۰۲۴ به ۵۵۱ سایت رسیده است؛ از جمله ۱۵۱ شهرک رسمی، ۲۵۶ پایگاه غیرقانونی و ۱۴۴ منطقه تحت عنوان‌های صنعتی، گردشگری یا نظامی.

جمعیت شهرک‌نشینان در کرانه باختری به بیش از ۷۷۰ هزار نفر رسیده که بیش از ۳۳۶ هزار نفر از آنان در قدس اشغالی ساکنند. تنها در سال ۲۰۲۴، بیش از ۱۶ هزار حمله توسط شهرک‌نشینان و ارتش اشغالگر صهیونیستی به مردم و اموال فلسطینی ثبت شده است.

نکبت در آمار و ارقام

مرکز آمار فلسطین اعلام کرده است که از سال ۱۹۴۸ تاکنون، ۱۵۴ هزار فلسطینی در سرزمین فلسطین به شهادت رسیده‌اند. همچنین، از زمان جنگ ۱۹۶۷ تا کنون، حدود یک میلیون مورد بازداشت ثبت شده است. طی انتفاضه دوم (از سال ۲۰۰۰ تاکنون) نیز، بیش از ۶۴ هزار و ۵۰۰ فلسطینی شهید شده‌اند.

در سال ۱۹۴۸، جمعیت فلسطینی‌ها در حدود ۱.۴ میلیون نفر بود که در ۱۳۰۰ روستا و شهر زندگی می‌کردند. از این تعداد، نزدیک به یک میلیون نفر آواره شدند. اکنون، با گذشت ۷۷ سال، جمعیت فلسطینی‌ها ده برابر شده و به بیش از ۱۵.۲ میلیون نفر در سراسر جهان رسیده است. از این میان، ۵.۵ میلیون نفر در داخل فلسطین زندگی می‌کنند (بیش از سه میلیون در کرانه باختری و بیش از دو میلیون در غزه)، در حالی‌که ۷.۴ میلیون یهودی در سرزمین‌های اشغالی سکونت دارند؛ این نشانگر تعادلی جمعیتی در برابر رژیمی است که از ابتدا بر پایه اخراج و پاک‌سازی قومی بنا شده است.

ریشه‌ای که هنوز می‌سوزد

نکبت فقط یک واقعه تاریخی نیست، بلکه فاجعه‌ای زنده و جاری است. فلسطینیان، همچنان هر روز قربانی سیاست‌های اشغالگرانه، تبعیض نژادی، سرکوب و کشتار می‌شوند. با وجود دهه‌ها رنج و آوارگی، خواست ملت فلسطین برای حق بازگشت، پایان اشغالگری و تشکیل کشور مستقل به پایتختی قدس شرقی همچنان پابرجاست.

مردم فلسطین همچنان در چنگال یک فاجعه تاریخی باقی‌مانده‌اند؛ فاجعه‌ای که جهان، علیرغم آگاهی کامل، هنوز در توقف آن ناتوان یا بی‌اراده است. ۷۷ سال گذشته، اما نکبت هنوز تمام نشده است.

منبع: مرکز اطلاع رسانی فلسطین

***

ستایش یک روشنفکر خودفروخته از رضاخان قلدر، این عامل اجنبی

آقای فرج سرکوهی که سالهاست خود را چریک سابق و «چپ غیر سنتی» معرفی می‌کند اکنون کلام و قلمش در خدمت تلویزیون اسرائیل اینترناشنال است. وی متحد یکی از منفورترین و کثیف‌ترین رسانه‌های امپریالیستی برای سرنگونی رژیم جمهوری‌اسلامی است. او از «انقلاب نوین» مردم تحت نام «زن، زندگی و آزادی» سخن گفت و هنوز هم می‌گوید و از تحریم بین‌المللی اقتصادی و تجاوز نظامی به ایران حمایت کرده و می‌کند و از پرچمداران تظاهرات همه باهم و امپریالیستی برلن تحت رهبری حامد اسماعیلیون ،سلطنت‌طلبان، فرقه رجوی و محافل تجزیه‌طلب و ناسیونال شونیست‌های رنگارنگ ایران بود.

فرج سرکوهی مانند بسیاری از خبرنگاران، نویسندگان و صاحبنظران ایرانی در اثر شکست انقلاب و تحولات جهانی به آخر خط رسیده‌اند، توبه کرده و خود را برای پول به رسانه‌هایی نظیر اسرائیل اینترناشنال، صدای آمریکا، بی بی سی و رادیو فردا.... فروخته‌اند و با توسل به دروغگویی و قلب حقایق تاریخی در چشم مردم خاک می‌پاشند و در خدمت به استعمار وقدرت‌های امپریالیستی انجام وظیفه می‌کنند. دفاع از کودتای انگلیسی ١٢٩٩ و مستقل جلوه دادن رضا خان قلدر و حمایت از «خدمات تاریخی» او و ستایش از «استبداد تاریخی و اجتناب ناپذیر بودن آن» از جمله وظایف فرج سرکوهی برای توجیه حمایت از رضاخان و سلطه امپریالبسم در ایران است. گفتگوی اخیر فرج سرکوهی با رسانه اسرائیل اینترناشنال در باره اقدامات رضاشاه مانند آن است که از ابوبکر البغدادی ویا الجولانی بخواهید در باره حقوق‌بشر سخن بگوید. فرج سرکوهی در این گفتگو به ستایش از «استقلال» رضاخان پرداخت و از خدماتش سخن گفت و خیانتش را به ملت ستود!

جان فوران، استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: ت‍اری‍خ ت‍ح‍ولات اج‍ت‍م‍اع‍ی ای‍ران از س‍ال ۱۵۰۰ م‍ی‍لادی ت‍ا ان‍ق‍لاب» می‌نویسد:

چرا مقامات انگلیسی مقیم ایران از کودتا [ی ۱۲۹۹] حمایت می‌کردند؟ در این مرحله آن‌ها کودتا را بهترین جایگزین برای قرارداد دست‌نیافتنی ۱۹۱۹م [۱۲۹۸ شمسی] می‌دانستند؛ کودتایی که یک دولت مقتدر را به قدرت می‌رساند و این دولت می‌توانست هم با جنبش‌های رادیکالی داخلی مقابله کند و هم جلو پیشروی احتمالی قوای شوروی را بعد از خروج نیروهای انگلیسی از کشور بگیرد. آیرونساید در خاطراتش می‌گوید: «کودتا از هر چیز دیگر برای ما بهتر است.» رضاخان در ١٩٢۴ [١٣٠٣ شمسی] گفت: «انگلستان مرا به قدرت رسانید تنها به این سبب که نمی‌دانست با چه کسی دارد معامله می‌کند.»

ماروین زونیس تحلیلگر بین‌المللی و عضو هیئت‌علمی دانشگاه شیکاگو در کتاب شکست شاهانه می‌نویسد:

فوربس-لیت، یکی از اتباع بریتانیا که در آن هنگام در ایران به سر می‌برد، خاطرنشان می‌کند «بریتانیایی‌ها با رضاخان و ضیاءالدین همکاری کردند؛ آن‌ها هر کمکی که می‌توانستند به رضاخان کردند تا ارتشی از اراذل و اوباش در قزوین تشکیل دهد. هر چه که از سلاح و مهمات کم داشتند، بریتانیایی‌ها در اختیار آن‌ها گذاشتند.»

نیکی آر کدی، پروفسور بازنشسته تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس و یان ریچارد، از اساتید و محققان برجسته دانشگاه سوربون فرانسه، در کتاب «ایران مدرن: ریشه‌ها و نتایج انقلاب» می‌نویسند:

« فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران، ژنرال آیرونساید، ابتدا به رضاخان کمک کرد تا قدرت را در تیپ قزاق به دست آورد و سپس او را به انجام کودتا تشویق کرد.»

همه اسناد معتبر تاریخی مبین وابسته بودن رضا خان به انگلیس و دست نشاندگی حکومت او برای منافع ژئوپلتیک بریتانیا و مبارزه علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و سرکوب خونین جنبش‌کمونیستی و عدالتخواه در داخل و نابودی تمام دستآوردهای انقلاب مشروطیت است.

یکی از دلایل عقب‌ماندگی جامعه کنونی ایران و روی کار آمدن روحانیت مرتجع در انقلاب بهمن ۵٧، دو کودتای امپریالیستی ٣ اسفند ١٢٩٩ و ٢٨ مرداد ١٣٣٢ است. بدون نفی مداخلات امپریالیستی در ایران و دوکودتای استعماری انگلیسی آمریکایی نمی‌توان به تحلیل صحیح شرایط کنونی با چشم‌انداز روشن و مبارزه برای استقرار عدالت اجتماعی، دمکراسی و آزادی در یک جامعه مستقل و شکوفان پرداخت. مستقل خطاب کردن رضاخان این عامل استعمار انگلیس شرم‌آور و نشان از سرسپردگی روشنفکری دارد که بر حسب اقتضای زمان رنگ عوض کرده و دیگر هیچ تعهدی نسبت به مردم سرزمینش ندارد. پول و جاه‌طلبی برایش همه چیز است، دیگر هیچ!

 

تاراج نفت ملی

جان فوران، استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: ت‍اری‍خ ت‍ح‍ولات اج‍ت‍م‍اع‍ی ای‍ران از س‍ال ۱۵۰۰ م‍ی‍لادی ت‍ا ان‍ق‍لاب» می‌نویسد:

از سال‌ ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۹م [۱۳۱۲ تا ۱۳۲۸ شمسی] شرکت نفت ایران و انگلیس [APOC]، ۸۹۵ میلیون پوند استرلینگ درآمد خالص داشته است. از این مبلغ، ۵۰۰ میلیون پوند سود انباشته‌شده برای سرمایه‌گذاری بود، ۱۷۵ میلیون پوند به دولت انگلیس مالیات پرداخت شد، 115 میلیون پوند به‌عنوان سود سهام به سهامداران غیر ایرانی (عمدتاً انگلیسی) تعلق گرفت و تنها ۱۰۵ میلیون پوند [یعنی] حدود ۱۱/۹ درصد از درآمد خالص یا ۱۴/۶ درصد از سود خالص به دولت ایران پرداخت شد. سایر ارقام مجموع کل فعالیت شرکت نفت ایران و انگلیس از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۵۰م [1278 تا ۱۳۲۹ شمسی] تمام سود آن را سه تا پنج میلیارد دلار و سهم ایران از آن را ده تا بیست درصد نشان می‌دهد. در سال ۱۹۴۷م [۱۳۲۶ شمسی] که حق امتیاز ایران هفت میلیون پوند شد، شرکت نفت معافیت گمرکی برای واردات به ایران به ارزش شش میلیون پوند داشت و معافیت نفت از مالیات صادراتی ۲۰ میلیون پوند برای ایران هزینه داشت.17

 

محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» می‌نویسد:

خلاصه اینکه قرارداد ۱۹۳۳م [۱۳۱۲ شمسی] یک خیانت کامل بود. لغو امتیاز دارسی توسط رضاشاه و جایگزین کردن آن با قرارداد سال ۱۹۳۳ را باید بزرگ‌ترین خیانت رضاشاه به ایران و حقوق آن و بزرگ‌ترین خدمت او به اربابان و حامیان انگلیسی‌اش دانست. بانک جهانی در گزارش خود به هنگام مقایسه این دو قرارداد بی‌پرده بیان می‌کند: «مقایسه شرایط این دو قرارداد و دست‌کاری واضح شرکت در گزارش مالی سال ۱۹۳۱م [1310 شمسی] به‌طور قطع ثابت می‌کند که قرارداد تعیین‌شده در سال ۱۹۳۳ از نظر اقتصادی نامناسب و به ضرر ایران بود. با در نظر گرفتن همه جوانب، مطلوبیت امتیاز جدید برای ایران به‌وضوح کمتر از امتیاز دارسی بود.»18

 

یرواند آبراهامیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» می‌نویسد:

این بی‌اعتمادی [مردم] در سال ۱۹۳۴-۱۹۳۳ م [۱۳۱۳-۱۳۱۲ شمسی]، با امضای قرارداد جدید با شرکت نفت ایران و انگلیس، تشدید شد. [در این قرارداد] شاه در ازای افزایش ناچیز ۴ درصدی در حق امتياز نفت، امتیاز را تا سال ۱۹۹۳م [۱۳۷۲ شمسی] تمدید کرد. این امر مؤید این سوءظن بود که شاه به‌رغم سخنان میهن‌پرستانه‌اش، عملاً مديون لندن است. در این زمینه سفیر بریتانیا این‌گونه هشدار داد که « همه‌ی همه‌ی خطاهای وی به ما نسبت داده می‌شود.» او افزود «کم هستند کسانی که معتقد باشند دستگاه حکومت فعلی بیش از مؤسس خود عمر کند.» چنین مخالفتی به‌محض مجبور شدن رضاشاه به کناره‌گیری در سال ۱۹۴۱م [۱۳۲۰ شمسی]، آشکار شد.19

 

***

از روسیه هراسی چه حاصل؟

صحنه به دار کشیدن ۹ آزادی‌خواه تبریزی در شهر تبریز، به‌دست

لشگر قزاق روس به سال ۱۲۹۰ خورشیدی

تصویر فوق مربوط به مداخله روسیه تزاری در ایران است و جالب توجه اینکه امروز برخی از محافل بورژوایی به‌خاطر خصلت روس‌ستیزی و تمایل به آمریكا و غرب سعی دارند با توسل به پخش چنین تصاویر ضدانسانی به نفوذ و جنایات روسیه تزاری در ایران، سراسر تاریخ روسیه و حكومت‌های آن را یكسان جلوه دهند و  «هرگونه مناسباتی با این كشور را در شرایط کنونی بر ضد منافع ملی ایران ارزیابی نمایند.»

این بی‌خردان سیاسی حكومت جوان بلشویك‌های شوروی را كه مُهر باطلی بر تمام مناسبات استعماری میان روسیه و ایران كوبید و استقلال و تمامیت ارضی ایران را محترم شمرد و تمام قراردادهای استعماری را بدون هیچ اما و اگری مُلغی كَرد، نمی‌بینند و نمی‌خواهند به‌بینند. زیرا تمام گوش و چشم و مغزشان به‌سوی رسانه‌های امپریالیستی، «بی بی سی»، «صدای امریكا»، «من و تو» و «اسرائیل اینترنشنال» و.... .روان است و از آن منابع «بی‌طرف» تغذیه و الهام می‌گیرند !

روسیه ١٩١٧ م، روسیه ١٩٦٠ م و روسیه كنونی ۲۰۲۵م چه ربطی بِه روسیه تزاری دوره قاجار دارند؟

احمقانه است هر آینه تصور شود كه پوتین همان تزار ١٢٩٠روسیه است كه آهنگ آن دارد در مقابل «انقلاب مشروطه آینده ایران» لشكركشی كند و انقلابیون را در خاك ایران همانند آزادی‌خواهان تبریزی به دار بیاویزد !!!روسیه کنونی با ١۵٠ میلیون جمعیت ، که همسایه شمالی ایران است اکنون دارای مناسبات دیپلماتیک، تجاری و دوستانه با ایران است و این کشور در شرایط کنونی خطری برای موجودیت، منافع ملی و تمامیت ارضی ایران محسوب نمی‌شود و لذا نه‌ باید روسیه را دشمن عمده خارجی مردم ایران جلوه داد و امپریالیسم آمریکا را دوست و حامی ملت! چنین سیاستی مغایر کامل با منافع ملی مردم ایران است و باید به افشای این محافل حامی امپریالیست‌های غربی به سرکردگی آمریکا پرداخت و سره از ناسره را روشن ساخت.

ایران مانند هرکشور دیگری مي‌تواند با روسیه و چین و یا جهان غرب روابط دیپلماتیک و تجاری بر حسب احترام و منافع متقابل داشته باشد. اما در شرایطی که ایران تحت محاصره اقتصادی و نظامی آمریکاست و سایر کشورهای بزرگ و مهم مانند روسیه و چین نیز همانند ایران تحت تحریم و محاصره و فشار قرار دارند و در جبهه بریکس و شانگهای گرد آمدند و نظم جدید جهانی را اغاز کرده‌اند، طبیعی است ایران مانند بسیاری دیگر از کشورها باید هوشیارانه در این جبهه قرار گیرد تا درجبهه غرب که آهنگ برانداختن آن را دارد.

روسیه هراسی و چین هراسی در ایران در شرایط کنونی باید در پرتو نظم جدید جهانی و منافع آمپریالیسم آمریکا مورد تبین قرار گیرد. فردای ایران انقلابی یا سوسیالیستی دولت نوین نمی‌توان بدون در نظر گرفتن توازان قوای بین‌المللی با همه قدرت‌های سرمایه‌داری و امپریالیستی درافتد و بقایش را حفظ کند. چنین سیاستی یک خودکشی سیاسی است جز شکست حاصلی نخواهد داشت.

***

شکست‌های پی در پی امپریالیسم آمريکا

 

با نگاهی به‌گذشته، شکست ابرقدرت ایالات متحده آمریکا در ۵۰ سال پیش در ویتنام، که البته تحت عنوان "آخرین پیروزی کمونیسم در قرن بیستم" توصیف شد، نشان می‌دهد که این رویداد تاریخی آغاز یک سری طرح‌های ژئواستراتژیک شکست خورده توسط واشنگتن است که از سایگون در سال ۱۹۷۵ تا کابل در سال ۲۰۲۱ و تا کیف در زمان حال امتداد دارد.

نیم قرن پیش در ۳۰ آوریل، ویت کنگ‌های قهرمان، سایگون را تصرف کردند و مهر پیروزی خلق قهرمان ویتنام را بر تارک تاریخ کوبیدند. پیروزی کمونیست‌ها در نبرد برای تصرف پایتخت ویتنام جنوبی در واقع پایان رسمی جنگ ۲۰ ساله در این کشور جنوب‌شرقی آسیا را رقم زد. برای ایالات متحده، ویتنام به یک کابوس وحشتناک و یک آبروریزی محض تبدیل شد. نه‌تنها در سطح نظامی، تصویر این ابرقدرت که پس از جنگ جهانی دوم شاهد رشد و افزایش قدرت  چشمگیری بود، آسیب قابل توجهی دید، نه‌تنها آبرویی برای امپریالیسم آمريکا باقی نگذارد بلکه ضربه مهلکی به اقتصاد این کشور نیز وارد ساخت.

یکی از بارزترین و مهمترین نشانه‌های خسارت این جنگ، چاپ بی‌رویه دلار به‌مثابه ارز مبادلات تجاری جهان و افزایش نجومی حجم نقدینگی و تورم در آمریکا به‌خاطر تامین هزینه‌های مالی جنگ ویتنام بود. کار به‌جایی رسید که نیکسون رئيس‌جمهور وقت ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۷۱، در بحبوحه جنگ ویتنام، برای جلوگیری از ورشکستگی کشور، ذخائر طلای آمريکا را، که از سال ۱۹۴۶ در "برتون وودز" طبق قرار دادی با سایر کشورهای غربی به‌عنوان پشتوانه دلار تعیین شده بود، به‌صورت یک‌جانبه فسخ و تریلیون‌ها دلار کاغذ سبزی بی‌پشتوانه و بی‌اعتبار را در جهان شناور ساخت. به این ترتیب ایالات متحده آمریکا بزرگترین کلاهبرداری و راهزنی تاریخ را بویژه در رابطه با پترو دلار آغاز کرد که هنوز هم ادامه دارد. خوشبختانه مدتهاست که بسیاری از کشورهای جهان، بویژه جنوب جهان، با ابتکارات و شیوه‌های مختلف سعی در انجام مبادلات تجاری، بدون استفاده از دلار دارند که تا حدودی هم موفق بوده‌اند.

 

 "مردم به خیابان‌ها بیایید، اول ماه مه سرخ است!"، "همه به خیابان ها بیایید، سایگون آزاد است"

اینها شعارهایی بودند که در سال ۱۹۶۸ جنبش عظیم و مترقی دانشجویی در شهرهای برلین‌غربی، فرانکفورت، پاریس و سایر شهرهای اروپا در حمایت همه‌جانبه از خلق دلاور و مقاوم ویتنام، که می‌رفت تا میهن و مردمش را از شر امپریالیسم سلطه‌جو و استثمارگر رها سازد، در خیابان‌ها فریاد می‌زدند.

 

فرار از سایگون

و بلاخره خلق ویتنام بر دشمن غدار غلبه کرد و پوزه‌اش را به‌خاک مالید.

جهانیان در پایان آوریل ۱۹۷۵ شاهد تصاویر فرار ارتش تجاوزگر آمریکا از سایگون بودند. در ۲۹ آوریل آن سال رادیوی ارتش آمریکا در سایگون در کمال خفت و خواری از سربازان خواست تا دست از جنگ بشویند و خود را برای مرحله نهایی فرار آماده سازند.

ساعاتی بعد بالگردهای آمریکایی در سواحل ویتنام در حال چرخش بودند و اغلب بسیار بیش از ظرفیت خود پرواز می‌کردند زیرا بسیاری از بالگردهای آمریکا به‌تصرف سربازان ویتنام درآمده بود.

دقایقی قبل از ساعت ۸ صبح روز ۳۰ آوریل آخرین هلیکوپتر از سفارت آمریکا در سایگون به‌حرکت در آمد و تنها سه ساعت و نیم بعد تانک‌های ارتش ویتنام‌شمالی به‌کاخ ریاست‌جمهوری در سایگون رسیدند.

عکسی که در آن زمان بیشترین تاثیر را در افکار عمومی جهان گذاشت سه ساعت بعد گرفته شد. قرار بود یک بالگرد، معاون رئیس سیا را از پشت بام ساختمانی به مرکز شهر منتقل کند. اما همزمان عده زیادی با ازدحام سعی کردند که سوار آن بالگرد شوند، که تعداد کمی موفق شدند. این عکس به نمادی از شکست مفتضحانه امپریالیسم آمريکا در ویتنام تبدیل شد، کما اینکه ۴۶ سال بعد، فرار نیروهای آمریکایی از کابل نیز به‌همین سرنوشت دچار شدند.

سومین ننگی که در این رابطه امپریالیسم آمریکا باید به‌جان می‌خرید، فرار این ارتش‌ تجاوز گر، به همان خفت و خواری، پس از آفریدن ۸ سال ویرانی و کشتار میلیونی در کشور عراق بود.

 

در آغاز دهه ۱۹۶۰ واشنگتن هزاران مشاور نظامی را به کشور تقسیم شده ویتنام فرستاد. شمال کمونیست و جنوب تحت سیطره آمریکا.

ویتنام‌جنوبی، که به‌طور فزاینده‌ای به سوی تمامیت‌خواهی در حرکت بود، وارد درگیری‌های مسلحانه شدند. هیئت آمریکایی در آن زمان این تز را تبلیغ می‌کرد که پیروزی کمونیست‌ها در هندوچین، طبق نظریه دومینو، تمام آسیا را به چپ متمایل خواهد کرد.

به‌همین دلیل بمب‌افکن‌های آمریکایی به‌همراه هواپیماهای ویتنام‌جنوبی، سم‌های علف‌کش حاوی دیوکسین را بر فراز ویتنام‌جنوبی و مناطق مرزی لائوس و کامبوج پاشیدند.

مواد شیمیایی برگ‌زدا از جمله "عامل نارنجی بدنام" با هدف محروم کردن نیروهای چریکی ویت‌کنگ از پوشش و غذا و تضعیف حمایت مردم روستایی طراحی شده بودند.

 

استفاده از مواد شیمیایی بسیار سمی توسط رئیس‌جمهور ایالات متحده، جان اف کندی آغاز شد و جانشین او لیندون بی. جانسون این روند را تشدید کرد.

ایالات متحده عملا و آشکارا وارد جنگی جنایتکارانه شده بود.

پس از حمله ادعایی قایق‌های اژدرافکن ویتنام‌شمالی به‌کشتی‌های جنگی ایالات متحده، که همان زمان به‌عنوان یک عملیات "پرچم دروغین" افشا شد، کنگره ایالات متحده در اوت ۱۹۶۴ به رئیس‌جمهور چراغ سبز برای ورود به‌جنگ علیه ویتنام شمالی را داد، اگرچه هیچ اعلام رسمی جنگ صورت نگرفت.

 

قدرت نظامی فریبنده

ایالات متحده حملات هوایی بی‌سابقه‌ای را علیه ویتنام‌شمالی انجام داد و تخمین زده می‌شود که هفت میلیون تُن بمب حدود سه برابر مقدار بمبی که در کل جنگ جهانی دوم استفاده شد بر سر مردم این کشور ریخت! در همان زمان، تعداد بیشتری از سربازان آمریکایی به ویتنام اعزام شدند. در سال ۱۹۶۸، حدود نیم میلیون سربازآمریکایی در ویتنام وجود داشت. با وجود برتری نظامی قاطع، برای ارتش‌ آمریکا موفقیت نهایی دور از دسترس بود.

زیرا از یک سو خلق دلاور ویتنام جانانه مقاومت می‌کرد و ضربات سهمگینی به نیروهای متجاوز آمریکایی وارد می‌ساخت و از همین رو روحیه آنها را به شدت ضعیف کرده بود واز سوی دیگر در جبهه جهانی ویتنام، به‌خصوص در بین جوانان غرب، حمایت از آمريکا جای خود را به‌حمایت از ویت کنگ داده بود.

در این رابطه پوشش رسانه‌ای، سقوط ایالات متحده آمریکا را رقم زد، چرا که سوزاندن کودکان و نابودی مراتع، مزارع و جنگل‌ها توهم یک "جنگ پاک" را از بین برده بود - توهمی که امروزه نیز توسط بسیاری از سخنوران جنگ امپریالیستی به اشتراک گذاشته می‌شود. استراتژیست‌ها از این اشتباه درس گرفتند و پوشش رسانه‌ای جنگ‌های آینده را دستکاری می‌کنند!

در سال ۱۹۷۲، جهان با عکس "کیم فوک" ۹ ساله که در اثر حمله ناپالم دچار سوختگی شدید شده بود، شوکه شد. این اتفاق در زمانی رخ داد که ایالات متحده در حال خروج از منطقه بود. قرار بود این درگیری دوباره «ویتنامی» شود. در اینجا نیز می‌توان شباهت‌هایی با شرایط فعلی مشاهده کرد در افغانستان و همچنین در اوکراین و غزه.

نا گفته نماند که در سال ۱۹۶۸، هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه ایالات‌متحده، گفت: « باور ندارم که قدرتی درجه چهار مانند ویتنام‌شمالی بالاخره در مقطعی مجبور به تسلیم نشود»! اما رشادت خلق دلاور ویتنام خلاف نظر او را ثابت کرد.

 

فرار آمریکا با آتش‌بس

 

در ژانویه ۱۹۷۳ توافقی امضا شد که بر مبنای آن ارتش آمریکا متعهد شد ظرف ۶۰ روز از ویتنام عقب‌نشینی کند و در مقابل، همزمان ویتنام‌شمالی تضمین کرد که تمام سربازان آمریکایی را از اسارت آزاد کند. کیسینجر و مذاکره‌ کننده ویتنام‌شمالی، "لی دوک تو"، در همان سال برای جایزه صلح نوبل انتخاب شدند. کیسینجر آن را پذیرفت، در حالی که "لی دوک تو" با این استدلال که هنوز صلح محقق نشده است آن را رد کرد.

آتش‌بس پیوسته از سوی نیروهای هوادار "نگوین ون تیو"، رئیس‌جمهور دیکتاتور ویتنام‌جنوبی نقض می‌شد و به همین دلیل او روز به‌روز بیشتر از حمایت مردم محروم می‌شد.

در آغاز مارس ۱۹۷۵، نیروهای ویتنام‌شمالی همکاری با ویت کنگ‌ها را آغاز کردند و سپس حمله نهایی در حدود ۳۰۰ کیلومتری شمال شرقی سایگون. آغاز شد و در اثر پیشروی به یک پیروزی تبدیل شد.

سقوط سایگون در 30 آوریل 1975 با تسلیم ویتنام‌جنوبی همراه بود. در سال ۱۹۷۶، ویتنام رسماً تحت یک دولت کمونیستی متحد شد و هانوی پایتخت شد و شهر سایگون زان پس هوشی مین نامیده شد.

 

مسئولیت‌پذیری مردد

 

دهه‌ها طول کشید تا ایالات‌متحده مسئولیت خسارات جنگ را بر عهده بگیرد. اما با تردید و اکراه به آن تن داد.

برای ایالات متحده، جنگ ویتنام به یکی از بزرگترین شکست‌های تاریخ این کشور تبدیل شد. بیش از ۵۸۰۰۰ سرباز آمریکایی در این جنگ خونین کشته شدند. بسیاری از بازگشتگان از جنگ، از اختلالات استرس پس از سانحه رنج می‌بردند. تصویر ایالات متحده آمریکا در جهان دچار خراش‌های عمیق، جدی و التیام ناپذیر شده بود.

عواقب آن برای ویتنام شدیدتر بود. تعداد قربانیان جنگ بیش از سه میلیون نفر تخمین زده می‌شود. تا به امروز، میلیون‌ها نفر از اثرات بلندمدت جنگ، از جمله سرطان ناشی از دیوکسین، رنج می‌برند. هنوز هم کودکان با نقص عضو به دنیا می‌آیند.

امروز چین و ویتنام در بحبوحه جنگ تجاری با آمریکا، روابط خود را روز به روز عمیق‌تر می‌کنند. در جریان سفر رئیس‌جمهور شی جین پینگ به هانوی، پایتخت ویتنام در ۱۴ آوریل، ۲۰۲۵ توافقنامه همکاری‌های وسیع دوجانبه امضا شد. به‌نظر می‌رسد دشمنی دیرینه بین دو کشور همسایه که در سال ۱۹۷۹ به جنگ علنی منجر شد، در حال تبدیل شدن به دوستی است. چندین سال است که چین و ویتنام از نظر اقتصادی در مسیر رشد اقتصادی قرار گرفته‌اند.

همانطور که یک دیپلمات ویتنامی اخیراً گفته است:

"امروز باید از موقعیت جغرافیایی خود آگاه باشید و دیگر بازیچه قدرت‌های خارجی قرار نگیرید."

 

***

اجازه ندهیم فجایع جنگ جهانی دوم تکرار شوند

امروز هشتاد سال از شکست نازیسم و فاشیسم اروپایی در جنگ جهانی دوم می‌گذرد. با گذشت زمان، شمار کسانی که شاهد وقایع بودند و می‌توانند روایت کنند که چه گذشت و واقعاً چه اتفاقی افتاد، هر روز کمتر می‌شود. به زودی تنها به بازماندهها، روایت‌های مورخان و دیدگاه‌های حاکمان بسنده خواهیم کرد. 

تحقیقات سال‌های اخیر آمار تلفات را اصلاح کرده و اکنون حداقل ۷۰ میلیون کشته در جنگ را نشان می‌دهد. بیشترین تلفات مربوط به شهروندان شوروی با ۲۷ میلیون نفر بود. این واقعیت که اتحاد جماهیر شوروی سنگین‌ترین بار را بردوش کشید و بزرگترین فداکاری‌ها را برای نجات مردم جهان از سم نازیسم انجام داد، از روز پیروزی در ۹ مه ۱۹۴۵ تا کنون واضح و غیرقابل انکار بوده است. با این حال، نیروهای تاریک با اهداف سیاسی می‌کوشند تاریخ را تحریف کنند. 

‌‌در سال ۲۰۱۵، نخستوزیر وقت اوکراین، آرسنی یاتسنیوک، به آلمان سفر کرد. او در جمع رسانه‌ها بدون هیچ مخالفتی اعلام کرد که «همه ما به وضوح حمله شوروی به اوکراین و آلمان در جنگ جهانی دوم را به یاد داریم […] این [واقعه] نباید تکرار شود.» 

این اظهارات یک اشتباه نبود، بلکه بخشی از یک رشته دروغ‌های جانبدارانه است که هدفشان کمرنگ کردن و بی‌اعتبارسازی نقش حیاتی اتحاد جماهیر شوروی در نابودی نازیسم است. 

در این تلاش‌های تاریخسازی دروغین، هدف این است که به دیگران نقشی بزرگتر از آنچه در نتیجه جنگ داشتند نسبت داده شود. آخرین نمونه این تحریف‌گرایی تاریخی از طرف دونالد ترامپ در اول ماه مه مطرح شد. او با جدیت کامل ادعا کرد که آمریکا به مراتب بیش از هر کشور دیگری برای پیروزی در جنگ جهانی دوم تلاش کرد. به گفته این دلقک در کاخ سفید، «هیچکس به پای آمریکا در قدرت، شجاعت و برتری نظامی نمی‌رسید.» 

تلاش برای بازنویسی تاریخ جنگ جهانی دوم، احیای همان ابزارهایی است که طبقه بورژوا در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ استفاده می‌کرد. در نهایت، فاشیسم ابزار تروریستی سرمایه‌داری است که می‌تواند علیه طبقه کارگر و کسانی که با بلندپروازی‌های قدرت مخالفت می‌کنند، به کار گرفته شود. 

جنگ جهانی دوم یک جنگ بازتوزیع سرمایه‌داری و یک جنگ تجاوزگرانه امپریالیستی بود. اما همچنین جنگی بود بین سوسیالیسم و سرمایه‌داری، بین دموکراسی و فاشیسم. 

این دموکراسی و سوسیالیسم بود که پیروز شد. نه لیبرالها، نه محافظه‌کاران و نه سوسیال دموکرات‌ها فاشیسم را درهم شکستند. آنها سیاست سکوت و مماشات در پیش گرفتند. 

در تحریف تاریخ جنگ جهانی دوم، منتقدان بورژوا می‌کوشند القا کنند که آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی از طریق پیمان مولوتوف-ریبنتروپ متحد بودند. واقعیت این است که این یک پیمان عدم تجاوز بود که تحت فشار توافق غرب با هیتلر و امتناع آنها از همپیمانی با شوروی شکل گرفت. در مونیخ (۱۹۳۸)، قدرت‌های غربی چکسلواکی را فروختند و نشان دادند که نمی‌خواهند در برابر تجاوزات نازی‌ها بایستند. 

پس از آغاز جنگ، کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری تسلیم ارتش نازی‌ها شدند. اما پیمان عدم تجاوز به جامعه شوروی فرصت ضروری را داد تا برای جنگی که هیتلر از سال ۱۹۲۴ در کتاب «نبرد من» وعده نابودیاش را داده بود، آماده شود. 

جهان مدیون مردم شوروی است که از زیر یوغ سرکوب نازی‌ها و ذهنیت نژاد برتر رهایی یافتیم. این کمونیست‌ها بودند که در خط مقدم ایستادند و در مبارزه با فاشیسم و برای آزادی جان خود را فدا کردند. حالا دیوانه‌ی مثل ترامپ می‌تواند هر چه می‌خواهد بگوید. 

در سوئد، سوسیال دموکرات‌ها و احزاب بورژوا شبکه راه‌آهن کشور را در اختیار انتقال نیروهای نازی قرار دادند و کمونیست‌ها و ضدفاشیست‌ها را زندانی کردند. خانواده والنبرگ ثروت کلانی از صادرات سنگ‌آهن به صنایع جنگی آلمان به جیب زدند.

 

در آلمان هیتلری، کمونیست‌ها در خط مقدم مبارزه علیه فاشیسم ایستادند. در سراسر اروپای تحت اشغال نازی‌ها، پارتیزان‌های کمونیست مبارزات مقاومت را رهبری می‌کردند. 

این مقاومت پایه‌های پیروزی را بنا نهاد که راه را برای بسیاری از دستاوردهایی که دهه‌ها بدیهی می‌پنداشتیم هموار کرد. طبقه سرمایه‌دار در غرب مجبور به امتیازات بزرگ شد، تحت فشار هم جنبش کارگری رادیکال و هم اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی. 

سیستم‌های رفاهی ساخته شدند که امنیت اولیه را برای مردم عادی تضمین می‌کردند: گسترش خدمات درمانی، مدارس کارآمد و رفع کمبود مسکن. روند آزادیبخش ملت‌های مستعمره آغاز شد و بسیاری از کشورها از حمایت و الهام‌گیری از کشورهای سوسیالیستی بهره بردند. 

تا دهه ۱۹۸۰ طول کشید تا راستگرایان و سرمایه‌داران بتوانند ضدحمله را آغاز کنند. با سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، میدان تقریباً برای طبقه سرمایه‌دار جهانی و امپریالیسم آمریکا باز شد. این همان چیزی است که دهه‌های اخیر را با سیاست‌های راستگرایانه بی‌روح، جنگ و اشغال، و افزایش شکاف طبقاتی همراه کرده است. 

آیا آنچه در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ رخ داد می‌تواند تکرار شود؟ متأسفانه بله. با تشدید درگیری‌ها بر سر منابع طبیعی و مواد خام جهانی، رقابت دولت‌های سرمایه‌داری، افزایش نابرابری طبقاتی و سیاستمداران قدرت‌طلب، شاهد گسترش نئوفاشیسم هستیم. 

در سوئد، سیاست‌ها توسط حزبی با ریشه‌های آشکار نازیسم دیکته می‌شود. در سایر نقاط، رهبران اقتدارگرا در حال تسلیح هستند و با زبانی تفرقه‌افکن و جنگ‌طلبانه سخن می‌گویند. رفاه عمومی تخریب می‌شود و آزادی‌ها و حقوق دموکراتیک محدود می‌گردد. 

ارزش یک زندگی انسان روزبه‌روز کمتر می‌شود، چیزی که سیاست نسل‌کشی اسرائیل به وضوح نشان می‌دهد. جامعه جهانی در برابر تجاوزگری اسرائیل همان انفعالی را نشان می‌دهد که در برابر نازی‌ها داشت. 

در دهه ۱۹۳۰ آنها یونیفرم می‌پوشیدند، امروز کت و شلوار بر تن دارند. اما نگرش آنها به انسان و جهت‌گیری سیاسی‌شان همان است: سیاستی برای تفرقه، برای سرمایه‌داری و امپریالیسم، و برای سرکوب طبقه کارگر. 

اگر تراژدی جنگ جهانی دوم امروز تکرار شود، نیروهای سوسیالیستی برای متوقف کردن آن وجود ندارند. آینده ممکن است تاریک به‌نظر برسد، اما می‌توانیم مانع رسیدن به آن شویم. اگر مردم متحد شوند و جلوی این روند را بگیرند. باید نشان دهیم که از تاریخ درس گرفته‌ایم.

نقل ازهفته نامه پرولتر شمارره 19 ارگان مرکزی حزب کمونیست سوئد 14 مه 2025

 

***

نگاهی به مراسم بزرگداشت هشتادمین سال یادبود قربانیان اردوگاه اجباری فاشیسم هیتلری در"بوخنوالد"

 

قرار بود که شعار "دیگر هرگز" به یک شعار فراموش نشدنی تبدیل شود.

از ۱۹ آوریل ۱۹۴۵، بازماندگان تازه آزاد شده از اردوگاه کار اجباری "بوخنوالد"، این شکنجه‌‌گاه مخوف توام با کار اجباری را تحت عنوان "بوخنوالد مقتولان" در اذهان زنده نگه‌داشتند. آنها فریاد سر می‌دادند که "دیگر هرگز" نباید جنایات علیه بشریت اتفاق بیفتد، "دیگر هرگز" نباید نسل‌کشی‌هایی مانند آنچه نازی‌ها و یارانشان مرتکب شدند رخ دهد. سوگند ضد فاشیستی آنها، «دیگر هرگز»، چنان درخششی پیدا کرد که در سراسر اروپا گسترش یافت. در مکان‌های یادبودی مانند داخائو، این عبارت هشداری است که بر روی سنگ حک شده است. در سال ۱۹۴۸، سازمان ملل‌متحد در اعلامیه جهانی حقوق‌بشر، وجود حقوق اساسی برابر، کرامت برابر و آزادی برابر را برای همه انسان‌ها اعلام کرد. به لطف همه اینها، نوادگان جنایتکاران و همدستان نازی‌ها، موهبت زندگی در صلح و آرامش و آزادی را یافتند.

در کشور آلمان، تمرکز یادبود معمولاً فقط بر قربانیان است، در حالی که مجرمان معمولاً در خانواده‌های خود پنهان شده‌اند. آنها همیشه چنین وانمود می‌کنند که "جنایتکاران نازی دیگران بودند"!

۸۰ سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، گرچه شعار «دیگر هرگز» ذره‌ای از قدرت بصیرت‌بخش خود را از دست نداده است ولی از سوی امپریالیسم عملا به سخره گرفته شده است زیرا: امپریالیسم جهانی به‌رهبری آمریکا با براه انداختن بیش از ۲۰جنگ تجاوزکارانه، از ویتنام تا خاور میانه و شمال آفریقا و از یوگسلاوی تا هائیتی میلیون‌ها نفر را کشته، معلول و بی‌خانمان ساخته است. کارزار نسل‌کشی اسرائیل جنایتکار در فلسطین اشغالی، تجاوز این کشور به لبنان و سوریه و... عملا شعار،"دیگر هرگز" را در تاریکخانه تاریخ بایگانی کرده است.

"راست جدید" چه در داخل آلمان و چه در سطح جهان درس‌های دوران نازی‌ها را به سخره می‌گیرند و به آن حمله می‌کنند. به قسمی که اکنون دعوت از فیلسوف اسرائیلی، "عمری بوهم"، به‌عنوان سخنران مراسم آزادسازی اردوگاه کار اجباری "بوخنوالد"، به دلیل اعتراض سفارت اسرائیل، همان نیروهای "راست جدید" در دولت آلمان اجازه شرکت "عمری بوهم" در این یاد بود را لغو کردند. زیرا که "عمری بوهم" خاطرنشان می‌کند که "فلسطینی‌ها نیز حق دارند از یک زندگی با عزت و امنیت برخوردار باشند" و از رویکرد "همزیستی اسرائیلی-فلسطینی" حمایت می‌کند. ظاهراً به این دلیل که "نظر "بوهم" با نظر دولت نتانیاهو همخوانی ندارد"(!!)

"ینس-کریستین واگنر"، مدیر یادبود اردوگاه کار اجباری "بوخنوالد"، البته به دستور دولت آلمان تسلیم فشار نتانياهو شد، با این شبهه استدلال که می‌خواهد از آخرین بازماندگان در مراسم یادبود در برابر سوءاستفاده سیاسی و فشار روانی بیشتر محافظت کند! اما سوال اين‌جاست، زمانی که یک دولت خارجی فاشیست در تعیین اینکه چه کسی اجازه سخنرانی در مراسم یادبود در کشور عاملان آن جنایات را دارد و دخالت می‌کند، چه تاثیری بر بزرگداشت جنایات نازی‌ها خواهد داشت؟ آیا مردم بیدار جهان نخواهند گفت که دولت آلمان با این تصمیمش عملا به همدست و پشتیبان یک دولت فاشیستی، که در دادگاه بین‌المللی به جرم جنایت علیه بشریت محکوم شده است، تبدیل شده است؟"عمری بوهم" نوه یکی از بازماندگان هولوکاست است. آیا دیدگاه او نامعتبر است، زیرا اشارات او به ارزش‌های انسان‌گرایانه با سیاست‌های دولت فاشیست اسرائیل در تضاد است؟ آیا سیاستمداران اسرائیلی اختیار دارند که مواضع یهودیان را در مورد یادبود دیکته کنند؟ و با توجه به جنایات نازی‌ها، آلمانی‌ها امروز چه مسئولیتی در قبال جنایات علیه بشریت دارند؟

شعار "دیگر هرگز" یک مطالبه جهانی است. برای اینکه بتوان آن را به‌طور معتبر نمایندگی کرد، باید پیوسته در برابر هرگونه حمله به صلح و آزادی مقاومت‌ کرد و نه اینکه همدست فاشیسم نوخاسته شد.

 

***

همبستگی روشنفکران مترقی و چپ ایران با فلسطین نوید بخش است

«غزه، یمن تا تهران، وحدت زحمتکشان»

عصر روز پنج‌شنبه ١ خرداد ١۴٠۴، سر در اصلی دانشگاه تهران، شاهد تجمعی در دفاع از مردم فلسطین و اعلام انزجار از جنایات رژیم صهیونیستی اسرائیل بود. ویژگی این تجمع، حضور افراد با گرایشات فکری سیاسی و پوشش متنوع حاضران بود.

«غزه، یمن تا تهران، وحدت زحمتکشان»

«مرگ بر اسرائیل حیاط خلوت فاشیسم»

«مرگ بر صهیونیسم ،فاشیسم و امپریالیسم».... از جمله شعارهای صحیحی بود که در این تجمع کوچک سرداده شد.

پیرامون این تظاهرات سر وصدای زیادی در رسانه‌های داخلی و خارجی شده است. نکته‌ی قابل ذکر اینکه این تجمع مجوز برگزاری نداشت ولی با آن برخوردی هم نشد.برای شناخت بیشتر از این تظاهرات و چگنوگی برگزاری آن بخشی از مصاحبه‌ای که توسط انصاف نیوز با آزاده شعبانی، یکی از برگزارکنندگان این تجمع صورت گرفته است را می‌خوانیم:

"روند شکل‌گیری و برگزاری این تجمع را می‌توان در چارچوب نظریه کنش جمعی و سیاست از پایین تحلیل کرد؛ شکلی از کنش سیاسی که به‌دور از ساختارهای رسمی و از دل یک هم‌بستگی انسانی و اخلاقی برمی‌خیزد.

در این مورد خاص، گروهی از افراد بدون هیچ پیشینه آشنایی و بدون اتکا به نهادهای رسمی یا جریان‌های شناخته‌شده سیاسی، صرفاً بر اساس یک معیار مشترک اعتراض به نسل‌کشی و دفاع از کرامت انسانی گرد هم آمدند. این امر نمود بارزی از سیاست مبتنی بر رنج مشترک و همدلی فراملی است که در آن هویت‌های فردی، از جمله گرایش‌های مذهبی یا سکولار، پوشش یا سبک زندگی، در برابر دغدغه‌ای والاتر یعنی عدالت و مقاومت در برابر خشونت سیستماتیک، به حاشیه می‌رود.

این تجمع همچنین تبلور یک اراده خودمختار و مردم‌محور در برابر اشکال رسمی و از بالا تحمیل‌شده سیاست بود؛ تلاشی برای بازپس‌گیری فضای عمومی توسط مردمی متکثر، و برساختن یک هویت سیاسی جمعی حول مسئله‌ای اخلاقی و جهانی.

با این حال، همان‌گونه که نظریه‌پردازان سیاست انتقادی اشاره می‌کنند، هر تلاشی برای خلق فضاهای بدیل و برهم‌زدن نظم نمادین موجود، با مقاومت و سرکوب ساختارهای قدرت مواجه می‌شود. تهدیدها و بازخواست‌های امنیتی نیز در همین چارچوب قابل تحلیل‌اند: به‌مثابه تلاش دولت برای کنترل معنا، محدودسازی امر سیاسی، و پیشگیری از ظهور اشکال بدیل همبستگی.

شعارهایی که در این تجمع مطرح شد، نه تنها بیانگر خلاقیت سیاسی مشارکت‌کنندگان، بلکه نشانه‌ای از پیوند میان طبقات فرودست و مقاومت جهانی است. این شعارها تلاشی بودند برای احیای مفاهیم عدالت‌خواهی، همبستگی کارگری و دفاع از حقوق ستمدیدگان، به‌مثابه زبان مشترکی که می‌تواند مرزهای ملی، ایدئولوژیک و طبقاتی را درنوردد"

 

آزاده شعبانی در پاسخ به این پرسش که اینکه برخی کنشگران جامعه مدنی با چسباندن برچسب‌های هویتی و سیاسی به افراد حاضر در این تجمع، آن را بی‌اعتبار کردند یا تلاش کردند مشروعیت آن را زیر سؤال ببرند، چنین اظهارداشته است:

" این رفتار نشانه‌ای است از تعمیق منطق تفتیش عقاید در درون خود جامعه مدنی. این وضعیت، بازتاب نوعی درونی‌سازی استبداد است؛ گویی حتی در غیاب نهادهای محدودکننده‌ی رسمی، دادگاه‌های کوچک عقیدتی در میان خود ما برپا می‌شوند، و پوشش، زبان بدن، یا پیشینه فردی، معیار قضاوت در باره مشروعیت حضور یک فرد در میدان سیاسی می‌گردد. این امر نشان می‌دهد که این رویه، صرفاً در ساختارهای رسمی حکمرانی تجلی نمی‌یابد، بلکه می‌تواند در ساحت کنش جمعی و میان‌فردی نیز بازتولید شود، زمانی که حق حضور در فضای عمومی به شرط تطابق با استانداردهای ایدئولوژیک خاصی سنجیده می‌شود."

 

آزاده شعبانی در پاسخ به پرسش انصاف نیوز مبنی بر «سکوت» برگزار کنندگان این تجمع نسبت به وقایع دیگر چند سال اخیر کشور چنین بیان کرده است:

این عده در ظاهر ادعای پرسش‌گری دارند، اما در عمق خود حامل نوعی منطق پرونده‌سازی، امنیتی‌سازی و عمیقاً مغرضانه است. چرا که پیش‌فرض این پرسش، این است که مشروعیت کنش سیاسی نه بر مبنای مضمون آن، بلکه بر اساس کارنامه‌ای از پیش تعیین‌شده سنجیده می‌شود؛ گویی فرد یا گروه برای دفاع از مردمی تحت فشار، ابتدا باید «استحقاق» سیاسی خود را اثبات کند، یا وفاداری‌اش به کلیت یک گفتمان معین را به نمایش بگذارد.

در واقع، همین پرسش در خود حامل نوعی خشونت نمادین است.این عده از حاضران در تجمع می‌خواهند که پیشینه فعالیت‌های سیاسی، انتقادی یا حتی زندگی شخصی خود را علنی کنند، آن هم در شرایطی که آشکارسازی این اطلاعات می‌تواند به سادگی برای‌شان پیامدهای امنیتی، قضایی یا شغلی به همراه داشته باشد. این دقیقاً بازتولید همان منطق سرکوب است، البته اینبار در پوشش مطالبه شفافیت یا مسئولیت‌پذیری.

از سوی دیگر، بیشتر افرادی که چنین پرسش‌هایی را مطرح می‌کنند، خود به خوبی از سابقه‌ فعالیت‌های قلمی، انتقادی و حتی هزینه‌های امنیتی برخی از برگزارکنندگان آگاهند. بنابراین، این پرسش‌ها نه از موضع بی‌اطلاعی بلکه از موضع انکار آگاهانه، و برای تضعیف مشروعیت تجمع و ایجاد دوقطبی‌های کاذب مطرح می‌شوند.

این سازوکار، همان چیزی است که از آن با عنوان «تخریب امکان همبستگی» یاد می‌شود؛ تلاشی نظام‌مند برای گسستن پیوندهای نوظهور میان نیروهای متکثر جامعه. کنش سیاسی خودجوش و مستقل، در دل جامعه‌ای سرکوب‌زده، همواره با بدبینی و تخریب مواجه می‌شود.

اما آنچه در اینجا اهمیت دارد، نه دفاع شخصی از افراد یا پاسخ‌دادن به استنطاق عمومی، بلکه تاکید بر این اصل سیاسی است: مشروعیت یک تجمع را نه پیشینه افراد، بلکه دلیل گردهم‌آیی آنان، مضمون کنش‌شان، و شیوه‌ سازماندهی‌شان تعیین می‌کند. و در این مورد، دفاع از ملت فلسطین، آن هم به شیوه‌ای مستقل، خودجوش، متکثر و انسانی، ارزش و اعتبار سیاسی را خود به‌تنهایی در دل خود دارد".

وی در ادامه در پرسش مهمی در مورد نسبت یک فرد ایرانی و مسئله‌ی فلسطین باتوجه به مسائل عمده‌ای که ایرانی‌ها دارند مسئله‌ی فلسطین کجای جهان فکری اوست، بدرستی چنین پاسخ داده است:

 

"مسئله فلسطین برای یک فرد ایرانی نه یک موضوع خارجی و جدا افتاده، بلکه یکی از پررنگ‌ترین و مهم‌ترین مسائل سیاسی و اخلاقی است. تاریخ و موقعیت جغرافیایی و سیاسی ایران به‌عنوان بخشی از «جنوب جهانی» که خود تجربه مستمر استثمار، جنگ، کودتا و تحریم را داشته، زمینه‌ای فراهم می‌آورد که فرد ایرانی مسئله فلسطین را نه فقط به عنوان یک بحران منطقه‌ای بلکه به عنوان بخشی از کلان‌پروژه‌های امپریالیستی و سرمایه‌داری جهانی بفهمد.

مارکس در ۱۸۷۶ در نامه‌ای به انگلس می‌نویسد: «تا ایرلند در زنجیر است، کارگران انگلستان آزاد نخواهند شد.» از منظر تاریخی، همان‌طور که مارکس در نامه به انگلس و لنین نیز در ۱۹۱۴ در جزوه‌ی «درباره‌ی حق ملتها در تعیین سرنوشت خود» نوشت: «ملتی که به دیگران ستم کند، نمی‌تواند خود آزاد باشد» بلکه عدالت واقعی زمانی محقق می‌شود که همه ملت‌های تحت ستم و استثمار، اعم از نژادی، مذهبی، و جغرافیایی، به حقوق برابر دست یابند.

این نگاه جهانی و طبقاتی نشان می‌دهد که رنج فلسطینیان رنج همه فرودستان و ستم‌دیدگان جهان است، از جمله ایرانیان. ایرانیان به‌عنوان مردمی که سال‌ها تحت فشارهای اقتصادی، سیاسی و نظامی قدرت‌های امپریالیستی بوده‌اند، می‌توانند همذات‌پنداری عمیقی با درد فلسطینیان داشته باشند. این همبستگی نه مبتنی بر شعارهای ایدئولوژیک یا مذهبی، بلکه بر اساس تجربیات مشترک ستم، بی‌عدالتی و مقاومت شکل می‌گیرد.

علاوه بر این، سرمایه‌داری و امپریالیسم به‌عنوان نظام‌های کلان سلطه، تابع هیچ تعلقات قومی و مذهبی نیستند؛ تنها منطق آن‌ها سود و استثمار است. در این سیستم، سرمایه‌دار نه تنها با بی‌توجهی به هویت‌های ملی و مذهبی، منابع را غارت می‌کند، بلکه با تولید سلاح و ایجاد جنگ، خود عامل اصلی خشونت و نسل‌کشی است. در این چارچوب، طبقه کارگر به‌عنوان نیروی اصلی تولید و محروم از مالکیت بر وسائل تولید، تنها نیروی اجتماعی است که می‌تواند این مناسبات را به چالش بکشد و همبستگی واقعی میان همه ملت‌های ستمدیده را شکل دهد.

 

در نهایت، مسئله فلسطین برای یک فرد ایرانی، بخشی از یک پروژه کلان‌تر مبارزه علیه استثمار، استبداد و استعمار است که تنها با اتحاد جهانی فرودستان و طبقه کارگر قابل حل است. هرگونه نگاه محدود، خطی یا ناسیونالیستی به این موضوع، تنها به حفظ نظم موجود و تضعیف مقاومت‌های واقعی کمک می‌کند."

نکاتی را که آزاده شعبانی یکی از شرکت کنندگان در این تظاهرات طرح کرده است نشان از آگاهی طبقاتی و درک صحیح از مسائل بین‌المللی او دارد و برخلاف جریان آب و فضای عمومی کشور به‌میدان آمده و در مقابل موج سرخوردگی و بی‌تفاوتی بخش بزرگی از مردم ایران در قبال نسل‌کشی در غزه پرچم حمایت از خلق فلسطین و مبارزه علیه امپریالیسم و استعمار را بر افراشته است. چنین تظاهراتی و شرکت افراد آگاهی در شرایط کنونی بسیار نوید بخش است.

 

پرسش مهم و قابل توجه دیگر اینکه چرا در یک شهر ١۵ میلیونی و حکومتی که خود را «پرچم‌دار مبارزه علیه نسل‌کشی رژیم صهیونیستی» می‌داند، فقط٢٠٠ نفر در مرکز شهر تهران در مقابل درب ورودی دانشگاه تهران تجمع کردند. این در شرایطی است که ما شاهد تطاهرات‌های ده‌ها هزار نفری در شهرهای اروپایی و سایر شهر های جهان هستیم. دلیل بی‌تفاوتی بخش بزرگی از مردم ایران چه می‌باشد و دلایل این امر کدامند. رژیم جمهوری‌اسلامی در خلال ۴۶ سال بر مسند قدرت با مردم چنان ضد انسانی و سرکوبگرانه برخورد کرده که رژیم صهیونیستی با مردم فلسطین اعمال کرده است. فراموش نمی‌شود شعار برخی از تظاهرکنندگان در جنبش سبز را "مرم چرا نشستین، ایران شده فلسطین"! سرکوب و زندان و اعدام و به‌فقر کشاندن بخش عظیمی از مردم و..... سبب شده بخش بزرگی از جامعه بویژه نسل جوان را نسبت به فلسطین و مبارزه علیه آمپریالیسم... بی‌تفاوت نماید . مسبب چنین وضعیتی رژیمی است که با درهم شکستن آرمان‌های انقلاب ۵٧ زمینه را برای چنین فاجعه‌ای نیز آماده کرده است.

 

به‌واقع جمهوری‌اسلامی در این «هنرنمائی ۴۶ ساله » خود موفق به ایجاد گسل فاحشی در اجتماع و جامعه ایرانی شد که هنوز هم نه تنها از نظر فرهنگی، روانی، تاریخی و معنوی وجود دارد و عمق می‌یابد، بلکه با منافع طبقاتی حاکمیت جمهوری‌اسلامی که بی‌توجهی و دشمنی آشکار خود را به اعتصابات، مطالبات عادلانه کارگری، اعتراضات فرهنگیان، بازنشستگان و محرومان جامعه نشان می‌دهد، گره خورده و تکمیل شده است. تجاوز به روح ایرانی با تسلیح نئولیبرالیسم سرمایه‌داری بر ضد اکثریت جامعه ایران بر پرچم این حاکمیت حک شده است. سیل مخالفان تنها شامل قربانیان معنوی و ایراندوست نیست بلکه فرودست‌ترین مردم، زحمتکشان جامعه را نیز در برمی‌گیرد که معجونی غیرقابل کنترل و انفجارزاست. این بود که نفرت از اسلام ناب محمدی و شریعت اسلامی که به‌عنوان اسلام ناب و واقعی عرضه می‌شد در دل و ایمان مردم و یا اکثریت عظیم آنها ریشه دوانید. حتی مذهبیون معتدل به صدا در آمدند و نماز و روزه خود را به کنار گذارده و بیان کردند که نمی‌دانستند که اسلام واقعی دینی تا این حد ارتجاعی و خونخوار بوده و از انسانیت و انسان‌ها و حقوق آنها نفرت دارد. موسیقی حرام اعلام شد، زنان حق آواز خواندن تا به امروز ندارند. روح شادی و تاریخ موسیقی ایران سرکوب گردید. هنر و سینما به زیر تیغ سانسور رفت، حق زنان در ایفای نقش در اکران سلب گردید. در واقع نیمی از جمعیت ایران جذامی اعلام شدند! این بود محصول اجرای شریعت اسلامی و اسلام ناب محمدی. اجرای برنامه‌های تبلیغاتی تهوع‌آور برای مسلمان کردن به‌زور مردم، اشغال مسندهای رسانه‌ای برای انجام تبلیغاتی یکسان، خسته کننده و تکراری مذهبی با فشار مراجع گوناگون و یا باندهای متفاوت دینی برای استحمار مردم و... می‌شود این سیاهه را ادامه داد که پایانی بر آن متصور نیست.

البته مبارزه مردم ایران و به‌ویژه زنان، رژیم ارتجاعی مذهبی را در بسیاری از زمینه‌ها به عقب‌نشینی واداشت. در بسیاری از زمینه‌ها آن برآمدهای قرون وسطائی گذشته نه‌وجود دارد و نه‌خریداری و در عمل قدرتش در مقابل عزم پایدار و مصمم مردم ایران و نیروی توانمند تمدن تاریخی و سنت‌های انقلابی ایرانیان درهم شکست. از آن گذشته فرزندان همین متشرعان مذهبی به‌تحصیلات عالی دست یافتند و خود به‌مخالفان برخی روایت‌های دینی سنتی خانوادگی بدل شدند که مجازات آنها برای نظام به‌راحتی مقدور نبود. بسیاری از این عقب‌نشینی‌ها به‌رژیم تحمیل شد و اگر استمرار این مبارزه قطع شود از جمله مبارزه برای رفع پوشش اجباری، خطر بازگشت جولان شریعت اسلامی و متشرعان برآمده از گورستان تاریخ منتفی نیست. امروز طبیعتا با رشد مبارزه طبقاتی روحانیت نیز مانند آغاز انقلاب یکدست و یکسان نیست و بر اساس منافع طبقاتی به‌صفبندی‌های نوین رسیده است که تاثیراتش را در این عقب‌نشینی‌ها می‌گذارد. ولی نفرت مردم از شریعت ناب اسلامی و وحشت و هراسشان از حکومت اسلامی که برای آنها حکم کابوس را دارد با آن ترازنامه برشمرده، شامل همه گروه‌های مذهبی می‌شد و می‌شود و به این یا آن جناح با نام افراطی یا محافظه‌کار، پایداری یا اصلاح‌طلب، باند رفسنجانی و یا سایر باندها محدود نمی‌گردد. هنوز این تبهکاری‌ها، خودسری‌ها، تفرقه‌افکنی اجتماعی و... در حافظه تاریخی مردم ایران که تحقیر شده، هویتشان نفی گردیده، تاریخشان تحریف شده، حقوقشان پایمال گردیده، مورد ظلم و ستم و برخورد ناعادلانه قرار گرفته و احساسات ملی، روحی، روانی و انسانی آنها جریحه‌دار شده‌ است ثبت گردیده و زنده است.اینهاست بطور فشرده دلایل اصلی بی‌تفاوتی بخش بزرگی از مردم ایران در قبال فلسطین و دشمنان خارجی ایران.جمهوری‌اسلامی مسبب اصلی این وضع موجود است و اکنون در دام مذاکرات بی‌حاصل با آمریکا گرفتار آمده است.

***

 

ادبیات مارکسیستی  به زبان ساده

ده سال بعد از آنکه کنفرانس احزاب برادر مارکسیست-لنینیست در سال 1975 برگزار و در آن رویزیونیسم خطر عمده در جنبش کمونیستی تشخیص داده شد، رفيق زنده یاد دکتر غلامحسین فروتن با بررسی و تجزیه تحلیل عملکرد ده ساله رویزیونیسم در سطح جهان اقدام به نوشتن کتاب ارزشمند "رویزیونیسم در تئوری و عمل" نمود.

حزب کار ايران(توفان) جهت آگاهی و آموزش نسل جوان، که جویای حقیقت است، اقدام به درج بخش‌های عمده این اثر در ستون "ادبیات مارکسیستی به زبان مختصر و ساده" توفان الکترونیکی نمود.باشد تا با انتشار بخش هایی ازاین اثر ارزنده گامی ولو کوچک در تنویر افکار و پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم برداشته باشیم.

هئیت تحریریه

رویزیونیسم و ایران(بخش سوم)

...اگر تا این تاریخ فقط امپریالیسم حا‌می و نگهبان شاه و رژیم او بود با بهبود روابط ایران و شوروی، شاه از حمایت و پشتبانی و کمک دو نیروی بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان یعنی امپریالیسم و رویزیونیسم برخوردار است. این است عامل دو‌می که شاه را به سوی اتحاد شوروی راند.

اکنون چند سالی است که رویزیونیسم به ستایش از شاه، به آرایش رژیم و اقدام‌های نو استعماری و مانور‌های عوامفریبانه وی همت گماشته و در این کار با امپریالیسم و روزنامه‌های مزدور و جیره خوار ایران به «مسابقه مسالمت آ‌میز» پرداخته است.

هدف اقدام‌های نواستعماری و مانورهای عوامفریبانه سال‌های اخیر، که شاه و دستیارانش تبلیغات وسیعی در سراسر جهان در باره آن‌ها به راه انداختند به هیچ وجه «تقسیم ز‌مین ‌میان دهقانان» و «دادن حقوق مساوی به زنان»،« تأ‌مین حقوق مکفی برای گارگران» و «ترقی کشور» نبوده است و نمی‌تواند باشد زیرا در چنین صورتی ادامه رژیم ترور و احتناق کنونی موردی نداشت و شاه و دولت ایران به جای آنکه منفور خلق و آماج خشم و کین توده‌ها باشد محبوب مردم‌می‌بودند. به شهادت آمار‌های رسمی هنوز اکثریت دهقانان از طریق مزارعه استثمار‌می‌شوند، وضع دهقانانی که ز‌مین دریافت کرده‌اند از سابق هم بدتر است. تقسیم ز‌مین ‌میان دهقانان هنوز مانند سابق در دستور نیروهای انقلاب است. مسأله حقوق مکفی برای کارگران مطلقاً مطرح نیست. بنا بر آمار رس‌می حد اقل حقوق کارگران بین ۳۴ تا ۶۴ ریال یعنی بطور متوسط تقریباً ۵۰ ریال است، حقوق اکثر کارگران از این هم پایین‌تر است. آیا ماهی یکصد و پنجاه تومان با گرانی سرسام آور قیمت‌ها برای یک خانواده کارگر «حقوق مکفی» است؟ مسأله دادن حقوق مساوی به زنان در کشوری که مردانش از هیچگونه حقوقی برخوردار نیستند فقط بدرد رویزیونیست‌های شوروی‌ می‌خورد که آن را بهانه ستایش بانی آن قرار دهند.

از این‌ها گذشته اصلاحات نواستعماری شاه، دردرجه اول مسأله ای سیاسی است خود شاه و امپریالیسم هم بدون شک از دریچه سیاسی بدان‌ می‌نگرند. در غیر اینصورت باید قبول کرد که شاه و امپریالیسم هم بدون شک از دریچه سیاسی بدان‌می‌نگرند. در غیر این صورت باید قبول کرد که شاه و امپریالیسم از وضع زندگی ناگوار کارگران و دهقانان رنج‌می‌برند و خواهان بهبود آن اند، یا شاه و امپریالیسم از اینکه افراد کشور ما و من‌جمله زنان از حقوق اجتماعی بی‌بهره اند متاثر اند. بدیهی است که چنین نیست و شاه که با الهام از امپریالیسم به این رفرم‌های نو استعماری دست زد فقط به خاطر آن بود که از انفجار انقلاب جلو گیرد، مانع قیام دهقانان شود، از اتحاد طبقه کارگر با دهقانان جلوگیری کند تا قدرت اهریمنی و مقام خود را همچنان حفظ کند و سلطه استعمار همچنان برقرار بماند.

اصلاحات نواستعماری شاه یک مسأله سیاسی است و باید به آن‌ها از دیدگاه سیاسی نگریست. این اصلاحات از آنجا که در جهت تحکیم پایه‌های رژیم نکبت ‌بار کنونی است محکوم است.

اما این امر که اصلاحات شاه در وضع زندگی و حقوق اجتماعی مردم کشور ما نقشی بازی نمی‌کند، این امر که اصلاحات مذکور خصلت نواستعماری دارند برای رویزیونیسم مطرح نیست. «اصلاحات» و مانور‌های مردم فریب شاه برای رویزیونیسم. در‌ واقع بهانه‌ای است به منظور نزدیکی با شاه و دولت او. برای رویزیونیسم فقط «همزیستی مسالمت آ‌میز» خروشچفی مطرح است که جوهر آن همکاری با امپریالیسم و ارتجاع است و در ایران به صورت همکاری با شاه، ستایش او، پشتیبانی از او و آرایش اقدام‌های او تجلی‌می‌کند.

اینک دُر افشانی رویزیونیست‌ها را بشنوید:

زایتسف سفیر شوروی در ۲۵ دی ۱۳۴۲ در مصاحبه خو با روزنامه نگاران «انقلابات آریا مهر» را اینگونه‌می‌ستاید:

"بطوری که اطلاع دارید مطبوعات شوروی و رادیوی شوروی که مبین عقاید و نظریات جوامع ما‌می‌باشند از اصلاحاتی که از طرف اعلیحضرت شاهنشاه اعلام گردیده، مخصوصاً چنان اصلاحاتی که با منافع قشرهای وسیع سکنه مربوط است، مانند اصلاحات ارضی، تفویض حقوق زنان و غیره، حسن استقبال‌می‌کنند. مردم شوروی درک‌می‌کنند که اجرای اقدام‌ها با مشکلات معینی همراه است و در این مورد نیز بطور اجتناب ‌ناپذیری بین کهنه و نو تضاد‌ بوجود‌می‌آید.‌می‌توان پیش‌بینی کرد که عملی ساختن اصلاحاتی که طرح ریزی شده تأثیر مثبتی در ارتقاع سطح زندگی مادی و فرهنگی مردم ایران خواهد بخشید". (تکیه روی کلمات از ماست)

نمویه دیگر نقل از رادیو مسکو:

"در هفته آینده زنان برای اولین بار در تاریخ ایران، در انتخابات مجلس شرکت خواهندکرد، در حالی که در گذشته مانع شرکت آن‌ها در انتخابات مجلس شورای ملی بودند. مردم ایران، همه محافل اجتماعی  ترقی خواه جهان که به منویات و آرمان‌های مردم ایران احترام‌می‌گدارند ا‌میدواراند که مجلس جدید سنن ملی و‌میهن ‌پرستانه و آرمان‌های ملی ایران را حفظ کند".

مفسر خبر گزاری تاس در ۱۶ نوامبر ۱۹۶۳ (۲۵ آبان ۱۳۴۲) به مناسبت مسافرت برژنف به ایران چنین‌ می‌نویسد:

«جوامع شوروی با علاقه خاصی مراقب اقدام‌های دولت ایران در ز‌مینه ترقی و پیشرفت اقتصادیات و کشاورزی و نیروهای تولیدی ایران‌می‌باشند. مهمترین قد‌می‌ که در این ز‌مینه برداشته شده اصلاحاتی است که در سال‌های اخیر در ایران انجام‌می‌گیرد. هدف آن عبارتست از بهبود وضع دهقانان و واگذاری تساوی حقوق به زنان که هم‌اکنون فعالانه در حیات اجتماعی ایران شرکت‌می‌جویند… .»

با این وصف تعجبی ندارد اگر آقای پگوف سفیر شوروی برای مردم ایران آرزو کند که

«تحت توجهات شاهنشاه بزرگ به نفع ملت و مملکت کار و جدیت نمایند تا به مدارچ عالی ترقی برسند». (تکیه روی کلمات از ماست).

تعجبی ندارد اگر در بحبوحه حوادث خونین خر دادماه، حوادثی که در جریان آن به دستور شاه چند هزار تن از مردم تهران هدف گلوله قرار گرفته و جان سپردند همین آقای سفیر در ضیافت وزرات خارجه بگوید:

"من سلامت ملت بزرگوار ایران و اعلیحضرت شاهنشاهی رئیس مملکت ایران را آرزو‌می‌کنم".

این آقای سفیر با آن‌که در «قله مرتفع اطلاعات» نشسته گویا نمی‌داند که سلامت ملت بزرگوار ایران در مرگ شاه و دربار پهلوی است و نه در سلامت آن.

بدنبال اتحاد شوروی، کشورهای باصطلاح سوسیالیستی اروپای شرقی ناگهان به کمک شاه شتافتند و در ستایش شاه و کمک به او بر یکدیگر سبقت گرفتند، مانند امپریالیست‌ها به او دکترای افتخاری بخشیدند.

رئیس دانشگاه صوفیه هنگام اعطای دکترای افتخاری گفت:

"این دیپلم به خاطر خدمات شاهنشاه به فرهنگ و علم و کوشش ایشان به خاطر صلح و تفاهم بین ملل به ایشان اهدأ ‌می‌گردد"

رئیس‌جمهور بلغارستان داشتن چنین پادشاهی را به ملت ایران تبریک گفت.این آقای رئیس‌جمهور گویا به ملت ایران علاقه فراوانی داشت که در میهمانی شا‌می که به افتخار «اعلیحضرتین» ترتیب داده بود به این ملت هم درود فرستاد:

"همچنین افتخار‌می‌کنم که درودهای خود را تقدیم ملت ایران نمایم که تحت رهبر شاهنشاه آریا مهر موفق به اصلاحات اجتماعی اقتصادی عظیم به منظور ایجاد یک اقتصاد عظیم و یک صنعت نوین در کشور و ریشه‌کن کردن بیسوادی و پیشرفت اجتماعی زنان شده است" (نقل از نشریه توفان شماره ۲۴).

رئیس جمهور مجارستان عالی ترین نشان دولتی آن کشور را به شاه ایران هدیه کرد و ضمن سخنان خود گفت که «ما با درود به مهمان عالیقدرمان در حقیقت به ملت ایران درود‌می‌فرستیم». و با این سخن خود شاه و ملت ایران را در یک کفه ترازو گذاشت.

در رومانی و لهستان نیز وضع به‌ همین منوال بود. رهبران این دو کشور هم «اصلاح طلبی» و «ترقی خواهی» و «ابتکارات ثمر بخش» شاه را به اندازه کافی ستودند.

"مطبوعات کشورهای نامبرده از لحاظ چاپلوسی نسبت به جلاد ایران حتی روی رهبران خود را هم سفید کردند. مطبوعات رومانی افتخار ملی کردن صنعت نفت را از کسی دانستند که خود سد بزرگی در مقابل ملی شدن نفت بود و سپس با پیروزی کودتای ۲۸ مرداد کار خود را کرد و نفت ایران را مجدداً به اربابان امپریالیست بخشید" (همان نشریه)

مطبوعات لهستان پا را از این هم فراتر‌می‌گذارند. روزنامه «پرز گروچ»‌می‌نویسد:

«انقلاب ایران کاملاً تحقق یافته و این انقلاب دیگر یک تئوری نیست بلکه مردم ایران در رفراندم ۲۳ ژانویه ۱۹۶۳ بدان رأی موافق دادند و اکنون نام افتخار آ‌میز انقلاب شاه و مردم یا انقلاب سفید را پیدا کرده است» (همان نشریه)

«حال اگر کسی بخواهد این چاپلوسی‌ها و دروغ پردازی‌ها را «تشریفات پرتکلی» و «الفبای دیپلماسی و نزاکت بین‌المللی» بنامد یا مغرض است یا بسیار ساده لوح. اگر این گویندگان و نویسندگان مطالب بالا به گفته‌های خود اعتقاد داشته باشند طبیعتاً دیگر نمی‌توانند برای مردم ایران که دشمن بزرگ شاه هستند احترا‌می قائل شوند و چنان‌که به گفته‌های خود اعتقادی نداشته باشند باید اعتراف کنند که دروغ‌می‌گویند و البته دروغگوئی شایسته رهبران یک کشور سوسیالیستی نیست» (همان نشریه)

رویزیونیست‌های شوروی به ستایش شاه قناعت نورزیدند و افراد بدنا‌می مانند اشرف پهلوی، منوچهر اقبال، امیرانی مدیر خواندنی‌ها و دیگران را برای جلب دوستی آنان به مسکو دعوت کردند و رونامه معلوم الحال اطلاعات را که کسی در ماهیت مدیر آن تردیدی ندارد «هادی افکار عمو‌می»‌ خواندند.

برای تکمیل این مبحث اظهار نظر دو نفر دیگر از سیاست‌مداران جهان را در باره شاه و اصلاحاتش در اینجا‌می‌آوریم

«از آنچه که اخیراً در ایران انجام شده و باید آن‌را یک انقلاب مؤثر نا‌مید دقیقاً مطلع هستیم و باید بگویم که این کار‌ها برای ترقی کشور شما و توازن سیاست جهانی حائز اهمیت بسیار‌می‌باشد» (از گفتار نیکسون با نماینده روزنامه کیهان در آمریکا نقل از روزنامه کیهان هوائی مورخ ۱۲ فروردین۱۳۴۲)

«مردم ایران تحت رهبری خردمندانه و شجاعانه شاهنشاه خود… تلاش‌می‌کنند تا جامعه ایران را در سطح جوامع راقیه و کشورهای کاملاً پیشرفته جهان در آورند» (از نطق جانسون در موقع مسافرت شاه به واشنگتن نقل از کیهان هوائی مورخ ۴ شهریور ۱۳۴۶)

توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

این است روش رویزیونیسم در قبال دشمنان خلق ایران. این واقعیت مانند آفتاب روشن است که با هیچ افسونی نمی‌توان آن را از دیده پنهان داشت.

و اما در مورد خلق ما

رویزنیست‌ها غالباً از دفاع و پشتیبانی از توده‌های مردم که علیه استعمار و ارتجاع به پا‌می‌خیزند سخن‌می‌رانند ولی عملاً هر کجا که توده‌های مردم علیه اسارت و بردگی به مبارزه انقلابی دست ‌می‌زنند فوراً محکو‌میت آن‌ها از طرف رویزیونیست‌ها صادر‌می‌شود، انواع اتهامات و دشنام‌ها بر سر آن‌ها باریدن‌می‌گیرد و اقدام‌های طبقات حاکمه مرتجع و استثمارگر در سرکوب آن‌ها تشجیع ‌می‌شود.

در ایران در خرداد ماه ۱۳۴۲ ده‌ها هزار تن از مرد‌می که در زیر فشار رژیم جنایت‌ بار کودتا دست و پا‌می‌زنند، مرد‌می آکنده از خشم و نفرت علیه این رژیم و سران آن به پا خاستند و با نیروهای نظا‌می و انتظا‌می که برای سرکوب آن‌ها تجهیز شده بودند به نبرد پرداختند. این نبرد چندین روز ادامه یافت و سر انجام از طرف قوای شاه در هم شکسته شد. روزنامه‌های ایران این جنبش قهرمانه خلق را به باد دشنام و ناسزا گرفتند. سازمان امنیت آن را ساخته و پرداخته «ارتجاع سیاه» و روحانیون متعصب و مالکان بزرگ ارضی قلمداد کرد، اینگونه وانمود کردند که این قیام علیه «انقلاب شاهانه» علیه اصلاحات ارضی و آزادی زنان است. مطبوعات «دنیای آزاد»‌ به دفاع از رژیم برخاستند و سران آن رژیم را در سرکوب جنبش انقلابی مردم محق شمردند. رویزیونیست‌ها هم در این ‌میان با روزنامه‌های ایران و دنیای غرب هم آواز شدند و برای آن‌که بهانه‌ای برای دفاع از شاه و رژیم خونین او بدست آورند همان اتهامات سازمان امنیت ایران را تکرار کردند، جنبش را ارتجاعی و مخالف با انقلاب جلوه دادند و رژیم را در قتل و کشتار چند هزار مردم بی‌گناه و بی‌سلاح تبرئه نمودند.

به اخبار و مقالات منتشر در اتحاد شوروی توجه کنید:

از گفتار رادیو مسکو (نقل از کیهان هوائی ۱۸ خرداد ۱۳۴۲):

«در ایران تظاهراتی که از طرف روحانیون تحریک شده ادامه دارد … از گفته‌های دهقانانی که امروز از استان گیلان به تهران آمده‌اند معلوم‌می‌شود که دهقانان نواحی شمال کشور بدام تبلیغات روحانیون نیفتاده‌اند». باز هم از گفتار رادیو مسکو (نقل از اطلاعات هوائی ۱۹ خرداد ۱۳۴۲):

«حوادث اخیر ایرن توجه محافل اجتماعی جهان را بخود جلب کرده است… گروهی از فئودال‌ها و روحانیون ایران با شعار دفاع از رژیم ارباب – رعیت در کشور و لغو قانون اصلاحات ارضی که چندی پیش اعلان شد و تجدید بردگی زنان خواستند از راه توسل بزور موجبات ارضأ خواسته‌های خود را فراهم سازند».

از مقاله روزنامه ایزوستیا تحت عنوان «به دستور ارتجاع» (نقل از کیهان ۱۸ خرداد۱۳۴۲).

«دیروز در پایتخت ایران، تهران، در مشهد، قم، ری، مراکز بزرگ مذهبی کشور به تحریک عده‌ای از روحانیون مرتجع مسلمان آشوب و بلوائی برپا شد. آشوب طلبان برای مبارزه علیه اصلاحات ارضی دولت از ایام سوگواری مرسوم مذهبی که هرسال در روز شهادت امام حسین پیشوای مسلمانان به عمل ‌می‌آید استفاده کردند… تیراندازی به هوا بعنوان اتمام حجت مفید واقع نشد… عده‌ای از جوانان متعصب عقب افتاده چند مغازه راغارت کردند و چند اتومبیل را واژگون نمودند… اجرای اصلاحات ارضی ضدفئودالی و اتخاذ تصمیم در باره دادن حق رأی به زنان از همان ابتدا با مخالفت شدید مالکین بزرگ و روحانیون مواجه شد که از ملاکین پشتی‌بانی‌می‌کنند. اکنون مرتجعین سعی دارند از مرحله تبلیغ وارد مرحله عمل شوند..»

این‌هاست ارزیابی مطبوعات و ارگان‌های تبلیغاتی رویزیونیست‌های شوروی در باره قیام قهرمانانه مر دم ایران علیه استبداد شاه.

این است روش رویزیونیست‌ها در قبال خلق هنگا‌می که برای آزادی خویش به قیام بر‌می‌خیزد. حوادث ماه‌های مه و ژوئن ۱۹۶۸ پاریس و شهر‌های دیگر فرانسه حوادثی که در آن کارگران و دانشجویان فرانسه علیه بورژوائی فرانسه در خیابان با نیروی «حافظ نظم» به نبرد خونینی برخاستند بار دیگر چهره کریه رویزیونیسم و کینه حیوانی آنرا نسبت به خلق نشان داد.

روشن است که وقتی رویزیونیست‌ها از کمک به جنبش‌های نجات بخش ملی سخن‌می‌گویند منظورشان همکاری با طبقات است.

***

گشت وگذاری در فیسبوک  پاسخ به یک پرسش

پرسش: با سلام به دست اندرکاران نشریه توفان الکترونیکی،ضمن تشکر از ارسال وانتشار نشریه وزین تان سئوالی داشتم برایتان مطرح می سازم. آیا بنظر حزبتان  جایگاه ومقام امپریالیسم فقط با جنگ وتجاوز تعریف میشود؟ آیا امپریالیسم  اصلا هیچ تغییری در طول بیش ازصد سال نکرده است؟ چرا نباید علیه همه امپریالیست‌ها همزمان جنگید ویا افشاگری کرد؟ آیا این به معنای عدم درک از ماهیت امپریالیسم نیست؟آیا مگر غیر از این است که همه امپریالیست ها استثمارگر وجهانخوار ومتجاوز هستند؟. تشکر از جوابتان.  حسین ق- تهران

پاسخ: خیر، امپریالیسم مجموعه ای از یک سیستم سیاسی واقتصادی و بالاترین مرحله سرمایه داریست که دربعد گلوبال سودای برتری جویی وسلطه  بر جهان دارد. این درست است که  خشونت عریان، جنگ وتجاوز وخونریزی وتروریسم درسرشت امپریالیسم است اما همزمان با توسل به شیوه های "مسالمت آمیز" نظیرروابط تجاری نابرابروتحمیل کردن سیاست اقتصادی نولیبرال، تاسیس سازما‌ن‌های حقوقی، نظامی وانواع واقسام پیمان‌های "صلحجویانه وتدافعی" و بنگاه‌های تبلیغاتی و رسانه ای و اقدامات دیپلماتیک  ......برای کسب حدا اکثر سود عمل می‌کند.

لنین در 109سال پیش درست یک سال قبل از وقوع انقلاب کبیر اکتبر سوسیالیستی دقیقترین وعلمی ترین تعریف از امپریالیسم را درکتابش ، امپریالیسم بعنوان " بالاترین مرحله سرمایه داری"چنین فرموله کرد:1 امپریالیسم یعنی تمرکز توليد و سرمايه که به آنچنان مرحله عالى تکامل رسيده که انحصارهايى را که در زندگى اقتصادى نقش قاطعى بازى مکنند بوجود آورده است؛٢) در هم آميختن سرمايه بانکى با سرمايه صنعتى و ايجاد اليگارشى مالى بر اساس اين «سرمايه مالى»؛٣) صدور سرمايه که از صدور کالا متمايز است اهميتى بسيار جدى کسب مينمايد؛٤) اتحاديه‌هاى انحصارى بين‌المللى سرمايه‌دارانى که جهان را تقسيم نموده‌اند پديد ميآيد؛٥) تقسيم ارضى جهانَ از طرف بزرگترين دول سرمايه‌دارى به پايان ميرسد."

 بدین معنا امپرياليسم آن مرحله از تکامل سرمايه‌دارى است که در آن انحصارها و سرمايه مالى سيادت بدست آورده، صدور سرمايه اهميت فوق‌العاده‌اى کسب نموده و تقسيم جهان از طرف تراست‌هاى بين‌المللى آغاز گرديده و تقسيم تمام اراضى جهان از طرف بزرگترين کشورهاى سرمايه‌دارى به پايان رسيده است.امپرياليسم، بالاترين مرحله سرمايه‌دارى است.ماهیت امپریالیسم هیچ تغییری نکرده و تعریف لنینی ازاین مقوله کاملا صحیح و جهان شمول است.

لنین با تجزیه وتحلیل دقیق ازمقام امپریالیسم به رقابت و تضادهای درونی آن پرداخت و بیان داشت " انقلاب در ضعیفترین حلقه امپریالیسم آغاز خواهد شد" ومارکسیست‌ها باید ازبروزموقعیت انقلابی بهره جویند ونظم امپریالیستی رادرهم کوبند. انقلاب پیروزمند اکتبر شوروی حقانیت تئوری لنینی امپریالیسم را به اثبات رسانید. امپریالیست‌ها دراینجا ویا آنجا برسرغارت ویا درهم کوبیدن دشمنانشان تبانی می‌کنند لیکن  آشتی ناپذیری تضاد هایشان تعیین کننده است وهمین امر موجب بروزدوجنگ جهانی گردیده است.برای امپریالیسم  چیزی بعنوان دوست دائمی ویا دشمن دائمی وجودندارد، آنچه مهم ودائمی  وابدی است سود است.

تئوری لنین درمورد مقام امپریالیسم که اکنون صد سال از آن گذشته است به رغم رشد تکنولوژی و تغییراتی درزمینه بورس ونظامی گری واحیای سرمایه داری درممالک سابقا سوسیالیستی وزاده شدن امپریالیست‌های نوخاسته چین وروسیه همچنان جهانشمول است وعلمی ترین تحلیل درمورد سرمایه داری انحصاری بعنوان یک سیستم غارتگر استعماری، جنگ افروز ودشمن بشریت و مسبب فقر وگرسنگی وبیکاری وبحران  می باشد.

اکنون در صدو نهمین سالگرد انتشار کتاب امپریالیسم لنین ، باید تاکید کنیم که امپریالیسم آمریکا به مثابه عمده ترین دشمن بشریت وخطرناکترین قدرت امپریالیستی است که با هیچ امپریالیست دیگری قابل مقایسه نمی باشد. امپریالیسم آمریکا که سرکرده امپریالیست‌های غربی است  علاوه بر صاحب بودن 40 درصد  ازبودجه نظامی جهان ، انواع و اقسام ترفند ها از تحمیل سیاست‌های اقتصادی نولیبرالی و مطابق الگوهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، کنترل شنود تمام مردم جهان َوحتا متحدین نزدیکش ،تا لشگر کشی نظامی مستقیم و آشکار برای سلطه هرچه بیشتر بر کشورها،عقب نگاه داشته شده و یا مستقل و دمکراتیک ویا در حال توسعه به کار می گیرد. سلطه امپریالیسم بر این کشورها نه تنها نتیجه مثبتی به بار نیاورده ونمی آورد ، بلکه مانع از تکامل طبیعی آنان می‌گردد و این ممالک را به نومستعمره خود بدل می سازد. تبعات این وضعیت فقر و فلاکت اقشار وسیعتری از مردم این کشورها، عقب ماندگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنان به همراه هزاران مشکل ریز و درشت ومهاجرت‌های میلیونی و غیرومی باشد.....برخی می گویند امپریالیسم ، امپریالیسم است! تفاوتی بینشان نیست وچین وروسیه ویا فرانسه وسوئد و بلژیک  واتحادیه اروپا وآمریکا همگی امپریالیست اند وباید به یک سطح علیه همگی مبارزه کرد! این چنین تحلیلی ظاهرا غلط نمی باشد که باید علیه همه امپریالیست‌ها مبارزه کرد لیکن در مبارزه سیاسی  باید همواره نوک تیز حمله را بسوی دشمن عمده نشانه گرفت و از تضادهای بلوک‌های مختلف امپریالیستی نهایت بهره را برد تا با تضعیف آنها راه انقلاب هموار گردد. بعنوان مثال امپریالیسم آمریکا  850میلیارد دلار در سال هزینه نظامی دارد . این رقم بزرگتر از مجموعه هزینه نظامی اعضای پیمان نظامی ناتو است و دوبرابر مجموعه هزینه نظامی چین وروسیه است . 579 شرکت از 2000 شرکت ثروتمند جهان ازآن امپریالیسم آمریکاست ، تقریبا  دوبرابر مجموعه شرکت‌های چین وروسیه است. 19 بانک از 20 بانک ثروتمند وخصوصی  جهان از آن اتحادیه اروپا یا آمریکای شمالی است......امپریالیسم آمریکا بیش از 800 پایگاه نظامی درجهان دارد وقدرتمندترین کشور امپریالیستی جهان است. اینکه درآینده کشورهای  دیگری نظیر چین ویا آلمان و... ابرقدرت آمریکا را کنار بزنند و به قدرت  اول امپریالیستی جهان در تمام عرصه ها تبدیل شوند غیر ممکن نیست لیکن سخن برسر شرایط کنونی است وتاکتیک مبارزه سیاسی باید در هرشرایط مشخص  سیاسی اتخاذ گردد وتضادهای عمده  وغیر عمده از یکدیگر تمیز داده شود تا مبارزه به سرانجام رسد. بدین رو مبارزه با امپریالیسم برای نیروهای انقلابی بطور مشخص مارکسیست لنینیستهای جهان به خصوص در ممالک توسعه نیافته با ثروتی غنی و اهمیت استراتژیک از اهمیت اساسی برخوردار است. در کشورهایی نظیر میهنمان ایران که هم اینک درمعرض هجوم سیاستهای نئولیبرالی، وتهدید ومحاصره نظامی امپریالیسم قرار دارند، مبارزه ضد امپریالیستی بعنوان عفریت خارجی وناقض حقوق ملل حائز اهمیت است.در چنین شرایطی پیکار برای استقرار دمکراسی وحقوق بشر نمی تواند منفک از مبارزه ضد امپریالیستی باشد . مبارزه برای آزادی وحقوق دمکراتیک اگر منجر به همسویی و همخوابگی با امپریالیسم این عفریت خارجی گردد، راهی جز به سراب و ناکجا آباد نخواهد برد. آنها که از تجاوز به عراق ولیبی وافغانستان و سوریه ولبنان .... در لفافه های مختلف دفاع کرده اند ، عوامل امپریالیست اند حتا اگر نام چپ را با خود حمل کنند.

آنها که درک صحیحی از مقوله امپریالیسم ، حقوق ملل ودول وحق تعیین سرنوشتها خلق‌ها بدست خودشان ندارند،تاکنون نفهمیده اند دلیل گسیل دهها هزار القاعده ای با پشتیبانی مالی ومعنوی آمریکا و عربستان وقطر و ترکیه... برای سرنگونی رژیم بشار اسد  درسال    2011برای کدام اهداف استراتژیکی وژئوپلیتیکی بود  وچرا ماهیتا با تجاوز نظامی به عراق و افغانستان و لیبی ویمن ....تفاوتی نداشته است. هنوز عده ای هستند که نفهمیده اند احزابی که نام کمونیست وچپ برخود نهاده اند چرا سرنگونی رژیم طالبان توسط آمریکا را مثبت ارزیابی کرده وبدنبال رهبر "حزب کمونیست کارگری منصور حکمت" روانه شده به ورطه دفاع از امپریالیسم درغلطیده اند.متاسفانه همه این جریانات که سراپایشان را  تئورهای ترتسکیستی و اپورتونیستی  فرا گرفته است مخالف شعارخروج بی قید وشرط متجاوزین از خاک ،عراق، ، لیبی وسوریه ....هستند واگر احتمالا درآینده تجاوز نظامی به ایران صورت گیرد این عده در پارکابی امپریالیست‌ها "به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی" مبادرت خواهند ورزید تا "رژیم سوسیالیستی" مطلوب خود را بر سریر قدرت نشانند.!!!! عده ای نه درک درست از کاپیتالیسم دارند ونه مرحله انحصاری آن امپریالیسم را درست فهمیده اند

دوستانی که علاقمند به آشنایی به مواضع سیاسی "حزب کمونیست کارگری منصور حکمت" ازآغاز تا کنون هستند وچرا مقام امپریالیسم وجایگاه اقتصادی وسیاسی توسط این جریان مشکوک و ضد کمونیستی انکار گشته است می توانند به دوجلد کتاب تحلیلی حزب کارایران(توفان) درمورد  ماهیت حزب کمونیست  ضد کارگری ایران رجوع کنند. این کتاب را که شامل مقالات تحلیلی و اسناد غیر قابل انکار در 700 صفحه است می توانید در لینک زیر تهیه و مطالعه فرمایند.این دو جلد کتاب باز هم بیشتر پرده از دفاع طلبی این جریان از امپریالیسم و صهیونیسم بر می‌دارد. امیدواریم به پرسشتان پاسخ داده باشیم. با ما درارتباط باشید.برایتان موفقیت آرزو داریم.

.http://toufan.org/Ketabkhaneh/H%20kk%20Hekmat%20jeld%201.pdf

***

پاسخ به یک پرسش درتلگرام

پرسش:  سلام . از شما تقاضا دارم  تعریف خودتان را از چپ وچپ سنتی  برایم بنویسید. اکثر احزاب وسازمان‌های چپ کنونی از چپ سنتی فاصله گرفتند و آن را یک پدیده شکست خورده "اردوگاه شوروی"  تحلیل می کنند.حزب توفان منشاءچپ و “چپ سنتی”چگونه ارزیابی می کند وبنظرتان چپ به چه نیرو یا فردی اطلاق می شود؟ ممنون از شما. بهمن علیزاد از کانادا

پاسخ: با درود به شما رفیق گرامی علیزاد، بطور مختصر واژه چپ به لحاظ تاریخی با انقلاب 14 ژوئیه 1789 فرانسه متولد شد..انقلابی که ناقوس مرگ عصر فئودالی را نواخت وقدرت را ازدست فئودال‌ها به بورژواها منتقل ساخت. در طی سال‌ها انقلاب درمیان شرکت کنندگان در انقلاب دو صف به طرز برجسته ای از یکدیگر متمایز شدند. بورژوازی وتوده ملت.دریک طرف صاحبان مزایا وامتیازات قرارداشتند که با تداوم انقلاب مخالف بودند و آن ها می خواستند که آتش انقلاب را با برخی اصلاحات فرونشانند و از سوی دیگر طبقه سوم که انقلاب یگانه امیدش بود ومی خواست انقلاب 14 ژوئیه  و سقوط زندان باستیل را که قدرت را از چنگ فئودال‌ها بدر آورده ، به دست بورژوازی سپرده بود، تکمیل نماید. توده مردم مایل نبودند که فقط بورژوازی از نعمات انقلاب بهرمند گردد." ژاکوبنها" نماینده جناح انقلابی دمکرات در انقلاب فرانسه بودند.

درانجمن قانونگذاری،تقسیم بندی روشنی وجودداشت، سلطنت طلبان، مرکب از نمایندگان بورژوازی بزرگ ، امرا ومتنفذین در سمت راست انجمن جلوس کرده بودند و طبقه سوم مرکب از  خرده بورژوازی ، دهقانان ، کارگران وپیشه وران در سمت چپ انجمن جا گرفته بودد. واقعیت چپ وراست ازاین واقعیت تاریخی نتیجه می‌شود. راست‌ها همواره مبین نیرویی عقبگرا بودند وهستند که درمقابل تحولات مترقی اجتماعی ، مانع ایجاد میکنند ومی خواهند چرخ تاریخ را به عقب بر گردانند. چپ ها نیرویی بودند که به تداوم انقلاب می اندیشیدند، خواهان آزادی ، برابری وبرادری بودند ، مبارزه می‌کردند تا دمکراسی برای آنان نیز معتبر باشد.آنها خواهان تامین حقوق طبقات تحتانی اجتماع بودند وبه رهبری روبسپیر در روز10اوت که بعد از 14 ژوئیه دومین پیروزی توده مردم محسوب می‌شد وفقط به اهالی پاریس تعلق نداشت ومجموعه ملت فرانسه را شامل می شد، خواستهای خودرا به کرسی نشاندند. چپ ها عزل پادشاه را به تصویب رسانیدند.تساوی سیاسی راکه اولین قانون اساسی از ملت مضایقه کرده بود برقرار کردند. .....

بدین اعتبار چپ از نظر تاریخی نماینده دمکراسی ، آزادی وحذف امتیازات طبقاتی ، برابری و برادری بود.مفهوم چپ که مقوله تاریخی است ، از تحولات جهان مادی متاثر گشت و درهر مرحله ای از تکامل مبارزات اجتماعی انسانها مبین خواست طبقات ستم کشیده اجتماع باقی ماند.

چپ در انقلاب1871 کمون به کمو نارها اطلاق میشد که اولین دیکتاتوری انقلابی کارگران را بر پا کردند. چپ نیرویی بود که خواهان تحولات عمیق وبنیادی جامعه بود. درآن روزگار جنبش کارگری با آموزش سوسیالیسم به رهبری مارکس وانگلس ، به جنبش آگاه بدل گردید.

با گذار از سرمایه داری به امپریالیسم ، لنینیسم پدیدار شد و این رهبر کبیر انقلاب سوسیالیستی اکتبر نمایندگی واقعی چپ ها را به عهده داشت وعلیه اپورتونیستهای رفرمیستی که می خواستند منافع آتی پرولتاریا را تخطئه کنند به نبرد پرداخت. انقلاب کبیراکتبرسوسیالیستی ، پرولتاریا را که توسط حزب کمونیست بلشویک رهبری میشد، به احراز قدرت سیاسی نائل اورد.چپ آنگاه تحت رهبری استالین به ساختمان عظیم سوسیالیسم دست زد.

با بروز رویزیونیسم در اتحاد جماهیر شوروی ، پس از درگذشت رفیق استالین، خائنین رویزیونیست که دراحکام اساسی مارکسیسم لنینیسم ، به تجدید نظر پرداختند، نقاب سوسیالیسم را از چهره برنداشتند، با نام سوسیالیسم به نابودی کشور شورا ها کمر همت بستند وتمام دستآوردهای عظیم انقلاب اکتبر و ساختمان سوسیا لیسم را لگدمال کردند. دراینجا چپ نیرویی است که پرچم مبارزه علیه رویزیونیسم معاصر را بر افراشت، از اصول ومبانی کمونیستی و دیکتاوری پرولتاریا به دفاع برخاست و به زیر بار نظرات ضد کمونیستی رویزیونیستها که در زیر لوای "مبارزه با کیش شخصت استالین " به میدان آمده بودند، نرفت .احزابی که بدنبال دکترین خروشجفیسم روان شدند، چپ نبودند، دشمنان چپ بودند وهیچ وجه مشترکی با چپ واقعی نداشته وندارند. .......

چپ سنتی، به مارکسیست لنیستهایی اطلاق میشود که به سنت وتاریخ چپ واقعی که درفوق بر شمردیم باور واعتقاد عمیق دارد. یعنی هر پدیده اجتماعی را در کادر طبقات و مبارزه طبقاتی ونظام سرمایه داری وامپریالیستی تعریف میکند،. یعنی مقوله طبقه ومبارزه طبقات را نفی  نمی کند. مقوله امپریالیسم را نفی نمی کند. مقوله انقلاب را به ریشخنذ نمی گیرد، مبارزه زنان را از متن مبارزه طبقاتی بیرون نمی کشد وبه جنبش پراید وکارناوال جنسی و همجنسكرايي نمی پیوندد،واژه استعماررا بدورنمی ریزد به ریسمان "سکولاریسم وتمدن امپریالیستی" آویزان نمی شود، اشغال افغانستان وعراق ولیبی و تجاوز به مالی و سومالی و سودان وجنگ نیابتی علیه سوریه را ،تجاوز به ونسل کشی در غزه  وجنگ صهیونیستها علیه لبنان  ویمن .... واساسا "جنگ تمدنها" و "صدور دمکراسی "به ممالک عقب مانده تعریف نمی کند. مقوله استقلال وحق تعیین سرنوشت خلقها بدست خودشان را نفی نمی کند، انقلابات کبیر اکتبر شوروی وچین وتمام انقلابات ملی و رهایبخش جهان را نفی  نمی کند، دستآوردهای سی سال ساختمان سوسیالیسم در شوروی وخدمات فنا ناپذیررهبران بزرگ این انقلابات را نفی نمی کند، حماسه استالینگراد و نقش قاطع وتعیین کننده شورویها تحت رهبری استالین در پیروزی بر عفریت فاشیسم هیتلری را نفی نمی کند .....چپ واقعی با مارکسیسم لنینیسم ودیکتاتوری پرولتاریا وساختمان عظیم انقلاب سوسیالیستی در شوروی تعریف میشود.

در پایان باید گفت بخش اعظم شخصیتها و"مارکس شناسان" رنگارنگ تلویزیون بی بی سی و صدای آمریکا ودهها رسانه های مشابه از قماش چپ های غیر سنتی اند! یعنی همه از توابان عصر مدرنیته و پست مدرنیسم اند وهیچ قرابتی با چپ واقعی یعنی مارکسیست لنینیست ها ندارند. تجربه تاریخ نشان داده ومیدهد که این تشبثات ورشکسته به جایی نمی رسد ومبارزه طبقاتی تمام این توهمات عوامفریبانه را بدور می افکند ووی را فشا خواهد کرد.به امید آن روز . لحظه ای ازمبارزه وافشای رویزیونیستها وترستکیستها و حامیان امپریالیسم آنها ودرماندگان سیاسی " چپ غیر سنتی" باز نایستیم.برایتان آرزوی موفقیت داریم. پیروز باشید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اپوزیسیونی که مرزبندی روشن با امپریالیسم و صهیونیسم ندارد دست دراز شده آ نهاست