مقالات توفان الکترونیکی شماره ۲۲۶ نشریه الکترونیکی حزب کارایران

اردیبهشت  ماه ۱۴۰۴

 آدرس تارنمای حزب کارایران (توفان):

www.toufan.org

آدرس مرکزی ایمیل حزب کارایران(توفان)

toufan@toufan.org

آدرس کانال تلگرام توفان

https://t.me/totoufan

 

دراین شماره می خوانید:

 

يادداشتي پيرامون فاجعه انفجاربندر" شهيد رجايي" و اهميت استراتژيک اين بندر

خجسته باد اول ماه مه، روز اتحاد و همبستگي کارگران سراسر جهان

استراتژي جديد امپرياليسم آمريکا و موانع جدي مقابل آن

جنگ قدرت ميان رجب طيب اردوغان، رئيس جمهور ترکيه، و بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل.

درجبهه نبرد طبقاتي

مرکز پژوهشهاي مجلس: مرگ 3هزار و 826 کارگر معدن در دو سال

کلاهبرداري آشکار ترامپ و اعوان و انصارش

ايران کجاست و ايراني کيست؟

گاليا بخوان... ؛ بخوان فسانه فريدون را!(بخش سوم)

فاشيستهاي جهان متحد شويد!

در افشاي چپهاي پارکابي امپريالبسم آمريکا و رژيم صهيونيستي اسرائيل

در مورد يک سند ننگين

چرا ترامپ، «ناييب بوکيله»، ديکتاتور فاشيست السالوادور را ميستايد؟

آيا امروز خطر جنگ بزرگي بين آمريکا و ايران وجود دارد؟

ادبيات مارکسيستي به زبان مختصر و ساده

گشت وگذاري در فيسبوک ، پاسخ به يک پرسش

پاسخ به يک پرسش در شبکه تلگرام

 

 

یادداشتی پیرامون فاجعه انفجاربندر" شهید رجایی" و اهمیت استراتژیک این بندر

حوالی ظهر روزشنبه ششم اردیبهشت صدایی مهیب ومرگباری همراه با لرزش شدید زمین، اهالی بندرعباس را در شوک فرو برد. این حادثه در بندر معروف به "شهید رجایی"، یکی از مهم‌ترین بنادر تجاری ایران رخ داد که نه‌تنها این منطقه استراتژیک را به لرزه درآورد، بلکه موجی از نگرانی و گمانه‌زنی را در سطح ملی و حتی بین‌المللی ایجاد کرد.

 صدای این انفجار به‌قدری شدید بود که در شهر بندرعباس و حتی جزیره قشم شنیده شد و شیشه‌های برخی ساختمان‌ها و خودرو‌ها در فاصله چندین کیلومتری شکسته شد. این حادثه که در محوطه کانتینری بندر رخ داد، خسارات قابل‌توجهی به زیرساخت‌ها و ساختمان‌های اداری وارد کرد و تعداد زیادی از افراد را مصدوم یا گرفتار آوار کرد. همزمانی این اتفاق با مذاکرات ایران و آمریکا در عمان کافی بود تا تنور اخبار متناقض گرم شود.

تا لحظه نگارش این یادداشت هیچ‌یک از مقامات رسمی کشور گزارش شفاف و دقیقی از چرایی وقوع انفجار ارائه نداده اند وسازمان مدیریت بحران از رسانه‌ها خواسته است تا زمان اطفای حریق و مشخص شدن علت و ابعاد حادثه، از گمانه‌زنی وبازنشر اخبار غیررسمی خودداری کنند.از سوی دیگر افکار عمومی به دنبال آگاهی بیشتر نسبت به موضوع است و اطلاع‌رسانی قطره‌چکانی، آن‌ها را در دام وسیع شایعات رسانه های امپریالیستی فارسی زبان برون مرزی می‌اندازد.

حسین ظفری، سخنگوی مدیریت بحران کشور درمورد این انفجار بطور کوتاه اظهار داشت،" هنوز آماردقیقی از کشته‌های حادثه انفجار بندر شهید رجایی نداریم" وی در پاسخ به این پرسش که آیا احتمال خرابکاری در وقوع انفجار بندر "شهیدرجایی" بندرعباس وجود دارد؟گفت:

«محدوده حادثه، منطقه کانتینری بندرشهید رجایی بوده که در تعدادی از کانتینرها مواد شیمیایی نگه می‌داشته‌اند. علت انفجار، مواد شیمیایی داخل کانتینرها بوده است. ضمن اینکه در گذشته نیز، مدیر کل مدیریت بحران طی بازدیدهایشان، اخطارهایی به این بندر داده بودند و احتمال خطر را گوشزد کرده بودند».

درهرحال انفجار بندررجایی صرف‌نظر ازعلت دقیق آن،پرسش‌های متعددی را درباره ایمنی، نظارت و مدیریت ریسک در یکی از مهم‌ترین بنادر ایران مطرح کرده است.دو سناریوی مهم  برای علل  اصلی این فاجعه ملی  قابل تصور است.

یکم اینکه این انفجار نتیجه یک اقدام خرابکارانه تروریستی همزمان با مذاکرات ایران و آمریکا درعمان  بوده است.

دوم اینکه  ناشی از نقص در فرایند‌های داخلی و سهل‌انگاری، فساد وفامیل بازی در مدیریت بوده است.

درهردو حالت، دولت مسعود پزشکیان وسردمداران جمهوری اسلامی موظفند گزارشی صریح و جامع به مردم ارائه دهند. این گزارش نه‌تنها باید علت دقیق حادثه را مشخص کند، بلکه باید به بی توجه ای و کاستی‌هائی که به این فاجعه منجر شده‌، بپردازد ومسببین اصلی این فاجعه را شناسایی، عزل مسئولیت ، محاکمه ومجازات نماید.اگرچه جمهوری اسلامی همواره اززیر بار اینگونه مسئولیت ها شانه خالی کرده  اما با بسیج افکارعمومی و فشارمردم از پائین باید رژیم را وادار به پاسخگوئی کرد.

فقدان اطلاعات رسمی و دقیق در لحظات ابتدایی، زمینه را برای انتشار شایعات و گمانه‌زنی‌های غیرموثق فراهم کرده است. رسانه‌های رسمی بجای پنهانکاری بی مورد و سانسور ولختی سیاسی موظفند با سرعت و دقت، اطلاعات موثق را دراختیار افکار عمومی قرار دهند تا از گسترش اخبار جعلی و تشویش اذهان جلوگیری شود.اگر دپوی کالا‌های خطرناک ومواد شیمیایی در محوطه بندر به این حادثه منجر شده باشد، باید بررسی شود که چرا اقدامات لازم برای کاهش ریسک انجام نشده است؟آیا پاسخی درخور این فاجعه بزرگ ومرگبار ارائه خواهد شد؟. فعلن بیش ازاین نمی توان در مورد انفجار بندر رجایی سخن گفت. باید منتظر اطلاعات جدید و معتبر بود تابتوان به علل اصلی این فاجعه اظهار نظر دقیق تری کرد وبه قضاوت نشست.

اهمیت استراتژیک این بندرچیست و تاثیرات آن بر اقتصاد ایران کدام است؟

 یکم:این بندریکی از مهمترین بنادر ایران محسوب می‌شود که عنوان دروازه طلایی تجارت ایران با جهان را به دوش می‌کشد و با ۸۰ بندر معروف بین‌المللی ارتباط دریایی و مبادله کالا دارد، حادثه امروز در این گمرک موجب شد که ویژگی‌های این گمرک استراتژیک مورد بررسی قرار گیرد.

 بندر رجایی در ۲۳ کیلومتری غرب بندرعباس در شمال جزیره قشم و تنگه هرمز واقع شده است و با داشتن روابط دریایی و مبادله کالا با ۸۰ بندر معروف بین المللی از طریق ۳۵ خط برتر کانتینری دنیا تقریبا نیمی از تجارت ایران را بر عهده دارد.

این بندر با ۲۴۰۰ هکتار وسعت، ظرفیت پذیرش سالانه بیش از ۱۰۰ میلیون تن کالا و ظرفیت ۶ میلیون‌TEU کانتینر در سال را دارد و حجم گسترده‌ای از عملیات جابه‌جایی کالاهایی مانند محصولات فولادی، فله خشک، فله مایع و فرآورده‌های نفتی خام در این بندر انجام می‌شود.

مجتمع عظیم بندری شهید رجایی که بزرگترین و پیشرفته‌ترین پایانه‌های کانتینری کشور را در اختیار دارد به‌عنوان دروازه واردات و صادرات و تنظیم کننده نبض اقتصاد کشور تلقی شده و گفته می‌شود  در میان ۳۵۰۰ بندر مهم دنیا دارای رتبه ۵۹ است.بندررجایی ظرفیت پذیرش بیش از ۴۰۰۰ کشتی از انواع فله بر، کانتینری و نفتکش را دارد و بیش از ۵۳ درصد عملیات تخلیه و بارگیری کالا در بنادر کشور را به خود اختصاص داده است.

 

دوم:از مزایا و ویژگی‌های منحصر بفرد بندر رجایی می‌توان به برخورداری از امتیازات مناطق ویژه اقتصادی، وجود اراضی قابل واگذاری برای فعالیت پشتیبانی، صنعتی، نفتی و خدماتی، وجود شبکه‌های آب، برق، تلفن، IT و سیستم دفع آب های سطحی، امکان استفاده بهینه از شبکه ارتباطی داخلی و بین‌المللی دریایی، راه‌آهن و جاده‌ای ، قرار گرفتن در مسیرهای اصلی کریدورهای ترانزیتی نظیر شمال و جنوب، شرق و غرب جهت تسهیل ترانزیت کالا به کشورهای آسیای میانه، حوزه خلیج فارس و دریای عمان، افغانستان ، پاکستان و عراق ، دسترسی به آب‌های آزاد و حداکثر استفاده از مزیت‌های حمل و نقل دریایی، مجاورت با مراکز و قطب‌های اصلی تولیدی، صنعتی و پتروشیمی کشور و وجود شبکه های بانکی، اعتباری ، بیمه‌ای، گمرک و سایر مؤسسات خدماتی مرتبط و امکان استفاده از تسهیلات اعتباری و بانکی اشاره کرد.

این بندر که شامل ۴۰ پست اسکله است به واسطه قرار داشتن در جوار صنایع بزرگ استان و استان‌های تولیدی کشور و همچنین برخورداری از زیرساخت‌های مناسب بخش‌های مختلف حمل و نقل و اتصال به شبکه بین‌المللی راه‌آهن، هوایی و جاده تاریخی ابریشم، بیشترین نقش و سهم را در صنعت حمل و نقلی و توسعه دریامحور ایفا کرده است.

آن طور که گفته می‌شود منطقه ویژه اقتصادی شهید رجایی فعالیت بیش از ۵۰ پایانه و محوطه نگهداری کالا با راهبری بخش خصوصی، ۷۰ درصد ترانزیت کالا، پشتیبانی بیش از ۵۸ درصد عملیات غیرنفتی، ۴۳ درصد عملیات نفتی و تخلیه و بارگیری حدود ۸۵ درصد از عملیات کانتینری در سطح کل بنادر کشور را دارا است.

الحاق ۲۴۰۰ هکتار از اراضی واقع در شمال بندر شهید رجایی و ارتقای مساحت بندر  که امکان ایجاد یک شهر لجستیک بندری برای گسترش و توسعه صادرات و واردات فراهم می‌کند از مهمترین اقدامات در دست اجرا برای این بندر است.

سوم: باید تاکید کرداین انفجارمرگباردربندرعباس،در بزرگ‌ترین گمرک ایران رخ داد. مطابق آمار سازمان بنادر و دریانوردی کشور، در سال ١۴٠٣ بیش از ٨٠ میلیون تن کالا در منطقه ویژه بند رجایی تخلیه و یا بارگیری شده‌ است. و دراین بین بخش عمده‌ای از تجارت برخی کالاهای مهم، تنها از طریق این بندر استراتژیک کشور صورت می‌گیرد.بحران زیر ساختی و بی ثباتی طولانی‌مدت این بندر می‌تواند هند را مجبور به استفاده دوباره از مسیرهای سنتی کانال سوئز یا افزایش وابستگی به حمل‌ونقل هوایی گران‌قیمت کند. این امر برای اقتصادهای در حال بهبود پس از همه‌گیری، به‌ویژه در هند، روسیه و اروپا، زیان‌بار خواهد بود. علاوه بر این، افزایش قیمت نفت و هزینه‌های حمل‌ونقل می‌تواند تورم جهانی را تشدید کرده و سفرهای بین‌المللی را گران‌تر کند.

 حال فارغ از علت رخداد پیش‌آمده در این منطقه، این واقعه چه تاثیری بر اقتصاد روزمره کشور خواهد گذاشت؟ امکان اختلال در بازار داخلی کدام کالاها وجود خواهد داشت؟ تجارت ایران با کدام کشورها آسیب خواهد دید؟ اینها پرسش های مهمی است که دولت باید پاسخگوی آن باشد و به اطلاع عموم  برساند.

درپایان با اندوهی عمیق،فاجعه ملی دراسکله‌ی بندرعباس را به خانواده‌های جان‌باختگان و مجروحان وهمه هموطنان میهندوست تسلیت می‌گوییم و دراین غم بزرگ، خود را در کنار آنان می‌دانیم.

 

***

خجسته باد اول ماه مه، روز اتحاد و همبستگی کارگران سراسر جهان

 

رفقای کارگر!

بار دیگر اول ماه مه، روز نمایش همبستگی جهانی پرولتاریا و همه خلقهای گیتی فرا می رسد..این روز تاریخی روز اعتراض صدها میلیون زحمتکش از گرسنگی و بی نوائی و ستمدیدگی در اشکال مختلف است. در این پیکار دو جهان متضاد در برابر هم قرار دارند: جهان سرمایه و جهان کار. جهان استثمار، بردگی و استعمار و جهان برادری، برابری و تساوی حقوق ملل. جهان جنگ؛ تجاوزات امپریالیستی، صهیونیستی، فاشیسم و راسیسم، و جهان صلح، نان، آزادی و همبستگی.

در جهان سرمایه، مبارزه طبقه کارگر علیه انحصارها و دولت های سرمایه داری نئولیبرال بخاطر دفاع از حقوق خوددر اشکال مختلف ادامه دارد. بورژوازی چنانکه در ماهیت اوست می کوشد نتایج حاصل از بحران اقتصادی را بر دوش طبقه کارگر بگذارد.

امسال درشرایطی به استقبال روزجهانی کارگر می رویم که بازهم شاهد پیشروی درفقروعمیق‌ترشدن شکاف طبقاتی هستیم واین روند تاسفبار با توجه به ادامه سیاست‌های نئولیبرالی تحت رهبری دولت مسعود پزشکیان و شرکاء ادامه دارد وچشم‌اندازروشنی برای بهبود شرایط زندگی کارگران و زحمتکشان و عموم مردم فرودست جامعه متصور نیست. شکاف طبقاتی وغارت دسترنج کارگران و زحمتکشان هر روز افزایش می یابد. تن فروشی، دزدی و فساد اداری، بیکاری و تورم و افزایش گرانی کمرشکن و فقر و بینوایی همچنان روبه فزونی است. ناامنی معیشتی جامعه را به پرتگاه نیستی سوق داده است.سیاست‌های نئولیبرالی همراه با سرکوب اعتراضات کارگری و بازداشت‌های خودسرانه و سرکوبگرانه فعالین کارگری همه در خدمت کلان سرمایه‌داران داخلی است.سرکوب کارگران و مخالفت با تاسیس تشکلات مستقل کارگری اساس سیاست رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی است.

رفقای کارگر!

رژیم صهیونیستی اسرائیل پس از ۱۹ ماه با ناکامی در به شکست کشاندن مقاومت فلسطین و خلع سلاح آن در داخل نوارغزه به سلاح جدیدی یعنی گرسنگی دادن مردم غزه متوسل شده است تا ملت قهرمان فلسطین را به تسلیم وادارد. اما این سیاست ضد بشری نیز با شکست روبرو شده است. اسرائیل درحال ارتکاب جنایات تمام عیاری علیه مردم غیر نظامی غزه است. غزه امروز مرز بین انسانیت و بهیمیت، فاشیسم و ضد فاشیسم است و طبقه کارگر ایران و جهان در نبرد نابرابری که درغزه و سرزمین اشغالی فلسطین جریان دارد باید پیشقراول عمیق ترین ابراز همدردی با ملت فلسطین باشند.اول ماه امسال،پرچم همبستگی باخلق فلسطین و علیه نسل کشی غزه توسط ارتش متجاوز اسرائیل در سراسر جهان به اهتزاز درخواهد آمد.خاورمیانه با حضورحکومت جنگ افروز،جعلی و استعماری صهیونیستی اسرائیل رنگ صلح و آرامش به خود نخواهد دید.دفاع از نبرد رهایبخش خلق فلسطین علیه متجاوزان صهیونیست دفاع از صلح ،حقوق بشر و کرامت انسانی است.

رفقای کارگر

امپریالیست آمریکا تحت رهبری دونالد ترامپ تلاش دارد که تمایل سلطه گرایانه خود را برایران تحمیل کند. دونالد ترامپ با تهدیدات نظامی و به نمایندگی از سرمایه مالی و انحصارات غول پیکر آمریکایی می کوشد رژیم ایران را به تسلیم دربرابردیکته های استعماری خود وادار کند.مذاکرات ایران با آمریکا در عمان و ایتالیا از موضع ضعف و برای حفظ نظام جمهوری اسلامی صورت گرفته است .دولت دونالد ترامپ بر این تلاش است که منافع سیاسی و اقتصادی انحصارات آمریکائی درمنطقه خلیج فارس را حفظ کرده و توسعه دهد و ایران را بعنوان یکی از اعضای جبهه شانگهای و بریکس و راه ابریشم و متحدچین و روسیه تضعیف و سرانجام براندازد.درچنین شرایطی وظیفه کمونیست ها ،کارگران آگاه و همه نیروهای انقلابی است که با روشنگری علیه تسلیم طلبی و خیانت های رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی،علیه زورگوئیهای امپریالیسم آمریکاو تحریمات و تهدیدات نظامی اش به سازماندهی مستقل مردم بوپژه کارگران بپردازند و اجازه ندهند تا رژیم بر سر منافع ملی مردم ایران با امپریالیسم معامله کند.تسلیم رژیم و یا تغییر آن توسط امپریالیسم هیچ سودی برای کارگران و زحمتکشان نخواهدداشت همانگونه که در عراق و لیبی و سوریه و افغانستان ...نداشته است.

 

حزب کار ایران (توفان) به کارگران ایران و جهان اول ماه مه را شاد باش می گوید و تاکید می کند سلاح کارگر در مبارزه برای حق خود، سلاح تشکل و آگاهی طبقاتی است‌. حزب واحد طبقه کارگر مهمترین سلاح طبقاتی در نبرد علیه  بورژوازی است.تنها در این صورت است که می توان با بسيج ورهبري اردوي كار وزحمت ماشین سرکوب سرمایه داری را درهم شکست وبا استقرار سوسياليسم از شراستثمار و تمام مظاهر نظام کهن رهایی جست!

 

درود به طبقه کارگر ایران!

درود به طبقه کارگر جهانی و همه خلقهای شیفته آزادی و استقلال!

زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهایی بشریت!

حزب کار ایران (توفان)

اردیبهشت ۱۴۰۴

www.toufan.org

https://telegram.me/totoufan

***

استراتژی جدید امپریالیسم آمريکا و موانع جدی مقابل آن

امپریالیسم آمريکا از سال ۱۹۷۳ تا به امروز، پیوسته کاغذ سبزی به نام دلار را، بدون پشتوانه چاپ و با آن کالا وارد کرده است. لذا در این کشور به تدریج مصرف، نسبت به تولید داخلی شتاب بیشتری یافت و در نتیجه تراز تجاری منفی، به زیان این کشور به مرور زمان به یک امر مضر طبیعی تبدیل گشت.

حال ترامپ به نمایندگی از طرف راست ترین جناح سرمایه داری آمریکا می خواهد از طریق افزایش تعرفه‌های گمرکی این روند را به نفع این امپریالیسم جهان خوارمعکوس کند!

اکنون امپریالیسم آمريکا به کشورهای صادرکننده از طرق و حیل مختلف فشار وارد می آورد که ارز کشورهای صادرکننده کالا به آمريکا را بالا ببرد تا واردات به آمريکا کاهش یابد و با افزایش تولید درونی صادرات را نیز افزایش دهد.

این روش را تا حدودی ریگان در دهه ۸۰ اعمال کرد. در اثر توافقی که او با کشورهای اروپایی - بویژه آلمان و  انگلستان- و نیز ژاپن برسرکاهش قیمت ارز این کشورها در مقابل دلار انجام داد، موفق گردید که تراز تجاری را به نفع امپریالیسم آمريکا تغییر دهد.

اما شرایط  امروز با آن زمان کاملا فرق می کند.

اولا برخی از کشورها نظیر  چین، ژاپن، هند، ویتنام، کره جنوبی و... بویژه در صنایع اتومبیل، تکنولوژی و شیمی و حتی  هوش مصنوعی و... که تا کنون کارگاه تولید ارزان شرکت‌ها ی آمریکایی و اروپایی بودند، امروز خود به مبتکرین، مخترعین و تولیدکنندگان عمده در این  عرصه ها تبدیل شده اند.

از سوی دیگر این کشورها - بویژه چین که  دولت ارز کشور را شدیدا تحت  کنترل دارد - حاضر  نیستند که ارزش پول  ملی خود را به فرمان ترامپ افزایش و یا کاهش دهند.از این رو ترامپ با آگاهی به این امر به جنگ تعرفه‌ها روی آورده است.

جنگ  تعرفه ها از جمله  باید به گرانی کالاهای تولید خارجی و در نتیجه  کاهش  مصرف  منجر شود. ترامپ به عبث می پندارد که اتخاذ چنین‌ سیاستِی تولید کنندگان خارجی  را در نهایت وادار خواهد ساخت که مراکز تولید خود را به ایالات متحده منتقل کنند. امری که قطعا اتفاق نخواهد افتاد.

هم اکنون  آمریکا  می کوشد با نزدیک شدن به روسیه،  ایران، عربستان و... این کشورها را وادار کند که نه تنها فروش این کالا هارا با دلار انجام دهند، بلکه حتی الامکان از فروش مواد انرژی زا و سایر  مواد  خام به چین جلوگیری  کنند و این کشور را  در تنگنا  قرار دهند. در حقیقت قصد ترامپ معاهده با کشورهای خام فروش و جنگ با تولید کنندگان کالا بویژه  چین است.

 

تا کنون واردات ایالات متحد آمریکا از چین سالانه۴۴۰ میلیارد دلار بوده است. در واقع سه برابر بیشتر از آنچه چین از ایالات متحده وارد می کرد.

هر دو کشور سال‌هاست که تلاش می‌کنند تجارت دوجانبه و وابستگی‌های خود را کاهش دهند، اما ایالات متحده در این کار ناموفق بوده است.

اکنون حزب جمهوری‌خواه تحت رهبری ترامپ می‌خواهد با کمک افزایش تعرفه ‌های گمرکی، شرکت‌های بین‌المللی را وادار کند تا تولید خود را به ایالات متحده منتقل کنند. اما کارشناسان در این مورد تردید جدی دارند. این تعرفه‌ها و احتمالاً تعرفه‌های متقابل منجر به افزایش قیمت کالاهای مصرفی و محصولات واسطه‌ای خواهد شد.

"کورا یونگبلوت" از بنیاد برتلزمن توضیح می‌دهد: "این به نوبه خود، تورم را تشدید می‌کند، قدرت خرید، مصرف و تولید و در نتیجه اقتصاد را به طور کلی به رکود می کشاند." امری که هم اکنون در شرف وقوع است.

بسیاری  از کارشناسان اقتصادی بر این نظرند که از پس از اولین دوره ریاست جمهوری ترامپ تا کنون، چینی‌ها از آمریکایی‌ها بسیارآماده‌تر هستند. چین علاوه بر کنترل صادرات عناصر خاکی و فلزات کمیاب و سایر مواد اولیه حیاتی، به نظر می‌رسد که مایل است از پول ملی خود نیز به عنوان یک ابزار سیاست تجاری استفاده کند. "یونگبلوت" معتقد است که: "در واکنش به آخرین دور افزایش تعرفه‌ها، ارزش رنمینبی(پول رایج در چین: رنمینبی نام عمومی واحد پول چین و یوان نیز نام واحدی از آن ارز است-توفان ) اندکی کاهش یافت تا صادرات چین جذاب‌تر شود"

 دولت چین نمی‌خواهد چه در داخل و چه در خارج ضعف نشان دهد. در این میان ایالات متحده در درجه اول برای حفظ هژمونی اش بر جهان با رویکرد کاملاً ملی‌گرایانه ی "آمریکا اول" وارد این کارزار تجاری شده است.

 

البته اقتصاد چین نیز تا حدودی در معرض خطر است. اقتصاد چین با برخی چالش‌های ساختاری روبروست: بخش املاک و مستغلات مدتهاست که در بحران به سر می برد، بیکاری جوانان در شهرها رو به ازدیاد است، مصرف روبه کاهش است و....

مدل اقتصادی صادرات‌محور چین که اکنون به شدت تحت تأثیر جنگ تجاری با ایالات متحده آمریکا - که مقصد صادراتی شماره یک چین است - قرار گرفته است، برای  این کشور چالش برانگیز شده است. برنامه‌های یارانه‌ای دولتی چین در عرصه تولید نه تنها در ایالات متحده آمریکا مورد انتقاد قرار می‌گیرند، بلکه اتحادیه اروپا برای مقابله با این روش چین تعرفه‌های جبرانی بر خودروهای برقی تولید شده در چین وضع کرده و در حال بررسی گسترش این تعرفه‌ها به سایر بخش‌هایی است که در آنها  در اثر سیاست یارایانه ای چین، شرایط رقابتی نابرابر حاکم است. حتی اقدامات مشابهی در کشورهای جنوب جهان مانند برزیل، هند، اندونزی و ترکیه نیز وجود دارد.

حتی روسیه هم در تلاش است تا از خود در برابر واردات رو به رشد خودروهای چینی دفاع کند.

سوال اینست که چین در میان‌مدت باید این کاستی ها را از کجا تأمین کند و این برای توسعه اقتصادی چین چه معنایی دارد؟ "یونگبلوت" معتقد است که پکن باید فوراً به این سؤالات پاسخ دهد:

 

۱- مردم چین چه فکری می‌کنند؟

سیاست کنونی تجاری آمریکا، تنها برای رهبری چین تعجب آور و غیر قابل فهم نیست، بلکه مردم چین نیز به همان اندازه نگران تشدید احتمالی تنش و پیامدهای اقتصادی مرتبط با آن هستند. یک شهروند  چینی این حال و هوا را اینگونه توصیف می‌کند: " ما اقدامات ترامپ را یک اقدام پرخاشگرایانه ی غیرضروری تلقی می‌ کنیم." مردم همچنین نمی‌توانند درک کنند که چرا ایالات متحده می‌خواهد آن نوع تولید دستی را که خود چین آن را نشانه‌ای از توسعه نیافتگی می‌داند و می‌خواهد بر آن غلبه کند، احیا کند. این موضوع همچنین در پیام‌ های متعددی که اخیراً توسط مردم چین در رسانه‌های اجتماعی منتشر شده است، انعکاس یافته است. برای مثال، آنها ارتشی از کارگران را نشان می‌دهند که کلاه‌هایی با نوشته: "آمریکا را دوباره بزرگ کنیم" بر سر دارند و در یک سالن کارخانه مشغول به کارند. آنها آیفون‌ها را مونتاژ می‌کنند در حالی که ترامپ بر آنها نظارت دارد!!

 

هدف از این اقدامات خصمانه امپریالیسم آمريکا محافظت از صنعت ایالات متحده در برابر رقبا و انباشت میلیاردها دلار از طریق افزایش گمرک و کاهش مالیات است.

در صورتيكه طبق قوانین سازمان تجارت جهانی، این اقدامات غیرقانونی است و حتی با قوانین اتحادیه اروپا نیز سازگار نیست.

اما برای ترامپ اهمیتی ندارد. همانند سیاست نظامی و امنیتی امپریالیسم آمریکا درجهان. او نه تنها در تلاش است تا قوانین اقتصاد را تغییر دهد، بلکه کل عرصه بازی را واژگون کند، حتی اگر این به معنای ایجاد زلزله‌ای در بازار سهام و بورس باشد که بر اقتصاد ایالات متحده  تأثیر منفی شدید خواهد گذاشت.

بهترین رویکرد بدیهی که برای تقریبا همه کشورها جهان باقی می ماند این است که  به تجارت به شیوه‌ی مشابه امنیت نگاه کننند، یعنی وابستگی کمتری به ایالات متحده داشته باشند، محصولات آمریکایی کمتری بخرند و سرمایه‌گذاری را در آمریکا کاهش دهند.

امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، پیشنهاد می‌دهد، اروپا باید با شعار خودش، یعنی "اروپا اول" در مقابل جنون ترامپ در رابطه  با "آمريکا اول" بایستد.

اما به دیده ما به دلیل سیاست بغایت انحرافی، خطرناک و ارتجاعی تاکنونی که اتحادیه اروپا در مسئله‌ جنگ اوکراین اتخاذ کرده است عملا خود را بیش از پیش به امپریالیسم آمریکا وابسته کرده است و امروزفرار از تله ترامپ مشکل زاست.

برخی از کشورهای اتحادیه اروپا خواهان تهدید به انتقام‌جویی از اقدامات ترامپ هستند. به همین دلیل برخی از آنها معتقدند که خدمات دیجیتال می‌توانند به عنوان وسیله‌ای برای اعمال فشار در نظر گرفته شوند. ایجاد  یک سیستم دیجیتال در اروپا می‌تواند درآمد جدیدی را برای اتحادیه اروپا تضمین کند و در عین حال بر ایلان ماسک و دیگر الیگارشی قدرتمند آمریکایی نیز فشار وارد کند. به این امید که در نهایت ترامپ تسلیم شود.

 در جلسه وزرای تجارت اروپا در لوکزامبورگ، رابرت هابک، وزیر اقتصاد آلمان، نیز از این گزینه حمایت کرد و خواستار بررسی آن شده است. علیرغم این، ایرلند با این اقدام مخالفت کرد، زیرا بسیاری از شرکت‌های فناوری آمریکایی دفتر مرکزی اروپایی خود را در آنجا دارند و دولت ایرلند از آنها مالیات دریافت نمی کند. از آنجا که مالیات دیجیتال در این کشور از سوی سایمون هریس معاون نخست وزیر این کشور وضع می شود، او به جای اخذ مالیات، معتقد است که "به جای تشدید تنش، باید   مذاکره کرد!"

به دیده ما هر کس که بخواهد وضع موجود را حفظ کند، سیاست هویج و چماق را انتخاب کرده است.

کاری که "فون در لاین" رئیس کمیسیون اروپا انجام می دهد: او می‌خواهد از یکطرف با تعرفه‌های متقابل فشار را افزایش دهد، اما در عوض تجارت آزاد برای کالاهای صنعتی را پیشنهاد می‌دهد. ترامپ اما آنها را رد کرده و می‌گوید که "پیشنهاد به اندازه کافی خوب نیست." اساسأ هر پیشنهادی که خلاف نظر او باشد "به اندازه کافی خوب نیست "!!

در دوران ریاست جمهوری جو بایدن، سلف ترامپ، اتحادیه اروپا به امپریالیسم آمریکا وابسته‌تر شده است. این فقط در مورد کالاهای صنعتی صدق نمی‌کند. بلکه  به طور کلی ایالات متحده آمریکا به مهمترین شریک تجاری آلمان تبدیل شده است. این امر بویژه در مورد انرژی صادق است. امپریالیسم آمریکا بعد از جنگ اوکراین و تحریم‌ روسیه، فروش گاز مایع خود را جایگزین سوخت فسیلی روسیه، به عنوان تأمین‌کننده اروپا کرد و عملا بازار پرسود فروش انرژی به اروپا را به انحصار خود در آورد.

ترامپ اکنون می‌خواهد گاز و نفت کثیف‌تری، که بطور عمده از طریق فرکینگ به دست می آید را به اتحادیه اروپا بفروشد. او با خوشحالی می‌گوید که این امر عدم تعادل در تجارت را حل خواهد کرد! طبیعی است که این امر از یک طرف، وابستگی اتحادیه اروپا را افزایش می‌دهد، و از سوی دیگر، کسری بودجه ایالات متحده را ترمیم می کند.

اکنون که امپراطور کاخ سفید پا را از گلیم خودفراتر گذاشته و می خواهد از سیستم تجارت جهانی جدا شود، به پاسخ‌های دیگری نیاز است. اتحادیه اروپا می‌تواند برای ایجاد اتحادهای تجاری جدید تلاش کند. نه تنها چین مناسب ترین شریک تجاری محسوب می‌شود ، بلکه کشورهای آمریکای جنوب"مرکوسور" و سایر کشورهای جنوب نیز آماده هستند.

کارشناسان معتقدند که گزینه منفعلانه دیگر این است که اروپا هیچ کاری نکند و با این امید منتظر بماند تا امواج شوک جنگ تجاری به ایالات متحده بازگردد و ترامپ را از کرده خود پشیمان سازد! تا کی اروپا می‌تواند بار این فشار را برای زمان نا معلوم تحمل کند؟ پس‌لرزه‌ها و اثرات جانبی چنین روندی، اروپا را شدیدا تحت فشار قرار خواهد داد.  بی‌تفاوت نشستن و به روال معمول ادامه دادن گزینه نیست. پاسخ‌هایی که تاکنون از بروکسل رسیده، ازموضع ضعف وتدافعی است؛ آنها در مورد سیاست‌های مخرب ترامپ مایلند منصفانه عمل کنند! در صورتیکه باید در مقابله با جنگ کثیف آمریکا با سرعت مسیر نزدیکی به کشور های جنوب جهان را بپیمایند.

***

جنگ قدرت میان رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل

به جرات می‌توان گفت که  یک جنگ قدرت جدید در خاورمیانه در حال شکل‌گیری است. تنش میان رژیم اشغالگر اسرائیل و اردوغان پان عثمانیست به مرحله خطرناکی رسیده است.

این رقابت شامل دو ایالتی می‌شود که مدت‌هاست پرتنش تلقی می‌شود. بنابراین، هیچ کس نمی‌تواند این احتمال را رد کند که مناقشه بین ترکیه و اسرائیل به یک رویارویی جدی تبدیل نشود. میان این دو کشور اختلاف نظر شدید بر سر نفوذ در سوریه وجود دارد. این دو قدرت منطقه‌ منافع نظامی و سیاسی بسیار متفاوتی را دنبال می‌کنند که آشتی دادن آنها غیر ممکن است. این موضوع در آغاز ماه آوریل زمانی که  دولت  صهیونیستی اسرائیل حملاتی را علیه چندین پایگاه ارتش سوریه انجام داد آشکار شد. این دولت تجاوزگر از زمان سرنگونی بشار اسد، در ۸ دسامبر ۲۰۲۴ این تجاوز را آغاز کرده است. مثل همیشه با استدلال نخ نمای: " جلوگیری از خطر حمله به اسرائیل"!  به این ترتیب به صورت هدفمند پایگاه نظامی سوریه را وحشیانه مورد حمله قرارداده است.

اسرائیل با بمباران "حما" در شمال دمشق و جنوب حلب و همچنین "حمص" در غرب سوریه عملا  به اردوغان هشدار داد که بیش از این در سوریه  مداخله نکند.

هم‌اکنون ترکیه با حضور  نظامی خود در شمال سوریه به دنبال ایجاد پایگاه نظامی در این منطقه استراتژیک است.

به همین  دلیل ارتش تجاوزگر اسرائیل با حمله به  حما و حمص به ترکیه  "چنگ و دندان" نشان داد، زیرا صهیونیست ها به هیچوجه با تثبیت حضور نظامی ترکیه در سوری سر توافق ندارند.اسرائیل درشمال سوریه با حمایت از کردها خواهان استقلال وجدایی آنها از سوریه است وتاکنون این سیاست ارتجاعی ومتلاشی کردن سوریه را از کسی پنهان نکرده است.

پیشدستی اسرائیل در بمباران سوریه از آن جهت است که اردوغان  نیز مایل است پایگاه‌های هوایی مهم و استراتژیک در سوریه را در اختیار گیرد و بر آنها سلطه یابد، امری که نتانياهو به هیچوجه بر نخوهد تابید. اگر سربازان، پهپادها و سامانه‌های دفاع هوایی ترکیه در این پایگاه‌های نظامی مستقر شوند، اسرائیل دیگر نخواهد توانست، مانند گذشته بدون مانع در آسمان سوریه جولان دهد. از این رو، طبق گزارش های موجود هواپیما های ارتش اسرائیل "تیاس" را  هدفمندانه بمباران کردند. پس از این حملات بود که، "گیدئون سار"، وزیر امور خارجه اسرائیل، هشدار داد که ترکیه نقش منفی در منطقه ایفا می‌کند! "کریستوف لئونارد"، متخصص سیاست امنیتی در خاورمیانه، می‌گوید: «به طور خاص، اورشلیم گمان می‌کند که آنکارا می‌خواهد سوریه را به یک کشور تحت‌الحمایه ترکیه تبدیل کند

به همین دلیل یکی از نکات مهمی که نتانیاهو در دستبوسی اخیرش خدمت ترامپ شکایت برد، همین بیم او از گسترش نظامی ترکیه در شمال سوریه بود. او حتی  از ترامپ خواست  که از فروش هواپیما های جنگی F35 به ترکیه خودداری کند! اما ترامپ که با رئيس جمهور مادام العمر ترکیه مناسبات حسنه دارد، زیر بار این پیشنهاد نرفت و فقط قول میانجی‌گری میان آن دو را به عهده گرفت.

یک امر مسلم است و آن اینکه: سوریه برای اردوغان از اهمیت بالایی برخوردار است. او از یک سو می خواهد اولا از تشکیل  یک دولت کرد در مرز ترکیه جلوگیری کند و ثانیا معتقد است که نیروهای شبه نظامی "دموکراتیک سوریه" (SDF) که در شمال شرق سوریه  مسئولیت را بر عهده دارند، بخشی از حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک) به شمار می آید که فعالیتش در ترکیه ممنوع است. از سوی دیگر، اردوغان امیدوار است از طریق ارتباطات خوب خود با "الشرع" حاکم داعشی دمشق، نفوذ سیاسی و اقتصادی زیادی در سوریه به دست آورد. احمد الشرع با کمک ترکیه توانست سازمان اسلام‌گرای «هیئت تحریر الشام» را تشکیل دهد و موفق به سرنگونی اسد گردد.

 

پیمان دفاعی با سوریه!؟

اکنون هر دو دولت در حال کار بر روی یک پیمان دفاعی با سوریه هستند. از دید ترکیه این امر برای تضمین دسترسی به پایگاه‌های نظامی و محافظت از سوریه در برابر حملات اسرائیل در نظر گرفته شده است. لذا آنکارا از انتقاد شدید از ائتلاف راست‌گرای بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، خودداری نمی‌کند و معتقد است که: "دولت یهود تهدیدی برای بی‌ثباتی خاورمیانه به شمارمی‌آید." از سوی دیگر، ترکیه هدف ماموریت خود را کمک به سوریه و اطمینان از عدم خارج شدن اوضاع از کنترل، پس از خروج گسترده ایرانی‌ها و روس‌ها قرار داده است.

"بنته شلر" دانشمندعلوم سیاسی و رئیس بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در بنیاد "هاینریش بل" نیز ضرورت حملات اسرائیل را غیرقابل قبول می‌داند.

از زمان سرنگونی اسد در اوایل دسامبر ۲۰۲۴، اسرائیل بیش از ۷۰۰ بار سوریه را بمباران کرده و اشغال غیرقانونی بلندی‌های جولان را گسترش داده است، با این استدلال که این کارها را برای محافظت از خود در برابر حملات سوریه انجام می‌دهد! این دانشمند علوم سیاسی می‌گوید: "چنین استدلالی بهیچوجه قابل فهم نیست چون ایران و حزب‌الله که می‌توانستند از سوریه برای اسرائیل بسیار خطرناکتر باشند، دیگر آنجا نیستند."

با این حال به دیده "بنته شلر" این دلیلی برای آسودگی خاطر در اسرائیل نیست.

نگرانی نتانیاهو از جمله  از این بابت است که "هاکان بایراکچی" رئیس "مرکز تحقیقاتی سوناز" در ترکیه در ارزیابی اخير خود از افزایش تنش میان اسرائیل و ترکیه گفت: "نیروهای مسلح ما می توانند در عرض ۷۲ ساعت وارد اسرائیل شوند."

این رقابت‌ها و اظهار نظرهای دو طرف، به ویژه بعد از سرنگونی اسد، مدام رو به افزایش است.

افزایش نیروی نظامی ترکیه در شمال سوریه تنها به دلیل مهار و یا احیانا سرکوب روژاوا نیست بلکه ناشی از رقابت با اسرائیل و سایر قدرت های منطقه در رابطه  با آینده سوریه است.

از دید اسرائیل، چندین موقعیت تهدیدآمیز در سوریه در حال شکل‌گیری است، لذا اسرائیل نیز در عین نفوذ در جنوب سوریه و گسترش مناطق اشغالی در بلندی های جولان، چشم دیدن پیشروی  نیروهای ترکیه در خاک سوریه را ندارد.

پس از سخنرانی‌های  و حملات  سیاسی  اردوغان علیه «صهیونیست‌ها» و حمایت او از سازمان حماس در نوار غزه، ترکیه دیگر به اندازه حاکمان اسلام‌گرا در دمشق برای دولت صهیوفاشیستی اسرائیل قابل اعتماد نیست. از این رو نتانیاهو خواستار غیرنظامی شدن کامل جنوب سوریه است.

 

تحلیل "کریستوف لئونارد"، معاون رئیس شرکت مشاوره‌ای "ذهن‌های خاورمیانه" و محقق مذهبی اینست که: "در رابطه با تلاش‌های میانجیگری ایالات متحده، اسرائیل نسبت به دولت انتقالی اسلام‌گرای سوریه بسیار بدبین است و سعی دارد با حملات نظامی خود علیه پايگاههای نظامی سوریه، تهدیدات بالقوه علیه خاک خود را به حداقل برساند." در صورتیکه "بنته شلر" در این رابطه تأکید می‌کند که تاکنون هیچ حمله‌ای از آنجا به اسرائیل صورت نگرفته است، برعکس الشرع از همان ابتدا صریحاً اعلام کرده است که به دنبال درگیری با همسایه خود اسرائیل نیست.

البته لئونارد می‌گوید: "هر دو (نتانیاهو و اردوغان )قبلاً تلاش کرده‌اند تا از طریق جلسات دیپلماتیک در آذربایجان، اختلاف خود را خنثی کنند." ایالات متحده نیز به طور خاص نقش کلیدی در میانجیگری ایفا کرد. اما هیچکدام موثر واقع نشدند.

 

گرچه دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، روابط خوبی با نتانیاهو و اردوغان دارد و اعلام کرده است که این مسئله را حل خواهد کرد.اما ترکیه - درحالیکه خود عضو ناتوست - به علت حمایت آمريکا از کردهای روژاوا و کمک تسلیحاتی به آنها شدیدا با ایالات متحد آمریکا در تضاد  است.

 

با این حال، به گفته "بنته شلر"، "خروج اسرائیل و ترک‌ها از سوریه و احترام به حاکمیت دولت آن کشور از دید آنها غیر ممکن خواهد بود. این کارشناس اضافه میکند: "اروپا باید فوراً به این امر متعهد شود."

گرچه دولت های ترکیه  و اسرائیل  ظاهرا گویا  قصد درگیری های  مستقیم را نفی می کنند، اما تضادهای شدید یاد شده میان آنها در رابطه با سلطه  بر سوریه حاکی از آن است که می تواند موجب  شعله‌ور شدن آتش جنگ در سوریه شده و به سرعت  به  سایر کشورها سرایت کند.

فارغ از اینکه این درگیری ها می تواند به سایر کشورهای منطقه سرایت کند، مردم سوریه بیشترین آسیب را از مداخلات نظامی فعلی خواهند دید.

***

مروری بر اخبار و گزارشات کارگری فروردین ماه ۱۴۰۴

درجبهه نبرد طبقاتی

 

کارگران و زحمتکشان در بین تیغه‌های قیچی سیاست‌های ضدکارگری قرار گرفته‌اند. از یک طرف سیاست کسب سود حداکثر سرمایه‌داران نئولیبرال و نظام سرمایه‌داری اسلامی و از طرف دیگر سیاست فشار حداکثری تحریم‌های اقتصادی امپریالیسم آمریکا و در همان حال خطاکاران و خائنین به‌طبقه کارگر تحت نام حمایت از طبقه کارگر نیز تلاش دارند تا با شعارهای چپ‌روانه و دشمن پسند، کارگران و زحمتکشان را به دنبال سیاست‌های امپریالیست‌ها کشانده تا در خواب‌های پریشانشان در رکاب آمریکا و ناتو رژیم جمهوری‌اسلامی را سرنگون و سوسیالیسم را برپا دارند!!

 

سال ۱۴۰۳ برای کارگران ایران سالی انباشته از مشکلات گوناگون بود. گرانی، تورم، سقوط ارزش ریال در مقابل دلار، افت شدید قدرت خرید و ... شرایط اسفناکی را برای میلیون‌ها کارگر وخانواده‌شان بوجود آورد. افزایش حداقل دستمزد به ۱۰ میلیون و ۳۹۰ هزار تومان و رشد بلافاصله قیمت ارزهای خارجی در مقابل پول ملی، نه‌تنها مشکلی از دوش کارگران برنداشت، بلکه قدرت خریدشان را کمتر و مشکلاتشان را بیشتر از پیش کرد.

حوادثی همچون فاجعه مرگبار معدن زغال‌سنگ طبس که جان بیش از ۵۰ کارگر را گرفت، آخرین حادثه نبود و در فروردین ماه امسال نیز در اثر نا ایمنی محیط کار، فشار جانفرسای کار، فشار عصبی ناشی از اخراج و یا مشکلات مالی، چندین کارگر، پرستار و ... جان عزیز خود را از دست دادند و یا دچار سوختگی و یا معلولیت شدند. بر اساس داده‌های مرکز پژوهش‌های مجلس ۸۴ هزار و ۶۳۸ نفر در سال‌های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ دچار حوادث شغلی شده که بیمه بوده‌اند و نام‌شان در بررسی‌های سازمان تامین‌اجتماعی ثبت شده است. این در حالی است که بر اساس آمار سازمان پزشکی قانونی در سال ۱۴۰۰، ۲۸هزار و ۱۲۷ مورد و در سال ۱۴۰۱، بیست و شش هزار و ۷۴ مورد نیز از معاینات پزشکی، مربوط به معاینات مصدومان ناشی از حوادث کار بوده است و در معادن کشور در این دوسال ۳هزار و ۸۲۶ کارگر معدن در محیط کار جان داده‌اند.

تمام مشکلات ناشی از سیاست‌های ضد کارگری در حالی مقابل چشمان مسئولان است که کشور در معرض تهدیدهای دشمنان قسم خورده استعمارگر قرار دارد و رسیدگی و توجه به‌مطالبات کارگران و زحمتکشان می‌تواند پشت جبهه را قوی و خطرات امنیتی برای تمامیت ارضی را برطرف کند. ولی مسئولان نه تنها چشم و گوش خود را بر فریاد اعتراضی بسته‌اند، بلکه چنان بر سیاست‌های ضدمردمی خود اصرار دارند که گویا بسیاری از مسئولان و مدیران و کارفرمایان در زمین دشمن بازی می‌کنند تا گل به خودی بزنند.

اگر وضعیت معیشتی کارگران همچنان نادیده گرفته شود، سال ۱۴۰۴ با اعتراضات گسترده‌تری همراه خواهد شد، هرچند که کارگران آگاه چنان هوشیارند که یک چشم به داخل دارند و با چشم دیگر دشمنان خارجی را رصد می‌کنند. ولی مسئولان از کارگران و زحمتکشان بیشتر از دشمنان خارجی می‌ترسند و مذاکرات اخیر با آمریکا نیز نشان داد که چگونه حاکمان جمهوری اسلامی شتابان با عقب نشینی شان در مقابل فشارهای امپریالیستی راه را برای تسلیم هموار می‌سازند.

 

کارگران و زحمتکشان شاغل و بازنشسته در فروردین ماه، علیرغم تعطیلات نوروزی دست از اعتراضات صنفی، اجتماعی و سیاسی برنداشته وبه مبارزه‌شان برای افزایش دستمزد و لغو پیمانکاری و بر علیه گرانی و ظلمت نظام سرمایه‌داری ادامه دادند. در ادامه مرور مختصری بر رخدادهای مبارزاتی فروردین ماه بیافکنیم:

 

نفت، گاز و پتروشیمی

کارگران صنعت نفت در منطقه عملیاتی لاوان پیشتاز اعتراضات صنفی در سال ۱۴۰۴ شدند و در اولین دوشنبه سال همچون دوشنبه‌های گذشته دست به تجمع در محل کار خود زدند. این تجمعات در دوشنبه‌های بعد نیز تکرار شد و همانگونه که اعلام داشته‌اند تا برآورده شدن مطالبات برحق تمام کارکنان عملیاتی به اعتراض صنفی خود ادامه خواهند داد. علاوه بر کارگران عملیاتی منطقه لاوان، کارگران پیمانکاری پالایشگاه دوازدهم پارس جنوبی، کارگران پیمانکاری شرکت نفت و گاز گچساران و کارگران آزمونی (در مسیر استخدام) پالایشگاه بیدبلند بهبهان در اعتراض به «خلف وعده‌ها، نداشتن امنیت شغلی، حقوق‌های زیر خط‌فقر، معوقات و وجود پیمانکاران» دست به تجمعات اعتراضی زدند.

کارگران صنعت نفت خواستار «حذف تفکیک مشاغل در مناطق عملیاتی، خارج نمودن فوق‌العاده‌های مناطق عملیاتی از سقف حقوق، پرداخت کامل پاداش سنوات خدمت به کارکنان بازنشسته، افزایش مزایای مزدی و رفاهیات، اصلاح وضعیت، قرارداد مستقیم، تصویب طرح ساماندهی تصویب و برچیدن بساط پیمانکاران و ...» می‌باشند.

بازنشستگان

کارگران و دیگر زحمتکشان در سالهای اشتغال خود مبلغی از دسترنج‌شان را به بیمه بازنشستگی و بیمه خدمات درمانی اختصاص می‌دهند تا در دوره پیری را در آسایش و آرامش در کنار عزیزانشان بگذرانند. ولی نظام مقدس! سرمایه‌داری اسلامی در ایران با اجرای سیاست‌های نئولیبرالی، زندگی را برای این عزیزان به جهنم تبدیل کرده تا برای خودیها و نخودی‌هایشان بر روی زمین بهشت برین را بسازد.

بازنشستگان تامین‌اجتماعی، صنعت معدن و فولاد، فرهنگی، مخابرات و صدا و سیما؛ فروردین ماه را به جای آنکه در کنار فرزندان و نوه و نتیجه خود به‌شادی بگذرانند، در کف خیابان به‌تجمع و راهپیمایی اعتراضی و حق خواهانه سپری کردند. بازنشستگان در اعتراض به «شرایط معیشتی، معوقات، گرانی و تورم و عدم توجه و رسیدگی مسئولان، ، سختی گذران زندگی و پایمال شدن حقوق خود و ...» در شهرهای «تبریز، سنندج، مریوان، بیجار، بندرعباس، اصفهان، شوشتر، شوش، تهران، اهواز، رشت، کرمانشاه و ...» در روزهای مختلف دست به اعتراض زده و خواستار « برخورداری از خدمات درمانی رایگان، خدمات رفاهی مکفی و امکانات مناسب، اصلاح همسان‌سازی، حقوق بالای خط‌فقر، برداشتن سقف حقوق، ، آزادی کارگران و بازنشستگان زندانی و ...» شدند.

 

کارگران صنوف دیگر

کارگران و زحمتکشان ایران بعد از گذراندن سالی پرمشقت با حوادث ناگوار و دست و پنجه نرم کردن با غول گرانی و تورم در پایان سال باز هم با افزایش اندک دستمزدی روبرو شدند که در اندک زمانی با بی‌ارزش شدن ریال آب رفت و اکثریت مردم که سالهاست در زیر خط‌فقر زندگی می‌کنند قدرت خریدشان کمتر نیز شد. نارضایتی‌ کارگران و زحمتکشان موجب شد تا بیش از ۱۱۰۰تجمع اعتراضی در بیش از ۳۰ شهر به وقوع بپیوندد که بیشترین آنها از طرف کارگران صنایع نفت، گاز و پتروشیمی، معلمان، پرستاران و بازنشستگان ترتیب داده شد. در فروردین ماه سال جدید نیز کارگران شهرداری سی سخت، کارکنان فلوتاسیون مس خاتون‌آباد شهربابک، کارگران معدن تیتانیوم کهنوج، کارگران فصلی مجتمع نیشکر هفت‌تپه، کارگران کارخانجات مخابراتی ایران (آی‌تی‌ام‌سی)، کارگران کارخانه ماشین‌سازی اراک، کارگران ایران پوپلین رشت، داوطلبان آزمون کیفیت‌بخشی جهاد دانشگاهی، کارکنان و راهبران مترو تهران، اپراتورهای پست‌های فشار قوی (کلاه‌زردها) فارس، کارگران ایران خودرو (واحد تبریز)، معلمان و فرهنگیان، و همچنین کشاورزان اصفهان برای بدست آوردن مطالبات برحق خود اعتراضات صنفی را ترتیب دادند. مطالبات کارگران در اعتراضات فروردین ماه در ارتباط با «شرایط اسفناک معیشتی، نداشتن امنیت شغلی، اخراج، گرانی و تورم، مزدهای ریالی و خرج‌های دلاری، حوادث منجر به مرگ و معلولیت، معوقات مزدی، گرانی دارو و مشکلات بیمه و ...» بود.

در ماه گذشته حوادث ناگوار «منجر به مرگ در معادن و کارگاه‌های ناایمن و اخراج کارگران برای کسب سود بیشتر و یا برای تهدید و ترساندن کارگران معترض» بخشی از دلایل اعتراضات کارگران بود و اگرچه کارگران و زحمتکشان علیه سیاست‌های ضد کارگری و چپاولگرانه ایستاده‌اند و از صحنه مبارزات طبقاتی خارج نمی‌شوند ولی نبود تشکلات مستقل کارگری و ارتباط ارگانیک میان کارگران صنایع مختلف و حتی کارگران یک صنف، مبارزات کارگری را بدون نتیجه باقی می‌گذارد.

 

ما کارگران بدون تشکلات صنفی و مرتبط شدن با یکدیگر در سراسر ایران تحت رهبری اتحادیه کارگری و در نهایت حزب واحد طبقه‌کارگرامکان موفقیت و ایجاد دنیایی همراه با عدالت و برابری نخواهیم داشت. آنچه در مبارزات کارگران و دیگر زحمتکشان ضرورت دارد و حتی از نان شب هم واجب‌تر است همانا تشکیل سندیکای مستقل در محیط کار و ایجاد اتحادیه واحد سراسری که تمام کارگران و مزد بگیران شاغل و بازنشسته را با سیاست و برنامه‌ای واحد رهبری کند تا زندگی شایسته‌ای نصیب میلیون‌ها اردوی کار و زحمت شود.چاره کارگران وحدت و تشکیلات است!

***

مرکز پژوهش‌های مجلس: مرگ ۳هزار و ۸۲۶ کارگر معدن در دو سال

پژوهش جدید مرکز پژوهش‌های مجلس با تمرکز بر معادن ایران، از جان باختن سه هزار و ۸۲۶ نفر کارگر، در مکان‌هایی که محیط کاری آنها بوده، در فاصله سال‌های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ خبر می‌دهد.

بر اساس گزارش روزنامه هم میهن از این پژوهش «جان باختن افراد بر اثر حوادث ناشی از کار در ایران بعد از تصادف‌های جاده‌ای، دومین عامل مرگ‌ومیر آدم‌هاست. این سه هزار و ۸۲۶ نفر، جزو ۸۴ هزار و ۶۳۸ نفری بوده‌اند که در سال‌های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ دچار حوادث شغلی شده؛ بیمه بوده‌اند و نام‌شان در بررسی‌های سازمان تامیناجتماعی ثبت شده است. این در حالی است که بر اساس آمار سازمان پزشکی قانونی در سال ۱۴۰۰، ۲۸هزار و ۱۲۷ مورد و در سال ۱۴۰۱، بیست و شش هزار و ۷۴ مورد از معاینات پزشکی، مرتبط به معاینات مصدومان ناشی از حوادث کار بوده است.»

 

هر سال، پنج حادثه در هر معدن

 

پژوهش اخیر مرکز پژوهش‌های مجلس که با تاکید بر حوادث در معادن ایران انجام شده، نشان می‌دهد از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰، هشت هزار و ۴۹۱ حادثه در معادن ایران اتفاق افتاده است. این رقم یعنی به‌طور متوسط حدود پنج حادثه در هر معدن رخ داده است.

در سال ۱۴۰۰ بیشترین حوادث معادن مرتبط به معادن سنگ‌آهن با ۳۹۰ مورد و زغال‌سنگ با ۳۶۸ مورد بوده است. هرچند در سال ۱۳۹۷ متوسط نرخ رشد سالیانه نسبت افراد حادثه‌دیده به کارکنان، کاهش منفی ۲۱ درصدی وجود داشته اما در سال بعد رشد حدود ۱۳درصدی افراد آسیب‌دیده رخ داده است.

در سال‌های بعد یعنی ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ نسبت افراد آسیب‌دیده به کارکنان کاهشی بوده است. ولی گزارش وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در سال ۱۴۰۰، حوادث معدن در ایران ۳.۲ درصد کل حوادث ناشی از کار در این سال را شامل شده است. از مجموع ۴۵۵ مورد فوت ناشی از حوادث کار، حدود ۳۵ نفر، یعنی هشت درصد مربوط به حوادث معدن بوده است. در این سال ۲۷۰ معدن در ایران دچار حادثه شده‌اند و در مجموع، ۱۴۴۶ نفر از کارکنان آنها دچار حادثه شده‌اند.

در سال‌های گذشته با هر بار ریزش معدن، دلایل مختلفی برای حوادث در معدن عنوان شده است. ولی حالا مرکز پژوهش‌های مجلس، در گزارش اخیر خود «استهلاک دستگاه‌های ایمنی و فنی استخراج معادن»، «روش‌های سنتی و غیرمکانیزه استخراج» و «افزایش عمق بهره‌برداری معادن در سال‌های گذشته» را از دلایل بالقوه بروز و تشدید این دسته از حوادث اعلام کرده است.

از میان مجموعه حوادثی که در معادن رقم خورده، تعداد حوادث در معادن زغال‌سنگ در سال ۱۴۰۰ با ۳۶۸ مورد، رتبه سوم پرحادثه‌ترین معادن را به دست آورده است. بنابراین معادن زغال سنگ در سال‌های اخیر جزو پرحادثه‌ترین معادن از نظر تعداد حوادث محسوب می‌شود.

همچنین ۴.۲۵ درصد از افراد آسیب‌دیده در معادن در حال بهره‌برداری کشور مربوط به معادن زغال سنگ بوده‌اند. اما به‌رغم حادثه‌خیز بودن معادن نسبت به سایر صنایع، در سال ۱۴۰۱ به طور متوسط از هر معدن ۸.۱ بار بازرسی انجام شده است.

آمارهایی که به تازگی در پژوهش مرکز پژوهش‌های مجلس بررسی شده است از تحقیق و پژوهشی است که تحت عنوان «بررسی حوادث ناشی از کار و حقوق اجتماعی کارگران معادن با تمرکز بر حادثه معدن طبس» انجام شده است. این تحقیق شامل جزئیاتی است که شرایط این روزهای کارگران به‌ویژه در معادن را بهتر نشان می‌دهد.

اگر چه با هربار ریزش، گازگرفتگی و کم آمدن اکسیژن در معادن ایران، اعلام نظر درباره کارگران، زندگی و مرگ‌های پی‌درپی‌شان در کارگاه‌های زیر زمین و روی زمین شدت می‌گیرد؛ ولی آیین‌نامه پیش‌‌گیری و مبارزه با ‌‌آتش‌سوزی در ‌‌‌کارگاه‌ها،مصوب۱۶مهر۱۳۹۱ در این باره می‌گوید: «آموزش و تمرین همه پرسنل برای آمادگی در تخلیه کارگاه‌ها برعهده کارفرما است.» این آیین‌نامه که بیشترین استنادهای حقوقی و قضایی در زمان بررسی و تعیین مقصر در خسارات حوادث آتش‌سوزی و ایمنی به آن می‌شود، به استناد به ماده ۸۵ قانون کار تدوین شده‌ است.

 

ضرورت اطلاع‌رسانی حوادث برای پیگیری

«موسی برزین»، حقوق‌دان و مشاور حقوقی «ایران‌وایر»، پیش‌تر در پاسخ به این پرسش که مسوولیت کیفری حوادث منجر به مرگ کارگران بر عهده چه کسی است، ‌گفته بود: «وقتی در حین کار حادثه‌‌ای در کارگاه رخ می‌دهد، روابط کارگر و کارفرما در هر صورت شامل قانون کار و همین‌طور قانون تامین‌اجتماعی برای مواردی که منجر به ازکارافتادگی می‌شود؛ لذا مسئولیت مستقیما بر عهده کارفرماست، اما در خصوص میزان قصور، باید بررسی شود.»

بطور کلی در بروز حوادث ناشی از کار در معادن عوامل مختلفی مثل نوع کار در معدن،عدم اجرای قانون کار، ساعت کار، موادی که کارگران با آن سر و کار دارند و فقدان اتحادیه مستقل کارگری در محل کار و آموزش نقش عمده و بسزایی را دارند.معادن خصوصی و پیمانکاری باید برچیده شوند و دولت مسئولیت همه معادن را بعهده گیرد و پاسخگوی اینهمه کشتار باشد

***

 

کلاهبرداری آشکار ترامپ و اعوان و انصارش

دونالد ترامپ و برخی از اعضای خانواده‌اش، مشاوران و اعضای هیئت نظارت متهم به کلاهبرداری از طریق معاملات نهانی در بازار بورس هستند. حتی افرادی از شرکت‌ها نیز به‌جرم این تجارت پنهانی مجرم شناخته به شمار می‌آیند، زیرا که سهام را بر اساس اطلاعات غیرعمومی در رابطه با سیاست تعرفه‌ای رئیس‌جمهور معامله کرده‌اند. در واقع ترامپ اطلاعاتی را به اعضای نزدیک خانواده و دوستان میلیاردر نزدیک خود منتقل کرده و سپس آنها بر اساس آن اطلاعات سهام برخی شرکت‌ها را فروخته و بعد از ریزش قیمت آن را مجددا ابتیاع کرده‌اند.

رسانه‌های داخلی آمريکا گزارش دادند که شخص ترامپ هم قبل از اعلام تعلیق تعرفه‌ها، در حال خرید سهام بوده است.

اکنون بسیاری از شهروندان آمریکایی بر این باورند که ترامپ و اعضای خانواده‌اش پس از اطلاع‌‌ رسانی محرمانه، سهام خریداری کرده‌اند.

در میان افکار عمومی، ترامپ این تصور را ایجاد کرده است که: رئیس‌جمهور یا بر اساس اطلاعات مربوط به تعرفه‌ها عمل می‌کند یا سعی در دستکاری قیمت سهام دارد.

برخی سناتورها خواستار تحقیق در باره ترامپ شده‌اند.

دونالد ترامپ در مدت کوتاه ریاست جمهوری‌اش از نظر اقتصادی، عملا شکست خورده است. نه‌تنها نرخ رشد اقتصادی روبه کاهش نهاد، نه‌تنها تورم کاهش نیافت و برعکس، افزایش یافت بلکه بر تعداد بیکاران نیز افزوده گشت، زیرا که سیاست اشتباه و غلاظ تعیین تعرفه‌های گمرکی نه‌تنها باعث افزایش قیمت کالاها گشت، بلکه ابتدا باعث ریزش شاخص‌های بازار بورس شد. قیمت‌ها ابتدا کاهش می‌یابند و سپس در اثر تغییر تعرفه‌ها دوباره افزایش می‌یابند. اکنون او و خانواده‌اش، با آگاهی به جزر و مد قیمت‌های سهام به تجارت با آنها و به‌جیب زدن درآمد کلان متهم هستند.

از این رو مخالفان ترامپ خواهان انجام تحقیقات در مورد اینکه چه‌کس و یا کسانی در کاخ سفید با استفاده از اطلاعات محرمانه در مورد سیاست تعرفه‌ها، سهام معامله کرده و یا اعضای خانواده را مطلع ساخته است هستند.

برای آغاز چنین تحقیقاتی کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC) باید معاملات بازار سهام را که اندکی قبل از اعلام عمومی تغییرات در سیاست تعرفه‌ای ترامپ انجام شده است، بررسی کند تا نشانه‌های غیرمعمول فعالیت را پیدا کند.

اما شانس موفقیت این کمیسیون چقدر است؟

مشکل اصلی اینجاست که این ترامپ است که تعیین می‌کند چه‌کسانی به کمیسیون بورس و اوراق بهادار(SEC) منصوب شوند و در عین حال قدرت اخراج هر پنج عضو کمیسیون بورس و اوراق بهادار را نیز دارد. طبیعی است که در چنین شرایطی، اعضای کمیسیون مذکور از ترس از دست دادن شغلشان لب از لب نخواهند گشود و به این ترتیب حقیقت پنهان خواهد ماند. لذا تحت چنین شرایطی، متقاعد کردن SEC برای تحقیق غیر ممکن می‌باشد.

به این ترتیب، ترامپ و کارکنانش مطمئناً به کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا نخواهند گفت که چه‌کسی از قبل از سیاست تعرفه‌ای مطلع بوده است، زیرا کاخ سفید هيچگونه تمایلی به اشتراک گذاشتن چنین اطلاعاتی با بازرسان خارجی ندارد. در نتیجه ترامپ کلاهبردار به کار خودش ادامه خواهد داد.

***

 

ایران کجاست و ایرانی کیست؟

الناز نجفی معمار، نویسنده و پژوهشگر مناظر فرهنگی ایران که مهمان کانال «اکنون» بود در این برنامه عنوان کرد که "یک شهروند انگلیسی حتما باید در مدارج خوبی از سواد باشد که با شکسپیر ارتباط برقرار کند ولی حتی لازم نیست که یک ایرانی باسواد باشد تا از شعرهای حافظ لذت ببرد.خانم الناز نجفی گفت"»سرشت ایرانی در وحدت و یکپارچگی او در سرزمینی بنام ایران است با تنوع فرهنگی در سرشت ایران تفرقه و جدایی نیست، وحدت است. کثرت در وحدت"

 

ما بر اظهارات صحیح خانم الناز نجفی اضافه می‌کنیم آنچه که هویت ما را می‌سازد و از دیگران متمایز می‌گرداند ایرانی بودن ما می‌باشد. ایرانی بودن به این مفهوم است که تمام آحاد انسانی که در یک محدوده معین جفرافیائی در کنار هم سال‌های متمادی زیسته‌اند در طی یک روند تاریخی به آن چنان تبادل نظر متقابل، احساسات، عواطف، شرکت در غم و شادی هم، هم‌سرنوشتی و بسیاری مقولات روحی و روانی نایل گشته‌اند که از نظر روان اجتماعی، روحی که برجامعه به‌طور عینی و ذهنی مسلط است به عنوان یک عنصر واحد واکنش نشان می‌دهند. این احساسات و عواطف و در یک کلام این روان اجتماعی که هویت ما را تشکیل می‌دهد، خود محصول یک تاریخ مشترک کهن است.

وقتی به مسأله هویت ملی توجه می‌كنیم، در حقیقت به تشخص و شخصیت واقعی یك قوم و یا یك ملت نظر می‌افكنیم، شخصیت و تشخصی كه از خصوصیات و ویژگی‌ها و امتیازات مردم یك سرزمین حكایت دارد.

نمی‌توان از نظر زمانی آغازی برای آن نگاشت ولی انسان‌ها در تجمع مشترک خود در روند تولید نعم مادی با هم به مناسباتی وارد می‌شوند که احساس هم‌سرنوشتی، آینده‌نگری، ترس، لذت و سرور مشترک اجتماعی در میان آنها به مثابه روان مشترک نضج می‌یابد.

آنها در ابداع و ایجاد فرهنگ غنی و برازنده‌ای با هم همکاری کرده و در راه استقلال و آزادی وعدالت اجتماعی متحدا و دوش به دوش هم فداکاری‌های بی‌شماری نموده‌اند، از مسیر صعب انقلابات، طغیان‌ها، مقاومت‌ها، کودتاها، دخالت‌های استعماری ، بحران‌های مهم سیاسی، تفرقه ملی، مبارزه تولیدی و طبقاتی، با ایجاد نهرهائی از خون و پشته‌ای از جانباخته، درد و غم مشترک گذشته‌اند و درآغوش هم در تسلی دردهای متقابل اشک ریخته‌اند.

 

این مختصات مشترک فکری، عاطفی و عملی که دارای اشکال مسلط در جامعه هستند و حتی گوناگونی سایر اشکال احساسات، عواطف را در برمی‌گیرند به علت جنبه‌ی مهم تسلط و پایدارشان روان اجتماعی و هویت ملی ما ایرانیان را شکل می‌دهند. زلزله در زنجان، قلب مردم بم را به آتش می‌کشد و مصائب طبیعی در کرمانشاه و یا طبس روح و روان ایرانیان را می‌فشارد و کاروان‌های امداد داوطلبانه ظهور می‌کنند. این انسان‌ها در کنار هم دستآوردهائی مشترک به وجود می‌آورند، قهرمانان مشترک خویش را می‌آفرینند، ابنیه و آثار تمدنی خویش را بنا می‌نهند، بطوری‌که از این مجموعه هویت ملی آنها، هم‌سرنوشتی و حیات مشترک آنها ناشی می‌شود. این هویت ملی آنها را به هم می‌چسباند و بقاء آنها را تامین و تضمین می‌کند. این‌هاست که ایران ما، جان و روان ما را ساخته است. تهدید به جنگ و بمباران سرزمین ایران توسط  اربابان سیاه‌دل جهان نشان می‌دهد که آنها قلب ایران، هویت ملی ما را نشانه گرفته‌اند و امروز مجددا چاقوها و ساطورهایشان را برای نابودی ایران و هویت ملی ما تیز کرده‌اند.

اکنون بحث هویت ملی در تلویزیون ایران نشان از شکست جمهوری‌اسلامی پس از چند دهه در مقابل مردمی است که به زیر بار سلطه امت‌گرایی نرفتند و بر حفظ هویت ملی و فرهنگی خود پای فشاردند. جشن‌های با شکوه نوروز و رواج شاهنامه خوانی و گسترش بحث‌های فرهنگی همه نشان از پیروزی بر مقوله پوسیده امت‌گرایی در جامعه ایران است.

فراموش نکنیم که جمهوری‌اسلامی در آغاز مقوله «ملت» ایران را قبول نداشته و از «امت» ایران سخن می‌راندند. خلیج‌فارس را می‌خواستند به خلیج‌اسلامی بدل کنند. این جمهوری‌اسلامی بود که می‌خواست نام خیابان‌های ایران را که بوی ملی می‌داد عوض کند و تندیس فردوسی را از میدان فردوسی به نام بت‌پرستی بردارد. این جمهوری‌اسلامی بود که به مقابر نامداران ادب ایران تعرض می‌کرد و تلاش داشت تمام آثار ملی ایران را از بین ببرد، با این تصور واهی که پایه‌های جمهوری اسلامی تحکیم می‌گردد. شکست مفتضحانه این سیاست برکسی پوشیده نیست و اتفاقا همان اسلحه دیروز، امروز در دست اپوزیسیون ایران‌ستیز و اجنبی‌پرست برضد مصالح و منافع‌ملی ایران و تجزیه آن به کار گرفته می‌شود و به ریسمان دونالد ترامپ و نتانیاهو برای نابودی ایران آویزان شده است.

***

 

گالیا بخوان... ؛ بخوان فسانه فریدون را! (بخش سوم)

 

به یاد فریدون منتقمی

متن کامل سخنرانی آقای حسین مهینی سینماگر، عکاس و دبیر جشنواره بین‌اللملی سینمای تبعید؛ در مراسم بزرگداشت  رفیق فریدون منتقمی، شنبه 21سپتامبر 2024- فرانکفورت، آلمان بخش سوم را در زیر ملاحظه فرمائید.  

***

بخش‌هایی از سخنرانی فریدون در باره فیلم پرسپولیس ساخته مرجان ساتراپی :

 "احساس مشترک اجتماعی از زبان تصویر"

"می‌شود اثر سینمائی خانم مرجان ساتراپی را از جنبه‌های گوناگون مورد ارزیابی و نقد قرار داد. مثلا از نظر سیاسی و یا تاریخی، از نظر هنری، از نظر فنی و کارشناسی سینمائی و... ولی من این اثر را از لحاظ تاثیر انسانی و اجتماعیش همانگونه که خودم را تحت‌تاثیر قرار داد مورد نقد قرار می‌دهم. 

با مشاهده فیلم پرس‌پولیس گریه کردم، علیرغم اینکه مادرم آنرا قدغن کرده بود. به من یاد داده بود و می‌گفت مرد هرگز گریه نمی‌کند، گریه نشانه ضعف است. به‌توصیه مادرم گوش نکردم و گریه کردم و وقتی چراغهای سالن روشن شد، دیدم که همه ایرانی‌ها گریه می‌کنند، هیچ مرد ایرانی اسیر “مردانگی“ خویش نشده بود. این گریه همگانیِ ایرانیان، با هر فکر و عقیده‌ای در غربت، مرا به فکر واداشت که در پی جستجو برآیم و ببینم که در یک فیلم اجتماعی، سیاسی، تاریخی، هنری، چه عامل مشترکی در زندگی آنها وجود دارد که همه ایرانیها خود را در آن سهیم دانسته و مورد خطاب حس می‌کنند. چه عامل مشترکی است که احساسات همه ما را به غلیان می‌آورد. دردهای مشترک را فریاد می‌کند.

 .…فیلم در هنگام معرفی قهرمانان، بازیگران و دست اندرکارانش با پرواز گل یاس آغاز می‌شود. گل‌یاس بر اکران سینما غوطه می‌خورد و عطرش در ضمیر ناخودآگاه تماشاچی می‌پیچد. گل‌یاس در بهار کشورم، فضای کوچه‌ها را پر می‌کند و تماشاچی را بیاد خاطرات، یادها و از یادرفته‌های سرزمینش می‌کشاند. به دوران کودکی، جوانی و یا از کارافتادگی. 

…. فیلم خانم ساتراپی مرا به دامن مادر بزرگم برد. مادر بزرگ مرجان، مادر بزرگ منهم بود. منهم هنوز بوی گل‌یاس را از پیکر مادر بزرگ و حتی مادرم می‌شمم. مادر بزرگِ مرجان مادر بزرگ ایران است.

مرجان می‌خواهد پیغمبر شود حتی ده فرمان خویش را نوشته است. وی آموخته که پیامبران رهنمایانند و اطاعت از فرمان آنها دنیا را به‌بهشت برین بدل می‌کند. احساسات پاک تساوی طلبی و عدالتجوئی از سراپای آرمان مرجان می‌تراود.

پیامبری مرجان بیان احساسات کودکانه اکثریت کودکان جهان است و تمام خاطره گذشته مرا از زیر خاک زمانه بیرون می‌کشید. آرمانی کودکانه در گذشته با واقعیت سخت، دردناک و تلخ فقرِ واقعی در عرصه کنونی جهان، روبرو بود. این تناقض دردِ بیننده را دو چندان می‌کرد و همه دلها را بدرد می‌آورد. پیامبری مرجان در کودکی و احترام به آموزگار بزرگی چون کارل مارکس در بزرگی که رهنمای واقعی است و درهم کوبنده اساس فقر و بهره‌کشی است در عین حال مظهر امید به زندگی است که چون خط قرمزی در سراسر اثر خانم ساتراپی خودنمائی می‌کند.

فیلم در عین حال سنت‌گرائی، عقب ماندگی، قشری‌گری و تعصب و تا حدودی تزویر دو لایه جامعه ایرانی را در مقابل هم به داوری می‌گذارد.

خانم ساتراپی تاریخ تصویری انقلاب ایران را نقاشی می‌کند و سرنوشت سه نسل ایرانی را بیان می‌کند. کودتای رضا خان و آغاز دوران استبداد پهلوی، کودتای پسرش، و انقلاب بهمن به منزله بیان پر جوش و خروش سرکوب شده آرزوها و آمال مردم میهن ما. فیلم خانم مرجان ساتراپی تاریخ سه نسل است تاریخ سه نسلی که شانه به شانه هم در انقلاب ایران شرکت می‌کنند. نسلی که از میدان‌های تیر و میدان اعدام باغشاه گذشته بود با نسل فلک و افلاک و لشگر دو زرهی که با نسل قزل‌قلعه و اوین در آمیخته بود، نسلی که طعم تلخ سخت مهاجرت را چشیده بود و به دامان وطن بازمی‌گشت. تماشاچی در گوشه سالن خود را در گوشه‌ای از این رژه سه نسل حس می‌کند. مهم نیست که در کدام طرف قرار دارد ولی در صحنه حضور دارد و امروز به جاده شیری کهکشان انقلاب نظر می‌اندازد و کره کوچکِ حضورِ خود را در کرانه‌های آن پیدا می‌کند.

صحنه‌های فیلم تکان دهنده‌اند تو گوئی بیننده مرتب دوش آب گرم و سرد می‌گیرد. در حالیکه خون می‌گرید می‌خندد و از خنده و گریه خود که بیان یک حافظه تاریخی است، حیران و سرگشته می‌ماند. وقتی بیننده به کلمات مستهجن پاسداران شگفت زده می‌گرید و بر این سقوط اخلاقی لعنت می‌کند، تمسخر زنانه مرجان که نماینده مقاومت همه زنان ایران است بیننده را به خنده می‌آورد، خنده‌ها بسیار دردناک‌اند و این آن صحنه‌های آشنائی است که همه ما به عنوان شاهدان انقلاب ایران می‌توانیم بخاطرش آوریم و به نسلی که بعد از انقلاب بدنیا آمده است منتقل کنیم. اثر ارزنده خانم ساتراپی، تاریخ نگرش انتقادی و گزنده نسبت به سنتهای کهنه و فرهنگ فکری عقب‌مانده جامعه ایران است، سه نسل ایرانی هرکدام گوشه‌ای از تجارب، اتفاقات، صحنه‌ها و حوادث بیان شده را که در زندگی خویش شاهد بوده‌اند و از آن رنج برده‌اند در آن می‌بینند. فیلم شلاق انتقاد را متوجه خانواده‌های ایرانی نیز می‌کند که با زمان حرکت نکرده‌اند و خواهران زینب تولید کرده یا می‌کنند. فیلم خانواده‌های محافظه کار را نیز مورد نقد گزنده قرار می‌دهد. چه بسا پاره‌ای از آنها در سالن سینما حضور دارند و غم و شادی، عذاب وجدان و احساس غرور را توامان حس می‌کنند. آنها از اوج به حضیض سقوط می‌کنند و از نشیب به فراز می‌روند. اثر شاعرانه خانم ساتراپی تاریخ اجتماعی پیوند نسلها در قالب تصویر نیز هست. وقتی فیلم با تمام رسید اشک‌های من سرازیر بود. چراغ‌های سالن روشن شد. من تنها کسی نبودم که به توصیه مادرم گوش نداده بودم.

فیلم با پرواز یاس‌ها به اتمام رسید، گل‌های یاس در فضا غوطه‌ور بودند. مادر بزرگ دیگر نیست ولی عطر یاس وی باقی است. عطر یاس را نمی‌شود نابود کرد."

فریدون علاره بر سینما اهل ادبیات وشعر نیز بود، شاعران متعهد و مبارز را به‌خوبی می‌شناخت. ارادت خاصی به فرخی یزدی، به لاهوتی، به عشقی، و افراشته داشت. هر از گاهی که فرصت‌هایی پبش می‌آمد شعرهای آن ها را زمزمه می‌کرد. از شعرها‌ یی که زبان ساده داشتند و می‌توانستند برتوده‌های وسیع تاثیر بگذارند خوشش می‌آمد؛ به خصوص ازشعرهای تهییجی و مبارزه جویانه.

از شاعران خارجی فریدون دلبسته برتولت برشت و مایاکوفسکی بود. به‌وقت سرمستی ازشراب، شعر "پاسپورت شوروی" از مایاکوفسکی را با همان صدای پر طنین‌ش زمزمه می‌کرد. انگار ضرب آهنگ‌های صدای پتک وارش انعکاس ریتم‌های پی در پی ضرب آهنگ‌های تار و پود شعر مایا کوفسکی  بود:

." چون بزی که به یک اعلامیه زل زند:

پلیس ول کن ماجرا نیست.

اهل کجاست این؟

جستجویی احمقانه و خنده‌دار

در عالم جغرافیا.

بی‌آنکه زحمت استفاده از مغزهایشان را به خود دهند،

در پیشخوان احساسات

چون اموات،

پاسپورت‌های یخ دانمارکی‌ها را می‌گیرند،

و بقیه اجنبی‌ها را.

و ناگهان،

انگار

دهانش بسوزد،

کارمند، مات و مبهوت خشکش می‌زند.

نگو که خزیده پاسپورت من و،

افتاده بدست مُقَدرش.

پاسپورتم را طوری گرفته انگار،

بمبی،

شمشیری

یا چنین چیزی.

با چنان وسواس و هراسی

گویی،

اژدهایی هزار نیش

به کف دارد.

دربان ، چشمکی می‌زند به من،

که برای خدمت مجانی آماده است.

کاراگاه،

متعجب پلیس را می‌نگرد؛

پلیس نیز

با چشمان هزار سوال

خیره می‌شود به او.

من می‌دانم،

بایست شقه شقه و اعدام می‌شدم،

بدست این جماعت امنیه و آژان،

تنها برای آنکه در دستانم،

پاسپورت داس و چکش دارم.

گرگی بودم اگر

شکم بروکراسی را

سفره می‌کردم من

احترام به آداب و رسوم، هرگز!

هر چه کاغذ است برود به جهنم،

اما این یکی...

این کوچولو، خیلی برای من عزیز است

از آن دلقک لوس و بی‌نمک پسش می‌گیرم.

بخوان و حسادت کن:

من

شهروند اتحاد شوروی‌ام. 20"

هر ازگاهی که امکان سفری پیش می‌آمد، سعی می‌کردم تا برنامه‌ی سفرم را طوری تنظیم کنم که حتما گذری هم به شهر مونیخ داشته باشم، چرا که شانسی می‌شد برای دیدار فریدون و همسر مهربانش شیرین. دیدارهای ما مملو از لحظه‌های لذت بخش رفیقانه بود؛ به‌ویژه نگاه روشن فریدون به آینده. به تک تک ما در آن جمع انرژی امیدوار کننده‌ای می‌داد. شاید درست‌تر گفته باشم، برای من آن دیدارها لختی دور شدن از حال و هوای جهان هستی نه چندان دل گرم کننده روزگارم بود.

فریدون آرام بود. در برخوردهای اولیه خیلی جدی و حتی کمی خشک به‌نظر می‌رسید. کمتر می‌خندید، اما درعین حال روحیه طنزگویی داشت. بیشتر اوقات نقطه پایانی جمله‌های بحث‌هایش، همراه با ریزخند ظریفی بود.

او کمونیست صادقی بود و تعلق‌های ایدئولوژیکی وحزبی‌اش را پنهان نمی‌کرد و سرافرازانه با غرور از آن‌ها حرف می‌زد. زمان‌مند می‌اندیشید و از ریشه‌های طبقاتی درد و رنج انسان‌ها در هر موقعیتی غبار زدایی می‌کرد. مناسبات رفتاری انسا ن‌ها را به‌خوبی می‌شناخت و به نقش اجتماعی آن‌ها اهمیت می‌داد؛ و در مبارزه به‌شدت پای‌بند حرمت انسان‌ها بود.

دیدارهایم با فریدون فرصتی بودند تا با هم نقبی به جهان آشوب زده پیرامونی بزنیم؛ از دامنه‌های ایران تحت‌سلطه نظام دینی سرمایه سالار گرفته تا آخرین دیوارکشی‌ها، درگستره‌ی لجام گسیخته سرمایه‌داری جهان به اصطلاح آزاد. که همانند اژدهایی جهان را می‌بلعد؛ اژدهایی که انگاری سیری ندارد! و کنجکاوی من در پی پاسخی، پاسخی به دغدغه‌های گریز ناپذیر دیرینه‌ام، که همواره به ذهنم تلنگر می‌زدند و می‌زنند..... ادامه در شماره بعد

 

***

فاشيست‌های جهان متحد شوید!

 

روز دوشنبه ۲۴ مارس بطور غیرمترقبه، "فلیکس کلاین"، کمیسر آلمانی ضد یهود، تعهد خود را برای شرکت در کنفرانس ضد یهودی در اسرائیل پس گرفت. به همین ترتیب، خاخام اعظم بریتانیا، "افرایم میرویس" وفیلسوف فرانسوی "برنارد هنری لوی".

آنها در واقع قصد داشتند در کنفرانس بین‌المللی مبارزه با "یهود ستیزی" به میزبانی "آمیچای چیکلی" وزیر دیاسپورای اسرائیل، که قرار بود در ۲۶ و ۲۷ مارس در اورشلیم برگزار شود شرکت کنند.

اما "کلاین" و تعداد فزاینده‌ای از دیگر شرکت‌کنندگان دعوت شده نمی‌خواهند با جردن باردلا، رهبر حزب راست افراطی فرانسوی Rassem-blement National (RN)، یا با نماینده حزب راست افراطی اسپانیایی Vox یا با نماینده پارلمان اروپا از حزب راست افراطی " خیرت ویلدرس" هلند سر یک میزبانی بنشینند.

با دعوت رسمی از این نمایندگان افراط‌گرای راست و پوپولیست اروپایی به اسرائیل، به‌نظر می‌رسد حرمت ضدیت در همکاری با افراط‌گرایان راست که، خود ریشه در لجنزار متعفن فاشیسم و آنتی‌سمیتیسم دارند این بار در اسرائیل در هم شکسته است.

از ظاهر امر چنین بر می‌آید که "آمیچای چیکلی"، وزیر تندرو که از شهرک‌سازی اسرائیل در نوار غزه شدیدا حمایت می‌کند کنترل نشده و به ابتکار خود عمل کرده باشد، اما در ادامه نشان خواهیم داد که دعوت از نیروهای فاشیستی اروپا حساب شده و بطور قطع با موافقت بنیامین نتانیاهو بوده است زیرا که آنها موافق نسل‌کُشی او در غزه هستند. بی‌جهت نیست که از قبل اعلام شده است که نخست وزیر اسرائیل می‌خواهد در پایان کنفرانس سخنرانی کند.

 

کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز

اتحادهای رادیکال، راسیست و فاشیست اسرائیل از افراط‌گرایان راست و فاشیت اروپا دعوت می‌کنند تا متحدا علیه "یهود ستیزی" مبارزه کنند!!

ناگفته نماند که "اسمیتز آردینگ" از حزب لیکود حتی قصد دارد کمپین انتخاباتی را با حزب فیدز "ویکتور اوربان"، "مارین لوپن"، مجلس‌ملی یا "گیرت ویلدرز" آغاز کند.

"پیتر لینتی"، کارشناس موضوع بهداشت عمومی نیز در مورد این حرکت احزاب "غیر لیبرال" اظهار نظر کرد. از اواسط دهه ۲۰۰۰، او شاهد تبدیل لیکود به یک تشکیلات پوپولیستی دست‌راستی افراطی بوده است.

"لینتی" می‌گوید که این پوپولیست‌ها مشخصا با رد جهان‌شمولی دموکراسی، تمرکز خود را بر ناسیونالیسم افراطی، قوم‌گرایی، بی‌اعتنایی به رسانه‌ها و قوه قضاییه و رد مهاجرت می‌گذارند. آنها مسلمانان را مسئول یهودی ستیزی در اروپا می‌نمایانند. در صورتیکه قرن‌هاست که یهود ستیزی در اروپا رواج دارد.

اشاره به این نکته نیز ضروری است که گناه بیگانه‌ستیزی و اسلام‌ستیزی امروز در اروپا که گویا جای یهود ستیزی را گرفته است در حقیقت یکی از نتایج شکست سیاست اقتصاد نئولیبرالی است. نئولیبرالیسم در اروپا با تعمیق دره فقر و ثروت روز به روز بیشتر بر تعداد مرمی که زیر خط‌فقر زندگی می‌کنند، بویژه جوانان که گناه وضع نابسامان اقتصادی و اجتماعی جامعه را به گردن پناهجویان که بسیاری از آنها مسلمانند می‌اندازند می‌افزاید و عملا آنها را طعمه نیروهای فاشیستی می‌سازد.

پس از نبرد قهرمانانه ۷ اکتبر اسرائیل با ریشه‌های ضدیهودی بسیاری از احزاب و سیاستمداران پوپولیست اروپایی که از نسل‌کُشی آنها دفاع می‌کردند مشکلی نداشت، زیرا این احزاب خود را طرفدار اسرائیل می‌نمایاندند.

 

 "کامو فمینیست" دلیل تغییر رویه در رابطه با RN در فرانسه را در این می‌داند که "مارین لوپن" بدون قید و شرط از سیاست‌های دولت اسرائیل و جنایات او در جنگ غزه حمایت کرد و در عوض نبرد قهرمانانه سازمان‌های مقاومت‌ فلسطینی و در راس آن حماس را محکوم کردند.

 

کارشناسان امور بین‌المللی باتوجه به داده‌ها معتقدند که نگرش‌های یهودستیزانه همچنان در میان هواداران RN در فرانسه بسیار بالا است ولی این مسئله برای نتانياهو بی‌اهمیت است!

حزب فاشیستی VOX اسپانیا نیز در این زمینه متحد مفیدی برای نتانیاهو به شمار می‌آید زیرا رهبر آن، "سانتیاگو آباسکال" در سال 2024 در اعتراض به به‌رسمیت شناختن دولت فلسطین توسط دولت اسپانیا، یک سفر همبستگی به اسرائیل داشته است که در آنجا مورد استقبال نتانیاهو قرار گرفت.

به‌گفته "پیتر لینتل"، بسیار طنز آمیز است که پوپولیست‌های راست‌گرا، بیش از بقیه مردم، اکنون به کمپین مبارزه با "یهودستیزی" دعوت می‌شوند!

 

"چیکلی" وزیر راستگرای دیاسپورای اسرائیل کسی است که بیش از همه متعهد به تماس با احزاب راستگرای افراطی اروپایی است.  به‌نظر می‌رسد ایده اصلی این کنفرانس این است که هر چیزی که در سمت چپ موضع چیکلی قرار دارد، منتقد اسرائیل و طرفدار فلسطین است و بنابراین حداقل به‌طور پنهانی یهودستیز است!

 

در نهایت اما روشن است که اکثریت دولت اسرائیل مواضع سیاسی مشابهی را اتخاذ می‌کنند، این امر هم در مورد اعضای لیکود صادق است و هم برای شرکای ائتلاف راست افراطی در دولت نتانیاهو.

"کلین" کمیسر یهودی‌ستیزی به روزنامه تاگس اشپیگل در برلن گفت که "در زمان تایید وی، ناتان شارانسکی، سیاستمدار اسرائیلی و خاویر مایلی، رئیس‌جمهور آرژانتین نیز در لیست ذکر شده بودند. اما لیست جامعی از شرکت کنندگان تا مدت‌ها پس از اینکه شرکتم را تایید کردم، عمومی نشد.

او سپس شرکت خود را لغو کرد زیرا نمی‌خواست با چنین افرادی همدم شود یا سر یک میز بنشیند. زیرا که جوامع یهودی در دیاسپورا هیچ ارتباطی با آنها ندارند."

گرچه هنوز چیکلی همچنان فاصله خود را با حزب راست افراطی و فاشیستی AfD ( آلترناتیو برای آلمان) که یهود‌ستیزان آلمان در آن گرد آمده‌اند، حفظ می‌کند. با این حال، قطعاً صداهایی در درون راست اسرائیل وجود دارد که خواهان نزدیک شدن به AfD هستند.

اما چنین به‌نظر می‌رسد که این گام به دلیل بخش ناسیونالیستی AfD، که ناسیونال فاشیسم هیتلر را تایید می‌کند، بسیار بزرگ است. به این ترتیب "بیورن هوکه" و "ماکسیمیلیان کراه" که از ناسیونال فاشیست‌های حزب AFD به شمار می‌آیند نیز مورد استقبال جناح راست اسرائیل قرار خواهند گرفت.

***

در افشای چپ‌های پارکابی امپریالبسم آمریکا و رژیم صهیونیستی اسرائیل

 

بار دیگر تهدیدات نظامی آمریکا و بمباران پایگاه‌های هسته‌ای و غیر هسته‌ای ایران همه جریانات اپوزیسیون را وادار به موضع‌گیری کرده است.جریانات راست سلطنت‌طلب و فرقه رجوی..... تکلیفشان روشن است و رازی برای پنهان کردن ندارند و سال‌هاست مشوق حمله نظامی به ایرانند تا به‌قدرت سیاسی چنگ اندازند.

اما جریانات «چپی» هم نظیر حزب کمونیست کارگری پیروان منصورحکمت ، راه کارگر، سازمان فدائیان اقلیت و یا این قبیل گروه‌ها که حتی اشغال ایران را نیز تحمل می‌کنند و می‌خواهند از "فرصت مناسب" تجاوز به ایران با همدستی امپریالیست‌ها در ایران «حکومت شورایی» را مستقر کنند!!؟؟ درست خوانده‌اید،آنها می‌خواهند در پارکابی امپریالیست‌ها به ایران حمله کنند و "سوسیالیسم "را مستقر سازند. این تئوری‌ها از روی جهالت نیست از روی خیانت و همدستی با امپریالیست‌هاست که در تمام زمینه‌ها خودش را بروز می‌دهد. کارزار ایران تریبونال و معرکه‌گیری پشت "افشای انقلابی" حمید نوری " و شرکت "مستقل" در تظاهرات غائله (زن زندگی آزادی) برلین تحت حمایت ناتو و در کنار سلطنت‌طلبان و محافل اسرائیلی تنها یکی از این گوشه‌هاست.

مضمون موضع‌گیری‌های این جریانات در برخورد به طوفان القصی ٧ اکتبر ٢٠٢٣ و نسل‌کشی در غزه و محکوم کردن «دو قطب ارتجاع » و اکنون اعلان موضع‌سیاسی در قبال حمله نظامی احتمالی به ایران و سرنگونی رژیم در پارکابی ماشین جنگی امپریالیسم افشاگر ماهیت ضد میهنی و ارتجاعی این محافل شبه ترتسکیستی است که در کنار هارترین جریانات راست امپریالیستی انجام وظیفه می‌کنند.

اعلان موضع زیر از جانب سازمانی است که به دروغ خود را پیرو جان برکفان ضدامپریالیست و ضد ارتجاع سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران جا می‌زند حتا مراسم سالگرد سیاهکل نیز برگزار می‌کند و به سو استفاده از نام این انقلابیون خوشنام ادامه می‌دهد .ببینید این جریان که امروز حامل ویروس منصور حکمت است در مقابل حمله احتمالی به ایران چه می‌گوید:

 

«آنچه اکنون میان دو دولت آمریکا و جمهوری اسلامی می‌گذرد، نزاع میان دو دولت ارتجاعی است که هریک در پی منافع خود است که ربطی به‌خواست و منافع مردم ایران ندارد، اما تمام فشار بار این نزاع را بر دوش مردم قرار داده‌اند. برای مردم ایران راه نجاتی از شر سیاست‌های ارتجاعی و اوضاع فلاکت‌باری که جمهوری اسلامی آفریده جز این وجود ندارد که به پا خیزند، ابتکار عمل را به‌دست بگیرند و به مبارزه‌ای همه‌جانبه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و نجات از فجایعی که به بار آورده است، روی‌آورند. نزاع میان جمهوری‌اسلامی و دولت آمریکا، نزاعی میان دو نیروی ارتجاعی است. کارگران و زحمتکشان باید با روی‌آوری به انقلاب، به‌زیر کشیدن نظم موجود به‌دست گرفتن زمام امور کشور از طریق استقرار یک حکومت شورایی به این درگیری‌ها و فجایع ناشی از آن، پاسخ دهند.»

کار شماره ۱۱۱۳ سال چهل و هفت فروردین ۱۴۰۴

 

چند سازمان و حزب دیگرنیز به مناسبت اول ماه مه با انتشار بیانیه‌ای با امضا: اتحاد سوسیالیستی کارگری، حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری- حکمتیست، سازمان راه کارگر، سازمان فدائیان (اقلیت) و هسته اقلیت در مورد مذاکرات ایران و آمریکا چنین نوشتند:

«..... مذاکرات رژیم اسلامی و آمریکا در زیر سایه تسلیم و جنگ که توجه کل مردم ایران را به خود جلب کرده یکبار دیگر به فعالین جناح چپ جنبش کارگری و سوسیالیست‌های ایران نشان می‌دهد که باید دست در دست هم ملزومات حضور جنبش کارگری ایران را بعنوان یکی از مدعیان قدرت در صحنه سیاسی ایران فراهم آورند. با تسلیم رژیم اسلامی، بیش از پیش روشن خواهد شد که دستیابی مردم ایران به‌مطالبات بخش‌های مختلف خود با تحولات بنیادی پس از تغییر رژیم اسلامی میسر می‌شود.»

 یعنی پس از تسلیم و تغییر رژیم مطالبات مردم میسر می‌شود!!؟؟

درست خوانده‌اید این جریانات مشوق تسلیم رژیم جمهوری اسلامی در مقابل فشارهای آمریکا هستند و می‌خواهند در پارکابی امپریالیسم آمریکا سوسیالیسم را آنهم از نوع "شورایی "در ایران بنا کنند! گویا پس از تسلیم سرهنگ قذافی و سرنگونی آن لیبی به یک کشور سوسیالیستی تبدیل شد؟!! این قبیل چپ‌ها با راست‌های هار سرمایه‌داری تفاوتی ندارند، از یک قماشند!

این چپ اندرقیچی‌های بی‌هویت سال‌هاست در قالب "جبهه موهومی سوم" و یا جنگ" دو قطب ارتجاع " مستقیم و غیر مستقیم به‌توجیه مداخلات امپریالیستی و فشارهای اقتصادی علیه حکومت‌ها و جنبش‌هایی که سلطه‌گری و زورگوئی امپریالیسم آمریکا و اسرائیل را برنتابیدند پرداختند و از اپوزیسیون ارتجاعی عراق و افغانستان و لیبی و سوریه....  الهام گرفته و هرگز پاسخگوی شکست‌ها و خیانت‌های خود نشدند. ...... تا ابد که نمی‌شود مردم فریبی و خودفریبی کرد.

ننگ بر امپریالیسم و حامیانش !

علیه تحریم اقتصادی و جنگ تجاوزکارانه به ایران!

دست ها از ایران کوتاه!

 هرگونه تغییر وتحول سیاسی و برانداختن نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی فقط بدست مردم ایران!

***

 

درمورد یک سند ننگین

اخیرا سندی زهرآگین توسط "آنالنا بائربوک" وزیر خارجه آلمان به وزارت داخله ایالت براندنبورگ ابلاغ شد که وزیر داخله این ایالت نیز آن را برای فرمانداران ناحیه و شهرستان‌ها ارسال کرد. این سند در دسترس روزنامه "برلینر تسایتونگ" و دیگر رسانه‌ها نیز قرار گرفته است. مخاطب این سند، که با این جمله آغاز می‌شود: "توصیه برای اقدام در مورد نحوه برخورد با روسیه و بلاروس در آلمان"، ایالت‌ها و شهرداری‌های آلمان فدرال و همچنین اماکن یادبود و سایر نهادها بودهاند.

در این سند که "توصیه‌ها" بهصورت مشخص تدوین می‌شوند، آمده است:

"اساسأ هیچ مشارکتی از سوی نهادهای رسمی، در رویدادهایی که به دعوت روسیه/بلاروس برگزار می‌شوند صورت نمی‌پذیرد و همچنین هیچ دعوتی از نمایندگان روسیه و بلاروس برای شرکت در بزرگداشت دولت‌های فدرال، ایالتی و محلی نباید انجام گیرد. از آنجایی که ما می‌خواهیم آگاهانه فرهنگ یادبود خود را اشایه دهیم، تعداد زیادی از رویدادهای یادبود خودمان در داخل و خارج از کشور در حال برنامه‌ریزی هستند. اگر نمایندگان روسیه یا بلاروس بدون اطلاع قبلی در مراسم رویدادهای داخلی حضور یابند، نهادها باید ازحق خود برای اخراج آنها استفاده کنند."!!!

سند مذکور که فراموشی عمدی تاریخ و در عین حال اعمال یک سیاست روانژیستی "آنالنا بائربوک" وزیر امور خارجه (و رهبران آلمان)  نیز محسوب می‌شود، واقعاً حیرت‌انگیز است.

در هشتادمین سالگرد رهایی از دیکتاتوری نازی، "بائربوک" از نمایندگی دولت آلمان امپریالیستی می‌خواهد به‌طور "پیشگیرانه" مانع از شرکت همان کشورهایی شود که در جنگ عادلانه خود علیه فاشیسم هیتلری بیشترین هزینه و خون را پرداخته‌اند. آری روس‌ها حق ندارند در مراسم رسمی بزرگداشت پیروزی در جنگی که جمعا نزدیک به ۸۵ میلیون قربانی گرفت که قریب به27 میلیون آن از اتحاد جماهیر شوروی‌سوسیالیستی بودند شرکت کنند زیرا دولت روانژیست، میلیتاریسم و جنگ‌طلب آلمان مخالف آن است!

ارتش آلمان نازی("ورماخت") به‌دستور و رهبری هیتلر، جنگی را علیه اتحاد جماهیر شوروی به راه انداخت که آشکارا به عنوان یک جنگ برنامه‌ریزی شده برای نابودی اولین نظام سوسیالیستی در جهان به شمار می‌آمد. در این جنگ خانمانسوز قریب به ۲۷ میلیون شهروند شوروی، که اکثر آنها روس و بلاروسی بودند، قربانی شدند. بد نیست بدانیم که پدربزرگ خانم "آنالنا بائربوک" وزیر امور خارجه آلمان، از روز اول به عنوان یک افسر "ورماخت" در این جنایات دست داشت.

پدربزرگی که مبارزه‌اش در زمستان ۱۹۴۵ علیه ارتش سرخ در حال پیشروی در پل رودخانه "اودر" بود و نوه او آنالنا"بائربوک" با لبخندی بر لب که گویی پدر بزرگش که الهام‌بخش او است در "مبارزه برای اروپا" بود، در گفتگو با اندیشکده آمریکایی شورای آتلانتیک از وی یاد می‌کند.

در اینجا مایلیم به این نکته مهم اشاره کنیم که تنها در نبردهای برلین و براندنبورگ، دو ایالت آلمان فدرال که امروز وزارت امور خارجه به‌طور خاص در بروشور خود بر آنها تمرکز دارد، ده‌ها هزار سرباز ارتش سرخ شوروی سوسیالیستی از روسیه و بلاروس امروزی در نبرد علیه "ورماخت" و "اس‌اس" جان باختند.

اما وزیر امور خارجه آنتی‌کمونیست آلمان که گویا هنوز رابطه عاطفی‌اش با نقش پدربزرگش در جبهه شرقی پا بر جاست باید بداند که طبق اسناد ورماخت، سرهنگ "والدمار بائربوک" «یک "سوسیال ملی‌"گرای بی‌قید و شرط، کاملاً متعهد به "سوسیالیسم ملی" هیتلر» بود که در سال ۱۹۴۴ در جبهه شرقی "صلیب لیاقت جنگی با شمشیر"هیتلر را دریافت کرد. حال نوه‌ی او آنالنا به مکان‌های یادبود بخشنامه صادر می‌کند و اعلام می‌کند که آنها باید، از اقامت، دیپلمات‌های روسی و بلاروس، حتی با داشتن حق اقامت، در مکان‌های یادبود جلو گیری کنند. بعلاوه دیپلمات‌های روس و بلاروس را از مکان‌های یادبودی که برای هشتادمین بار بیاد سربازان شهیدشان سوگواری می‌شود، اخراج کنند!

به جرات می‌توان گفت که این درجه از دنائت و پستی، ناشی از ماهیت ضد کمونیست این افراد، که با گستاخی به نفی تاریخ و توهین به قربانیان فداکار ارتش سرخ، که به همت خود نه تنها میهن سوسیالیستی، که جهان را از چنگال فاشیسم رهانیدند، حد و مرز نمی‌شناسد! آن هم در ایالت براندنبورگ آلمان که "اتحاد سارا واگن کنشت" در قدرت محلی سهیم است.

باید از این عناصر بی‌اختیار که مسئولیت دولت براندنبورگ را بر عهده دارند پرسید که چرا و با چه جراتی دستورالعمل نوکر امپریالیسم آمريکا، "آنالنا بائربوک" را، که به قصد نفی نقش ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و به‌طریق اولی نفی واقعیت تاریخی، آن‌هم بمناسبت یادبود هشتادمین سالگرد آزادسازی آلمان نازی در براندنبورگ انجام گرفته است را اجرا کرده‌اند؟

 

توصیه به "عدم دعوت از مهمانان روسی و بلاروسی یا اعمال حق امتناع از حضور آنها و اخراجشان به محض ورود"، عمیقاً بی‌احترامی به حرمت ۱۱ میلیون سرباز دلاور روس و ۳ میلیون بلاروس در طول جنگ جهانی دوم است که با رشادت و از خود گذشتگی بی‌نظیر جان خود را از دست دادند. ارتش سرخ مهم‌ترین نقش را در پیروزی بر آلمان نازی ایفا کرد. به عنوان مثال، در مورد براندنبورگ، این ارتش همچنین مسئول آزادسازی اردوگاه مخوف کار اجباری "زاکسنهاوزن" نیز بود.

توصیه عمیقا ارتجاعی وزارت امور خارجه تحت وزارت "آنالنا باربوک"، عملا سيلي محکمی به‌صورت خانواده‌های داغدار و نوادگان آزادکنندگان آلمان است. بزرگداشت رهایی از چنگ آلمان نازی می‌بایست به عنوان فرصتی برای تفاهم و گفتگوی بین‌المللی، به‌ویژه در دوران لفاظی‌های جنگ‌طلبانه، مورد استفاده قرار گیرد.

اما در عوض یک دستورالعمل بغایت ارتجاعی از وزارت امور خارجه توصیه می‌کند که ایالت‌ها، مناطق و شهرداری‌ها، به مناسبت بزرگداشت هشتادمین سال رهایی از دیکتاتوری فاشیسم هیتلری در ۸ و ۹ مه، از دیپلمات‌های روسی یا بلاروسی دعوت نکنند و در صورت لزوم، با رعایت قوانین داخلی، دیپلمات‌های این کشورها را از  مکان‌ها و مراسم یادبود اخراج کنند. شرم بر شما باد!

باید دانست که، ما در مورد گورستان‌‌هایی در آلمان صحبت می‌کنیم که ده‌ها هزار سرباز از این دو کشور در آنها آرمیده‌اند.

اساسا معلوم نیست که وزارت امور خارجه بر اساس چه قانونی در این رابطه دخالت می‌کند و می‌خواهد در مورد چگونگی برگزاری و یا حضور کدام شرکت‌کنندگان، در ایالت‌ها، مناطق و شهرداری‌های فدرال، در برگزاری این سالگرد، تصمیم‌گیری و دخالت کند؟ بشریت، آزادی و پایان جنگ جهانی دوم را در درجه اول مدیون ارتش‌ سرخ، حزب کمونيست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، رهبر آن استالین و مقاومت جانانه مردم این کشور است.

لذا مهم است که این امر فوق‌العاده، پیوسته مد نظر قرار گیرد.

بویژه زنده نگهداشتن نقش دلاورانه ارتش سرخ در طول آزادسازی آلمان وظیفه تک تک آلمانی هاست، بویژه در چنین مراسم یادبودی و نیز بخاطر رشد روز افزون نئو نازی‌ها و نئو فاشیست‌ها.

 

از این رو استفاده ابزاری از چنین مراسم یادبودی در خدمت اهداف تبلیغاتی جنگ افروزان مذموم و محکوم است.

البته دولت امپریالیستی آلمان ادعا می‌کند که بزرگداشت پایان جنگ جهانی دوم و رهایی از فاشیسم فوق‌العاده مهم است و خوب است که به این منظور مراسم یادبود برگزار شود، منتهی به‌شرطی که نه از روسیه نامی برده شود و نه نماینده‌ای از روسیه و بلاروس در آن حق شرکت داشته باشند!

***

چرا ترامپ، "ناییب بوکیله"، دیکتاتور فاشیست السالوادور را می‌ستاید؟

 

در نگاه اول، تفاوت‌های زیادی بین دونالد ترامپ و "ناییب بوکیله" به چشم می‌خورد. یکی ۷۹ ساله است و رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا "قدرتمندترین" کشور جهان. دیگری ۴۳ ساله، رئیس‌جمهور السالوادور، یکی از کوچکترین کشورهای جهان (از نظر جمعیت و وسعت، معادل ایالت مریلند آمریکا(.

با این وجود، به‌نظر می‌رسد ترامپ همتای خود را می‌ستاید. "بوکلیه" یکی از معدود سران دولتی بود که به مراسم تحلیف ترامپ در ژانویه گذشته دعوت شد. گفته می‌شود که او حتی دومین نفری بود که ترامپ پس از مراسم تحلیف در ۲۰ ژانویه به حضور پذیرفت.

علاوه بر این"بوکیله" روز دوشنبه ۱۴ آوریل مهمان کاخ سفید بود. چرا ترامپ اینقدر "بوکیله" را تحسین می‌کند و به او علاقه‌مند است؟ چون این دو چندین وجه اشتراک دارند: کلاه بیسبال، یکی از نمادهای ظاهری آنهاست، هر دو در رسانه‌های اجتماعی جنجال ‌برانگیزند و هردو دوست دارند اقدامات سختگیرانه‌ای علیه مجرمان انجام دهند.  برخورد بی‌رحمانه آنها به افرادی که از دید آنها فقط در مظان اتهام گانگستری هستند شدیدا سبعانه است. رئیس‌جمهور السالوادور به‌خاطر ساختن زندان دسته جمعی بزرگ "سیکوت" و به بند کشیدن خیل عظیم و بی‌سابقه‌ای از زندانیان، توجه رسانه‌ها را به خود معطوف و به این مناسبت در سطح بین‌المللی معروف گشته است. طبق آمار رسمی، دولت این کشور پس از ساختن زندان "سیکوت" بیش از ۸۴۰۰۰ نفر که بسیاری از آنها بی‌گناه بوده‌ و محکومیت قضایی هم ندارند را زندانی کرده است. سازمان‌های حقوق‌بشری از این موضوع شدیدا انتقاد می‌کنند، زیرا زندانیان از هيچگونه مراحل قضایی و محاکمه عادلانه برخوردار نبوده‌اند.

اغلب آنها به دلیل شرایط ناگوار اجتماعی‌شان و یا صرفا به‌خاطر خالکوبی‌های بدنشان "مشکوک" تشخیص داده شده و خودسرانه‌ دستگیر و به بند کشیده شده‌اند.

خوان پاپیه"، معاون مدیر دیده‌بان حقوق‌بشر برای قاره آمریکا، سال گذشته به روزنامه "تاگس‌اشپیگل" برلن گزارش داد که زندانیان زندان مخوف "سیکوت" با شرایط بسیار ناهنجار، بد رفتاری و شکنجه مواجه هستند.

با اتخاذ چنین‌ سیاستِی، که ناقض حقوق‌بشر است،بوکیله، السالوادور را از "خطرناک‌ترین کشور به یکی از امن‌ترین کشورهای قاره آمریکا" (!)، بر اساس میزان قتل، تبدیل کرد. ترامپ این را تحسین می‌کند و این "مرد سالوادوری را الگویی برای کشورهای غربی" می‌داند!

در واقع چنین به‌نظر می‌رسد که رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا، "بوکیله" را به عنوان یک الگو در نظر گرفته است، وقتی با همان روش پیشداوری و خشونت علیه جمعیت مهاجران در ایالات متحده رفتاری توهین‌آمیز، سختگیرانه‌ای و خشن اتخاذ کرده و به این منظور از سیستم زندان‌هایی که توسط بوکیله گسترش یافته است، استفاده می‌کند. در ماه مارس، ترامپ حتی بیش از ۲۰۰ نفر ونزوئلا‌یی را به السالوادور تبعید کرد تا رفیقش بوکیله آنان را به زندان مخوف "سیکوت" بیاندازد. دولت آمریکا شایع کرده است که آنها عضو باند مواد مخدر "ترن د آراگوا" بوده‌اند. در صورتیکه بسیاری از این مردان نه تنها محاکمه نشدند بلکه طبق تحقیقات شبکه تلویزیونی سی‌بی‌اس آمریکا، حتی اتهامی هم به آنها وارد نشده است. به دیگر سخن هیچ مدرکی دال بر عضویت در باند قاچاق مواد مخدر، به جز خالکوبی‌های مشکوک(!) وجود ندارد!

هفته گذشته، کمی قبل از سفر بوکیله، ترامپ به خبرنگاران گفت: «ما چند جنایتکار وحشتناک داریم که در آمریکا متولد و بزرگ شده‌اند.» او گفت که «کاملاً موافق» فرستادن آنها به زندان‌های السالوادور است. احتمالاً بوکیله از برنامه‌های ترامپ استقبال خواهد کرد، چرا که خودش چند ماه پیش پیشنهادات مشابهی به او ارائه داده است.

البته تنها به خاطر سیستم زندان‌های بوکیله نیست که ترامپ قدردان او است، بلکه نحوه‌ی صحنه‌سازی و شیوه حکومتش نیز ترامپ را مجذوب خود ساخته است.

او که قبلا در پلتفرم X، خودش را "باحال‌ترین دیکتاتور جهان" می‌نامید، امروز خود را "یک پادشاه فیلسوف" می‌نامد.

بوکیله یک نابغه ارتباطات است: او چون سابق مالک یک آژانس تبلیغاتی بود، امروز نیز یک تیم رسانه‌ای حرفه‌ای او را احاطه کرده است. او ماهرانه موفقیت‌هایش را با ویدیوها به نمایش می‌گذارد و روایت‌ها را در رسانه‌های اجتماعی کنترل می‌کند.

این روش به‌ویژه در جمعیتی که نیمی از آنها زیر ۳۰ سال سن دارند و اغلب تحصیلات ابتدایی دارند، خوب جواب می‌دهد، زیرا آنها طعمه آماده‌ای برای فاشیسم بشمار می‌آیند. هدف صحنه‌سازی‌‌های "بوکیله"نیز بطور عمده این بخش از جامعه است. آمار نشان می‌دهند که بیش از ۷۰ درصد این جوانان در دام این گستره تبلیغاتی گرفتارند. به دیگر سخن یک کیش‌شخصیت واقعی او را احاطه کرده است.

در سان سالوادور، پایتخت این کشور، می‌توانید انواع کالاهای طرفداران او که تصویر رئيس‌جمهور روی آنها چاپ شده است را خریداری کنید.

"بوکیله" در سال ۲۰۲۴ قانون اساسی را زیر پا گذارد. علیرغم اینکه او طبق قانون اساسی اجازه شرکت مجدد در انتخابات ریاست‌جمهوری را نداشت، در آن شرکت نمود و دوباره انتخاب شد. هیچ مخالفتی هم، حتی از سوی "نهادهای دموکراتیک" آن کشور صورت نگرفت، زیرا او از  سال ۲۰۲۲ مشغول تغییر آن قانون به روش خودش بوده است.

ترامپ هم اخیراً با پیروی از همین روش، گمانه‌زنی‌هایی در مورد نامزدی خودش برای سومین دوره ریاست‌جمهوری مطرح کرده است. گرچه قانون اساسی ایالات متحده آمریکا آن را ممنوع کرده.

"سونیا روبیو پادیلا"، وکیل و دانشمند علوم سیاسی اهل السالوادور-مکزیک، در آن زمان در مورد انتخاب مجدد بوکیله گفت: "تمام نهادهایی که قرار بود رئیس‌جمهور را کنترل کنند، حذف شده‌اند."

او نه تنها پارلمان و قوه قضائیه کشور را کنترل می‌کند بلکه تعیین می‌کند چگونه می‌خواهد  به شیوه فاشیستی بر کشور حکم براند. روشی که در واقع سرمشق ترامپ بوده و او با پیروی ازهمان روش فاشیستی مشغول هموار کردن مسیر استقرار یک حکومت فاشیستی در ایالات متحدآمریکا است.

***

آیا امروز خطر جنگ بزرگی بین آمریکا و ایران وجود دارد؟

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، بار دیگر در موضعی تهدیدآمیز اعلام کرده که اگر ایران در باره برنامه هسته‌ای خود به توافق نرسد، با «شدیدترین بمباران‌ها» مواجه خواهد شد. این اظهارات که در مصاحبه اخیر او با شبکه ان‌بی‌سی مطرح شد، بخشی از راهبرد فشار حداکثری واشنگتن علیه تهران است. اما این بار، لحن ترامپ به‌وضوح جنگ‌طلبانه‌تر از گذشته بود. او به‌جای تأکید بر دیپلماسی، مستقیماً از اقدام نظامی سخن گفت، مسئله‌ای که می‌تواند تنش‌های میان دو کشور را به سطحی خطرناک برساند. حرکات نظامی در منطقه، از استقرار ناوهای هواپیمابر و بمب افکن‌های راهبردی ب ۲ آمریکایی در منطقه تا رزمایش‌های نیروهای مسلح ایران، نشان می‌دهد که هر دو طرف در حال آماده‌سازی سناریوهای احتمالی هستند.همچنین، ارتش آمریکا سطح هشدار در پایگاه‌های خود در منطقه را افزایش داده، اقدامی که معمولاً در شرایط قبل از درگیری انجام می‌شود. اما وضعیت کنونی ایران و آمریکا تحت شرایط جدیدی قرار دارد. انتخاب دونالد ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا به‌‌وضوح نشان‌دهنده تغییرات عمده‌ای در سیاست خارجی این کشور بود. ترامپ با شعار «اول آمریکا» خود، نه‌تنها به توافقات بین‌المللی مانند برجام پشت کرد بلکه تهدیدات نظامی و اقتصادی جدیدی علیه ایران مطرح کرد. یکی از جملات معروف او که در آن گفته بود «اگر توافقی نشود، ایران را بمباران خواهیم کرد»، نمادی از زورگویی، امپریالیسم و عدم پایداری سیاست‌های آمریکا و غیرقابل پیش‌بینی بودن تصمیمات این کشور در قبال ایران بود.

به‌رغم همه این تنش‌ها آیا امروز خطر جنگ بزرگی بین آمریکا و ایران وجود دارد؟خیر، وجود نخواهد داشت.بیشتر کارشناسان بین‌المللی معتقدند خطر وقوع یک جنگ مستقیم و بزرگ بین ایران و آمریکا بسیار ناچیز است.در زیر به برخی از دلایل که مهمی چنین سناریویی را غیرمحتمل توصیف می‌کند توجه فرمائید:

 

یکم. هزینه‌های بسیار سرسام آور (فوربز): 

بر اساس گزارش فوربز، یک عملیات نظامی محدود علیه ایران در سه ماه اول، بین ۶۰ میلیارد تا ۲ تریلیون دلار برای آمریکا هزینه خواهد داشت بار اقتصادی سنگینی برای کشوری که هم اکنون با مشکلات داخلی دست و پنجه نرم می‌کند.

دوم. پیچیدگی‌های ژئوپلیتیک (Responsible Statecraft): 

حمله به ایران می‌تواند زنجیرهای از بحران‌ها را ایجاد کند: از محاصره تنگه هرمز تا آشفتگی در بازار جهانی انرژی.  سوم. مقاومت غیرقابل پیشبینی ایران (موسسه بروکینگز): 

کارشناسان بروکینگز هشدار می‌دهند که ایران با روش‌های سخت و نامتقارن پاسخ خواهد داد از حملات به پایگاه‌های نظامی آمریکا تا بسیج متحدان منطقه‌ای. 

چهارم. مخالفت افکار عمومی آمریکا (مرکز تحقیقات پیو):

براساس نظرسنجی پیو، بیش از ۵۰٪ آمریکایی‌ها مخالف درگیر شدن کشورشان در یک جنگ جدید خاورمیانه هستند، حتی در صورت تهدیدات جدی. 

پنجم. درس‌های فاجعه‌بار جنگ عراق (دانشگاه براون):

تحقیقات دانشگاه براون نشان می‌دهد جنگ عراق ۲.۴ تریلیون دلار برای آمریکا هزینه داشت با پیامدهای طولانی‌مدت. مثالی هشداردهنده برای تصمیم‌گیرندگان امروز. 

ششم. انزوا در صحنه بین‌المللی: 

امروزه هیچ حمایت جهانی یا سیاسی برای حمله به ایران وجود ندارد. حتی متحدان ناتو نیز از مشارکت در یک ماجراجویی نظامی جدید خودداری می‌کنند. 

هفتم. اولویت‌های استراتژیک جدید آمریکا (شورای آتلانتیک): 

بر اساس شورای آتلانتیک، واشنگتن بر چین، روسیه و مسائل داخلی متمرکز است. یک جنگ جدید در خاورمیانه این اهداف را مختل خواهد کرد. 

هشتم. شکنندگی بازار انرژی: 

ایران نقش کلیدی در ثبات نفتی دارد. جنگ قیمت نفت را به‌شدت افزایش داده و اقتصاد جهانی را متلاطم خواهد کرد. 

نهم. آسیب‌پذیری اهداف آمریکایی: 

سامانه‌های تسلیحاتی ایران توانایی هدفگیری تمام پایگاه‌ها و کشتی‌های آمریکایی در منطقه را دارند خطری برای تلفات نظامی و برخوردهای داخلی. 

دهم. خطر تشدید هسته‌ای (NPT): 

فشار نظامی ممکن است ایران را وادار به‌خروج از پیمان منع‌گسترش سلاحهای هسته‌ای (NPT) و تسریع برنامه هسته‌ای کند پیامدی خطرناک برای امنیت جهانی. 

بطور خلاصه اینکه یک درگیری مستقیم و کلان با ایران مشکلات بیشتری ایجاد می‌کند تا مشکلی را حل کند.،با خطر بی‌ثباتی غیرقابل جبران در سطح منطقه‌ای و جهانی روبرو خواهیم شد.  

ما تحریم‌های غیرانسانی و غیرقانونی و تهدیدهای نظامی آمریکا علیه ایران و مردمش را محکوم می‌کنیم. هرگونه دخالت خارجی در امور داخلی ایران و اعمال قدرت امپریالیستی و استعماری را قاطعانه رد می‌کنم. 

یک جنگ احتمالی تهاجمی از سوی امپریالیسم آمریکا علیه ایران در تلاش برای حفظ هژمونی و نظم جهانی تک‌قطبی  و منسوخ در خاورمیانه پیامدهای فاجعه‌باری برای مردم منطقه و صلح جهانی خواهد داشت. 

تحریم‌ها و تجاوزات نظامی علیه عراق، لیبی، یمن، افغانستان و سوریه پیش از این، این کشورها را به‌ویرانه تبدیل کرده و شرایط زندگی فاجعه‌باری ایجاد کرده است.

آمریکا تحت رهبری دونالد ترامپ تلاش می‌کند ایران را با تهدیدهای غیرقابل قبول و تلاش‌های مکارانه که به‌نفع قدرت مالی و شرکت‌های عظیم آمریکاست وادار به‌تسلیم در برابر خواسته‌های استعماری کند. 

هرگونه تغییر سیاسی در ایران، از جمله تغییر رژیم، یک مسئله داخلی است. تنها مردم ایران، نه یک قدرت امپریالیستی یا استعماری، حق تعیین سرنوشت سیاسی کشور را دارند.

این مقاله ترجمه متن زبان سوئدی است که توسط فعالین حزب کارایران (توفان) در سوئد منتشر شد و در چند نشریه از جمله هفته‌نامه پرولتر ارگان حزب کمونیسیت سوئد درج گردید.

***

ادبیات مارکسیستی  به زبان ساده

ده سال بعد از آنکه کنفرانس احزاب برادر مارکسیست-لنینیست1975 برگزار و در آن رویزیونیسم خطر عمده در جنبش کمونیستی تشخیص داده شد، رفيق زنده یاد دکتر غلامحسین فروتن با بررسی و تجزیه تحلیل عملکرد ده ساله رویزیونیسم در سطح جهان اقدام به نوشتن کتاب ارزشمند "رویزیونیسم در تئوری و عمل" نمود.

حزب کار ايران(توفان) جهت آگاهی و آموزش نسل جوان، که جویای حقیقت است، اقدام به درج بخش‌های عمده این اثر در ستون "ادبیات مارکسیستی به زبان مختصر و ساده" توفان الکترونیکی نمود.باشد تا با انتشار بخش هایی ازاین اثر ارزنده گامی ولو کوچک در تنویر افکار و پاکیزگی مارکسیسم لنینیسم برداشته باشیم.

هئیت تحریریه

***

رویزیونیسم وایران(بخش دوم)

برژنف موقعی که در آبان ماه ۱۳۴۲ (نوامبر ۱۹۶۳) از ایران دیدن کرد و برای «والاحضرت» هدیه‌های گرانبهائی آورد با صراحت تمام گفت: اینک که از بسط و توسعه رضایت‌بخش روابط ایران و شوروی صحبت ‌می‌کنیم باید از آن توجه بزرگی که اعلیحضرت شاهنشاهی به این امر مبذول‌می‌دارند سخن گوئیم(تکیه روی کلمات از ماست)

خبرگزاری مطبوعاتی نووستی در همین اوان‌ می‌نویسد که:

«اعلیحضرت شاهنشاه ایران از روابط حسنه بین اتحاد شوروی و ایران اضهار رضایت و خشنودی نموده و به ادامه و بسط و توسعه همکاری فنی و اقتصادی بین ایران و اتحاد شوروی اشاره نمودند».

از گفتار رادیو مسکو: «اقدام‌های خردمندانه دولت ایران امکان‌می‌دهد که روابط شوروی و ایران تاحدود روابط حسن همجواری واقعی و دوستی متقابل توسعه یابد… ». (تکیه روی کلمات از ماست)

به این جمله از مصاحبه دکتر اردلان سفیر سابق ایران در شوروی هم گوش کنید:

«اگرچه عوامل زیادی در این کار مؤثر بود ولی ابتکارات شخص شاه مهمترین عامل این کار بود.» (تکیه روی کلمات از ماست) تردیدی نیست که «بهبود مناسبات اتحاد شوروی و ایران» خواست متقابل دو دولت است. رویزیونیست‌های ایران با اصرار خود در این امر که بهبود مناسبات تنها محصول کوشش دولت شوروی است، فقط بار خیانت نابخشودنی رویزیونیست‌های شوروی را سنگین ‌می‌کنند. موافقت با این نظر، اگر مغایر با واقعیت نبود، به‌هیچ‌ وجه اشکالی نداشت. رویزیونیست‌های ایران به این نکته توجه ندارند که اگر تنها خواست شوروی در امر بهبود مناسبات دخیل بود، چرا چندین سال کوشش‌های مداوم اتحاد شوروی بجائی نرسید و شاه همچنان در موضع آشتی ناپذیر خویش باقی ماند؟ در همان موقع که صحبت از انعقاد قرارداد نظا‌می دو‌جانبه ایران و آمریکا به میان آمد مگر دولت شوروی تمام کوشش‌های خود را بکار نینداخت؟ چرا شاه پیشنهادهای شوروی را رد کرد و به دولت شوروی اعتماد و اط‌مینان نکرد؟

چه عواملی باعث گردید که شاه ایران به اتحاد شوروی روی آورد و دست رویزیونیست‌های شوروی را بفشارد؟

نخستین عامل چرخش شاه به سوی اتحاد شوروی عامل خارجی است و آن تغییر ماهیت حزب و دولت شوروی است.

کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی سر آغاز این تحول است. اگر چه در آغاز چنین تحولی قهقرائی در مخیله کسی نمی‌گنجید معذالک بعضی از نمایندگان بورژوازی با شمّ طبقاتی خود آن را دریافتند. "جان فاستر دالس" اندکی پس از خاتمه کنگره بیستم گفت:

«در اتحاد شوروی نیروهائی ظهور کره اند که به لیبرالیسم تمایل زیادی نشان‌می‌دهند . اگراین نیروها برجای بمانند خواهند توانست تغییری اساسی در خود اتحاد شوروی پدید آورند».

پس از آنکه حزب کمونیست اتحاد شوروی و دولت شوروی روابط خود را با حزب کمونیست چین و دولت جمهوری توده‌ای چین تا سرحد قطع کامل این روابط به هم زد و از هرگونه کمکی به جمهوری توده‌ای چین امتناع ورزید، پس از آنکه خروشچف به آمریکا سفر کرد و با نطق‌های خود تحولی را که در اتحاد شوروی پدید آمده بود نشان داد، آنگاه محافل غرب همه به تغییر ماهیت اتحادشوروی پی بردند و دانستند که خروشچف«بهترین دوست غرب درمسکو است» و «نخست وزیر شوروی نیکیتا خروشچف به یک رجل سیاسی آمریکائی شباهت دارد» که «خروشچف در تمایل خود به رفع تنش با غرب به آن اندازه صدیق است که به ریسک انشعاب در جنبش کمونیستی تن‌ می‌دهد». از این رو است که «اتازونی باید تا حدودی وظیفه خروشچف را تسهیل کند»، «اتازونی باید از خروشچف در اختلافش با چین سرخ به حد اکثر پشتیبانی نماید».

شاه هم بدنبال اربابان خود تحول عظیمی را که در اتحاد شوروی روی داد، در‌می‌یابد و او هم مانند روزنامه لوموند‌ می‌بیند که «شوروی تاحدی قیافه پدری مؤثر را بخود گرفته است و دشواری‌های داخلی و خارجی او تقریباً اورا سمپاتیک کرده است (لوموند ۴ ژانویه ۱۹۶۴)

شاه در کتاب «مأموریت من برای وطنم» چنین‌می‌نویسد:

«با اطلاعاتی که من در باره آقای خروشچف دارم معتقدم که وی کمتر از سایر هم مسلکان خود اسیر فرضیه‌ها افکار غیر قابل انعطاف مارکس است، و حتی اگر دوران خروشچف موقتی باشد...، باز در کشور اتحاد جماهیر شوروی عوامل عمیق‌تری برای ایجاد صلح در حال نمو و فعالیت است و‌می‌توان گفت روس‌ها(البته منظور رویزیونیست‌هاست-توفان) سال بسال محافظه کار تر‌می‌شوند و در ۱۲ اسفند ۱۳۴۳ از پشت تلویزیون لندن اظهار‌می‌دارد:

«من بین چین کمونیست و اتحاد جماهیر شوروی فرق‌ می‌گذارم».

در مصاحبه خود با مخبر نیویورک تایمز در ۲۰ آذر ۱۳۴۴ از همکاری دو کشور ایران و شوروی سخن‌می‌گوید:

«بعد از استالین در شوروی اوضاع تغییر کرده است. وقتی ما‌می‌توانیم با همسایه‌مان در دوستی زندگی کنیم چرا با یکدیگر دشمن باشیم؟ ما استقلال خود را فدای دوستی با شوروی نکرده ایم. اما چرا نباید با آن‌ها همکاری کنیم؟ دوستی ما با شوروی حتی به نفع آمریکا هم هست...».

در‌واقع هم تحولاتی که در اتحاد شوروی روی داد زمامداران شوروی را از دشمنان طبقاتی شاه بدوستان وی تبدیل کرد و شاه دیگر در جَبین رویزیونیست‌های شوروی کمونیست‌هائی را نمی‌بیند که از جنبش نجات بخش ملی به خاطر انقلاب و سرنگون ساختن رژیم شاه پشتیبانی کنند. برعکس او‌می‌تواند در نبرد خود با خلق ایران به پشتیبانی آن‌ها مستظهر باشد. پس «جرانباید با آن‌ها همکاری کرد»؟

اینجاست که شاه عقیده و روش خود را نسبت به اتحاد جماهیر شوروی عوض‌ می‌کند و این بار به استقبال بهبود مناسبات دو کشور و جلب کمک‌های اقتصادی و فنی و نظا‌می و مالی شوروی ‌می‌رود.

عامل دوم عامل درونی است. کودتای ۲۸ مرداد، ارتجاع سیاه را بر سراسر ایران در شهر و در ده مستولی ساخت. جنبش ملی و دمکراتیک ایران که با فرار شاه از کشور به اوج خود رسید با بی‌رحمی تمام سرکوب شد، حاصل مبارزات مردم‌میهن ما به تاراج رفت، درهای کشور به روی امپریالیست‌ها گشوده شد و سلطه آن‌ها با شدت و دامنه بیشتری بر‌میهن ما مستقر گردید. آزادی و دموکراسی از جامعه ما رخت بربست، مردم کشور از هرگونه حقی اعم از فردی و اجتماعی محروم گردیدند. فشار بر کارگران در شهر و یورش مالکین بر دهقانان در ده وضع ناهنجار و اسف باری برای زحمتکشان فراهم ساخته بود، تضادهای جامعه ما بیش از پیش حدت ‌می‌یافت، ایران در آستانه وضعی انفجاری قرار داشت، فشار و اختناق، زندان و شکنجه و اعدام همچنان به قوت خود باقی بود ولی به تنهائی کافی نبود که آرامش واقعی ایجاد کند. در اینموقع است که برای جلوگیری از خطر انفجار و تسکین افکار عمو‌می بویژه دهقانان مسأله رفرم‌های اجتماعی که رفرم ارضی مرکز ثقل آن‌هاست مطرح‌می‌شود. رفرم‌ها در‌واقع اقداماتی نواستعماری بود که با الهام از امپریالیسم صورت گرفت و هدف آن‌ها این بود که رژیم کودتا را تثبیت کند، تخت و تاج شاه و قدرت استبدادی اورا استحکام بخشد و سیطره امپریالیسم را در‌میهن ما همچنان نگاهدارد و گسترش دهد.

بهبود روابط ایران با اتحاد شوروی یکی از «انقلابات شاهانه» بود، اگر چه خود شاه آن را در اعداد «انقلابات دوازده گانه» نگذاشته است. شاه با این اقدام خود اولاً توانست ممّر جدیدی برای کمک‌های اقتصادی و نظا‌می بدست آورد، کمک‌هائی که جز به سود مالکین و بورژوازی بوروکراتیک وابسته به امپریالیسم نیست. ثانیاً پشتیبانی اتحاد شوروی، دو‌مین قدرت بزرگ جهانی را در کنار بزرگترین کشور امپریالیستی جلب کند. ثالثاً با بهبود روابط با شوروی، کشورهای بلوک شوروی را با خود یار و همراه سازد،رابعا دار و دسته رویزیونیست‌های حزب توده ایران را به تبلیغ به سود خویش بکشاند و بالاخره آن عناصر چپی را در داخل ایران که هنوز هم در ماهیت رژیم کنونی شوروی در اشتباه اند و ا‌مید خود را برای نیل به آزادی و دموکراسی، برای رهائی از دورنمایی که شاه در ایران ساخته، بهبود روابط شوروی با ایران بسته اند ا‌میدوار سازد. ادامه دارد

 

***

گشت وگذاری درفیسبوک.پاسخ به یک پرسش

پرسش:دوستان گرامی توفان، حزب شما، حزب کار بر چه پایه و اساسی از آقای دکتر مرتضی محیط که مخالف سرسخت مارکسیسم لنینیسم است، دشمن اندیشه لنین واستالین است... دفاع می کند.دکتر محیط با وجودی که مخالف حمله نظامی به ایران است ولی  دائما دچار نوسان است وهرروز برحسب کوچکترین تغییرات حرفش را تغییر می دهد .یک روز دنبال جنبش سبز است وروز دیگر دنباله رو شخص یا گروه دیگر. ممنونمی شوم  نظرتان را درمورد ایشان بنویسید. تشکر از شما.پیمان-زارع. تهران

پاسخ:دوست عزیز پیمان، قبل از هرچیزتشکر از نامه تان. بطور مختصر دفاع ما از آقای دکتر محیط درعرصه مبارزات دمکراتیک وضد امپریالیستی یک برخورد سیاسی استونه ایدئولوژیک .تحلیل سیاسی مرتضي محيط درمورد سوريه، منطقه و تحریم وتهدید نظامی به ایران منطقی وصحیح است. بخش اعظم برنامه تلویزیونی ایشان در افشای امپریالیسم و تلاش برای ممانعت ازجنگ علیه ایران است. آقای محیط مخالف جمهوری اسلامی است اما عمیقا مخالف هرگونه مداخله نظامی درایران است.وی امپرياليسم آمريكا را بزرگترين تهديد برای صلح  جهانی و مظهر فاشيسم و نژادپرستي و راسيسم درجهان تحلیل میکند.با مرتضي محيط مي توان بر سر مسائل مختلف تئوريك اختلاف نظر داشت اما به سياست ميهندوستانه اودرحمايت از مردم ايران و مخالفت با امپرياليسم و مزدورانش نمي توان كمترين شكي داشت.حزب ما براین اساس ازآقای دکترمخیط بعنوان یک شخصیت ملی ، دمکرات وضد امپریالیست دفاع میکند وایشان را درجبهه خویش می بیند.

لیکن درمورد تعریف از سوسیالیسم طبیعتا ما با ایشان اختلاف عمیقی داریم .مرتضي محيط مدعي دفاع از سوسياليسم است ؛ اما آن سوسياليسمي كه او از آن سخن مي گويد از قضا تاكنون در هيچ. گوشه اَي از جهان رخ نداده است .وي بِه نفي انقلاب سوسیالیستی  اكتبر شوروی مي پردازد ؛زيرا "جامعه بواسطه رشد ناکافی نیروهای مولده هنوزآمادگی وپذیرای  انقلاب سوسياليستی نبود وبورژوازی می بایست نیروهای مولده را تا آنجا رشد میداد که عناصر پرلتری به درجه ای از تکامل میرسیدند که خودشان قدرت را میگرفتند، خودشان حزب تاسیس میکردند ، نیازی به قیم و حزبی تحت رهبری روشنفکران نداشتند .آقای محیط دربستر چنین نظری به نفی سرکردگی حزب درمرحله انقلاب سوسیالیستی می پردازد واعتقادی به دولت دیکتاتوری پرولتاریا درمرحله گذار به کمونیسم ندارد.!!

دکتر محيط كه در تئوريهاي كهنه منشويكي  بورژوايي ،رشد نیروهای مولده و تئوريهاي آنارشيستي نفی دولت غرق است و متاسفانه هنوز پي نبرده است كه سوسیالیسم فرماسیون کامل کمونیستی نیست.زیرا هنوز طبقات ومبارزه طبقاتی دراشکال مختلف در فاز نخست کمونیسم وجود دارد.هنوز دولت ودیکتاتوری ،البته اعمال دیکتاتوری اکثریت اهالی جامعه کارگر وزحمتکش براقلیت حامی نظام سرمایه داری ومظاهرفرهنگی وروبنایی وبقایای جامعه کهن وجود دارد. هنوز اختلاف دستمزد واختلاف بین کاریدی وفکری ودر یک کلام مبارزه برای تحقق حق که خود منشاء اش از ناحقی است وجود دارد.هنوزمناسبات پول وروابط بازرگانی خارجی ;همزیستی وجنگ وستیز با سرمایه داری جهانی وجود دارد وهنوز مسئله پیروزی کی برکی مطرح است.حال اگر کسی پیدا شود وازسوسیالیسم بی عیب ونقض سخن گوید،ازآگاهی طبقاتی وفرهنگی کامل وبی عیب ونقض سخن گوید،از سوسیالیسم همه باهم وآزادی بی قید وشرط سخن گوید،ازبی حزبی و بی دولتی و بی دیکتاتوری طبقاتی سخن گوید وغیرو...آنوقت چنین کسانی هنوزسوسیالیسم را نفهمیده اند وباید حداقل یک میلیون سال منتظر بنشینند ،دخیل ببندند ومنتظر معجزه رشد نیروهای مولده سرمایه داری بمانند وسرانجام از هیچ وپوچ باد سوسیالیسم سخن بگویند وبرجاودانی بودن نظام سرمایه داری نغمه سرایی کنند.

ازاین روی ما دراین عرصه با ایشان اختلاف داریم وپیروزی انقلاب اکتبر در۱۹۱۷ خط بطلانی براین نظریه غیر علمی آقاي محيط و همه روشنفکرانی است که با پرچم "بازگشت به مارکس" به نفی هسته انقلابی مارکس ومارکسیسم وتکامل آن به لنینیسم می پردازند.ما فعلن تا همین حد بسنده می کنیم اگر بازهم مطلبی ناروشن است برایمان بنویسید تا پاسخ مفصل تری دهیم. برایتان موفقیت آرزومی کنیم.

***

پاسخ به یک پرسش در کانال تلگرام

پرسش: با سلام و عرض ادب.رژیم بشار اسد مدتی است سقوط کرد یا سرنگون شد. حزب شما درابتدا از جنبش روژوا، کوبانی درسوریه دفاع کرد ولی امروز به بهانه های مختلف  وهمکاری تاکتیکی این جنبش کرد با آمریکا علیه آنها شدیدترین حملات را می کنید. اگر همکاری تاکتیکی با آمریکا بد است پس چرا شما از همکاری اتحاد شوروی برای صلح با هیتلر آلمان و یا همکاری با آمریکا به رهبری استالین درجنگ جهانی دوم  حمایت می کنید. آیا کردهای سوریه راهی جزاین داشتند. اگر حزب شما درشرایط سخت قرار می گرفت چه می کردید.  این تناقض را چگونه توضیح میدهد؟ممنون از شما  امضا محفوظ.دانمارک

پاسخ: با سلام به شما خواننده گرامی توفان و تشکر از پرسشتان!دوست گرامی ،سازمانهای کرد سوریه درابتدای تجاوز به این کشوراز مبارزه درچارچوب تمامیت ارضی و دراتحاد با سایر مردمان این کشورعلیه امپریالیسم سخن گفتند واین امربسبار نوید بخش وانقلابی می نمود. سازمانهای کرد بارها تاکید کردند که قصد جدایی از سوریه را ندارند وبا سایر مردمان آن کشور همسرنوشتن اند ودر اتحاد با خلقهاواقوام سوریه برای یک سوریه دمکراتیک ومستقل می رزمند. چنین سیاست خردمندانه ای نمی توانست مورد حمایت حزب ما ونیروهای ترقیخواه قرار نگیرد. اما با طولانی شدن مبارزه وفشارهای امپریالیستی بر دولت سوریه سبب شدتا چرخشی درسیاست سازمانهای کرد سوریه بوجود آید وطرح پیشنهاد همکاری امپریالیسم برای ایجاد پایگاه نظامی جهت سرنگونی حکومت مرکزی را به پذیرند وتحت عنوان مبارزه علیه تروریسم داعشی، عملا به اشغال ونقض تمامیت ارضی سوریه لبیک گویند. ازاین تاریخ وبا این چرخش کیفی درسیاست کردهای سوریه که خیانت وخنجری ازپشت به خلق سوریه بود دیگر حمایت ازمبارزه کردهای کوبانی مجاز نبود ووظیفه خوددانستیم که این سیاست ناسیونال شونیستی  ومخرب را که سر بزنگاههای تاریخی گلیم خودرا از سایر مردم جدا میکنند و به دشمنان مردم می پیوندند ، رسوا وبرعلیه آن مبارزه کنیم. همكاري كردهاي سوريه با آمريكا فقط يك اشتباه ساده نبود ؛خيانت بِه تمام مردم سوريه وخلقهاي منطقه بوده است.حزب ما نمی تواند از مبارزه جدایی طلبانه  که درجهت منافع امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل در منطقه است حمایت کند. رهبران کردهای سوریه خائن به خلق سوریه وخلق کرد هستند.چنین رهبرانی فاقد صداقت درحمایت ازخلق کرد بوده وهستند. تنها کسانی دردفاع ازخلق کرد صداقت دارند که بر ضد تجاوز به سوریه ، به عراق و لبنان، فلسطین، افغانستان، یمن دست زنند و این تجاوزات استعماری را افشا نمایند. درغیر اینصورت درجبهه دشمنان مردم سوریه و عراق وایران ومنطقه قرار میگیرند.

جنبش "روژوای کوبانی " که مدعی دفاع از"دمکراسی وچپ و حکومت  خودگردان شورایی "است چرا باید سرنوشتش را به منافع ژئوپلیتیک آمریکا و اسرائیل درمنطقه گره بزند و به آمریکا بخاطرخروج ارتشش ازخاک سوریه ناسزا گوید وبه هودارانش رهنمود دهد تا در اروپا وسایر ممالک جهان با تظاهرات واعتراضات سیاسی نظر قوای متجاوز آمریکا را برای ماندن درخاک سوریه وحمایت از مردم کرد جلب نمایند. ازهمین روست که اکثر تظاهراتی که دررابطه با تجاوز ترکیه به سوریه صورت گرفته است فقط  ازتجاوز به "منطقه کردهای کوبانی "سخن رفته است نه محکوم کردن تجاوز ارتش ترکیه به خاک سوریه که نقض آشکار تمامیت ارضی وحق حاکمیت ملی سوریه ومنشور سازمان ملل متحد است. اکنون پس ازچند ماه از سرنگونی رژیم بشاراسد  و 19 ماه  نسل کشی  در غزه آیا کلامی از رهبران جنبش "روژوای کوبانی "شنیدید یا خوانده اید که آن را محکوم کند؟ آیا با حملات نظامی رژیم صهیونیستی اسرائیل به سوریه پس از سرنگونی بشار اسد و ضمیمه کردن بخشی دیگر ازخاک این کشور خود، کلامی از رهبران جنبش "روژوای کوبانی " علیه این بمباران های ناقض حقوق بین الملل شنیده اید؟ خیر،نشنیده اید، این نارهبران جنبش کرد، اسرائیل را متحد خود برای تاسیس یک حکومت کردی می دانند و درنتیجه درمقابل تمام جنایات و اشغالگیری این رژیم فاشیست سکوت می کنند.

با این مختصر روشن کردیم مبارزه برای حق تعیین سرنوشتی که علیه امپریالیسم و صهیونیسم پیوند نخورد ودرجهت تضعیف امپریالیسم نباشد ، مبارزه ای ارتجاعی است وباید علیه آن به مبارزه دست زد.چنین حق تعیین سرنوشتی قابل دفاع نیست.

به نظر حزب ما راه رهائی خلق کرد اتحاد، همکاری و همبستگی با همه ملل ساکن کشورهائی می­باشد که آنها نیز در آن کشورها ساکنند. همه این مردمان باید برای دموکراسی و آزادی و برای توجه به حقوق زحمتکشان مبارزه کنند.

 

درمورد جنگ جهانی دوم و اتحاد وهمکاری رهبر اتحاد شوروی با هیتلر و آمریکا نظرتان کاملا اشتباه است و هیچ ربطی با همدستی کردهای سوریه با آمریکا برضد سایر خلقهای سوریه ومنطقه ندارد.

نخست اینکه شورویها هیچ پیمان صلحی با هیتلر نازی نبستند، هیچ همکاری درمیان نبوده ، بلکه یک "پیمان عدم تجاوز" میان دولتهای آلمان و شوروی بود که تحت رهبری خردمندانه استالین صورت گرفت تا تنفسی برای سازماندهی وآماده کردن ارتش سرخ وخلقهای شوروی درمقابل ارتش هارهیتلر گردد. همین تاکتیک سبب تقویت ارتش سرخ وتضعیف نیروهای متخاصم گردید.دودیگر اینکه اتحاد شوروی دریک شرایط برتروقویترکه جنگ روبه اتمام وارتش نازی درحال شکست خوردن بود، با آمریکا وانگلیس وفرانسه ،جبهه متفقین ضد فاشیست را برعلیه ارتش نازی تشکیل داد و جنگ را با موفقیت به پایان برد.

  ازاین رو نمی توان همدستی روژوای کوبانی تحت رهبری صالح مسلم با امپریالیسم آمریکا را که تمام هستی شان را از طریق کمک آمریکا تامین کرده اند با اتحاد جماهیر شوروی سوسیبالیستی تحت رهبری استالین که به پای تشکیل جبهه ضد فاشیستی رفت وکمر ارتش نازی را درهم شکست مقایسه نمائید. چنین مقایسه ای بسیار مضحک ونادرست ، و آگاهانه یا ناآگاهانه درجهت توجیه سیاستهای ناسیونال شونیستی کردهای سوریه است وبس! صمیمانه از شما می خواهیم برای کسب اطلاعات بیشتر به اسنادی که حزب ما درمورد جنگ جهانی دوم ازجمله کتاب تحریف کنندگان تاریخ انتشار داده است رجوع کنید. تمام این اسناد درکتابخانه اینترنتی توفان قابل دسترسی است. درمورد مسئله کردها درایران ومنطقه  مقالات مدتی در نشریات توفان منتشر شده که درتارنمای توفان قابل دسترسی است.برایتان موفقیت آرزومیکنیم.

.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اپوزیسیونی که مرزبندی روشن با امپریالیسم و صهیونیسم ندارد دست دراز شده آ نهاست