سخنرانی رفیق فرزاد رادمهر درشبکه تلگرام به مناسبت سی و هشتیمن سالروز انقلاب بهمن

متن زیراز روی فایل صوتی سخنرانی رفیق فرزاد رادمهر پیاده شده و با اصلاح و تغییراتی جزیی در متن سخنرانی آنطور که برای خوانندگان عزیز قابل فهم باشد، درسه بخش تنظیم و در نشریه توفان الکترونیکی منتشر میشود. بخش نخست در مورد علل بروز انقلاب بهمن در بعد تاریخی است و بخش دوم در مورد شکست انقلاب و راه خروج از بن بست کنونی است

یکم: دلایل بروز انقلاب بهمن(بخش نخست)

با سلام خدمت دوستان و رفقا! به مناسبت انقلاب بهمن ۵۷ و سی و هشتمین سالگردش که فردا دوشنبه است، می‌خواهم چند کلامی در مورد علل بروز این انقلاب، شکستش و اینکه به هر حال جامعه ایران در آینده به کجا خواهد رفت، آیا در ایران انقلاب دیگری رخ خواهد داد یا نه، صحبت کنم و به یک سری نکاتی بپردازم که در شرایط بلبشوی کنونی بسیار حائز اهمیت است.

وقتی از انقلاب بهمن صحبت می‌کنیم، نمی‌توانیم از انقلاب مشروطه ایران فاکتور بگیریم، نمی‌توانیم از نهضت ملی نفت ایران فاکتور بگیریم و یا از کنار رخداد قیام خرداد ۴۲ و سرکوب خونین آن بعنوان نقطه عطفی از مبارزه قهرآمیز علیه رژیم شاه بسادگی بگذریم و از آن فاکتور بگیریم و غیره.

انقلاب بهمن ادامه انقلاب مشروطه و نهضت ملی نفت بوده و از شعارهایش در ابتدای انقلاب روشن بوده که این انقلاب بدنبال چه چیزی است و مسائلی را که طرح می‌کند چه هستند. پرسش این است آیا انقلابی که در ایران به وقوع پیوست، از طریق نسخه‌ای بوده که چهار دانشجو در خارج و یا داخل انتشار داده و در نتیجه در ایران انقلاب شده اس؟ آیا اساساً آن طور که رسانه‌های سلطنت‌طلب‌ها و کسانی که به هر حال معروف به ضدانقلاب مغلوب هستند و حتی کسانی که با آنها جبهه‌سایی می‌کنند و می‌گویند «خوب مردم انقلاب کردند و دیگر انقلاب نمی‌خواهند و در ایران هرگز انقلاب نخواهد نشد، زیرا وضع بدتر شده است»، ادبیات بر حق و درستی می‌باشد؟ آیا براستی انقلاب کردنیست؟ یا شدنیست؟ آیا تمام انقلاباتی که در جهان صورت گرفته‌اند، از دوران برده‌داری و فئودالی گرفته تا عصر سرمایه‌داری و امپریالیستی، آیا این انقلابات از طریق اعلامیه این حزب و یا آن حزب، با اراده این فرد و یا آن فرد رُخ داده‌اند؟ یا این که باید این انقلابات را از طریق علمی بررسی کرد و دید که دلایل اقتصادی و سیاسی این برآمدها چیست و چرا در درازای تاریخ صدها انقلاب رُخ داده است؟ چه چیزی سبب شده که جامعه برده‌داری به فئودالیسم گذار کرده و دلایل اصلی انقلابات و قیام‌هایی که در آن دوران صورت گرفته چه بوده است؟ آیا می‌شود غیر از فرمول اقتصاد سیاسی که شاخه‌ای از علوم اجتماعی می‌باشد و مربوط است به قوانین تولید و توزیع و در‌آمد و ثروت و اثرات آن در جامعه و مراحل مختلف تاریخ ‌طور دیگری به علل بروز انقلاب و تحولات جامعه طبقاتی پرداخت؟ ما باید به بینیم که نقش انسان در جامعه و در تولید چه می‌باشد و چه چیزی مانع رشد او می‌شود، چه فاکتورهایی سبب می‌شود که او طغیان کند و اساسا چرا در جامعه انفجار عمومی رُخ می‌دهد.

در جامعه طبقاتی، انسان‌ها به صورت طبقاتی تقسیم‌بندی شده‌اند و در مناسباتی قرار می‌گیرند و برای معیشت و ادامه زندگیشان تولید می‌کنند. در دوره برده‌داری، برده‌ها زیر سلطه برده‌داران و صاحبان برده بودند. برده‌ها در تضاد و ستیز با نظام حاکم، نظامی که برده‌ها را در میدان‌های بازار همراه با زمین خرید و فروش می‌کردند ،بر آنها هزاران ظلم و زور و شکنجه روا می‌داشتند. اما مناسبات برده‌داری و تضادهای درونی‌اش سرانجام به مرحله‌ای از رشد رسید که می‌بایست به مرحله دیگری گذار کند. نیروهای مولده یعنی انسان و ابزار تولید با شیوه تولیدی در تضاد قرارگرفتند. وقتی نیروی مولده با شیوه تولیدی نمی‌خواند و جامعه روابط نوینی می‌طلبد و نیروی حاکم یعنی دولت که ابزار سرکوب طبقه حاکمه است با سرکوب می‌خواهد مانع رشد و پیشروی نیروی مولده، یعنی انسان گردد، سرانجام جامعه بعد از ده‌ها انقلاب و قیام و حتی صدها شکست منفجر می‌شود، یعنی در جامعه انقلاب رخ می‌دهد،.پایینی‌ها به زیر بار زور و سرکوب نمی‌روند و بالایی‌ها هم دیگر نمی‌توانند مثل گذشته با اعمال زور به حکومت‌شان ادامه دهند. این یعنی انقلاب. در واقع انقلابی که رُخ میدهد حاصل این نبوده که تعدادی برده بصورت پراکنده بدون ارتباط با یکدیگر، بدون ارتباط در تولید و حیات اقتصادی جامعه در گوشه‌ای نشستند و تصمیم به انقلاب گرفتند!! آنها شب نه‌نشستند به دور هم و یک شبه تصمیم به‌گیرند که به خیابان‌ها بیایند و دست به انقلاب بزنند! خیر، انقلاب محصول تکامل کل تضادهای نهفته در جامعه است، و محصول آن مناسبات تولیدی است که در جامعه بطور عینی و خارج از ذهن ما وجود دارد و آن نیروی کهنه‌ای که می‌خواهد مانع پیش‌روی نیروی بالنده و نوین گردد و با تمام قوا می‌کوشد جامعه را در همان مکانی نگه داشته باشد، که منافعش را حفظ و تأمین کند، با مردم درگیر خواهد شد، مقاومت می‌کند و به سادگی قدرت را رها نخواهد کرد. برده‌داران نمی‌خواهند بساط زندگی مرفه‌شان را از دست بدهند. برای برده‌داران نظم موجود، هرروز جشن و سرور است. نمایش جنگ خونین گلادیاتورها و سرکشیدن جام شراب و به صلابه کشیدن برده‌های معترض امری طبیعی برای صاحبان برده بوده و نمی‌خواستند امتیازات طبقاتی خود را به راحتی از دست بدهند. اما تاریخ مبارزه طبقاتی نشان داده است که سرانجام پیروزی از آن توده‌هاست و نظم کهن که در تضاد با تکامل جامعه و نیروهای مولده است، باید برود و می‌رود. قیام اسپارتاکوس نمونه‌ای از قیام‌های تاریخی برده‌ها در دوره برده‌داری است و علیرغم شکستش اما نشان داد جامعه برده‌داری عاقبت به دوره فئودالی گذار میکند و چنین نیز شد. در مغز خود صاحبان برده هم خطور نمی‌کرد که روزی نظم موجود فرو به‌پاشد و نظام برده‌داری ازبین‌برود .این تحولات خارج از ذهن این و یا آن فرد رخ داده است. هستی جامعه خارج از ذهن انسان‌هاست وعلی‌رغم میل‌شان به طرفی می‌رود منجر به حل تضادهای قدیمی در جامعه و بروز تضادهای نوینی میش‌ود. تاریخ بشری، قوانین علم اجتماعی - اقتصاد - سیاسی نشان داده که سرانجام نظام برده‌داری به جامعه جدیدتری یعنی فئودالی که از جامعه قبلی متکامل‌تر است، گذار می‌کند. و به همین ترتیب در دوران فئودالی نیز ما شاهد ده‌ها وصد‌ها قیام و انقلاب در جهان بوده‌ایم و بسیاری از شخصیت‌های نامدار و گمنام در رهبری این قیام‌ها قرار گرفتند. جامعه فئودالی نیز می‌بایست متحول شود و متحول هم شد و در درونش نیز عناصری از نیروهای تولیدی رشد و سرانجام جامعه جدیدی جایش را گرفت. و این جامعه و مناسبات نوین چیزی نبوده است جز رشد تولید کالایی و عناصر تجاری که به سرمایه‌داری صنعتی تبدیل شد و انقلابات عظیم صنعتی و بورژوایی که در قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی رخ داده از کشف ماشین بخار در انگلستان گرفته تا انقلاب کبیر فرانسه. اینها همه ناشی از تضادهای عینی بوده که خارج از ذهن این و یا آن انسان وجود داشته، رشد کرده و سرانجام منجر به انفجار و انقلاب شده و موجب تولد نظام تولیدی نوینی گشته که در این دوره سرمایه‌داری به عنوان آخرین مرحله نظام طبقاتی و استثماری بجای نظام فئودالی نشست.می‌بینیم مثلا در فرانسه چندین انقلاب رخ داده تا نظام فئودالی برچیده شود و نظام جدید سرمایه‌داری که در‌ واقع نیروی دهقانان را به شهر کشانید و آنها را به پرولتر، کارگر صنعتی تبدیل کرد و در صنایع و غیره مناسبات جدیدی را آفرید، یک گام کیفی جامعه را به جلو برد و بورژوازی در این دوره نقش بسیار مثبت و حتا انقلابی ایفا کرد.

در اینجا و در این مرحله از تکامل تاریخ جامعه تضاد جدیدی پدید آمد، یعنی تضاد بین طبقه کارگر نیرویی که در کارخانه‌ها و اجتماعات کار می‌کند و صاحب ابزار تولید نیست و طبقه سرمایه‌دار مالک ابزار تولید است، خوب! این طبقه سرمایه‌دار که در دوره‌ای از تاریخ  همراه و همسو با تکامل تولیدی و رشد نیروهای مولده بود و نقش مثبتی ایفا نمود، اما همین طبقه جدید بعد از مدتی دچار تناقضات خاص خود شد، برای اینکه نیروی جدیدی که سر بلند کرده نیروی اصلی تولیدگر است؛ تولید می‌کند تولیدش اجتماعی است اما توزیع ثروت جامعه، اجتماعی نیست. در همین جامعه هم مناسبات تولیدی به جایی می‌رسند که باید بین تولید و توزیع اجتماعی هماهنگی ایجاد گردد و راه حلی جز انقلاب برای حل تضاد کار و سرمایه باقی نمی‌ماند. بورژوازی با توسل به قدرت دولتی به عنوان ابزار سرکوب طبقه حاکمه در مقابل رشد نیروهای مولده می‌ایستد و می‌‌بینیم که در خود فرانسه هم که اولین انقلاب بورژوازی در ۱۷۸۹ صورت گرفت و سلطنت را برانداختند و جمهوری را به وجود آوردند و یا اینکه در سال ۱۸۴۸ دوباره انقلاب می‌شوده و کارگران در آن انقلاب شرکت داشتند و در مقابل بورژوازی صف‌آرایی کردند که سرانجامش شکست خوردند و هزاران نفر قتل عام شدند و بعدها در ۱۸۷۱ در کمون پاریس که در آنجا کارگران قیام می‌کنند و در تاریخ جامعه بشری اولین انقلاب کارگری بروز می‌کند و آن‌ها موفق می‌شوند به مدت دو ماه یکی از مدرن‌ترین و انسانی‌ترین شیوه‌های زندگی را که بشر تا آن‌ زمان تجربه نکرده بود، پیاده کنند. اگر چه به خاطر توازن قوای طبقاتی و فقدان تجربه کافی شکست‌خورده ولی اولین تجربه عظیم زحمتکشان جهان بود، تجربه کارگران و زحمتکشان اروپا بوده، تجربه کارگران پاریس بوده که در آنجا شیوه‌های نوینی از زندگی را به‌وجودآوردند که انسان‌ها نه براساس پرکردن شکم و نیازهای خودخواهانه و فردی، بلکه برای نیازهای انسانی و جمعی و در پیوند با یکدیگر، برای دوستی و صمیمیت و همبستگی با همنوعان خودشان بوده، برای آن نوع مناسبات تولیدی که انسان‌ها بطور جمعی تولید کنند و از ثروت جامعه مشترکا بهره‌مند شوند. جامعه نوینی که دزدی و ریاکاری و چاپیدن جایی نداشته باشد. جامعه‌ای که در آن برابری کامل زن و مرد حاکم است. لغو امتیازها طبقاتی، جدایی کامل دین از دولت و لغو امتیازات مالی و اجتماعی به روحانیت مفتخور و انتخابی بودن تمام ارگان‌های تصمیم گیرنده... همه این‌ها تحولات نوینی بود که برای اولین بار بشر باید تجربه می‌کرد تا نشان دهد نوع دیگری هم می‌شود زندگی کرد و این اولین بانگی بود که کارگران بلند کردند و بورژوازی جهانی را یعنی بورژوازی فرانسه را در اصل به لرزه درآورد و سرانجام فرانسه با همدست شدن با بورژوازی آلمان انقلاب را درهم کوبیدند .حال بیش از ۱۵۰ سال از کمون پاریس گذشته و ما در ادامه آن انقلاب اکتبر پیروز مند شوروی را داریم که جهان سرمایه‌داری و امپریالیستی را بشدت تکان داد و دستاورد عظیمی داشته است. در چین هم پس از چند انقلاب بورژوایی سرانجام طبقه کارگر قدرت سیاسی را در دست گرفت و تغییرات ریشه‌ای عظیمی در جامعه رُخ داد. ما در صد سال اخیر انقلابات رهایی‌بخش فراوانی داشته‌ایم و اینکه این انقلابات به هر حال سر آغاز جامعه نوینی بوده اند، تاثیرات عظیمی برجای گذاشتند و همه این تلاش‌ها برای حل تضادهایی بوده و هست که ریشه در نظام سرمایه‌داری دارد و باید این موانع رشد نیروهای مولده را از پیش پای برداشت و به جلوحرکت کرد. امروز که بیش از صد سال است سرمایه‌داری به مرحله امپریالیستی رسیده است، به درجه‌ای از بن‌بست و شکاف‌های طبقاتی رسیده که جامعه راه حلی جز سوسیالیسم برای خروج از این دوره ندارد. امروز ثروت عظیم جامعه فقط در دست یک در صد از اهالی سرمایه‌داری جهانی قرار گرفته است. جامعه بدون تقسیم ثروت و توزیع عادلانه آن در جهان روی خوش به خود نخواهد دید. ثروت باید در اختیار همگان قرار بگیرد. اگر بخواهی تمام جنگ‌هایی را که ما در طول صد سال اخیر داشته‌ایم که با پیدایش امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه‌داری رقم خورده است، مبین این امر است که دوره شکوفایی سرمایه‌داری رقابت آزاد بسرآمده و جامعه باید با سرنگونی امپریالیسم به مرحله نوین سوسیالیستی گذار کند. سرمایه‌داری اگر در دوره‌ای می‌توانست نقش ترقی‌خواهانی در زدن فئودالیسم ایفا کند و شکوفا بود، اکنون به مرحله گندیدگی و ارتجاع سیاسی، مرحله‌ای که مانع رشد نیروهای مولده می‌شود و امروز دولتی دارد که بسیار خطرناکتر از دولت در دوران سرمایه‌داری رقابت آزاد است و با هزار ترفند و توطئه و حتی تهدید و توسل به بمب اتمی و غیره می‌خواهد مانع پیشروی رشد نیروهای مولده بشود.

حال با این مقدمه فشرده می‌خواهم تاکید کنم که شکست‌های موقتی که در طول تاریخ به وجود آمده و یا در طول صد سال اخیر رخ داده است، پایان تاریخ نیست. آیا این که انقلاب سوسیالیستی شوروی از سال ۱۹۵۶ و در کنگره سیاه بیستم به این طرف شکست‌خورده و راه احیای سرمایه‌داری را در پیش گرفته و یا در چین از سال ۱۹۷۴ به این طرف راه احیای سرمایه‌داری را در پیش گرفته است، آیا همه چیز تمام شده، دیگر انقلابی در جهان رخ نمی‌دهد؟ آیا شکست انقلاب ایران تافته جدا بافته‌ای از تمام این انقلابات و تحولات تاریخی جهان است و دیگر در ایران انقلاب نمی‌شود؟ خیر، این طور نیست!.می‌خواهم به این مسئله بدیهی اشاره کنم که ایران هم کشوری است که در همین کره زمین قرار دارد، دارای مناسبات تولیدی کم و بیش شبیه با سایر کشورهاست، در ایران هم سیستم سرمایه‌داری وجود دارد، البته سرمایه‌داری عقب‌مانده و بقایایی از مناسبات کهن و ماقبل سرمایه‌داری در روستاها وجود دارد، نابرابری بین زن و مرد وجود دارد، بی‌حقوقی برای کودکان وجود دارد، حقوقی اساسا برای مردم وجود ندارد. پس اینکه در ایران هم انقلاب شده و باز هم انقلاب خواهد شد، امر عجیبی نیست. می‌بینیم که تمام تلاش‌هایی که در دوره رژیم پهلوی و صدسال اخیر روی داده، تلاش‌های حق‌طلبانه و عدالت‌جویانه‌ای برای تحولات مثبت و مردمی بوده است. تمام تلاش مردم برای رهایی از زیر یوغ استبداد و استعمار بوده تا به تواند آزاد شود، مستقل شود و توسعه ملی و رشد صنایع خودش را به وجود بیاورد و عدالت بر جامعه حاکم شود و از این طریق به خواسته‌های طبیعی خودش دست یابد. خوب روشن است که این تلاش‌ها در گذرگاه‌های مختلف که بحث‌اش طولانی است با دخالت‌های خارجی و با همدستی ارتجاع داخلی شکست‌خورده است، اما تجارب گرانبهایی به دست آمده که ما باید از این تجارب ارزنده استفاده و رو به جلو حرکت کنیم. درس‌آموزی صحیح از این شکست‌ها مادر پیروزی فردای ایران است.

کودتای خائنانه و ضد ملی ۲۸ مرداد یکی از این تجربه‌های گرانبها و در عین حال بسیار تلخ است .اگر نخواهیم پیشتر برویم و به انقلاب مشروطه بپردازیم. اما کودتای ۲۸ مرداد که خود آمریکایی‌ها بعد از ۴۰ – ۵۰ سال به دخالت «سی آی ای» و سرنگونی دولت ملی مصدق اشاره کرده‌اند، برای این امر بوده که ایران هرگز مستقل نشود و بازار ایران در دست بورژوازی داخلی و ملی ایران و کلا مردم قرار نگیرد. مصدق نماینده قشر متوسط ایران یا بورژوازی متوسط ایران که همان بورژوازی ملی ایران بود و دعوایش با غرب بر سر همین مسئله بود که ایشان در‌ واقع موافق گذاشتن گمرک برای کالاهای خارجی و نظارت و کنترل سرمایه‌های خارجی بود که آن‌ها را محدود بکند تا بتواند سرمایه‌داری داخلی را رشد دهد و توسعه ملی داخلی را به وجودآورد. جالب است عده‌ای هنوز نفهمیده‌اند و یا نمی‌خواهند بفهمند که دلایل ریشه‌ای عقب‌ماندگی ایران چیست؟.چرا ممالک پیشرفته صنعتی کنونی در گذشته به تقویت تولید داخلی‌شان پرداختند، برای کالاهای خارجی گمرک و تعرفه گذاشتند تا تولیدات داخلی‌شان آسیب نبیند و چرا اما امروز از ممالک توسعه نیافته می‌خواهند که مرزها و بازارهای خود را کاملا باز کنند تا بتوانند تا با صدور سرمایه و آب‌کردن کالاهای مصرفی و بنجل‌های بی‌خاصیت خود حداکثر سود را کسب کنند و با برجای گذاشتن زمین سوخته، کشور را در وابستگی و عقب‌ماندگی نگاه دارند! این یعنی ویرانی کشورهای توسعه نیافته و عقب‌ماندگی و جز این نیست. می‌بینیم تمام قرارداهایی را هم که ممالک استعماری در طول دویست سال اخیر با ایران بستند، با همین روش استعماری بوده و همین امر سبب عقب ماندگی میهن ما ایران گشته است.

قیام تنباکو و در ادامه آن انقلاب مشروطه ایران به خاطر همین بود، یعنی علیه سلطه خارجی بود، علیه استبداد بود و نهضت ملی نفت هم همین بود که دولت ملی مصدق می‌خواست ثروت ملی را در دست خودش بگیرد و این در اصل به مذاق امپریالیسم انگلستان و یا آمریکا خوش نمی‌آمد و بخاطر همین کودتا کردند و بعد‌ها می‌بینیم که اصلاحات ارضی شاه را به وجود آوردند که همه این‌ها نتایجش روشن است.

اصلاحات ارضی شاه برای رشد صنایع داخلی نبود، برای رشد کشاورزی داخلی نبود، بلکه برای وارد کردن کالاهای خارجی بود برای واردکردن برنج‌های خارجی بود برای برنج‌های آمریکایی و پاکستانی بود که بازار داخلی مصرف ایران را بگیرند که گرفتند. اگر ایران در دوران گذشته مناسبات کشاورزی‌اش به نوعی خودکفا بود، ولی بعد از اصلاحات ارضی و رفرم‌هایی که دادند، کشاورزی ایران را بالکل نابود کردند. اکنون شاهدیم که چیزی از کشاورزی ایران باقی نمانده است و رژیم جمهوری اسلامی جز ادامه این ویرانی هنر دیگری نداشته است.

ما شاهد بودیم که میلیون‌ها دهقان تحت ستم ایران از روستاها بخاطر وام‌های کمرشکن به شهرها فرار کردند و در حاشیه‌نشینی زندگی را آغاز کردند. می‌بینیم که اتفاقاً اعتراضاتی هم که در ایران در سال ۵۶ شروع شد، اعتراضاتی از همان دهقانان بی‌مسکن و بیکاری بود که به شهر آمده بودند و برای خود سرپناهی درست کردند که شاهپور غلام رضا، برادر شاه خائن فرمان می‌دهد تا پلیس و ژاندارمری با جرثقیل خانه‌های مردم را خراب کنند و از آنجا آنها را بیرون بریزند. در درگیری که روی داده دانشجویان دانشگاه تهران به حمایت از مردم بی‌سرپناه پرداختند. و از همین جا نطفه انقلاب بسته شد و می بینیم خواست مردم بی‌سرپناه اسلام عزیز نبوده، بلکه تأمین مسکن بوده یعنی یک خواست عمومی برای زحمتکشان سراسر ایران.

بواقع انقلاب بهمن انقلابی عظیم و در نوع خود از ویژه‌گی‌های خاصی برخوردار بود. این انقلاب به تدریج شکل گرفت و طومار استبداد پهلوی را درهم کوبید. می‌بینید که توپ و تفنگ و مسلسل دیگر اثر نداشت و جامعه به جایی رسید که می‌بایست تکلیف شاه و نظام‌اش را یکسره کند. نکته مهمی که در اینجا وجود دارد، این است که امپریالیسم آمریکا تمام تلاشش و حمایت‌اش را از رژیم شاه کرد، اما موفق نشد تا شاه را بر سر قدرت نگاه دارد. هیچ نیرویی نمی‌توانست در مقابل خواست و اراده میلیون‌ها مردم ایران تاب بیاورد. حتا اگر دهها هزار نفر را قتل عام می‌کردند باز هم شکست می‌خوردند. و سرانجام آمریکا ناچار شد به خاطر منافع‌اش در ایران با خمینی وارد مذاکره شود و راه را برای کسب قدرت وی هموار سازد. یعنی به تقویت ارتجاع مذهبی و ضد کمونیستی یعنی همان کمربند سبز بپردازد تا هم او را در مقابل همسایه شمالی ایران شوروی، قرار دهد و هم در مقابل نیروهای چپ و دمکرات و ترقی‌خواه. اما علی‌رغم این امپریالیسم آمریکا از مردم ایران و انقلاب عظیم‌اش ضربه دید، پایگاه نظامی‌اش برچیده شد وسلطه‌اش در ایران برافتاد.

حالا امروز کسانی هستند که این تاثیر خارجی بر انقلاب ایران را سناریوی از پیش طرح شده تعریف میکنند، که بله همه چیز از آغاز توطئه بوده و این انقلاب کار خود آمریکا بوده؛ تاج را برداشتند و عمامه را به جایش نشاند!!! انقلابی در کار نبوده و غیره! این عده با هر انگیزه‌ای که سخن بگویند، در اشتباه‌اند و نمی‌فهمند که انقلاب از درون جوشید و با خواست‌های دمکراتیک، ملی و عدالت‌جویانه پا به میدان گذاشت عده‌ای هم که می‌گویند انقلاب از سر سیری شکم بوده و مردم فریب خوردند و قدر شاه را نمی دانستند، چنین کسانی که آگاهانه به این مسئله انحرافی دامن می‌زنند، یا نادانند و جاهل، یا خودفروخته سیاسی که از امپریالیسم و سلطنت و نظام موروثی دفاع می‌کنند. متاسفانه شکست انقلاب بهمن یک بازار مصرف به وجودآورده تا بسیاری مسائل غلط اجتماعی را در جامعه به فروش برسانند، تا یک خط ارتجاعی و ضد انقلابی را جا بیندازند که بله «انقلاب غلط است، انقلاب نباید کرد و در گذشته در دوره پهلوی همه چیز خوب بوده، بسیار هم عالی بوده و ایران در راه ژاپن پیش میرفت. اما نگذاشتند و غیره» این حرف‌ها به نظرم نادرست هستند و باید با آنها مبارزه کرد. باید از این انقلاب درس گرفت و به جلو حرکت کرد.

من در اینجا قسمت اول بحثم را به پایان می برم و قسمت دوم را به شعارهای مردمی انقلاب و مضمون آن و همین‌طور دلیل سوارشدن خمینی بر جنبش می‌پردازم و در پایان در مورد آینده ایران که راه خروج از این مخمصمه کدام است و چه وظایفی پیش روی ما است و اساسا چه باید کرد؟ خواهم پرادخت.

سخنرانی رفیق فرزاد رادمهر در تلگرام به مناسبت سی و هشتیمن سالروز انقلاب بهمن (بخش دوم)

می‌پردازیم به ادامه بحث و اینکه شعارهای مردم در انقلاب بازتاب چه چیزی بوده است. در این قسمت به دو و یا سه نکته مشخص می‌پردازم و سپس یک جمع‌بندی فشرده ارائه می‌دهم.

مردم ایران در تظاهرات‌هایی که شرکت می‌کردند شعار آزادی و شعار استقلال سرمی‌دادند و شعار جمهوری. اما اینکه بعدها غاصبان انقلاب اسلام را به آن چسباندند و یک چیز به اصطلاح زمینی -الهی با هم قاتی شد و غیره یک بحث دیگری است که به آن می‌پردازم اما شعاری که مردم می‌دادند شعار زمینی بوده شعار آسمانی نبوده، یعنی اگر ابتدا به‌خواهیم به مسئله استقلال به پردازیم واقعیت آن است که مضمون شعار مردم به درستی این بود که ما در ایران استقلال نداریم. رژیم ایران فاقد استقلال سیاسی است و ما استقلال می‌خواهیم و با زبان ساده یعنی اینکه ما سلطه اجانب را نمی‌خواهیم .خوب آیا واقعاً کودتای ۲۸ مرداد آن حافظه تاریخی بود که مردم ایران داشتند و می‌‌شناختند که کودتایی در ایران در سال ۳۲ صورت گرفت یا نه؟ به باور من آری! این زمینه وجود داشته و در قیام ۴۲ خرداد هم، انگیزه مردم مبارزه علیه سلطه اجانب و اصل کاپیتالیسیون بوده. این قیام ده سال پس از کودتا رخ داد و بی‌ارتباط با کوتادی ۲۸ مرداد نبود. زیرا مردم ایران کودتای ۲۸ مرداد را به یاد می‌آوردند و به آن حساس بودند.

در انقلاب بهمن هم وقتی شعارها از طرف مردم و توسط عناصر پیشرو جامعه داده شد، اعتراضی بود علیه وابستگی ایران و روی‌کارآمدن رژیم شاه توسط آمریکا. به عبارت دیگر نتیجه کودتای ۲۸ مرداد تبدیل ایران به نیمه مستعمره غرب بود. یعنی استعمار جمعی در جامعه حاکم شد. ایران فاقد استقلال سیاسی بود. این وابستگی را خود نمایندگان امپریالیسم بعدها برزبان‌آوردند و در مصاحبه‌ای هم که خانم رایت، وزیر امور خارجه کلینتون، و خود کلینتون بعدها کردند، صاف و پوست‌کنده گفتند که «س آی ای» سازمان جاسوسی آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد شرکت داشت. خوب پرسش این است برای چی شرکت داشت ؟ چرا شرکت داشتند؟ چرا به زور حکومت ملی مصدق را برانداختند. دلیلش مشخص است برای اینکه امپریالیسم با اعمال سلطه سیاسی آن روابط اقتصادی را که می‌خواهد راحت‌تر به اجرا درمی‌آورد. این یعنی نقض استقلال و حق حاکمیت ملی. این یکی از خصوصیت‌های امپریالیسم است که حتی اگر سود فراوانی هم از مناسبات اقتصادی ببرد ولی اگر سلطه سیاسی نداشته باشد رضایت نمی‌دهد. در‌ واقع باید سیاست حاکم آن کشور کاملاً در الحاق امپریالیسم باشد تا بتواند سهل‌تر به اهداف اقتصادی برسد. این از ویژه‌گی‌های مهم امپریالیسم است و به خاطر همین همواره نقض استقلال می‌کند و موضوع حق ملل از اینجا سرچشمه می‌گیرد.

پس اینکه مردم شعار استقلال را فریاد می‌زدند، بخاطر همین مسئله زیر سلطه بودن ایران بود و نتایج این وابستگی را هم می‌بینیم . آمریکا بعنوان مثال به خاطر منافع خود در منطقه و دفاع از حکومت پادشاهی عمان به شاه دستور داد که ۱۵۰۰۰ لشکر با خرج و هزینه خود ایران به ظفار ارسال کند تا نیروهای انقلابی که چپ بودند دمکرات بودند مترقی و ملی بودند و علیه استبداد سلطنتی و استعمار می‌جنگیدند را سرکوب و قلع و قمع کند. یا اینکه عضویت ایران در پیمان نظامی سنتو به نوعی در‌ واقع عضویت در پیمان ناتو بود تا منافع امپریالیسم آمریکا را تأمین کند.یا اینکه حضور ۴۰۰۰۰ مستشار نظامی آمریکایی ایران و جاسازی سیستم‌های مخفی اطلاعاتی در مرزهای ایران به خاطر رقابت با شوروی امپریالیستی بود.رژیم شاه تمام دستورات نظامی و امنیتی امپریالیسم آمریکا را پذیرفت و اجرا کرد. روابط ایران و آمریکا دیگر یک مناسبات متعارف دیپلماتیک نبود. رژیم شاه حتا نصب وسائل محرمانه نظامی و جاسوسی را در خاک ایران پذیرفت. بگذریم از اینکه بعد از پیروزی انقلاب آن وسائل دستگاه‌های محرمانه را بازرگان و آقای امیرانتظام بی‌سروصدا تحویل آمریکا دادند و صدای کسی هم درنیامد، افشاگری درست و حسابی هم در این رابطه صورت نگرفت شما در وزارتخانه‌ای نمی‌رفتید که مشاورین آمریکایی حضور نداشته باشند.و غیرو .خوب اینها همه دال بر وابستگی و زیر سلطه‌بودن ایران بود. پس شعار استقلال از سوی مردم شعار برای این بود تا این بساط وابستگی را از ایران بر‌چینند. پس شعار مردم ریشه عمیق اجتماعی و سیاسی داشت و شعار برحقی بود.

شعار آزادی هم که کاملا مشخص بود. در ایران هیچ آزادی سیاسی، احزاب و اجتماعات وجود نداشت. رژیم شاه پشیزی ارزش برای مخالفین خود قائل نبود و در آخر با اعلام تک‌حزبی شدن و رستاخیزی‌کردن ایران رسید و بدون تعارف هم گفت هر کسی هم این نظام را برنمی‌تابد از این کشور برود. در واقع رژیم شاه هر منتقد و صدای اعتراض را با انگ باصطلاح «ارتجاع سرخ و سیاه» محکوم و سرکوب می‌کرد. ارتجاع سیاه یعنی آن بخش از روحانیتی را که از او تبعیت نمی‌کرد، مورد ضرب و شتم قرار میداد و به زندان می‌انداخت. نیروهای چپ را هم که تحت نام ارتجاع سرخ سرکوب می‌کرد .ساواکش هم که بالاخره در بیرحمی زبان زد عام و خاص بود. پس آزادی احزاب، آزادی اجتماعات آزادی بیان، آزادی خواندن حتی یک کتاب معمولی سیاسی ممنوع بود. اگر در دست شما کتاب جلد نشده صمد بهرنگی رو می‌گرفتند، مثلاً «ماهی سیاه کوچولو» را به خودی خود برای شما مشکل بزرگی به وجود می‌آمد و شما را می‌بردند زیر شکنجه تا بر زبان بیائید که این کتاب را از کی گرفتید تا سرانجام یک استنسیل پیدا کنند و به قول خودشان در نهایت خانه تیمی را کشف کنند. پرسش این است چرا جوانان را سرکوب می‌کردند؟ برای اینکه این جوانان می‌خواستند آگاه شوند و به دانند در کشورشان چه می‌گذرد. وقتی شما کتاب‌خواندن را ممنوع می‌کنید، سرکوب می‌کنید و خفقان ایجاد می‌کنید، نتیجه‌اش این می‌شود که این بحث‌ها در گوشه و کنار و بطور مخفیانه جریان داشته باشد. می‌بینیم جوانان ایران آنهایی که به هر حال این موقعیت را پیدا کردند، در دادگاه نظامی شاه در فرصت کوتاهی سخن بگویند مثل خسرو گلسرخی. وی بخش بزرگی از دفاعیاتش را به فلسفه اصلاحات ارضی شاه اختصاص داد و ماهیت استعماری آن را افشا کرد. آیا جای خسرو گلسرخی یا یک دانشجوی معترض در زندان است؟ که در مورد اصلاحات ارضی بحث کند یا اینکه در دانشگاه، در مؤسسات فرهنگی، در تریبون آزاد در رادیو و تلویزیون و غیر..؟کسی که اصلاحات ارضی شاه را برنمی‌تابید سرکوب می‌شد برای اینکه این اصلاحات ارضی از دکترین نیکسون بوده و با این رفرم امپریالیستی می‌خواستند کالاهای مصرفی خودشان را به ایران وارد کنند و کشاورزی ایران را نابود کنند و همین کار را هم کردند.

بنابر این شعار مردم ایران در انقلاب که ما آزادی می‌خواهیم کاملاً درست بوده از واقعیت برمی‌خواسته و می‌بینیم این در‌وازه تمدنی که رژیم شاه تبلیغ‌اش را می‌کرده از درون این در‌وازه تمدن از آنجایی که پیشروترین نیروهای جامعه که کمونیست‌ها باشند یعنی حامی منافع زحمتکشان، مخالف خرافات و نابرابری زن و مرد، مدافع حقوق کودک، خواهان لغو امتیازات اجتماعی، لغو بقایای فئودالی و نصفه‌کاری و رانت‌خواری نزول‌خواری همه اینها را کمونیست‌ها می‌خواستند و برای این مطالبات و آزادی و عدالت جان‌دادند. رژیم شاه با بخشی از روحانیتی که با او همراه بود و ثناگویش بود بیشترین امتیازات را برای تحمیق مردم به آنها میداد.آن بخش از روحانیتی که با انگیزه خاص خود با شاه درافتاده بود، زیرکانه خودش را با خواسته‌های مردم همسو کرد. روحانیت معترض هم در انقلاب با مردم همراه شد، با آزادی و استقلال و «ما خواهان آزادی و استقلال هستیم» همراه شد. اما پر واضح است که مضمون این آزادیخواهی و استقلال‌خواهی روحانیت چیز دیگری بود و اینها هدف و نیت دیگری داشتند. با جمهوری هم در ‌واقع مخالف بودند. زیرا جمهوری یک پدیده زمینی است. روحانیت به رهبری خمینی به تدریج نشان داد که می‌خواهد به هر ترتیبی شده انقلاب زمینی را به انقلاب آسمانی وصل کند و همین کار را هم کرد.

به این نکته باید توجه کرد که روشنفکران جامعه ایران شدیدا از فقدان آزادی رنج می‌بردند و بیشترین صدمه را نیروهای چپ، نیروهای کمونیست، یعنی نیروهای مدافع طبقه کارگر خوردند .نیروهای مذهبی بخاطر موقعیت تاریخی و سنت و مذهب از آزادی‌های اجتماعی برخوردار بودند و شاه حتی روحانیت را تا آنجا که با سرخ نشوند آزاد می‌گذاشت تا به فعالیت‌های ضدکمونیستی‌شان و تحمیق مردم ادامه بدهند. بازار هم که پایگاه روحانیت بود. به عبارت دیگر روحانیت تشکیلات داشتند، در بازار مشکلات مالی خود را حل می‌کردند و امکانات داشتند و از اینروی شرایط بوجود‌آمده به نفعشان بود. و بطور عینی رژیم شاه این شرایط ذهنی را یعنی کسب قدرت سیاسی را برای روحانیت فراهم‌آورد. بورژوازی امپریالیستی یعنی امپریالیست‌های غرب به سرکردگی آمریکا در نهایت وقتی دیدند که شاه دیگر امکان سرکوب انقلاب مردم را ندارد و اگر شاه بر سر قدرت بماند و به کشتارش ادامه دهد، این خطر وجود دارد که در درازای این انقلاب کمونیست‌ها سر‌بلند بکنند و رهبری را در دست بگیرند. به عبارت دیگر در روند انقلاب به تدریج دست روحانیت رو میشد و توده‌های مردم به تدریج آگاه می‌شدند و تره هم برای رساله آقای خمینی و دارودسته‌اش خورد نمی‌کردند. از این روی آمریکا و شرکایش از ارتجاع مذهبی ضدکمونیستی به عنوان کمربند سبزدفاع کردند و به خروج شاه از ایران رضایت دادند. از دل دروازه تمدن شاه روحانیت سیاه بیرون خزید. جمهوری اسلامی نتیجه طبیعی رژیم منفور پهلوی است.

پذیرفتن خمینی از سوی مردم به خاطر ناآگاهی آنها بود. به‌خاطر عقب‌ماندگی تولیدی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بوده که رژیم‌های گذشته از دوره قاجار و سپس رژیم پهلوی بانیان این عقب‌ماندگی‌اند، بودند. این رژیم‌های پادشاهی و استبدادی و نواستعماری مردم را در جهل و نادانی فرو برده بودند. بی‌سوادی در اواخر رژیم شاه مطابق کیهان آن زمان ۶۷ درصد بود. خوب چطور با داشتن این همه ثروت در جامعه جوان‌های ما برای ادامه تحصیل و کار به خارج از کشور روی می‌آوردند و جلای وطن می‌کردند و در خارج تحصیل و فعالیت سیاسی می‌کردند. در چنین شرائطی بود که به خاطر فضای نامناسب و خلاء قدرت انقلابی، جمهوری اسلامی یعنی روحانیت به رهبری خمینی که کاریزمای خاص خودش را داشت یا آن کاریزما را به او دادند، از موقعیت بهره‌برداری کرده و آن آرمان تاریخی شیخ فظل‌الله نوری و یا آیت‌الله کاشانی‌ها و غیره را محقق کرد. همین روحانیون مشروعه‌خواه مرتجع بودند که با همدستی امپریالیست‌های روس و انگلیس انقلاب مشروطه را به شکست کشاندند. حالا امروز برای اولین بار بعد از این که ۱۴۰۰ سال حکومت عدل علی شان یا اصطلاح عدل‌الهی‌شان را با کسب قدرت سیاسی در بهمن ۵۷ پیاده کردند و از آنجایی که جنبش مردم ایران قوی بود، انقلاب ایران دارای پشتوانه عظیم توده‌ای بود، خواسته‌های مدرنی داشت و.روحانیت نمی‌توانست فوراً به این انقلاب مارک باصطلاح اسلامی بزند و می‌بینیم که تنها پس از چند ماه در رفراندمی که در فروردین ۱۳۵۸ زورچپانی کردند مردم را فراخواندند که بین سلطنت یا جمهوری اسلامی و جمهوری اسلامی رای آری یا نه بدهند. خوب رژیم سلطنتی که دیگر رفراندم نمی‌خواست. مردم ایران با قیام مسلحانه و تظاهرات‌های میلیونی خیابانی و اعتصابات کارگران نفت رادیکال‌ترین رفراندم را در میدان عمل با سرنگونی رژیم شاه و نفی کامل آن انجام دادند. پس هدف از طرح رفراندوم پس از انقلاب در ۱۲ اردیبهشت ۵۸ بخاطر گرفتن رأی مشروعیت از مردم بود.این عمل روحانیون که در شرایط بحران و شلوغی و تب انقلاب و اعتماد و توهم مردم صورت گرفت. این عمل برای کوبیدن مهرشان بر جامعه بود تا پایه‌های خود را محکم کنند. این فراندوم ارتجاعی را بخش اعظم نیروهای چپ و دمکرات و انقلابی محکوم کردند یعنی تحریمش کردند، البته منهای سه جریان سیاسی یعنی حزب رنجبران، حزب توده و سازمان مجاهدین خلق. حزب ما، حزب کار ایران (توفان) هم که بیانیه تحریم صادر کرد و به مردم هشدار داد که فریب این مضحکه رفراندوم را نخورند و آن را صدای پای فاشیسم نامید. حزب ما زیر بار این رفراندوم تحمیلی و ارتجاعی نرفت. این اسناد در آرشیو حزب ما وجود دارند و قابل دسترسی‌اند.

خوب همه این‌ها نشان می‌دهد که روحانیون در این شرایط یعنی در شرایط ضعف جنبش کمونیستی و نیروهای انقلابی بر جنبش مردم سوار شدند و قدرت را در دست گرفتند. اگر این غاصبان انقلاب ابتدا و فورا بواسطه فضای انقلاب و حضور توده مردم نتوانستند همه دست‌آوردهای انقلاب را سرکوب کنند اما به تدریج این کار را کردند. به هرحال انقلاب بهمن که  بهار آزادی را به ارمغان آورد، تجربه کوتاه و فرهبخشی برای مردم تشنه آزادی ایران بود. مردم ایران در طول یک سال ره صد ساله رفتند .به یمن انقلاب همه سیاسی شدند جوانان و نوجوانان و سراسر جامعه سیاسی شد و جامعه از درون می‌جوشید.

سخنرانی رفیق فرزاد رادمهر در تلگرام به مناسبت سی و هشتیمن سالروز انقلاب بهمن (بخش پایانی)

می‌پردازیم به ادامه بحث: بله مردم در اثر انقلاب به شدت سیاسی شدند، به سازماندهی خود پرداختند و سازمان‌های سیاسی نیز رشد کردند و مبارزات مردم برای حفظ دست‌آوردهای انقلاب تا سه سال ادامه داشت و حاکمیت نمی‌دانست با این موج عظیم بعد از انقلاب و طرح مطالبات مردم، چه بکند. رژیم به شدت از رشد مبارزات سیاسی سازمان‌های اپوزیسیون به هراس افتاده بود و از همین روی تلاش نمود با حذف مخالفین و مزاحمین درون حکومتی حاکمیت را یکدست کند. ابتدا با حذف مهندس مهدی بازرگان و سپس با برانداختن دکتر بنی‌صدر و کودتای ۳۰ خرداد و درهم‌شکستن و قلع‌وقمع نیروهای سیاسی آن «جزیره ثباتی» که درفکرش بودند، برای غارت و تقسیم غنائم به اجرا درآوردند. از این پس بود که توانستند بدون دغدغه و مزاحمت سیاست اقتصادی خود را پیاده کنند. باید گفت که انقلاب ایران در‌واقع بعد از سه سال کشاکش انقلاب و ضدانقلاب، شکست خورد و ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ نقطه عطفی از این شکست بود. دست دارودسته خمینی رو شده بود، و نیروهای بیشتری از آنها فاصله گرفته بودند، عده‌ای به دنبال افکار طالقانی و سازمان مجاهدین رفتند .بخشی به دور دکتر بنی‌صدر به عنوان نماینده جناحی از بورژوازی متوسط صنعتی گردآمدند و نیروهای چپ و از جمله حزب ما هم که در حال رشد بودند. در چنین شرایطی بود که رژیم تنها راه بقاء خود را سرکوب و درهم‌شکستن قطعی انقلاب می‌دید. شکست انقلاب یک‌بار دیگر نشان می‌دهد که هر انقلابی در عصر کنونی با ماهیت قدرت سیاسی آن رقم می‌خورد. در‌واقع انقلاب ایران، انقلابی تحت رهبری طبقه کارگر نبود. انقلابی با ماهیت ملی و رهایی‌بخش بود. برانداختن سلطه امپریالیسم و کسب آزادی‌های دموکراتیک، هدفش بود. خوب اگر این انقلاب تحت رهبری حزب طبقه کارگر، حزب کمونیست صورت می‌گرفت، به نتایجی می رسید که می توان آن را با انقلابات سوسیالیستی و دمکراتیک نوین که در سایر کشورها روی داد، مقایسه کرد. اما چنین نشد و انقلاب در نیمه راه متوقف شد. اما این انقلاب بدون دست‌آورد هم نبود. مردم در اثر این انقلاب نه تنها سیاسی شدند، بلکه آگاه شدند، در یک دوره کوتاه به سازمان و تشکیلات روی‌آوردند .مردم به سازماندهی خود دست زدند چنین تحول سریعی در شرایط عادی امکان‌پذیر نیست. نقش زنان در انقلاب و پس از پیروزی انقلاب بسیار عظیم بود و نباید آن را نادیده گرفت. یکی از دست‌آوردهای مهم انقلاب برچیدن پایگاه نظامی آمریکا از ایران بود و کشور ما از زیر سلطه امپریالیسم آمریکا و نیمه مستعمره‌بودن رها شد و به استقلال سیاسی دست‌یافت.

 

حال رژیم جمهوری اسلامی پس از ۳۸ سال از انقلاب و بریدن از مردم، توان ایستادگی در مقابل امپریالیسم را ندارد. از مردم بیشتر می‌هراسد تا از امپریالیسم. رژیمی که به مردمش تکیه نداشته باشد، درمقابل فشارهای امپریالیسم، کرنش می‌کند، به طرف ساخت و پاخت با امپریالیسم می‌رود و به زائده او تبدیل می‌شود. وسرانجام محکوم به شکست و نابودی است. شکست انقلاب نشان می‌دهد که نیرویی که باید در رأس انقلاب قرارگیرد، و دارای رسالت رهبری انقلاب است، طبقه کارگر، تحت رهبری حزب سیاسی‌اش است که باید به وظایف انقلابات شکست خورده معاصرایران یعنی مشروطه و بهمن پاسخ گوید.

 

بحران و بن بستی که امروز جامعه ایران گرفتار آن است، این حقیقت را به اثبات می رساند که رژیم جمهوری اسلامی با خیانتی که به انقلاب ایران کرده است، به دنبال احیای مناسبات پیش از انقلاب است. رژیم دورنمایی جز احیای مناسبات بورژوازی کمپرادور و نوکری برای امپریالیسم آمریکا نمی‌بیند. جریان برجام و نرمش قهرمانانه نشان داده است که رژیم جمهوری اسلامی بیش از ۵ سال نتوانست درمقابل تحریم‌های امپریالیسم  دوام بیاورد و با چرخشی  صد وهشتاد درجه دیکته امپریالیست‌ها را پذیرفت. علتش این بود: رژیم برای حفظ موقعیت خود ناچار شد با دست کشیدن از آب سنگین اراک و ۲۰۰ میلیارد دلار ضرر و قبول ۳،۵ درصد غنی‌کردن اورانیوم تن‌دهد. خوب این سیاستی بود که ازطرف هاشمی رفسنجانی طرح شده بود و رهبر هم آن را پذیرفته بود و دو سال قبل ازاین داستان نمایندگان ایران درعمان به طور محرمانه با نمایندگان امپریالیسم آمریکا نشستند و با هم کنار آمدند. همان طور که بدان اشاره کردم، رژیم بین مردم و امپریالیسم، برای بقایش امپریالیسم را برگزید. زیرا از طغیان احتمالی مردم به جان آمده، می‌ترسید. راه دیگر این بود که به مردم تکیه کند و با احترام به خواست و حقوق دمکراتیک مردم آنها را به میدان آورد. تحت چنین شرایطی امکان ایستادگی در مقابل فشارهای امپریالیستی بود. رژیم با تکیه به مردم می‌توانست از سازمان انرژی اتمی خروج کند و درمقابل باج‌خواهی و زور و فشار۱+۵ به‌ایستد. ولی این طور نشد؛ حاکمیت اسلامی به خاطر منافع قشر ارتجاعی و انگلی‌اش عقب‌نشینی کرد، به مردم و منافع ملی مردم، خیانت کرد. حال توجه کنید که رژیم بر سرمردم چه آورده است وچه فاجعه‌ای در ایران روی داده است که عده‌ای ازمردم ناآگاه و به ستوه آمده وسرکوب شده از سر ترس نسبت به آینده وجنگ «سازش با آمریکا» را راه رهایی جامعه از بن‌بست می‌بیننند و رفسنجانی را که به آمال‌شان می‌پندارند که بله چنین شخصی می‌تواند سکاندار جامعه باشد!!؟ اوست که می‌تواند غرب را متقاعد کند که به ایران حمله نکند!!! و اوست که می‌تواند به بهبود شرایط معیشتی و آزادی مردم، کمر همت بندد!! این دروغگویان روزی مردم را به عنوان ضدانقلاب و با مارک آمریکایی سرکوب می‌کردند و امروز هر که شعار ضدآمریکایی به‌دهد، با مارک ماجراجویی سرکوبش می‌کنند. با داستان برجام شعارهای ضدآمریکایی کمرنگ‌تر شده، ضرورت‌اش را ازدست داده است!!!!

عده‌ای بر این نظراند که احمدی‌نژاد نظر دیگری داشته است. این به نظرم نادرست است. نظر رهبر برای حفظ نظام، نظر همه جناح‌ها بود. این سازش همه گروه‌بندی‌های بورژوازی برای بقاء نظام بود. جناح‌های رژیم بر سر سرکوب توده‌ها و ممانعت و پیشگیری از جنبش‌های اعتراضی مردم و برای حفظ رژیم با هم وحدت دارند، اما بر سر غارت دسترنج و اموال مردم اختلاف دارند. عده‌ای نمایان‌شدن چهارخال موی زن را به آزادی‌خواهی واعتدال جناحی از بورژوازی به سیادت دارودسته رفسنجانی یا روحانی تبلیغ می‌کنند. دختر هاشمی رفسنجانی، فائزه را به عنوان زن «فمنیست و مدرن» به خورد مردم می‌دهند. این حرف‌ها

همان به مرگ‌گرفتن و به تب راضی‌کردن مردم است! هاشمی رفسنجانی خودش عامل تمام این بدبختی‌ها بود. جنگ را او ادامه داد. او در رأس فرماندهی سرکوب‌ها قرارداشت و مو به مو فرمان جنون‌آمیز خمینی را اجرا می‌کرد. کشتار ۶۷ را او تأیید کرد. کشتار سال ۶۰  مشغله روزانه‌اش بود. کمونیست‌ها و نیروهای اپوزیسیون به فرمان او در خارج ترور شدند. نام ایشان آقای «سرخ پوش» بود! چه شده که درمورد او دم‌گرفته‌اند. اینها چه کسانی هستند که به دنبال او به صف شده‌اند؟ اینها مردم ناآگاه هستند و یا عده‌ای آگاهانه او را مدافع منافع طبقاتی خود می‌دانند؟ آیا اینها همان نوکیسه‌هایی هستند که دراثر سیاست‌های این نظام فربه شدند، و بخشی از غارت پول نفت نصیب آنها شد؟ آیا این بخش همان کسانی هستند که برج‌های آنچنانی بناکردند و وام‌های آنچنانی گرفته و خانه‌های آنچنانی در روستاها ساخته و خیل عظیمی از روستائیان را به شهرها فراری دادند؟  بخشی هم شاید از سر فشارهای اجتماعی به‌صف‌شدند و به واقع مشکل‌شان عدالت اجتماعی نیست، بلکه امری اجتماعی است.

به نظرم راه خروج مردم ایران از این بن‌بست، راهی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی نیست. تمام انتخاباتی که تا حالا انجام گرفته‌اند، همه تقلبی بوده و شرکت مردم در آن برایشان دست‌آوردی نداشته است. محمد خاتمی هم دستش رو شد، حسن روحانی هم دستش رو شد، بنفش و سبز و اینها همه دستشان در دست هم برای حفظ نظام بوده و اختلافات‌شان در سطح است ونه درعمق برای تغییرات اساسی در جامعه. در جنبش خرداد ۸۸ شاهدیم که وقتی مردم فریاد می‌زدند رهبران ما را مسلح کنید! رهبران کجائید به دادمان به‌رسید و شعار سرنگونی رژیم را طرح می‌کردند، آقای موسوی با صادرکردن اعلامیه‌ای گفت: نه خیر این شعارها از آن او نیست « ما در چهارچوب قانون اساسی، یعنی قانون اساسی جمهوری اسلامی» خواهان تغییرات هستیم.

می‌بینیم تغییرات در چهارچوب جمهوری اسلامی امکان‌پذیر نیست. حالا یک‌سری رفرمیست‌ها امثال آقای فرخ‌نگهدار و به‌سازبه‌فروش‌های آنها، مثل زیبا‌کلام و غیره ... پیدا شدند و رفرم‌پذیری نظام ولایی را تبلیغ می‌کنند. این‌ها ضد‌انقلاب‌اند این‌ها مخالف تکامل جامعه بشری هستند، این‌ها می‌خواهند با رژیم به سازند. اینها با روحیه شادابی توده‌ها و مبارزه علیه ارتجاع و تحولات انقلابی و رادیکال مخالف‌اند. این گروه‌ها می‌خواهند در کادر رژیم جمهوری اسلامی، یعنی رژیم مذهبی و تئوکراتیک تحول مثبت ایجاد کنند!!! اینها سیاست‌هایی کهنه و پوسیده هستد. امروز در اروپا نیز کمتر نیروی ترقی‌خواهی پیدا می‌شود که اعتقاد به تحول در کادر بورژوازی نئو لیبرال داشته باشد. و از این‌روی هر نیروی ترقی‌خواهی به دنبال صف مستقل خویش و بر ضد اتحادیه نئولیبرالی اروپا حرکت می‌کند. جنبش ضداتحادیه اروپایی و کارگران و زحمت‌کشان در یک‌طرف و در طرف دیگر بورژوازی نئولیبرال و ناسیونالیستی قرار دارد. در بسیاری از کشورها در اتحادیه اروپا شکافی روی داده و تحول در کادر نئولیبرال را غیرممکن می‌بینند و از خروج صحبت می‌کنند. می‌بینیم که صفوف دارد شفاف‌تر و شفاف‌تر می‌شوند. پس باید هدف را روشن کرد و شکل مبارزه در کوتاه مدت و درازمدت و حداقل‌ها و حداکثرها را معین کرد و مبارزه را به پیش برد. جریانات سیاسی چه در داخل و چه در خارج راهی جز این ندارند که:

در عرصه دموکراتیک و در عرصه ملی ضد امپریالیستی و برای تحقق حقوق دموکراتیک توده‌ها و برای تمامیت ارضی ایران، مخالفت با تجزیه ایران متحد شوند. باید به اصولی وفادار باشند که براندازی جمهوری اسلامی فقط با دست خود توده مردم صورت گیرد و علیه دخالت‌های خارجی و نیروهای امپریالیستی جهت‌گیری کنند. افشاء نیروهای ضدانقلاب مغلوب سلطنت‌طلب و عوامل رنگارنگ امپریالیسم و صهیونیسم وظیفه تعطیل نشدنی جبهه انقلاب باید باشد. باید رسانه‌های امپریالیستی نظیر «بی بی سی» و «من‌وتو» و «صدای آمریکا واسرائیل» ... را افشاء کرد. نیروهائی که در این چهارچوب یعنی دمکراتیک و ضدامپریالیستی می‌توانند فعالیت کنند، باید اتحاد عمل داشته و به دنبال آلترناتیو دمکراتیک و ضدامپریالیستی خود باشند.

در عرصه سوسیالیسم باید عناصر و گروه‌هایی که مدعی مارکسیسم - لنینیسم هستند و خواهان استقرار سوسیالیسم در ایران می‌باشند، به  دور حزب واحد طبقه کارگر گردآیند. این یک واقعیت است که دمکراتیک‌ترین کشورها با ماهیت بورژوایی پاسخگوی آن رسالت تاریخی که به سوسیالیسم گذار کند، نیست. جامعه بشری سرانجام باید به سوی سوسیالیسم رهنمون شود. فقط جامعه سوسیالیستی است که می‌تواند با تولید و توزیع سوسیالیستی منافع اکثریت جامعه را تأمین کند. دولتی باید تأسیس گردد که مدافع اکثریت جامعه کار و زحمت است. این اعمال دیکتاتوری بر اقلیت استثمارگر جامعه است که خواهان احیای نظم کهنه گذشته است. این یعنی دموکراسی برای اکثریت جامعه و در ادبیات مارکسیستی همان دیکتاتوری پرولتاریا نامیده می‌شود. یعنی اعمال زور از طرف دولت علیه اقلیت جامعه رباخوار، مفت‌خور، دزد و بی‌وجدان که خون مردم را در شیشه ریخته است. حالا آنهایی که برای این اقلیت سرکوبگر و زالوصفت، اشک میریزند، خوب مسأله خودشان است، اشک بریزند. اما من اشک نمی‌ریزم. اگر نیروی انقلاب نیروی کمونیستی قدرت را در دست داشت و امثال خلخالی‌ها را پای دیوار می‌گذاشت و چند تن از نیروهای شرور را که اقلیتی انگلی بیش نبودند، اعدام انقلابی می‌کرد و فضای رعب برای نیروهای بسیج و حزب الله و این مرتجعین به‌وجود می‌آورد، بقیه حساب کارشان را می‌کردند و وضعیت به اینجا کشیده نمی‌شد. اوتوریته انقلاب تفنگ‌اش است، آگاهی‌اش، حزب‌اش است. اگر چنین نباشد، این انقلاب دوام نمی‌آورد. کمون پاریس نشان داد که همان دو ماهی که بر سر قدرت باقی ماند، جز با اوتوریته تفنگ امکان‌پذیر نبود. سی سال انقلاب سوسیالیستی شوروی هم که دوام آورد و آن پیروزی‌های عظیم را موجب گشت، حماسه استالین‌گراد را آفرید و جهانیان را از یوغ نازیسم رهانید و دیو فاشیسم را بر زمین کوبید، نتیجه سالم‌بودن رهبری سیاسی تکیه به اصول و مبانی کمونیستی است که در عمل پیاده شد. به نظرم شکست‌های انقلابات ایران و سایر انقلابات شکست‌های موقتی هستند و ما باید رو به جلو حرکت کنیم، از این شکست‌ها درس بگیریم و خود را برای آینده و آن روزی آماده کنیم، وقتی انقلاب می‌شود، مردم، کارگران و زحمتکشان رهبری خودشان را داشته باشند و مُهر خودشان را بر انقلاب به‌کوبند. تمام بحث بر سر خوشبختی انسان است و پرچم رهایی و خوشبختی انسان همان‌طور که تاریخ نشان داده است، سوسیالیسم است. این سوسیالیسم است که رسالت رهاساختن انسان از قیدوبندهای بقایای قرون وسطایی از قید سرمایه برای ازبین‌بردن بیکاری و نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی بین زن و مرد و تحقق حقوق کودکان و همه زحمتکشان و صلح پایدار و آرامش در جهان را داراست و جز این نیز نمی باشد. برای همه شما آرزوی موفقیت می‌کنم.

برگرفته از توفان الکرونیکی نشریه الکترونیکی حزب کار ایران

شماره ۱۲۸ اسفند ماه ۱۳۹۵،شماره ۱۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶،شماره ۱۲۹ فروردین ماه ۱۳۹۶

www.toufan.org